eitaa logo
داداش شهیدم ابراهیم هادی
385 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
12.3هزار ویدیو
38 فایل
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة في سبیلک @zolfaqar4
مشاهده در ایتا
دانلود
{آیت الله مجتهدی :} •عزیزان اول اذان کارها را تعطیل‌کنید ؛اگر بازاری هستید و نمی‌خواهید مغازه را ببندید ؛ داخل مغازه نماز بخوانید . نمازت را اول وقت بخوانی ؛ خدا کارهایت را سامان میدهد . °
🌹 ۱۳ ساله علیرضا محمودی پارسا .بار از کارهایی که کرده‌ام به تو می‌برم از جمله: ▪️از این که حسد کردم… ▪️از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم… ▪️از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم. ▪️از این که مرگ را فراموش کردم. ▪️از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم. ▪️از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم…. ▪️از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم. ▪️از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم…. ▪️از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید. ▪️از این که ایمانم به بنده‌ات بیشتر از ایمانم به تو بود…. ▪️از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری….. ▪️از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم…. ▪️از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند…. ▪️از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم…. ▪️از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم…. ▪️از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم…. ▪️از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم…. ▪️از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم… سبحان الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی با شهدا شهید پورهنگ امنیت وارامش امروزما مدیون خون پاک شماست 🌷 نثارروح مطهرهمه شهدا صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 : 🌹... زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است 🍀 سلامت تن زیباست، اما پرندۀ عشق 🌼 تن را قفسی می‌بیند که در باغ، نهاده باشند در کنار یادش گرامی وراهش پررهرو وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این زمزمه عشقه توی غار حرا پیچیده 🍃🌹🍃 خدا به عشق روی تو آقا همه ما رو بخشیده🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 دو نمونه جالب از اخلاق با غیر مسلمانان... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🦋💞🦋💞🦋💞🦋
مداحی آنلاین - نماهنگ جان دلم - نوشه ور.mp3
3.31M
♥️💐 جان دلم همه جا حرف مهربونیته (ص) (ع) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🦋💞🦋💞🦋💞🦋
⬆️خاطره ای از 🌷شهید 🌷 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه‌هایی به‌جامانده از دوران جنگ نوشته شده توسط رزمندگان که به دلایل امنیتی تا سالها بعد جنگ ماند و بدست صاحبان آنها نرسید و حال بعد از سالها به مقصد رسید در حالی که... حتماً ببینید جالبه👌 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما تا آخرین قطره خون خودمان می‌ایستیم شماهم باید بایستید... 🌷@shahedan_aref
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیاد شهدا ی هشت سال دفاع مقدس درباغ 🌹شهادت🌹 رانبندید به مابیچاره هازان سونخندید ما هنوز شھادت را بی درد میطلبیـم غافل از آنکه "شھادت را جز به اهل درد نمیدهند"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیدِ شهیدان اهل قلم،مرتضی آوینی: کسانی به امام زمانشان خواهند رسید که اهل سرعت باشند! و الا تاریخ کربلا نشان داده که قافله‌ی حسینی معطل کسی نمی‌ماند.
قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبی از خواب پرید.گفت: حاجی خواب دیدم. قاصد امام حسین  عليه السلام  بود. بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: به زودی به دیدارت خواهم آمد. یه نامه از طرف آقا به من داد که توش نوشته بود: چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی؟ همینطور که داشت حرف میزد گریه می کرد. صورتش شده بود خیس اشک. دیگه تو حال خودش نبود. چند شب بعد شد.  عليه السلام  به عهدش وفا کرد... شهید 🌷@shahedan_aref
روزی که شهید شد هیچ نماز و روزه ی قضایی نداشت ،و به کسی بدهکار نبود.. 🌷شهید مدافع وطن هادی کاردیده🌷
🔴 ۴۲ شهید حزب الله در ۷۲ ساعت گذشته. 🔴 ان شاءالله انتقام خون همه شهیدان بزودی یاد همه شهیدان باذکرصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی از حاج قاسم برای آیت‌الله مشکینی نماز عشق چطوری خونده میشه 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨از فرماندهان رضوان که دیروز در حمله به ضاحیه به شهادت رسید
زیباست...... همچو آسمان می ماند...... عمیق و بلند ... اما.... آسمان ، قصه ی پرواز قشنگی ست.... و قصه این است چه اندازه کبوتر باشی.. برای شهادت 🌴🌴🌴 صبح ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ساعت حوالی ۹صبح، طبق هرسال رژه است، اما... سربازی که چند روز به پایان سربازیش مونده بود، دیگه به خونه برنگشت... ۲۵ نفر شهید و ۷۰ نفر زخمی شدند جانباز ۷۰ درصدی که به آرزوی شهادتش رسید سربازی با تفنگ خالی در میان تیرها بر زمین افتاد... وپاسدارانی که جان برکف اماده جانفشانی بودند 🌷🌷🌷🌷🌷 پنج سال پیش در چنین روزی شهر به خون عزیزان بی گناه شد یادشان گرامی وراهشان پررهرو اللهم_الرزقنا_شهاده_فی_سبیلک سالروز وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی گردان آماده آن روز چند تا کار را سپرد به من، یادم هست دو سه روزی مانده بود به عملیات، حدس زدم می خواهد جایی برود. همین را ازش پرسیدم گفت :«می خوام برم موهام رو کوتاه کنم.» سابقه نداشت قبل از عملیات برودسلمانی، همین ها اضطرابم را بیشتر می کرد. وقتی برگشت سرش را اصلاح کرده بود ریشش را هم. شب عملیات دیگر سنگ تمام گذاشت رفت حمام وقتی ،آمد لباس فرم تمیزی تنش بود، بوی عطر هم می داداصلاً سابقه نداشت تو منطقه آن هم،قبل از عملیات لباس فرم سپاه بپوشد و این طور به خودش برسد. همیشه با لباس بسیجی بودد.همین طور بر و بر نگاهش می کردم گفتم:«حاج آقا چه خبر شده؟» لبخند زد. جور خاصی گفت:« تو که می دونی چرا سؤال می کنی؟» حالم بدجوری گرفته بود همه اش فکر می کردم چیز مهمی را دارم گم می.کنم هرچه به عملیات نزدیکتر می شدیم تپش قلبم تندتر می شد. عملیات بدر از آن عملیات های مشکل بود و نفس گیر، مخصوصاً منطقه یآبی.اش ،سی چهل کیلومتر رفته بودیم داخل آب، آن طرف دجله و فرات تو یک جاده ی حساس مستقر شدیم از آن جا هم پیشروی کردیم طرف چهارراه خندق " 1 ". و عراقی ها را زدیم عقب، دشمن به تمام معنا شده بود یک دیوانه .زنجیری, عزمش را جزم کرده بود چهارراه را بگیرد، بعد هم آن جاده ی حیاتی را، و بعد از آن ما را بریزد توی آب پاورقی ۱ بعدها این چهارراه به چهار راه شهادت» معروف شد 🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی گردان آماده درگیری هر لحظه شدیدتر می شد تو تمام دقیقه های عملیات حال یک مرغ سرکنده را داشتم یک آن آرام نمی گرفتم هر لحظه منتظر شهادت حاجی بودم شخصیتش برام مهم بود می خواستم بدانم کی می رود و چگونه می رود؟ پا به پایش می رفتم وظیفه ام همین را هم ایجاب می کرد "۱". تو بحبوحه ی کار،یکدفعه رو کرد به من و گفت:«اخوان برو گردان آماده رو از عقب بردار بیار» انگار یک تشت آب ریختند رو سرو کله ام سریع گفتم:«حاج آقا تو این موقعیت؟» با تمام وجود دوست داشتم دستورش را عوض کند گفت:« اگر گردان رو نیاری، با این پاتک های سنگین کار بچه ها خیلی مشکل میشه» نگاهی به طرف دشمن کرد ادامه داد:«شما برو گردان رو بیار.» «گردان را بیاور» یعنی این که من سی چهل کیلومتر با قایق بروم تا برسم خشکی، از آن جا سوار موتور شوم، بروم پادگان، آن وقت با یک گردان نیرو، همین مسیر را برگردم خودش حداقل سه چهار ساعت طول می کشید. حس غریبی نمی گذاشت از حاجی جدا شوم داشت نگام می.کرد منتظر جواب بودم چاره ای نداشتم باهاش خداحافظی کردم و ازش جدا شدم، سریع خودم را رساندم لب .آب سوار یک قایق شدم. با آخرین سرعتی که ممکن بود آبها را می شکافتم ومی رفتم .جلو هر لحظه ممکن بود آبستن حادثه ای باشد ولی من انگار اختیارم را ازدست داده بودم گویی همه ی وجودم او شده بود یقین داشتم اتفاقی می افتد می خواستم هر چه زودتر برگردم پیشش پاورقی ۱- آن موقع من مسؤول عملیات تیپ بودم 🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی گردان آماده نفهمیدم چطور خودم را رساندم پای اسکله و چقدر طول کشید، آن جا یک موتور برام ردیف کرده بودند،روشن بود پریدم روش و گاز دادم. وقتی رسیدم پادگان، گردان آماده حرکت بود همان مسیر را برگشتیم تا رسیدیم آن طرف آب، بچه ها را به خط کردم با «دو» راه افتادیم سمت جاده حیاتی، از جاده هم رو به چهار راه حالا اضطراب، همه ی وجودم را گرفته بود. دو سه کیلومتر بیشتر با چهاره راه فاصله نداشتیم جلوی گردان می دویدم یکهو یکی از بچه های لشکر جلوم را گرفت تو سرو صدای آتش دشمن، داد زد: «کجا میری اخوان؟» «این چه سؤالیه؟ میریم چهارراه دیگه، نمی خواد بری، از این جلوتر نرید.» با چشمهایی که می خواست از کاسه بزند بیرون پرسیدم: «چرا؟!» جلوتر نمیشه بری، عراق چهار راه رو گرفته گفتم:«چه جوری چهاراه رو گرفته؟حاجی اون جاست،! ارفعی اون جاست، وحیدی اون جاست، اینا همه اون جا هستن!» سرش را انداخت پایین ناراحت و غمگین گفت:« همه شون رفتن» گفتم:« چی چی همه شون رفتن؟ بابا شوخی نکن خود حاجی :گفت برو گردان رو بیار» «نیم ساعت پیش همه ،رفتن، هرچی اصرار کردیم بیاین عقب نیومدن تا لحظه ی آخر همون دو تاهلالی سرچهارراه رو گرفته بودن و مقاومت می کردن؛ کلی از دشمن تلفات گرفتن،تانک هایی رو که اونا زدن هنوز داره توآتیش می سوزه؛ ولی ..... حالا حتماً یاشهید شدن یا اسیر.» حال طبیعی نداشتم داد می زدم:« چی چی رو اسیر شدن؟! مگه حاجی اهل اسارته؟!» یک آن طاقتم طاق شد شروع کردم ،دویدن به طرف چهارراه، چند قدمی نرفته بودم که از پشت سر گرفتم. خودم را زمین و آسمان می زدم که از دستش خلاص شوم. 🌹🍃🌹🍃