eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
385 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
12.3هزار ویدیو
38 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
🏝همان‌گونه که با اتحاد قطرات آب، جوی‌های آب، و با به هم پیوستن جوی‌های کوچک به همدیگر، رودخانه‌ای عظیم ایجاد می‌شود، با اتحاد انسان‌ها نیز صف‌های بزرگی به وجود می‌آید که پشت هر دشمنی را می‌لرزاند و او را به وحشت می‌اندازد. اتحاد را می‌توان، نخ تسبیحی دانست که مهره‌ها را در کنار هم نگه می‌دارد و ارتباط منظمی بین آنها برقرار می‌سازد و آنها را از پراکندگی، دورافتادگی و گم شدن حفظ می‌کند و اگر این نخ پاره شود، انسجام مهره‌ها گسسته می‌شود و هر کدام به جانبی خواهد رفت. «وحدت به معنای یگانه شدن، یکتایی و یگانگی است» و «وحدت مسلمین، به معنای یگانگی و هماهنگی مسلمانان در سایه توحید و نبوت و قرآن و تکیه ننمودن آنها بر ممیّزات مذهبی و قومی است. همان امری که مجد و عظمت و شوکت آنان در گرو آن است و همان چیزی که پیامبر و قرآنِ مسلمانان با لحنی بلیغ و بیانی رسا، پیروانِ خود را بدان دعوت می‌کند. الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
🔰ماجرای شرطی که حاج‌قاسم برای محافظانش گذاشته بود صالحی، کارگردان مستند «چند قدم آن طرف‌تر»: بسیاری از افراد، شهید سلیمانی را در شرایطی دیده‌اند که محافظی اطراف او نیست و به راحتی با مردم دیدار می‌کند، حاج‌قاسم سلیمانی از محافظانش خواسته بود تا فاصله‌ای بین او و مردم ایجاد نشود در حقیقت، شهید سلیمانی شرطی برای آنان می‌گذارد و آنهم این است که به‌گونه‌ای فعالیت کنند که حاج قاسم آنها را نبیند؛ جالب است بدانید که این اخلاقِ شهید سلیمانی زمانی که وارد منطقه نیز می‌شود، ترک نشده و علیرغم همه تهدیداتی که وجود داشته بازهم از محافظین می‌خواهد تا فاصله‌ای بین او و مردم وجود نداشته باشد. 🌹🍃🌹🍃
دختر دانشجو از استادش شهید دیالمه سؤالی می‌پرسد. شهید دیالمه سرش را پایین می‌اندازد و جواب می‌دهد. دختر دانشجو عصبانی می‌شود و می‌گوید: مگر تو استاد ما نیستی؟ چرا نگاهم نمی‌کنی؟! شهید دیالمه گفت: اگر به تو نگاه کنم، اونی که باید نگاهم کنه، دیگه نگاهم نمی‌کنه... 🥲 🕊🌱 🌹🍃🌹🍃
کت و شلواری برای شهادت 🔹️ کت و شلوار دامادی‌اش را خیلی دوست داشت. تمیز و نو در کمد نگه داشته بود. ◇ به بچه‌های سپاه می‌گفت: «برای این که اسراف نشود، هر کدام از شما خواستید داماد شوید، از کت و شلوار من استفاده کنید. این لباس ارثیه‌ی من برای شماست.» 🔹کت و شلوار دامادی *محمد حسن*، وقف بچه‌های سپاه شده بود و دست به دست می‌چرخید. ◇ هر کدام از دوستانش که می‌خواستند داماد شوند، برای مراسم دامادی‌شان، همان کت و شلوار را می‌پوشیدند. جالبتر آن که، هر کسی هم آن کت و شلوار را می‌پوشید؛ به *شهادت* می‌رسید! ◇ به روایت: فاطمه فخار همسر شهید محمدحسن فایده 📚 منبع: 365 خاطره برای 365 روز، ص 73 🔹️ *محمد حسن* در زمان حضور در مناطق عملیاتی دفاع مقدس دوبار زخمى شد؛ بار اوّل ۱۵ روز در بيمارستان اهواز بسترى شد و بار دوّم در حمله رمضان از ناحيه ساق پا زخمى شد كه دو هفته در بيمارستان ذوب آهن اصفهان بسترى بود. ◇ *شهید فایده* با همان پاى زخمى براى حضور در عملیات والفجر با توجه به مخالفت سپاه بیرجند، آمد و با ثبت نام از مشهد عازم جبهه شد. ◇ *این شهید* بزرگوار معاون تيپ و مسئول طرح و برنامه عمليّات بود كه در قرارگاه استقرار داشت که در روز ۲۲ ارديبهشت ماه سال ۱۳۶۲ بر اثر اصابت تركش به سر به درجه رفيع *شهادت* نايل آمد. 🌹🍃🌹🍃
✅آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) : ✍ شیطان سراغ بعضی اشخاص می رود و آنها را دچار وسوسه می کند که : «خدا هست؟ نیست؟ آیا پیغمبر راست است؟ این حرف‌ها راست است؟ قیامتی در کار هست؟ آنها هم هر کاری می‌کنند که شیطان را رد کنند نمی شود. چنین کسانی باید زیاد ذکر «لا حَولَ وَلا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِي العَظيم» را بگویند. گاه پیش می آید که کسانی مبتلا به وسوسه های شیطان می شوند، آنها نزد من می آیند و من این ذکر را یادشان می دهم. 📚 در محضر مجتهدی ، جزء ۲ . 🌹🍃🌹🍃
🔴سیم خاردار.... یک نفر باید داوطلب می‌شد که روی سیم خاردار دراز بکشید تا بقیه از روی آن رد شوند. یک جوان فورا با شکم روی سیم خاردار خوابید، همه رد شدند جز یک پیرمرد ... گفتند: «بیا!» گفت:« نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش! مادرش منتظره!» چسبیدن به سیم خاردار کجا و چسبیدن به میز ریاست کجا....                                                            🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری جدید از حرم مطهر سیدالشهداء در آستانه (صل الله علیه و آله و سلم) 🌹🍃🌹🍃
عطر تــو ... هـر شــب میپیچد در خیالِ من.. چاره یِ مـن چیست؟ جز ، شـــب بیـداری و تنهـایـی... 🌷شهید ستوانسوم 🌷 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فدایت شوم مادر.... 🔸لحظات دردناکی از ناراحتی مادر شهیده فاطمه عبدالله، کودک 10 ساله‌ای که بر اثر انفجار پیجرها در لبنان به شهادت رسید. 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹فیلمی کمتر دیده شده از مداحی شهید محسن حججی در ماه محرم 🕊شادی روح بلندش صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
💔خادم علی‌ابن‌موسی‌الرضا(ع) در عين صلابتی كه داشت، زماني كه پا به حرم مطهر حضرت رضا(ع)  مي‌گذاشت، واقعا با كمال خضوع و خشوع وارد می‌شد. همیشه شهيد شوشتری برای كشيك از «در طلا» می‌آمد. قبل از شهادتش آن‌جا كنار در طلا، روبه‌روی ضريح مطهر ايستاده بودم كه ایشان آمد. سلام و احوالپرسی كردم. سردار شوشتری گفت: «اجازه می‌دهی آقای اسلام‌فر بايستم؟» گفتم: «اختيار داريد، شما هر زمان كه تشريف بياوريد در خدمت هستيم.» چوب‌پَر را به ايشان دادم و پست را تحويل گرفت. او اين كلام را به من گفت: «شايد اين آخرين پستم باشد در اينجا.» واقعا به ايشان الهام‌ شده بود و به اين رسيده بود كه اين سفر آخر است و اين زيارت كه الان آمده، زيارت آخری است و اين آخرين خاطره من از اوست. ✍🏻حسين اسلام‌فر(از خدام کشيک حرم رضوی) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
🌹✨✨ بسم رب الشهدا و الصدیقین✨✨ ✨🌹 ❤️🌹 وصیت نامه سردار شهید مهدی باکری: ❤️🌹 خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی !هیهات که نفهمیدم! یا اباعبدالله شفاعت! آه چقدر لذت بخش است انسان آماده باشد برای دیار ربش! ولی چه کنم که تهی دستم.خدایا تو قبولم کن! همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید.پشتیبان وازته قلب،مقلد امام ‌باشید،اهمیت زیاد به دعاها ومجالس یاد ابا عبدالله و شهدا بدهیدکه راه سعادت و توشه آخرت است.خدایا مرا پاکیزه بپذیر. 💔🌹 یاد سردار شهید مهدی باکری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دردل های تکان دهنده همسر سردار شهید مهدی باکری با حاج قاسم سلیمانی....😭 # همه ما مدیون خون شهداییم...💔
۵۰۰ تانک‌ دشمن برابر لشکر ۲۵ کربلا آرایش گرفته‌ بود. حاج‌ حسین‌ بصیر گفت: به‌نام پنج تن آل‌عبا، ۵ نفر بروند و آن‌ها را منهدم کنند. به جای ۵ نفر،بیش از ۱۵ نفر‌ بلند شدند. شهید♥️
وی نسبت به حلال و حرام بسیار حساس بود و هیچ وقت راضی نبود حتی ذره‌ای مال حرام وارد زندگی شود. به اندازه‌ای حساس بود که خاطرم هست پدرم بد حال بود و برادرم (عباس) با تویوتای جهاد به خانه آمده بود و مادرم از او خواست تا پدرم را تا درمانگاه برساند، ولی او رفت و ماشین گرفت و گفت: "این ماشین بیت المال است و استفاده شخصی حرام است." 🌹 راوی: خواهر گرامی شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
□أگر هَـــــرکــَـــس اِمـــــروز؛ .. "سیـــــّد؏ــلّے𔘓⇉" را حــمٰایت نکُـــــنـد، ⇇فـَــــردا ﴿امٰام زمــٰـــانﷻ✿﴾ را ╰─┈➤ ◇◇هَمـــــراهے نــــَـخواهَـــــد کـــَــرد. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
ساده نگذر از کنار پوتین های بی پا که پاهایشان بدن ها را بردند تا تو آسوده قدم برداری...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🔷خدا شهیدا رو دونه به دونه انتخاب کرد شهیدا هم مهموناشون رو دونه به دونه انتخاب می‌کنن! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃
دعای کمیل 1403.06.22.mp3
22.91M
🔸دعای کمیل با نوای جناب اقای طاهری 🔸این دعای کمیل هفته قبل در حرم مطهر و منور حضرت معصومه سلام الله علیها خوانده شده 🔸دعای کمیل،دعایی است از آقا امیر المومنین علی (علیه السلام) که به کمیل بن زیاد نخعی تعلیم کرده است 🔸این دعا دارای مضامین بلند و متعالی در شناخت خداوند و درخواست بخشش گناهان است 🔸دعای کمیل یک دعای عاشقانه میان بنده و پروردگار دانست. دعایی که در آن فرد به هر دری می زند تا خداوند گناهانش را ببخشد و نظر محبتش را از وی برنگرداند {خواندن دعای کمیل برای آمرزش گناهان و باز شدن در رزق و روزی به روی انسان توصیه شده } 🔸خوش بحال کسانی که هر هفته اهل خواندن دعای کمیل هستند(در خلوت خود این دعا را بخوانیم و گوش کنیم) 🔸متن دعای کمیل در لینک زیر https://erfan.ir/m41
42.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍می گذرد کاروان روی گل ارغوان... 🔹یادی که در دلها هرگز نمی میرد یاد شهیدان است شوری که در دلها پایان نمی گیرد یاد شهیدان است. 🔸نام شهیدان در این عالم هستی پاینده می ماند ایثارشان همچون سرچشمه ای پاک و زاینده می ماند. 🔹میراث جانبازی در نشر فرهنگ آینده می ماند. 🔸بر درک و مفهوم انگیزه شان خلقی مبهوت و حیران است از جوشش خون این عاشقان خون در رگها به جوش آید فریاد پیروزی با گرمی خون ایشان به گوش آید با یاد ایثار و جانبازی آنها دل در خروش آید کاین گونه جانبازی زاینده عزم آزاد مردان است... @shahidan_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم 🔅اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي  و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ دورم ازت ... بااینکه تو نزدیک منی .... نزدیک تر از این رگ‌ گردنی ... با بار گناه... هروقت که میام .... توی حرمت انگار صدام میزنی
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی گردان آماده آن روز چند تا کار را سپرد به من، یادم هست دو سه روزی مانده بود به عملیات، حدس زدم می خواهد جایی برود. همین را ازش پرسیدم گفت :«می خوام برم موهام رو کوتاه کنم.» سابقه نداشت قبل از عملیات برودسلمانی، همین ها اضطرابم را بیشتر می کرد. وقتی برگشت سرش را اصلاح کرده بود ریشش را هم. شب عملیات دیگر سنگ تمام گذاشت رفت حمام وقتی ،آمد لباس فرم تمیزی تنش بود، بوی عطر هم می داداصلاً سابقه نداشت تو منطقه آن هم،قبل از عملیات لباس فرم سپاه بپوشد و این طور به خودش برسد. همیشه با لباس بسیجی بودد.همین طور بر و بر نگاهش می کردم گفتم:«حاج آقا چه خبر شده؟» لبخند زد. جور خاصی گفت:« تو که می دونی چرا سؤال می کنی؟» حالم بدجوری گرفته بود همه اش فکر می کردم چیز مهمی را دارم گم می.کنم هرچه به عملیات نزدیکتر می شدیم تپش قلبم تندتر می شد. عملیات بدر از آن عملیات های مشکل بود و نفس گیر، مخصوصاً منطقه یآبی.اش ،سی چهل کیلومتر رفته بودیم داخل آب، آن طرف دجله و فرات تو یک جاده ی حساس مستقر شدیم از آن جا هم پیشروی کردیم طرف چهارراه خندق " 1 ". و عراقی ها را زدیم عقب، دشمن به تمام معنا شده بود یک دیوانه .زنجیری, عزمش را جزم کرده بود چهارراه را بگیرد، بعد هم آن جاده ی حیاتی را، و بعد از آن ما را بریزد توی آب پاورقی ۱ بعدها این چهارراه به چهار راه شهادت» معروف شد 🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی گردان آماده درگیری هر لحظه شدیدتر می شد تو تمام دقیقه های عملیات حال یک مرغ سرکنده را داشتم یک آن آرام نمی گرفتم هر لحظه منتظر شهادت حاجی بودم شخصیتش برام مهم بود می خواستم بدانم کی می رود و چگونه می رود؟ پا به پایش می رفتم وظیفه ام همین را هم ایجاب می کرد "۱". تو بحبوحه ی کار،یکدفعه رو کرد به من و گفت:«اخوان برو گردان آماده رو از عقب بردار بیار» انگار یک تشت آب ریختند رو سرو کله ام سریع گفتم:«حاج آقا تو این موقعیت؟» با تمام وجود دوست داشتم دستورش را عوض کند گفت:« اگر گردان رو نیاری، با این پاتک های سنگین کار بچه ها خیلی مشکل میشه» نگاهی به طرف دشمن کرد ادامه داد:«شما برو گردان رو بیار.» «گردان را بیاور» یعنی این که من سی چهل کیلومتر با قایق بروم تا برسم خشکی، از آن جا سوار موتور شوم، بروم پادگان، آن وقت با یک گردان نیرو، همین مسیر را برگردم خودش حداقل سه چهار ساعت طول می کشید. حس غریبی نمی گذاشت از حاجی جدا شوم داشت نگام می.کرد منتظر جواب بودم چاره ای نداشتم باهاش خداحافظی کردم و ازش جدا شدم، سریع خودم را رساندم لب .آب سوار یک قایق شدم. با آخرین سرعتی که ممکن بود آبها را می شکافتم ومی رفتم .جلو هر لحظه ممکن بود آبستن حادثه ای باشد ولی من انگار اختیارم را ازدست داده بودم گویی همه ی وجودم او شده بود یقین داشتم اتفاقی می افتد می خواستم هر چه زودتر برگردم پیشش پاورقی ۱- آن موقع من مسؤول عملیات تیپ بودم 🌹🍃🌹🍃