eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
362 دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
15.3هزار ویدیو
76 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
4.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ اینم یه خبر خوب برا کسانیکه یاد شهدا رو زنده نگه میدارن 🍃 حاج حسین کاجی 🎙 ✨🕊🌹🌹🕊👇👇 ‌https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
وقتی تماس می‌گرفت، بعد از دوسه کلمه احوال‌پرسی، معمولا اولین حرفش دخترش بود. با آب و تاب تعریف می‌کرد که کوثر چقدر بزرگ شده و چه کار‌های جدیدی انجام می‌دهد.😊 به دوستان خودش هم که زنگ می‌زد، اگر دختر داشتند، با آن‌ها درباره اینکه «دختر من بهتر است یا دختر تو» بحث می‌کرد. عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همه‌ی پدر‌ها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد می‌داد.👌 یک‌بار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم. آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: کوثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره‌ ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاه‌های خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکس‌ها را نشانت بدهم»😍 ماشین را خاموش کرد. لپ‌تاپش را از کیفش بیرون آورد و عکس‌های کوثر را یکی‌یکی نشانم داد.❤️ درباره بعضی هایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضی هایشان هم می‌زد زیر خنده. شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، در منزل پدرخانمش جلسه‌ای بود، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آن‌جا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت. وقتی داشت می‌رفت، پیش من هم آمد و گفت: فلانی این دفعه از کوثر دل بریده‌ام و می‌روم. دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمی‌کرد و حالش متفاوت بود.💔 راوی: احمدرضا بیضائی (برادر شهید) شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی🌹 ✨🕊🌹🌹🕊👇👇 ‌https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
شوخ‌طبعی شهید ابراهیم هادی در يكي از روزها خبر رسيد كه ابراهيم و جواد و رضا گوديني پس از چند روز مأموريت از سمت پاسگاه مرزي در حال بازگشت هستند. از اينكه آنها سالم بودند خيلي خوشحال شديم. جلوي مقر شهيد اندرزگو جمع شديم. دقايقي بعد ماشين آنها آمد و ايستاد. ابراهيم و رضا پياده شدند. بچه ها خوشحال دورشان جمع شدند و روبوسي كردند. يكي از بچه ها پرسيد: آقا ابرام، جواد كجاست؟! يك لحظه همه ساكت شدند. ابراهيم مكثي كرد، در حالي كه بغض كرده بود گفت: جواد! بعد آرام به سمت عقب ماشين نگاه كرد. يك نفر آنجا دراز كشيده بود. روي بدنش هم پتو قرار داشت! سكوتي كل بچه ها را گرفته بود. ابراهيم ادامه داد: جواد...جواد! يك دفعه اشك از چشمانش جاري شد. چند نفر از بچه ها با گريه داد زدند: جواد، جواد! و به سمت عقب ماشين رفتند! همينطور كه بقيه هم گريه ميكردند، يكدفعه جواد از خواب پريد! نشست و گفت: چي، چي شده!؟ جواد هاج و واج، اطراف خودش را نگاه كرد. بچه ها با چهره هايي اشك آلود و عصباني به دنبال ابراهيم ميگشتند. اما ابراهيم سريع رفته بود داخل ساختمان! 📚سلام بر ابراهیم۱/ص۱۴۶ ✨🕊🌹🌹🕊👇👇 ‌https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ بابا ! تو نیستی و من هر شب شیرین‌زبانی‌هایم را به رخِ قاب عکسِ زیبایت می‌کشم💔 بابا ! دلم برات تنگ شده برای اون خنده‌هات خیلی دلم تنگ شده بابام رفته سوریه گفت زودی بر میگرده اما... هنوز که برنگشته💔! 🕊دلتنگی‌های فاطمه حلما خانم، نازدانه شهید مدافع‌حرم رضا حاجی زاده🌹 ✨🕊🌹🌹🕊👇👇 ‌https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
بسم‌رب‌الشهد‌دالصدیقین 🍃 با یکی از رفقایش به سمت نانوایی محله می رفتند که می بینند چند نفر از اراذل اوباش به نانوایی حمله کردند و با کتک زدن شاطر میخواهند دخل را خالی کنند. 💢 ترس و وحشت عجیبی بین مردم بود و کسی جرئت نداشت کاری کند محمد رضا سریع خودش را وارد معرکه کرد تا کاری کند، 📛 اما یکی از اراذل شیشه نوشابه خالی که آنجا بوده را به زمین کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله و گردن او را می شکافد. زخمی به عمق یک بنده انگشت در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده بخیه خورد. آن موقع فقط چهارده سالش بود که میخواست کند و جانش را هم به خطر انداخت.💔 ✨🕊🌹🌹🕊👇👇 ‌https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
با اینکه کوچه ای که در آن سکونت داشتند کوچه‌ای طولانی بوده است.. ولی ایشان هیچ وقت موقع رفتن به محل کارشان در اول صبح موتور را درب منزل روشن نمی‌کردند.. برای اینکه صدای موتور همسایه‌ها را اذیت نکند موتور را دست گرفته و تا سر خیابان می‌بردند و بعد آن را روشن کرده و سوار می‌شدند... شهید حمید سیاهکالی مرادی🕊🌹 ✨🕊🌹🌹🕊👇👇 ‌https://eitaa.com/bashohadatashahadattt
🔴 وقتی این جسم را در منطقه عملیاتی پیدا کردند در جیبش کاغذی را یافتند که در آن نوشته بود: بی سر و سامان تو ام ... https://eitaa.com/bashohadatashahadattt ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌱وقتی نهضت حسینی باشد قاسم‌ها سبقت می‌گیرند از هم برای جرعه‌ای از "أحلی‌ من‌ العسل"... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
🔴صدور حکم متهمان پرونده اهانت به همسر شهید 🔹رئیس کل دادگستری استان مرکزی: علیرغم گذشت شاکیه و از منظر جنبه عمومی جرم به اتهام‌های اخلال در نظم عمومی از طریق هیاهو و جنجال و سر و صدا در محیط درمانی، مزاحمت برای بانوان در اماکن عمومی و حضور بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی، حکم به محکومیت متهمین به تحمل یک سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق تعزیری و جزای نقدی صادر شد.
🕊سال 46 در خانواده ی مذهبی و روحانی در قم به دنیا آمد. با شروع حوادث انقلاب و جهت یاری مردم به سبزوار رفتند. پدرش نماینده دور اول مجلس از سوی مردم سبزوار گردید. ناصرالدین در شاخه جوانان حزب جمهوری مشغول فعالیت شد و در این مدت، چهار بار برنده مسابقات قرآن کریم شد. با سپری کردن دوران دبیرستان در دانشگاه امام صادق(علیه السلام) پذیرفته شد. خودش می گفت: من دانشگاه امام صادق را به دانشگاه امام حسین تبدیل کردم و مدرک قبولی را از دستان آقا اباعبدالله گرفتم. از عملیات بدر در جبهه حضور داشت و در عملیات کربلای 5 در حالی که نوزده سال بیشتر نداشت در 21/12/65 به شهادت رسید. دست نوشته ها و وصیتنامه او بسیار عجیب است. ❤️مقام معظم رهبری درباره ی این شهید بزرگوار می گوید: نوشتجات این شهید عزیز را مکرر خوانده ام و هر بار بهره و فیض تازه ای از آن گرفته ام. شهید🕊🌹
احتمالا تصویر این شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم؛ شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز خداوند. 🙏 شهید ‎سیف‌الله شیعه‌زاده» ❤️ از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده‌ای ندارد. کم سخن می‌گفت و... ‏با سن کم سخت‌ترین کار جبهه یعنی «بیسیم‌چی» بودن را قبول کرده بود سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از به شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم، سینه و شکمش را شکافتند!! ولی چیزی نصیب آن‌ها نشد ...! یادمان باشد روی سفره چه کسانی نشسته‌ایم و این نظام اسلامی امانت شهدای مظلوم است.....🌹