آقارضا موتورسواری و رانندگی بلد نبود، ولی علاقه زیادی داشت میخواست با تمرین کردن یاد بگیره.
روی این مسئله خیلی تأکید داشت که من باید وقتی این رو یاد بگیرم که به ماشین یا موتور بیتالمال سازمان آسیبی نرسونم!
آقارضا برای تمرین کردن یا از دوستانش اجازه میگرفته یا مثلا بیرونی شده موتورسواری و رانندگی رو یاد بگیره تا آسیبی به ماشین و موتور سازمان که بیتالمال هست نرسونه.
آقارضا همیشه میگفت:« ماشین سازمان بیتالماله! مال من نیست که استفاده کنم. اگه از دوستانم بگیرم، مشکلی نداره خودمون با هم کنار میآیم.»
همهی اوضاع و احوال کاری آقارضا رعایت بیتالمال بود.
راوی:همرزم شهید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهید_مدافع_حرم_رضا_حاجی_زاده
9.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•
🎥 همخوانی زیبای شهید مدافع حرم #حامدبافنده و #سیدمسافر
#شهید_حامد_بافنده
هدیه نثار ارواح مطهرشان صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهمْ
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم کسی را میخواهد تا بگوئید:
کمتر از سه ماه دیگر،
پایان اسرائیل را اعلام میکنم... 💔
#مکتب_حاج_قاسم
#مرد_میدان
#گنج_سلیمانی
#قهرمان_من
#خیزش_دانشجویان_آمریکا
#غرب_بدون_روتوش
#حقوق_بشر
#طوفان_الاقصی🇵🇸
#طوفان_الاحرار
#جهاد_مقدس
#وعده_صادق
#تنبیه_متجاوز
#اسرائیل_کودک_کش
#فلسطین_مظلوم
#غزه
#مقاومت
#سپاه_جهانی_آزادیبخش_اسلامی
#ارتش_جهانی_آزادیبخش_اسلامی
#یمن_قهرمان
#كلنا_اليمن
14.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرزوی خواهری که با معجزه برادر شهیدش براورده شد
خاطره شنیدنی خواهر شهید هادی از روز تشییع شهید حاج قاسم سلیمانی
#شهید_ابراهیم_هادی
#حاج_قاسم
♦️من گوسفند دارم، حقوق نمیخواهم، حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی سرپرست
🔹در وصیت نامهاش نوشته بود: «من چندتا گوسفند به اندازه ای که بچه هایم شکمشان را سیر کنند دارم، حقوق مرا بدهید به افراد و ندار و بی سرپرست.»
🔸فرماندهان برای متقاعد شدنش گفته بودند که این حقوق ناچیز؛ حق خودش و فرزندانش است.
📌در جواب نوشت: «امام علی (ع) که افراد را به جنگ دعوت میکرد، یکی میگفت محصولم، یکی میگفت زن و بچهام و... با این توجیهات علی رو تنها گذاشتن ایران کوفه نیست!»
➕و به فرزندانش گفت: شاید بعد من سپاه نتوانست به شما کمک کنه، که با نداری بسازید از اولاد امام حسین عزیزتر نیستید که این همه مصیبت کشیدند.
🌷شهید #حاج_قباد_شمس_الدینی،
شهیدی که حاج قاسم او را حبیب ابن مظاهر لشکر ثارالله نامیده بود.
💌 #کــلامشهـــید
شهید محسن گلستانی:🌷
وقتی حسین در صحنه است، اگر در صحنه نیستی هر جا خواهی باش! چه ایستاده به نماز چه نشسته بر سفره شراب!
17.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚖ جزئیات دستگیری اراذل محله " اسلام شهر" که برای نوامیس مردم مزاحمت ایجاد میکردند
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_وقت_ساعت_عاشقی
السلام_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا_ع
دستمبهرویسینهبرایارادتاست
اینبارگاهقدسامامڪرامتاست
فرقینمیڪندزڪجامیدهے سلام
اومیدهدجوابتورا،اصلنیتاست
⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️
🌺 اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
قبر بی سنگ
#قسمت_دویست_و_بیست_و_یک_
گفت:«خودم که برگشتم، این کارو می کنم.»
زینب را یک بار بردیم حمام، هفده روز از عمر او گذشته بود که عبدالحسین آمد هنوز رو زمین نشسته بود که
پرسید: «بچه رو بردین حمام؟»
گفتم:«بله.»
گفت:«ندادین که کسی به گوشش اذان و اقامه بگه؟»
وقتی نشست و نفسی تازه کرد به مادرم گفت:« دوباره بچه رو ببرین حمام.»
تا بردند حمام و آوردند غروب شد بعد از نماز مغرب زینب را گرفـت تو بغلش و همان پای بخاری نشست
نمی دانم چه به گوش زینب می گفت فقط می دانم نزدیک دو ساعت طول کشید از همان اول شروع کرد آرام آرام اشک ریختن وقتی بچه را داد ،بغلم، پیراهن خودش و قنداقه ی او خیس اشک شده بود!
دو روز پیش ما ماند شبی که فرداش می خواست برودآمدگفت:« زود آماده بشین می خوایم بریم جایی»
«کجا؟»
یکی، دو جا نمی خوایم بریم، خیلی جاهاست.
فکر زینب را کردم و سردی هوا را گفتم: «منم بیام؟»
گفت: «آره، زینب خانم رو هم باید ببریم».
یک ماشین گرفته بود خودش نشست پشت فرمان، سوار که شدیم راه افتاد
چند تا فامیل تو مشهد داشتیم خانه ی تک تک آنها رفت.
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
قبر بی سنگ
#قسمت_دویست_و_بیست_و_دو_
یک وقتی با یکی شان سرمسائل انقلاب، دعوای شدیدی کرده بود که چند سال با هم رفت و آمد نداشتیم برام عجیب بود که آن شب حتی خانه ی او هم رفتیم هر جا می رفتیم همان طور بر پا، در حالی که زینب را هم بغل گرفته بود چند دقیقه ای می ایستاد احوالشان را می پرسید و می گفت:
«ما فردا ان شاء الله عازم جبهه هستیم، اومدیم که دیگه حلال بودی بطلبیم.
آنها هم مثل من تعجب می کردند هر وقت که می خواست برود جبهه، سابقه نداشت برودخانه ی فامیل برای خداحافظی،معمولاً آنهامی آمدند خانه ی ما همینها حسابی نگرانم می کرد.
آخرین جایی که رفتیم حرم مطهر آقا علی بن موسی الرضا (سلام الله علیهم ).بود آن جا دیگر عجله را گذاشت کنار؛
زیارت با حالی کرد، آن شب با طمأنینه و با آرامش.
خودم هم آن شب حال دیگری داشتم و گرفته تر از همیشه با آقا راز و نیاز می کردم.
بعد زیارت، عبدالحسین بچه ها را یکی یکی برد دور ضریح و طوافشان داد، زینب را هم گرفت و برد. وقتی طوافش داد آوردش پیش من و گفت: «بریم؟»
گفتم: «بریم......»
توی ماشین جوری که فقط من بشنوم شروع کرد به حرف زدن
«من ان شاء الله فردا میرم ،منطقه دیگه معلوم نیست که برگردم.»
هر لحظه انگار غم و غصه ام بیشتر می شدگفت:« قدم زینب مبارک است ان شاءالله این دفعه دیگه شهید می
شم.»
کم مانده بود گریه ام بگیرد فهمید ناراحت شدم خندید،گفت:« شوخی کردم بابا،چرا ناراحت شدی؟ تو که می دونی بادمجون بم آفت نداره شهادت کجا، ما کجا؟....»
توی خانه بچه ها که خوابیدند آمد پیشم گفت:«امشب سفارش شما رو خدمت امام رضا (سلام الله علیهم) کردم. از آقا خواستم که گاهی لطف بفرمایند و به تون یک سری بزنن شما هم اگر یک وقت مشکلی چیزی داشتین فقط
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
🌸 امیرالمومنین #امام_علی (علیه السلام) :
☘ یاران مهدی عج همه جواناند و پیر در میان آنها به چشم نمیخورد مگر اندک به اندازه سرمه در چشم.
📚 الغیبهطوسی، ص۴۷۶
#امام_زمان
#آغاز_ولایت_امام_زمان
اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
『💕』
#قرارِعاشقۍ❤️
『هر زمان جوانۍ دعاےفرجمهدے(عج) رازمزمہ ڪند...همزمان #امامزمان(عج) دستهاے مبارڪشان رابہ سوے آسمان بلند میکنند و براے آن جوان دعا میفرمایند؛چہ خوش سعادتند ڪسانیڪہ حداقل روزے یڪبار #دعایفرج را زمزمہ مۍڪنند:)』
بهنیّٺ برادࢪشهیدمانمےخوانیم 🌱
[اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج]♥️