eitaa logo
با شهدا
1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
489 ویدیو
5 فایل
کانال باشهدا شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس ،شهدای ترور ،مدافعان وطن و مدافعان حرم @bashohda تاریخ ساخت کانال 1397/02/04 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹نخستین شهید مدافع حرم شهرستان است. دوازدهمین شهید مدافع حرم استان خوزستان، جزء 50 شهید اول مدافع حرم در کشور و همچنین دومین شهید دانشگاه پیام نور کل کشور است. این شهید فرمانده گردان امام حسین (علیه السلام) شهرستان شوش بود و در اولین اعزام به سوریه به شهادت رسید. او قهرمان رشته بود و کمربند سبز داشت. 🍃🌹آقای مقدم یکی از فرماندهان ایرانی که اهل مشهد است، با شهید حیاری در سوریه در یک مقر مستقر بودند. او تعریف می کرد شهید احمد در کار بسیار منظم بود. در سوریه انباری را پیدا می کند که حدود 40 جلیقه ضدگلوله آنجا بوده است. سوری ها این جلیقه ها را نمی شناختند. شهید که عرب زبان بوده به آنها توضیح می دهد که اینها جلیقه های ضد گلوله هستند. تمام 40 جلیقه را بین دیگران تقسیم می کند و اگر یکی از آنها را خودش می پوشید، شاید شهید نمی شد. 🍃🌹پیش از اعزام به سوریه در یکی از کلاس های آموزشی، با باتوم وارد کلاس شد و با لبخند و شوخی گفت می خواهم به مسافرت بروم، حلالم کنید. هرکس می خواهد با باتوم من را بزند، هرکس هم که حلال نمی کند، برایش سینه خیز می روم. 🍃🌹بعد از شهادت، بسیاری از دوستان شهید و افرادی که ما نمی شناختیم از کارهایش برایمان گفتند؛ کارهای بزرگی که ما خبر نداشتیم. برای نمونه در گردان امام حسین(علیه السلام) یک سالن ورزشی می سازد و کلاس های قرآن و عقیدتی و همچنین اردوهای مختلف برای بچه های گردان برگزار می کند. احمد اولین فردی بود که در محل کارش حاضر و آخرین نفر خارج می شد. شهید احترام خاصی به می گذاشت و مثل بچه ها مهربان بود. 🍃🌹احمد علاقه عجیبی به حضرت زینب(سلام الله علیها) داشت و در نهایت در این مسیر به شهادت رسید. او می گفت این انقلاب باید جهانی شود و باید از ارزش های دینی و معنوی مان دفاع کنیم. 🌷شهید مدافع حرم پاسدار 🍃 ولادت: ۶۰/۱۱/۱۶ 🍂 شهادت: ۹۵/۵/۵ 🕊 محل شهادت: سوریه، استان حمص، روستای شیخ حلال 🍁 نحوه شهادت: انفجار مین زیر پایش @bashohda کانال باشهدا شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
پلیسی که عکس گرفته بود خیلی با هم رفیق بودیم و هر وقت فرصتی دست می داد با هم کشتی می گرفتیم . البته او احترامم را داشت و کمرم را به خاک نمی زد ، چون من عمویش بودم ، با این وجود خدمت توی هنگ مرزی ارومیه او را عوض کرده بود . آخرین مرخصی یک عکس آورد و داد به و گفت : من می شم ، این عکس رو هم گرفتم برای روی . که خیلی عصبانی شده بود دعوایش کرد . قبلا هم این حرف را از او شنیده بودم . گفته بود : آرزومه بشم یا به دلم اومده می شم و همین طور هم شد . متولد ماه رمضان 1374 بود و چند روز بعد از حرفی که به زده بود ، در 1394 شد . ما هم همان را برای روی مزار انتخاب کردیم ! مدافع وطن از کارکنان مرزبانی ، چهارم تیرماه 1394 در پیرانشهرِ آذربایجان غربی در منطقه مرزی نالوس به رسید . شادی روح و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @bashohda کانال باشهدا شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍️ سال 63 در جبهه غرب و سال 65 در جبهه جنوب مفقود شدند. سال 80بود. خیلی بی تابی می‌کرد. شب جمعه بر مزار با ناراحتی گفت : ، شما که نبودید؟ چرا خودتان را نشان نمی دهید؟ حتی در گلزار شهدا هم جایی ندارم که بر سرش بنشینم و عقده دل بازگو کنم.😔 هفته بعد خواب‌شان را دید. هر دو در یک دسته زنجیر زنی که فریاد می زدند، " " چیزی نگذشت که کبوترانمان برگشتند. شاید برای آرامش دل مادر بود که سوم خرداد سال 80اجساد هردو با هم کشف شد و در گلزار شهدا قطعه یک در کنار هم آرمیدند. 🌷 🌷 هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
‍ 💠کرامت شهدا 🔰 از زبان مادر شهید ✨بعد از شهادت غلامرضا خیلی بی تابی میکردم دلم میخواست هر طــور شده به دیدار بروم و یادبودی از ایشان داشته باشم. ❣️غلامرضا زیاد به خوابم می آمد و از دلم خبر داشت. خلاصه اینجور که یک قاری لبنانی نقل میکند: "یک عصر کنار مزار شهید لنگری زاده بودم، آخه به این شهید خیلی خیلی داشتم. بعد از ذکر توسل و درد دل با او از کنارش پا شدم و گلزار را به قصد رفتن ترک کردم ❣️همون شب به آمد. باغ بزرگ و سرسبزی بود، یک سر باغ او بود یک سر باغ من. با همون خنـــده ی همیشگی ش بهم گفت: -امروز شما ما هستید، اعظم سادات در تدارک نهار هستن(در صورتی که خدا میداند اصلا من نام ایشون رو نمی دانستم) +آقا غلام رضا از حضور شما شرمنده ام، متاسفانه نمیتونم بمونم باید برگردم، عذر بنده را بپذیرید. -حالا که میروی صبـر کن دلم میخواد اون شال سبزی که به گردنته به بدهی. بهش بگو از طرف ماست اینم +تا که این جمله رو گفت از خواب پریدم خواب عجیبی بود، آخه غلام رضا درست میگفت: این شال همان شالی بود که در دیداری که با ایشون در مسابقات قرآنی داشتم به بنده هدیه داده بودند و حالا این شهید از من میخواست آن را به مادرش بدهم. بله عزیزان "پسرم حاجت من را از طریق یک و آن هم به واسطـه ی یک برآورده کرد. و طولی نکشید که شال سبز این فرد لبنانی از طریق واسطه ها به دست من رسید و اکنون دست من است. هدیه به روح مطهر شهید @bashohda