🌹همیشه وضو داشت. یه روز گفتم رضا چرا وقتی که پای سفره می شینی. وقتی می خوابی وقتی از خونه بیرون می ری اول وضو می گیری؟
گفت:وقتی کنار سفره میشینم مهمان امیرالمومنینم شرم می کنم بدون وضو باشم...وقتی می خوابم یا بیرون میرم ممکنه از خواب بیدار نشم یا بر نگردم. هرکسی هم با وضو از این دنیا بره اجر شهید را داره می خوام از اجر شهید محروم نشم...
🌷شهید #رضا_پورخسروانی🕊
9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه بلا که اگر در دنیا نبود آدمها مغرور میشدند
👤استاد مسعود عالی
#خاطرات_شهید
من یک حق داشتم!
خاطره ای از یک شهید نماینده مجلس . . .
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1 و 45 بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر.
چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
#شهید_عبدالحمید_دیالمه🌷
🌹🍃🌹🍃
کاش وصیت شهدا دلمونو اشغال میکرد
کاش دل حضرت زهرا (س) با اعمال ما خون نمیشد
کاش مهدی فاطمه (عج) با اعمال ما ظهورش
به تأخیر نمی افتاد.
#شهید_قدیر_سرلک
🌹🍃🌹🍃
📌 شهیدی که اسم و رسم امام حسنی داشت و با ذکر یا اباعبدالله آسمانی شد
🔹️ سیزدهم ارديبهشت ۶۵ درکـربلای فـکه
همچـون مقـتدايش حضـرت ابوالفـضل العبـاس(ع) هـر دو دستش جـدا میشود و چشمانش هم مورد اصابت گلوله قرار ميگيرد. در حالی كه به علت خونريزی شديد دچار عطش شده بود و آب طلب می كرد، نیمه های شب آسمان شروع به باریدن كرد.
◽ دمادم صبح، یارانی که در کنارش بودند
دیدند که حسن نیـمخـیز شد و عرضـه داشت :
« الســلام علــیک یــا ابـــاعــبداللـــه ع »
و بعد سـر به زمین گذاشت و به آسمـان پــرکشید ..
◽ مدتی قبل برای دوستان نزدیکش، تاریخ و نحوۀ شهادتش را بیان کرده بود! و دقيقاً روز شهادتش با سالروز تولدش يكی می شود.
🔻 پیـکر مطهرش ۱۸ روز در سرزمین گرم و سوزان فـکه، زیر آتش بی امان دشمن ماند تا به آغوش خـانواده بازگشت.
📚 گنجینه لشگر ۱۰ / بقلم مراد کاکاوند
🔻 شهـید محـمد حـسن حسنـیان فـرمانده گـردان المـهدی (عج) لشــگر ده سیدالشـهدا(ع)
◇مزار مطهرش: بهشت زهـرا - قطعه ۲۴
#شهید_محمدحسن_حسنیان
🌹🍃🌹🍃
«چند قدم آن طرفتر، برادر خلیلی که خبر اسارت دومین فرزند خود را نیز شنیده است نشسته، پیشانیاش را بر سلاحش تکیه داده و با نفس اماره خویش میجنگد و راستش، جنگ حقیقی همان جنگی است که اکنون در درون او برپاست.
آری، مومن در دو جبهه میجنگد: جبهه درون و جبهه بیرون. و جهاد اکبر در جبهه درونی انسان درگیر است.»
شهید#مرتضی_آوینی🕊🌹
🌹🍃🌹🍃
روزی چراغچی را دیدم که لباسهایی کهنه به تن و پوتینهایی رنگ و رو رفته به پا داشت؛ درست در هیئت یک بسیجی، در سنگری دورافتاده. بعدها در غیاب او برای نیروها سخنرانی کردم و از منش و افتادگیاش قدری تعریف کردم و گفتم: این، از عظمت و اخلاص یک فرمانده و سردار است که مانند نیروهای زیردستش لباس بپوشد. نمیدانم چه جور خبر به او رسیده بود که به من گفت: حاج آقا، بهتر بود از این موضع عبور میکردید و چیزی راجع به من نمیگفتید. گفتم: برای من جالب توجه بود که شما به عنوان یک فرمانده لایق، این لباس را میپوشید. گفت: حاج آقا، علتش این است که گاهی اوقات، سهمیهی لباس و پوتین به همهی نیروها نمیرسد. آنها لباسهای کهنه میپوشند. دیدم اگر مثل آنها نباشم، فرماندهی عادلی نیستم. من کاری نکردهام.
شهید#ولی_الله_چراغچی🕊🌹
🌹🍃🌹🍃
✳️ اهمیت نــمــاز اول وقت🌱
🥀 خطبهی عقد خوانده میشد اما داماد نبود!
🥀 لحظهی جاریشدن خطبهی عقدمان مقارن با اذان ظهر شده بود. عاقد، خواندن خطبهی عقد را آغاز کرده بود ولی داماد نبود! بعد از مدتی آمد.
🥀 هر که پرسید کجا بودی، توضیح خاصی نداد. از غیبتش کمی ناراحت بودم. بهآرامی گفت: «میدانی که #نماز_اول_وقت برایم مهم است. نمیخواستم شروع مهمترین فراز زندگیام با نافرمانی خداوند باشد.» به مسجد رفته و نماز اول وقتش را خوانده بود.
👤 راوی: همسر #شهید_سعید_حسینی
🌹🍃🌹🍃
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای داشتن زندگی شاد،🥰
باید هیچ چیز را جدی نگرفت☺️
دلتون شاد💚
زندگی بروفق مراد💐
🍁
🌼من خانه را در بهشت خریداری کردم!
✍️جدّ ما -آیت الله محمدرضا بخارایی- نقل کردند که به همراهی آیت الله العظمی سید محمود شاهرودی در نجف از جلوی خرابهای عبور کردیم. ایشان فرمودند: در این خرابه، آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی چند روز با خانواده اقامت داشتند؛
زیرا آقا سیّد ابوالحسن مستاجر بودند و مالک خانه عذر ایشان را خواست و سیّد هم پولی در بساط نداشت تا خانهای اجاره کند. به ناچار در این خرابه اقامت نمود. این خبر به گوش مرجع بزرگ، آقا میرزا محمّدتقی شیرازی رسید و ایشان یکی از شیوخ عرب را خواستند و فرمودند: حیا نمیکنید که شما در راحتی باشید و آقا سیّد ابوالحسن با خانوادهاش در خرابه به سر بَرَد؟!
آن شیخ عرب هم با سرعت خدمت سیّد اصفهانی رسید و لیرهها را جلوی سیّد ریخت و گفت: سیّدنا! مرا عفو کنید که خبر نداشتم؛ تقاضا دارم با این لیرهها خانهای برای خود بخرید. سیّد راضی به خرید خانه نگردید و پس از رفع اضطرار، باقیمانده را بین فقرا تقسیم کرده و فرمودند: من خانه را در بهشت خریداری کردم!
📚سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا