#حاج_حسین_یکتا:
#حاجاحمدکاظمی سرش ترکش خورده بود!
درحالت کما بود!
رو تخت بیمارستان یهو پاشد نشست!
رفقاش گفتن چیشد بیهوش
بودی که؟
گفت: #حضرتزهرا اومد...
گفت پسرم پاشو بروبه کارات
برس...
رفقای #محسنحججی میگفتن؛
محسن جلومون تیر خوردو افتاد!
بالاسرش فاتحه هم خوندیم!!
داعشیا که رسیدن محسن پاشد!
وایساد!!
شاید #حضرتزهرا اومد...
گفت پسرم پاشو به کارت برس...
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات #مدافعان_حرم
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#شهید_محسن_حججی
عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام... و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه ی بندگی میرسم...
خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم اما نمی دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم...🔰
#شهدا #کلام_شهدا #خاطرات #مدافعان_حرم
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
حاج احمد متوسلیان بر قلب ها حکومت می کرد.
وقتی در مریوان بودیم، برای انجام امور نظافت، نوبت بندی کرده بودیم و هر روز، یک نفر وظیفه نظافت را بر عهده داشت. روزهای چهارشنبه هر هفته نوبت حاج احمد بود، او با وجود مسئولیت سنگین فرماندهی، در هر حالت و موقعیتی، سخت مقید بود که نوبت انجام مسئولیت نظافت را رعایت کند.
هیچ کاری، هر چقدر هم که مهم بود، مانع حضور سروقت او برای نظافت نمی شد. سفره می انداخت و جمع می کرد. غذا و چای آماده و تقسیم می کرد. خیلی تمیز ظرف ها را می شست. سنگر، محوطه و حتی دستشویی و توالت ها را به دقت نظافت و ضدعفونی می کرد.
شاید بعضی ها چنین اعمالی را برای یک فرمانده شاخص نظامی جایز نمی دانستند، اما حاج احمد منطق دیگری داشت. او می گفت: «فرمانده کسیه که توی خط مقدم، برادر بزرگتره و در سایر مواقع، کمترین و کوچکترین برادر بچه رزمنده هاست.» حاج احمد با این رفتار خود بر قلب های بچه ها حکومت می کرد.
منبع: #می_خواهم_با_تو_باشم/
خاطراتی از سردار حاج احمد متوسلیان/ به کوشش علی اکبری/ 1395
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#نماز_اول_وقت
#شهید_صیاد_شیرازی
می گفت: هرچه دارم، از نماز دارم.
همیشه می گفت. همیشه تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایی که خانه بود، نماز مغرب و عشا را به جماعت می خواندیم. به امامت خودش.
یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 74
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات #کلام_شهدا
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#شهدا
حالشو ببر!
اذان گفته بودند. زود مهر برداشتم و رفتم برای نماز. مصطفی هنوز نیامده بود. برگشتم. مثل همیشه کلهاش را کرده بود داخل جامهری و مهرها رو زیرورو میکرد.
فوت کرد و یکی را داد دستم.
گفتم: «این چیه؟»
بشکن زد، گفت: «مهر کربلاست. بگیر حالشو ببر!»
خیلی وقتها روی مهرها ننوشته تربت کربلا.
گفتم: «از کجا فهمیدی مهر کربلاست؟»
گفت: «مهر کربلا از قیافه¬ش پیداست.»
منبع: ابر و باد
شهید مصطفی احمدی روشن
#شهدا #شهید_ترور #خاطرات #کلام_شهدا
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#شهدا
مأموریت خاص
سید داشت برای فرستادن ما به منطقه توضیح میداد. اون روز به دلیل خستگی اصلاً به حرفهای سید گوش نکرده بودم. آماده شدیم که بریم، دیدم اسمم تو ليست نیست. خیلی ترسیده بودم؛ فکر کردم از من ناراحت شده. رفتم بهش گفتم: «سید منو نمیفرستی؟»
گفت: «واسه شما يه مأموریت خاص در نظر گرفتم.»
گفت: «پسفردا يه مأموریت خاص بهتون میدم.»
خیالم راحت شد.
دو روز بعد به سید گفتم: «سید جان، مأموریت خاص چی بود؟»
گفت: «خوب استراحت کردی؟»
گفتم: «آره.»
گفت: «مي¬دونستم خستهای. اگه بهت میگفتم برو بگیر بخواب یا اون روز بهت میگفتم چرا حواست نیست؛ ناراحت میشی و دلت میشکنه. گفتم اینجوری بهت بگم تا با خیال راحت استراحت کنی. حالا مأموریت خاص! چند ماهه به خانواده سر نزدی؛ برو سر بزن و بیا.»
واقعاً جا خوردم. خیلی مهربان بود. واقعاً با همه دوست بود. هیچ¬وقت تذکر مستقیم نمیداد. هر کسی جای سید بود، آن روز دعوایم میکرد.
منبع: ابروباد
شهید مدافع حرم سید مصطفی صدرزاده
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات #کلام_شهدا #مدافعان_حرم
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#شهدا
تاریخ شفاهی
میگفت: «رزمندگان حاضر در دوران دفاع مقدس تا وقتی که فرصت دارند باید نسبت به ثبت خاطرات خود اقدام کنند؛ تاریخ شفاهی جنگ، یک اصل است و باید تدوین شود. ماندگاری آن در جامعه باعث میشود تا جوانان آن را به عنوان یک الگو بشناسند؛ در این بین توجه به بخش مردمی جنگ هم مهم است.»
شهید غلامی معتقد بود این آثار باید دقیق و منظم بیان شوند و یک وظیفه بسیار مهم بر دوش رزمندگان است که تجربههای جنگ خود را بیان کنند؛ ما قواره جدیدی به نام جنگ هشت ساله و دفاع مقدس را رقم زدیم که میتواند برای همه کشورها به عنوان یک الگوی رزم شناخته شود.
منبع: تسنیم
شهید مدافع حریم ولایت سردار احمد غلامی
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات #کلام_شهدا #مدافعان_حرم
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
فرازی از وصیت نامه #شهید_محسن_دین_شعاری
برادران از استغفار و دعا دور نشوید (دعای کمیل و نماز جمعه) که بهترین درمان برای تمکین دردها است.
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات #وصیتنامه
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#نامه_شهید_مدافع_حرم
#محسن_حججی
#به
#امام_رضا (ع)
بسم الله النور، النور...
به: انیس النفوس، شمس الشموس، مولا علی ابن موسی الرضا(ع)
از :غلام رو سیاه، گنهکار
سلام آقای خوبم
از آخرین باری که به پابوستان آمدم تاکنون چندسالی می گذرد؛ و حال که در صحن و سرایت هستم سرتاپا شوق و شعف دارم.
یادم هست دفعه قبل خواسته های زیادی از شما داشتم؛ الان که خوب فکر میکنم به همه ی خواسته هایم رسیده ام. شغل سپاه، عروسی، جور شدن زندگی و... منمونم آقای خوبم، ممنون...
دو روز پیش كه با لباس سبز پاسداری به حرمت قدم گذاشتم چقدر لذت بردم؛ باورم نمیشود؛ همه اینها را از کرم و بزرگی شما میدانم.
مولای من، با ورود به سپاه دریچه ای جدید از زندگی به روی من باز شد؛ اگر روزی هزار بار شکر خدا را بگویم باز هم کم است؛ ارباب من، از لذت های دنیوی هرآنچه که باید می چشیدم را چشیدم...
حال، بی صبرانه مشتاق چشیدنی لذتی اخروی هستم؛ لذتی که نهایتش رضای خداست...
یا رضا، تو را به پدر بزرگوارت موسی بن جعفر(ع) قسم، تو را به فرزند عزیزت جواد الائمه قسم، تو را به خواهر گرامی ات فاطمه معصومه قسم، ضامن من شوید...
آقا جان دوست دارم همانند علی اکبر(ع) در جوانی شهدِ شیرین #شهادت را بنوشم و جان ناقابلم را فدای شما اهل بیت کنم.
فقط یک خواسته شخصی دیگر دارم؛ مولای من، بر من منت بگذار و #جواز_شهادتم را امضاء کن.
امشب شام دوشنبه است؛ می گویند دوشنبه ها و پنج شنبه ها پرونده اعمال ما می رود دست صاحبمان ولی عصر(ع)...
آقای من، تو را به مادرت زهرا(س) قسم، شهادت نامه ام را با امضای خودت مزین کن.
آرزو دارم امشب پرونده ام به همراه جواز شهادتم به دست امام زمان(ع) برسد؛ بدون شک با دیدن امضای ضمانت شما، ولی عصر(ع) هم امضاء می کند.
گرچه سرتا پا گناهم، رو سیاهم
ضامنم باش ای رضا
مانند آهو دِه پناهم...
آقای من...
مرا از درگاهت ناامید نکن
الهی رضاً به رضاک
لامعبود سواک
دوشنبه/ سه شنبه ۹۴/۵/۶
حرم امام رضا(ع)/ رواق دار الاجابه
۱:۳۴ بامداد
محسن حججی
#شهدا #خاطرات #کلام_شهدا #مدافعان_حرم
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#مسجدوجماعت
#وحشت_ازنمازجماعت
مدتی بود که ما را در تنگنا قرار داده بودند و در هر بیست و چهار ساعت یک لیوان آب آشامیدنی به ما می دادند. بچه ها با وجود تشنگی زیاد، کمی از آب را می خوردند و بقیه ی آب ها را جمع می کردند و در موقع مناسب با آن وضو می ساختند. وقتی که در صفوف به هم پیوسته به نماز می ایستادیم، برایمان بسیار لذت بخش بود و عراقی ها وحشت می کردند؛ #نمازی در دل دشمن با وضویی که به دشواری انجام شده بود. ما با آن همه محدودیت، نمازمان را با #عظمت اقامه می کردیم.
۱۰۱-خاطره ی جمال علوی
📚قصه ی نماز آزادگان، ص ۲۳۱
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات #خاطرات_جانبازان_و_آزادگان
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
پارتی
✨شهید علی صیاد شیرازی✨
🌹 مادر صیاد شده بود واسطه. تلفن زده بود به فرمانده نیروی انتظامی خراسان که پسرخاله ی صیاد، سرباز شماست، توی نهبندان. اگه می شه، جاشو عوض کنین. داغ داره، تازه برادرش رو از دست داده.
صیاد فهمیده بود. ناراحت شده بود. مادرش دست بردار نبود؛ من راواسطه کرد.
ـ حرف من که بی تأثیر بود، تو یه کاری بکن. تو که دوستشی، رفیقشی. شاید به حرفت گوش داد.
هنوز حرفم را نزده بودم که گفت: می دونم چی می خوای بگی. اماخودت بگو، قوم و خویش من با بچه های مردم چه فرقی دارن ؟ اون اگه بیاد، یکی دیگه رو می فرستن جاش. این درسته ؟ خدا رو خوش می آد؟🌹
یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 57
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#شهید_دکتر_مصطفی_چمران
برای نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می کرد و سینه ش را می داد جلو. یک بار به ش گفتم « چرا سر نماز این طورمی کنی؟ » گفت « وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ات صاف باشد». با خودم می خندیدم که دکتر فکر می کند خدا هم تیمسار است.
#خاطره_ای_از_شهید_دکتر_مصطفی_چمران
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
✅بني صدر،صد در صد
✍️رواي: احمد كاويانی
خيلی ها مي خواستند او نباشد. يكی از اين خيلی ها (بنی صدر) بود كه با دكتر و ستادش مشكل اساسی داشت.
زمان انتخابات رياست جمهوری، من مانده بودم چه كنم و به چه كسی رای بدهم. آن موقع همه شعار مي دادند:
"بني صدر،صد در صد"
رفتم پيش دكتر و به او گفتم:
چه كنم دكتر؟ به بنی صدر راي بدم؟؟
گفت: نه.
گفتم: چرا؟
گفت: اونو از زمان اروپا مي شناسم كه مخالف بچه های انجمن اسلامی بود و هميشه خودشو تبليغ مي كرد و مي خواست به هر قيمتی فقط خودش رئيس باشه. چنين آدمی خطرناكه.
#خاطره_ای_از_شهید_دکتر_مصطفی_چمران
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔆 من ایرانی ام، چرا لباس خارجی❓
💠 دوتایی رفته بودند بازار. پدر بود دیگر، دلش میخواست بهترینها را تن پسرش بیند. اما نظر پدر و پسر زمین تا آسمان فرق داشت. عبدالله بین آن همه لباس، دست گذاشت روی یک پیراهن ساده.
🔻 هرچه بابا گفت «این خوب نیست و به جاش این خارجی رو بردار.» قبول نکرد. گفت «من ایرانیام. دوست دارم لباس ایرانی بپوشم.»👌
🖋خاطره از شهید عبدالله فلاحی
#شهدا_و_اقتصاد_مقاومتی
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
شعرخوانی مرحوم محمد رضا آقاسي در وصف جاويدالاثر سردار حاج احمد متوسليان
متن شعر :
گر کشته و گر اسيري اي احمد!
در خاطر من نميري اي احمد!
تا چرخ به دور خويش مي چرخد
بر مصر دلم اميري اي احمد!
اي با نفس امام خو کرده
زان رايحه کسب آبرو کرده
سرمست ز باده ي کلام او
توفيق شهادت آرزو کرده
يک قوم تو را شهيد مي خوانند
يک قوم تو را اسير مي دانند
اما چه کنم؟ که ناجوانمردان
تصوير تو را ز خويش مي رانند
اي بلبل در چمن نگنجيده !
اي يوسف در وطن نگنجيده!
اي نور دو چشم پير کنعاني
زنداني در بدن نگنجيده
تو کيستي ؟ آن که نور نوشيده
پيراهني از حضور پوشيده
تنديسه غيرت و جوانمردي
بر ظلمت شام غم خروشيده
من کيستم؟ آن که در وطن مانده
بند حجاب خويشتن مانده
چشمي به در اميد خشکيده
در حسرت بوي پيرهن مانده
اي زمزم کوثري مرا درياب
وي پنجه حيدري مرا درياب
دستانم هر تپش عطش دارد
وي لطف برادري مرا درياب
در ياب که بي تو سخت در ماندم
در مصر غم تو دربه در ماندم
از پيرهنت حوالتي بفرست
بي برگ عبور ، پشت در ماندم
اي جبهه به خاک جبهه ها سوده
درمعرکه ها دمي نياسوده
وي اسوه ي استقامت و ايثار
درمصر شکنجه ها نفرسوده
اي گمشده حصار پيچيده
وي ماه به شام تار پيچيده!
دستان کدام فتنه رويت را
در پرده اي از غبار پيچيده
#شعر_خوانی_مرحوم_محمد_رضا_آقاسی_در_وصف_حاج_احمد_متوسلیان
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات #ادبیات_مقاومت
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
#برای_خدا
#شهید_حسن_باقری
عملیات بیتالمقدس تازه تمام شده بود که خبر رسید اسرائیل به جنوب لبنان حمله کرده. از طرف سپاه چند نفر رو انتخاب کردند که برای ایجاد یک قرارگاه به لبنان اعزام شوند. من هم یکی از انتخاب شدهها بودم.
وقتی برادرم حسن، فهمید آمادهی رفتن شدم، بهم گفت: «نکنه فکر کنی چون برای جنگ با اسرائیل انتخاب شدی، کسی هستی و مهم شدی؛ نکنه غرور بگیردت. اینم بدون که تو با نیروهای بسیجی هیچ فرقی نداری. اونجا هم که رفتی برای خدا کار کن و مراقب باش خودت رو گُم نکنی».
کتاب صنوبرهای سرخ، ص 109
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات #ادبیات_مقاومت
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
کلام امام خمینی(ره)
نمىشود کسى در درون خود و در عمل شخصى خود تقوا نداشته باشد، دچار هواى نفس و اسیر شیطان باشد، اما ادعا کند که مىتواند در جامعه عدالت را اجرا کند. ۱۳۷۹/۱۲/۲۶
کلام شهید
شهید چیت سازان:
کسی می تواند در شب عملیات از سیم خاردار دشمن رد شود
که به سیم خاردار نفسش گیر نکرده باشد
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات #ادبیات_مقاومت #کلام_شهدا
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
محبتش را به من این طوری نشان می داد
خیلی کم خانه بود. ولی ،همان وقت کمی هم که پیش خانواده می گذرانید ،سرشار از مهربانی و ایمان و محبت و آرامش بود. روزهایی که خانه بود،در کار خانه کمک می کرد. همسر شهید می گوید که یک روز صبح دیدم پایین شلوارش را تا کرده آستین ها را بالا زده و رفته در آشپزخانه. ازش پرسیدم :حاج آقا،چرا اینطوری کرده ای؟گفت:به خاطر خدا و برای کمک به شما. بعد هم وضو گرفت و شروع کرد به جمع و جور کردن وسایل ها. ناراحت شدم.رفتم که نگذارم کاری کند. چون می فهمیدم چقدر سخت است تا آمدم وارد آشپزخانه شوم ،در را به رویم بست و گفت:خانم ،بروید بیرون ،مزاحم نشوید.پشت در التماس می کردم:حاج آقا،شما را به خدا،بیایید بیرون.من ناراحت می شوم.خجالت می کشم.می گفت: چیزی نیست.الان تمام می شود.آشپزخانه را مرتب کرد.ظرف ها را چیده بود سر جایش.روی اجاق گاز را تمیز کرده بود.بعد شلنگ آورد و کف آشپزخانه را شست.در را که باز کرد ،آشپزخانه شده بود مثل دسته گل.نمی دانستم چه بگویم.تکیه داده بودم به دیوار،گفتم:آخه چرا این کار را می کنی من خجالت می کشم.گفت :می خواستم من هم کمی کمکتان کنم.از من ناراحت نباشید.محبتش را به من این طوری نشان می داد.
[خاطره ای ازشهید صیاد شیرازی به روایت همسر شهید ، کتاب یادگاران، انتشارات روایت فتح]
#شهدا #دفاع_مقدس #خاطرات
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم