🔸️🔴🔸️🔵🔸️🔴🔸️
عباس تواضع و مهربانی عجیبی داشت. در محل کارش، هوافضای سپاه، مسئول ارزشیابی شایستگی پاسدارها بود.
با کلی سرباز سر و کار داشت، اما همیشه در برخورد با زیردستانش یک دست روی سینه داشت و با تواضع و مهربانی برخورد میکرد. آقای ابوالفضل محمدی یکی از سربازان برادرم بعد از شهادتش مصاحبه و از حسن اخلاق شهید تعریف کرده است.
حتی مادرم به او میگفت: عباس جان تو چرا این قدر دست به سینهای.
عباس هم پاسخ میداد: نوکر امام حسین(ع) باید دست به سینه باشد. اعتقاد داشت اگر میخواهیم اسلام را تبلیغ کنیم باید از راه قلبها وارد شویم.
اخلاق به خصوصی هم داشت. مثلاً برای یک خانم چادری و یک خانم بدحجاب به یک اندازه ارزش قائل بود، چرا که میگفت میزان سنجش آدمها ما نیستیم.
کسی چه میداند که در قلب مردم چه میگذرد.
راوی: برادر شهید
🔸️🔴🔸️🔵🔸️🔴:
@bashohadatashahadattt
خیلی تلاش کرد که اعزامش کنند. برادرم یک دورهای با شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده و شهید سجاد عفتی جلساتی داشت.
از این دو شهید بزرگوار خیلی تأثیر گرفته بود. از سال 1393 تصمیم جدی گرفت که مدافع حرم شود. حتی میتوانم بگویم که عاشق رفتن شده بود.
میگفت باید دشمن را در همان جایی که سر بلند کرده خفه کنیم. منتهی محل کارش به او اجازه اعزام نمیدادند.
به سال 1394 که رسیدیم دیگر تاب ماندن نداشت. اردیبهشت همان سال تقاضای استعفا داده بود که نپذیرفته بودند.
از تیر ماه هم که دنبال نامه عدم نیاز بود. فرماندهانش میگفتند خیلی وقت ها عباس پشت در اتاق جلسات شان میایستاده تا بلکه نامه عدمنیازش را امضا کنند که موافقت نمیکردند.
برادرم اواخر آبان 1394 در مراسم پیادهروی اربعین شرکت کرد. کلاً در امر زیارت خیلی پر روزی بود.
سالی چهار، پنج بار مشهد میرفت و یک یا دو بار هم به کربلا مشرف میشد.
اگر یک سال به کربلا نمیرفت انگار چیزی گم کرده باشد، تمام سال پکر بود. به هر حال وقتی از پیادهروی اربعین 1394 برگشت، پدرمان پرسید آن جا دعا کردی که خدا یک دختر خوب نصیبت کند.
عباس هم با لبخند گفت از هر دو ارباب شهادتم را طلب کردم.
کمی بعد دعایش در کربلا مستجاب شد و فرماندهاش نامه عدم نیازش را امضا کرد و توانست مجوز اعزام بگیرد.
از قبل آموزشهای لازم را گذرانده بود. از طرفی خودش هم ورزش میکرد. با ما باستانی کار میکرد. در تکواندو و دوی سرعت هم که قهرمانی داشت.
والیبالیست خوبی هم بود. بعدها فهمیدم که در آموزشهایش دورههای دراگانت(قناسه جدید) و توپ23 را تخصصی گذرانده است. .
راوی: برادر شهید
🔸️🔴🔸️🔵🔸️🔴🔸️
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
15 دی ماه 1394 از خانه رفت و 16 دی به سوریه پرواز کرده بودند. تنها پنج روز بعد طبق پیش بینیهایش در روز 21 دی ماه به شهادت رسید.
عباس قبل از اعزامش گفته بود که من بروم خیلی زود شهید میشوم. مادرم که این حرف را شنید به او گفت چرا شهید شوی. برو به جنگ و برگرد.
اما عباس گفت در سوریه چیزی جز شهادت در انتظارش نیست.
یادم است شب چهارم دی ماه با هم خلوت کردیم. خیلی از حرفهایش را با من در میان می گذاشت.
غیر از برادری مثل دو تا دوست بودیم. آن شب به من گفت: تمام شد. گفتم چی تمام شد؟
گفت شهادت نزدیک است.
آرام ضربهای به شانهاش زدم و گفتم اول رضایت پدر و مادرت را بگیر بعد.
گفت قانونی هم که حساب کنیم از 22 سالگی دیگر کسب اجازه والدین مطرح نیست. فهمیدم که تصمیمش جدی است. چند روز بعد رفت و پنج روز بعد از اعزامش در خان طومان به همراه شهدایی مثل عباس آبیاری، میثم نظری، مهدی حیدری، مصطفی چگینی، مجید قربان خانی، محمد آژند و. . . به شهادت رسیدند.
مقاومت آن ها باعث شده بود تا خیلی از نیروها اسیر یا کشته نشوند. برادرم جزو 15 نفری بود که روی یک تپه مقاومت میکردند و از میان آن ها 13 نفر شهید و دو نفر مجروح شدند.
راوی: برادر شهید
🔸️🔴🔸️🔵🔸️🔴🔸️
عباسم با گذراندن دورههای تخصصی و به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرمین ائمه معصومین(ع) راهی سوریه شد و پس از حضور در مناطق تحت کنترل گروه تروریستی داعش، در تاریخ ۲۱ دی ماه 1394 در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب در شمال سوریه به دست عوامل این گروه تکفیری-صهیونیستی به مقام والای شهادت رسید.
یکی از دوستانش برای ما تعریف می کرد که در سوریه سختی زیاد کشیدیم و چند روزی بود که به جز چند خرما چیزی برای خوردن نبود اما عباس همیشه لبخند می زد و می گفت زیاد فکرش را نکنید درست می شود.
دوستانش می گفتند عباس و ۳ نفر دیگر بالای تپه ای رفته بودند و شجاعانه می جنگیدند تا از کشته شدن افراد بیشتر جلوگیری کنند.
او از قلب و پهلو تیر خورد و در نهایت به آرزوی دیرینه اش رسید و جام شهادت را از دست مولای بی کفن نوشید.
راوی: مادر شهید
🌼🍃🌷🌼🍃🌷
💠فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم عباس آسیمه🕊
[🕊🌿🌻]
این حقیر در ایام اربعین سید سالار شهیدان در مقابل حرم حضرت ارباب(ع)، از خداوند خواسته و امام حسین(ع) را به عنوان واسطه قرار دادم تا این جهاد و پیکار نصیبم گشته و روزی این بنده سراپا تقصیر گردد.
اگر عزم رفتن به سوریه کردم و از خداوند خواستار این موضوع گشتم به این دلیل بود که نمی توانستم نسبت به مظلومیت مردم سوریه، در خطر بودن حرم آل الله که اگر فداکاری آن ها نبود چیزی از اسلام باقی نمانده بود و تلاش تکفیری ها در جهت مخدوش ساختن چهره ی اسلام در عالم و البته ندای رهبر فرزانه انقلاب که فرمودند سوریه نباید سقوط کند، که اگر در این مقطع زمانی و مکانی در مقابل شان ایستادگی نکنیم باید در مرزهای خودمان شاهد آغاز درگیری ها بودیم.
به برکت انقلاب اسلامی و خون پاک شهیدان این راه امروز جمهوری اسلامی به حدی از توان نظامی و دفاعی رسیده که نه تنها هیچ قدرتی توان دست درازی به خاک پاک آن را ندارند بلکه آماده ی دفاع و یاری مظلومین عالم نیز هست.
همان طور که قرآن کریم می فرماید برای احیای حق و مبارزه با ظلم تک تک قیام کنید حتی اگر در این راه تنها بودید چرا که خداوند یار و یاور مظلومین است.
مادرجان عاشقانه ترین لحظاتم را با تو گذرانده ام بعد از خدا تو را بسیار بسیار دوست دارم و از تو می خواهم آرامش خودت را حفظ کنی چرا که آرامش تو خانواده را مدیریت خواهد کرد پس هر زمان به یادم افتادی یاد حضرت زینب(س) باش و از او صبر بخواه.
خانواده عزیز و مهربانم ، تمامی عاشقان مکتب اهل بیت ، هم سن و سالان ، همکاران خوبم و دوستان عزیزم را به خواندن زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام سفارش می کنم و لحظه ای از آن غافل نباشید .
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
:
@bashohadatashahadattt
🍃🌻🕊🍃🌻🕊
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد "شهید عباس آسیمه"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
@bashohadatashahadattt
AUD-20220806-WA0119.mp3
زمان:
حجم:
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
___🌤🌺🌤_____
@bashohadatashahadattt
2.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهی که شود زنده دلت در ره آن یار
خواهی که رسی بر قدم دلبر و دلدار
این ذکر بگو هر دم و غافل منشین تو
تا زنده شود جان و دلي که شده بیمار
"عاصی"
🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#لبیک_یا_خامنه_ای
🎥ذکری از علامه حسنزاده آملی برای زنده کردن دل
@bashohadatashahadattt
✍ #خاطره ای از همرزم شهید قاسم غریب
#شهید قاسم غریب در آخرین ماموریت خود به سوریه مداح اهل بیت ع استاد #سلحشور رو با خودش به سوریه برد تا اونجا مداحی کند
⚡️ و به ایشان گفت :اگه #شهید شدم برایم در ایران به طور رایگان مداحی کن ...
که استاد سلحشور هم به قولش وفا کرد و در قم و بعد از شهادت برایش مداحی کرد ..
تو را آرام بیما هست.. لیکن
مرا بیتو
قراری نیست
جایی...
#فرمانده_غریب_
#سوریه_تدمر_کوه_پالمیرا_
#شهادت_شب_قدر_
#عمه_سادات_
#ذاکر_اهل_بیت_ع_
#خلبان_غریب_
#صابرین
#جانباز
21/4/1394 ت ش
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
@bashohadatashahadattt
💠کرامت شهدا
🔰 از زبان مادر شهید
❣✨بعد از شهادت غلام رضا خیلی بی تابی میکردم، دلم میخواست هر طــور شده به دیدار #حضرت_آقا بروم و یادبودی از ایشان داشته باشم...
❣✨غلام رضا زیاد به خوابم می آمد و از دلم خبر داشت... خلاصه اینجور که یک قاری لبنانی نقل میکند: "یک عصر کنار مزار شهید لنگری زاده بودم، آخه به این شهید خیلی خیلی #ارادت داشتم... بعد از ذکر توسل و درد دل با او از کنارش پا شدم و گلزار را به قصد رفتن ترک کردم...
❣✨همون شب به #خوابـم آمد
باغ بزرگ و سرسبزی بود، یک سر باغ او بود یک سر باغ من...
با همون خنـ❤️ــده ی همیشگی ش بهم گفت:
-امروز شما #مهمان ما هستید، اعظم سادات در تدارک نهار هستن(در صورتی که خدا میداند اصلا من نام همسر ایشون رو نمی دانستم)
+آقا غلام رضا از حضور شما شرمنده ام، متاسفانه نمیتونم بمونم باید برگردم، عذر بنده را بپذیرید...
-حالا که میروی صبـر کن دلم میخواد اون شال سبزی که به گردنته به #مادرم بدهی.. بهش بگو از طرف ماســت اینم #هدیه_حضرت_آقا ...
+تا که این جمله رو گفت از خواب پریدم خواب عجیبی بود،
آخه غلام رضا درست میگفت
این شال همان شالی بود که حضرت آقا در دیداری که با ایشون در مسابقات قرآنی داشتم به بنده #هدیه داده بودند و حالا این شهید از من میخواست آن را به مادرش بدهم...
❣✨بله عزیزان "پسرم حاجت من را از طریق یک #خواب و آن هم به واسطـه ی یک #قاری_لبنانی برآورده کرد. و طولی نکشید که شال سبز این فرد لبنانی از طریق واسطه ها به دست من رسید و اکنون دست من است.
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃
@bashohadatashahadattt
🌾ماجرای شهیدی که کیسه ای در کفن خود گذاشته بود
شهید دستغیب برای خود کفنی تدارک دیده بود ودر لای کفن کیسه ای قرار داد که برای خانواده وی پس از شهادتش ،عجیب ونامفهوم بود..
همسر شهید:
هنگامی که خلعتی (کفن) ایشان را
بیرون آوردم،
در میان پارچههای کفن،
کیسهای دوخته شده از پارچه سفید یافتم، متحیر شدم
این دیگر برای چیست؟
آن را کنار گذاشتم و بقیه تکهها و پارچهها را دادم.
یک هفته گذشت،
اربعین حسینی (هفتم شهدای جمعه خونین شیراز) بود،
قضیه خوابهایی که شب پیش از روز هفتم شهادتشان دیده شده بود که پارههای بدن آقا هنوز لای دیوارها و پشت بامها و بر سر درختهای خانههای مجاور باقیمانده است. وقتی معلوم شد این خوابها درست است هیاهویی در شهر افتاد. گوشتها را جمع آوری نمودند و از من کیسهای جهت جا دادن آن خواستند.
فورا به یاد آن کیسه همراه خلعتی افتادم، رفتم و آن را آوردم و به بعضی از بستگان دادم و جریان را گفتم؛ که آقا از پیش این کیسه را جز کفنی خود به حساب آورده و از قبل تهیه کرده است. گویا به ایشان الهام شده بود که برای تکه پارههای باقیمانده بدنشان کیسه مخصوص لازم است.
شب هنگام (شب جمعه بعد از اربعین) با حضور دستههای عزاداری، پایین قبر را شکافتند و کیسه مزبور را دفن کردند.
این شهید سعید، در حال رفتن به نماز جمعه وایراد خطبه ها بر سر کوچه منزل خود به دست منافقین کور دل به شهادت رسید وبیشتر بدن مطهر ایشان تکه تکه گشت.
@bashohadatashahadattt
روحش شادتر با ذکر صلوات🌺
🔴 18 سال بیشتر نداشت . اما شدیدا تحت تاثیر مجاهدین خلق بود .
🔻 تصمیم گرفت با یک عملیات انتحاری آیت الله دستغیب را به شهادت برساند.
20 آذر 1360 با کمربند انفجاری و در پوشش یک زن باردار ، خود را به آیت الله نزدیک کرد.
🔰 آیت الله سید عبدالحسین دستغیب و 12 نفر از همراهانشان در این واقعه به شهادت رسیدند .
به مناسبت بیست آذرماه سالروز شهادت آیت الله دستغیب سومین شهید محراب
@bashohadatashahadattt