🔻ویژگی ها و خصوصیات اخلاقی شهید دستواره
|🕊🌺✨|
از خصوصيات بارز شهيد، خوشرويي، جذابيت، صفاي باطن، اخلاص و توكل به خدا بود.
به گفته همرزمانش، جايي كه او بود غم و اندوه بيرون مي رفت.
او در روحيه دادن به رزمندگان نقش به سزايي داشت. از شجاعت بالايي برخوردار بود.
تجزيه و تحليل حساب شده مسائل جنگ و قدرت تصميم گيري سريع، يكي از ويژگي هايي بود كه در مشكلات، سيد را ياري مي كرد.
با آنكه از نظر جسمي بدني نحيف و لاغر داشت، خستگي ناپذيري و اعتماد به نفس او زبانزد خاص و عام بود.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌻🍃🌻🍃🌻🍃
💠خاطراتی از سردار شهید دستواره💠
🔹🔸🔹
گلوله از همه طرف مى باريد. مجال تكان خوردن نداشتيم. سه نفرى داخل سنگرى كه از كيسه هاى گونى تهيه شده بود، پناه گرفته بوديم.
بقيه بچه ها، هر كدام در سنگرى قرار داشتند ...
نيروهاى ضد انقلاب، مقر سپاه مريوان را محاصره كرده بودند.
براى اين كه فرصت مقابله به ما ندهند، براى يك لحظه هم آتش اسلحه هاى شان خاموش نمى شد.
همان طور كه گوشه سنگر پناه گرفته بوديم و لبه كيسه گونى ها بر اثر اصابت گلوله پاره پاره مى شد، سيد محمدرضا دستواره با تبسم هميشگى گفت:
- بچه ها! مى خواهيد حال همه ضد انقلاب ها رو بگيرم؟
با تعجب پرسيديم: «چطورى؟ آن هم زير اين باران تير و آر پى جى؟!»
سيد خنديد و گفت: «الان نشان مى دهم چه جورى»
و به يكباره بلند شد.
لبه سنگر تا كمر او بود و از كمر به بالايش از سنگر بيرون. در حالى كه خنده از لبانش دور نمى شد، فرياد زد:
- اين منم سيد رضا دستواره فرزند سيد تقى ...
و سريع نشست. رگبار تيربارها شدت گرفت. لبخند روى لب ما هم جان گرفت. سيدرضا قهقهه مى زد و مى گفت:
- ديدى چه جورى شاكيشون كردم ... حالا بدتر حالشون رو مى گيرم.
هرچه اصرار كرديم كه دست از اين شوخى خطرناك بردارد، ثمرى نبخشيد، دوباره برخاست و فرياد زد:
- اين سيد رضا دستواره است كه با شما حرف مى زند...
شما ضد انقلاب هاى احمق هم هيچ غلطى نمى توانيد بكنيد...
و نشست.
رگبار گلوله شديدتر شد و خنده سيدرضا هم.
با شادى گفت: «مى خواهيد دوباره بلند شوم؟»😁
🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️
در عمليات كربلاي 1 كه برادرش حسين در خط پدافندي شهيد شد
جهت شركت در مراسم تشييع و تدفين او به تهران رفت.
ولي بيش از سه روز در تهران نماند و به منطقه بازگشت. وقتي به وي گفته مي شود كه خوب بود لااقل تا شب هفت برادرت مي ماندي و بعد بر مي گشتي،
در جواب مي گويد به آنها گفته ام كنار قبر حسين قبري را براي من خالي نگهداريد
بيش از 10 روز از شهادت برادرش نگذشته بود كه در عمليات كربلاي 1 «روز آزادسازي شهر مهران» از چنگال دشمن بعثي، روح بزرگش از كالبدش رها شد و مظلومانه به شهادت رسيد و در جرگه شهيدان كربلا راه يافت و بر سرير «عند ربهم» جلوس نمود..
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🌹سید محمدرضا، سیدحسین و سید محمد دستواره شهدایی هستند که پدرشان آنها را با دستمزد کارگری به ثمر رساند. شهیدان دستواره نتیجه نان حلال پدرشان بودند...
°•[🦋🌸🌤]•°
✅پدرشان سید تقی انسان باخدایی بود. وقتی دوستان و همسایگان به پدر میگفتند: «ناراحت نیستی که سه پسر و دامادت شهید شدند؟»
در پاسخ به آنها میگفت:
«دنیا که ارزشی ندارد بالاخره ما که نیامدیم راحت زندگی کنیم. در قرآن هم نوشته است که انسانها همیشه در رنج و سختی هستند».
به حق گفتهاند که اگر ریشه درخت سالم باشد، میوههای خوبی به ثمر میرسد. مرحوم سید تقی، با کارگری و به زحمت برای بچههایش نان میآورد.
او در میدان غار، کارگر نمکی بود. نتیجهاش این شد که خداوند چنین بچههای صالحی به او عطا کند، که با شهادت عاقبت به خیر شوند.
در و دیوار مسجد«علی بن ابیطالب(ع)»(مسجد قدیمی و محل اعزام بسیاری از شهدای محل)، مزین شده به عکس شهدا است.
سید محمدرضا، سید حسین و سید محمد به همراه دوستانشان از این محله بار سفر بستند اما نام و آرمانشان برای همیشه ماندگار شد.
مرحوم سیدتقی، مرد متواضعی بود که در ماههای محرم جلودار هیئت بود و همه بستگان و دوستان خانواده دستواره معتقدند که پدر شهیدان سیدتقی با زحمت برای بچههایش خرجی میآورد، نتیجهاش این شد که خداوند چنین فرزندانی به او عطا کرد که با شهادت از دنیا بروند و پس از مدتی منزل دستواره تبدیل به کتابخانه شد، کتابخانهای به نام «شهیدان دستواره» آنها برای زندگی منزل دیگری را در همان محله انتخاب کردند که پس از مدتی ابتدا حاج خانم و بعد حاج سید تقی به رحمت خدا رفت.
حاج سیدتقی دستواره قبل از اینکه به رحمت خدا برود، به یکی از اهالی میگوید «کلید اینجا را از من قبول کن و در اینجا هیئت و برنامههای فرهنگی و قرآنی برگزار کنید».
روحشان شاد و نام و یادشان جاودانه🌷🌷🌷
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🔴شهیدی که از محل دفنش خبر داشت
♥️☘🌻
"یک روز محمدرضا از اندیمشک آمد، به من گفت:
مادر میخواهم شما را ببرم معراج شهدا، برادرم حسین شهید شده و میخواهم او را ببینی.
با هم رفتیم. او روی حسین را کنار زد. من صورت حسین را بوسیدم و صورتم را به صورتش چسباندم.
محمدرضا هم وضو گرفت و برای حسین قرآن خواند و با دست خودش او را به خاک سپرد.
کنار قبری که حسین را دفن کردند، یک قبر خالی بود، دستش را روی آن گذاشت و گفت:
چند روز دیگر شهیدش میآید.
ما فکر کردیم چون عملیات است و شهید میآورند، منظورش این است که بالأخره تا چند روز دیگر شهیدی هم آنجا دفن میشود.
چند روز بعد دیدیم شهید آن قبر را آوردند. خودش بود،
همانجا او را به خاک سپردیم.
در مراسم عزاداری برادرش، از همه دوستان و آشنایان حلالیت میطلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال میکنی؟
گفتم: تو به من بدی نکردهای که بخواهم حلالت کنم.
گفت: نه؛ مادر اینطوری نمیشود، بگو از صمیم قلب حلالت میکنم.
من هم گفتم: حلال حلال....
🕊#سردارشهیدمحمدرضادستواره🌷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🕊🌺🌿🕊🌺🌿
🔰فرازی از وصیت نامه شهید سید محمدرضا دستواره
بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم
🌷حمد و شکر و ثنا و سپاس برای خداوند قادر متعال و درود و رحمت بیپایان برای پیامبر گرامی اسلام و ائمه اطهار سلاماللهعلیهماجمعین و نیز درود و سلام به پیشگاه امام بزرگوار امت این امید همه امیدواران و مستضعفان و همچنین درود به پیشگاه امت خداجو و حقطلب و کفرستیز این امام عزیز، خاصه رزمندگان مخلص جبهههای نبرد حق بر علیه باطل و نور بر علیه ظلمت.
ننگ و نفرین و خواری ابدی برای دشمنان دونصفت و اهریمنیمنش که ظالمانه با این اسلام و انقلاب و رهبر و امت در قعر شقاوت در ستیز است.
پیروی از امام امت که پیروی از ائمه و پیامبر و خداست را سرلوحه همه امور قرار دهید و محکم و مستحکم بر پشت سر او لحظهای دست از مبارزه و استقامت برندارید.
من که در این عمر خود نتوانستم بهرهای از این اقیانوس بیکران الهی یعنی جهاد فیسبیلالله ببرم، ولی همواره سعی داشتم با چاکری مجاهدان مخلص خود را خاک پای آنها سازم.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌹🌿🌹🌿🌹🌿
1.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شوخ طبعترین فرمانده دوران دفاع مقدس، شهید دستواره
#سردارشهیدمحمدرضادستواره🌷
#شادیروحشهداصلوات🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
@bashohadatashahadattt