#خاطره_شهدا
نماز در آتش!
سخت بیمار بود. از تب می سوخت؛ تب مالت، حسابی او را از پا انداخته بود؛ نه تنها توانایی ایستادن نداشت، بلکه به سختی در بستر می نشست.
صدای اذان به گوش رسید.
از مادر آب خواست تا وضو بگیرد.
حاضر نبود نمازش قضا شود؛ وضو گرفت و نماز را در رختخواب به حالت نشسته خواند.
راوی: محمد احمدکیادلیری برادر شهید
#شهدا #دفاع_مقدس #یاد_و_خاطره_شهدا
@bashohda کانال باشهدا
#خاطره_شهدا
نماز که تمام شد، پرسیدم: چرا رکعت دوم نمازت رو این قدر آروم خوندی؟
جواب نداد ولی من اصرار کردم ،
گفت : «چنان گلوله میاومد که رکعت اول رو با عجله خوندم،
برای یک لحظه یادم اومد در حال صحبت کردن با خدا هستم، ولی از ترس تیر و ترکش فقط به جون خودم فکر میکنم.
به همین دلیل استغفار کردم و رکعت دوم رو عادی خوندم ...»
#شهید_احمد_عبداللهی #شهدا #دست_نوشته #خاطرات
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس
#خاطره_شهدا
گذرنامهاش را گذاشت و گفت که برای اربعین بر میگردم و خودش رفت سوریه ،
نزدیک اربعین گفتم : «آقا مهدی بر میگردی یا نه؟»
گفت : «بابا من اربعین به کربلا رفتهام. آنجا اطراف آقا امام حسین(ع) و آقا ابالفضل(ع) خیلی شلوغ است اما من دوست دارم که اربعین کنار حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) باشم که خیلی غریب و خلوت است.»
ما اربعین که به کربلا رفتیم در حرم حضرت اباعبدالله حسین(ع) گفتم خدایا آنچه که صلاح و خوبی مهدی است نصیبش گردان. مادرش هم همین دعا را کرد...
به روایت پدر شهید مدافع حرم مهدی صابری ، فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع) نیروی مخصوص لشگر فاطمیون
#شهید_مهدی_صابری #شهدا #دست_نوشته #خاطرات #مدافعان_حرم
@bashohda کانال باشهدا
شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس