eitaa logo
با شهدا
1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
489 ویدیو
5 فایل
کانال باشهدا شامل مطالب ،خاطرات ، تصاویر و کرامات شهدای 8 سال دفاع مقدس ،شهدای ترور ،مدافعان وطن و مدافعان حرم @bashohda تاریخ ساخت کانال 1397/02/04 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
💢عاشقان حسین این‌گونه‌اند 🔴 شهید «محمد فرومندى» قبل از شهادتش در سخنرانى که در محل استقرار لشکر ۵ نصر داشت: اگر پاهایم قطع شود با دست‌هایم و اگر دست‌هایم قطع شود با خونم به کربلا خواهم رفت. هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
💢بعد از دید و بازدید دوستانش فهمیدم عید آن سال هم به رسم سال پیش به کارکنان سپاه یک سکه تمام بهار آزادی عیدی داده‌اند، پرسیدم: «مهدی امسال عیدی سکه دادند»؟ : آره. : خانم‌ها می‌گویند دو سه سالی هست که سکه عیدی می‌دهند.» : «آره»، : «کو؟ : دادم برای جبهه های جنگ. : حداقل به ما هم نشون می دادی، ما هم قیافه‌ی سکه را ببینیم، بعد به جبهه اهدا می‌کردی. : «نه خانم جان! برق سکه‌ی دنیا فريبت می‌ده، ممکنه دست و دلت بلرزه، نتونی دل بکنی، نبینی بهتره.» هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
روایت سردار سلیمانی از قرآن خواندن پیکر شهید در قبر سردار حاج قاسم سلیمانی در صحبتی اشاره کرده بود که ما هرگز فراموش نمی‌کنیم قرآن خواندن شهید مغفوری را در تابوت و اذان گفتنش را در قبر هنگام دفن، در همین رابطه یکی از دوستان شهید روایت کرده است: «وقتی پیکر شهید مغفوری را آوردند حال مساعدی نداشتم، داشتم گریه می‌کردم. در حزن و اندوه بودم که ناگهان صدایی شنیدم که می‌گفت، شهید قرآن می‌خواند. یکی از روحانیون هم قسم خورد که صدای قرآن او را شنیده است. گفتم خدایا این شهید چه مقامی پیش شما دارد که این کرامت را به وی عطا کردی که از جنازه‌اش پس از چند روز که شهید شده صدای تلاوت قرآن می‌آید. وضو گرفتم، رفتم بالای سرش و روی او را کنار زدم، رنگش مثل مهتاب نور می‌داد و بوی عطر عجیبی از پیکرش به مشام می‌رسید، وقتی گوشم را به صورت و دهانش نزدیک کردم مثل کسی که برق به او وصل کرده باشند در جا خشکم زد، چون من هم از او تلاوت قرآن شنیدم. درست یادم است در همان لحظه‌ای که گوشم نزدیک دهان او بود شنیدم که سوره کوثر را می‌خواند. چند نفر دیگر هم شنیده بودند که قرآن می‌خواند.» هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
با شهدا
🍃بند دلم پاره شد و عکس های سنجاق شده به آن می رقصند و از مقابل چشمانم رد می شوند. عکس فاطمه با پدرش، همان روزها که تنها فرزند خانواده بود و به قول آقا مهدی، مادرِ بابا بود. آنقدر محبت این دختر در دل پدر ریشه زده بود که مرهم دلتنگی های پدر برای مادرش بود. 🍃صدای ترک های دلم را می شنوم و این بار عکس زهرا و پدر به من لبخند می زند. پرنسس بابا بود و عاشق پدر؛ اینکه دخترها بابایی اند را همه می دانند. زهرا هم با دستهای کوچکش برای آرزوی پدر دعا می کرد. اشک هایم سرازیر می شوند و چشمان تارشده از اشکم، به عکس محمد جواد و آقا مهدی روشن می شود همان لحظه وداع، محمد جواد در خواب بود، پدر با یک بوسه و یک نوازش که هنوز گرمایش بر تن پسر مانده، از او دل کند. 🍃اشک هایم از هم سبقت گرفته اند اما عکس همسر شهید، قصه جدیدی است. نذر کرده بود این بار خودش همسرش را راهی دفاع از حرم کند. رفت پیش فرمانده و خواهش کرد که همسرش بازهم راهی شود. نشست و تمام لحظه های باقی مانده از حضور همسرش را نظاره کرد و بخاطرش سپرد. عکس هایی که شریک زندگی اش آماده می کرد برای شهادتش، وصیت نامه ای که برای روز های نبودنش می نوشت. در ظاهر می خندید اما خدا می داند که در دلش چه می گذشت. اشک هایش این بار به دادش رسیدند. 🍃بدرقه کرد همسرش و به یک چشم بر هم زدنی خود را در معراج دید، در بالای سر پدر بچه هایش. فاطمه پنج ساله به چهره بابا نگاه می کرد و گریه می کرد. زهرای سه ساله چقدر شبیه سه ساله ارباب شده بود و سر بابا را نوازش می کرد.و اگر محمد جواد لب می گشود و بابا می گفت چه میشد. نسیمی می وزد و این بار آخرین عکس را می بینم. دل داغدار فاطمه و زهرا با سنگ سرد مزار مرهم می یابد. درد و دل می کند با شهیدش از روزی که محمد جواد تب کرده بود و در خواب فقط سراغ پدر را می گرفت.... ✨ آقا مهدی، به حرمت نازدانه هایت دعایمان کن🤲 ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢٨ شهریور ۱٣۵٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ آذر ۱٣٩۶ 📅تاریخ انتشار : ٢٨ شهریور ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : دیرالزور_سوریه هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
در معرکه رویارویی با دشمن در مناطق عملیاتی مصداق حقیقی « یک مرد جنگی به از صدهزار» بود.💪 با آن پای مجروحش که یادگاری از عملیات والفجر۶ بود ما را آرام آرام بسوی مقصد و مقصود می کشید با همان عصا و پای زخمی‌اش در اوج آتش دشمن پیشرو همه ما بود. ✌️ هرگاه او را در کنارم میافتم لشکری را به‌ همراهم حس می کردم و وقتی آقا بهمن فرمانده محور و مسئول دیدبانی بود از فرماندهان بالا دستی تا نیروهای پیاده همگی احساس آرامش کاملی داشتند 😊 درعملیات کربلای یک زمانیکه دشمن بوسیله گارد ریاست جمهوری شروع به ریختن آتش تهیه بسیار شدید جهت باز پس گیری شهر مهران کرد، آقا بهمن دراوج آرامش به کارش "دیدبانی" می پرداخت و بدون هیچ سرو صدای بر سر نیروهایش و با دادن گرا های بسیار دقیق مواضع دشمن بعثی را می کوبید و همزمان در کنار فعالیت جدیش ، برای دادن روحیه به نیروها شوخی هایش را می کرد، حتی درپشت بی سیم هم دست از شوخی کردن برنمی داشت.😁 آقا بهمن معیار جامع و کامل یک فرمانده را داشت که همزمان با جدیت در کار برای حفظ روحیه نیروها و تقویت آنها به شوخی می پرداخت. نقل از دوست و همرزم شهید حاج بهمن قنبری آقای شعبانپور شهید مدافع حرم بهمن قنبری هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
[ عکس ] حامد در کمک کردن به دیگران بسیار حرفه‌ای بود از کمک به دوستان و آشنایان بگیر تا کمک های مخفیانه به خانواده‌های نیازمندایی که بعد از شهادتش معلوم شد . یکی از دوستان تازه می خواست عروسی بگیرد و خانه ای در یکی از روستاهای اطراف کرایه کرده بود حامد در آن زمان تمام دوستان و نزدیکان را جمع کرد تا با رنگ آمیزی و تعمیر خانه شرایطی را به وجود بیاورد که تازه عروسِ رفیقش در خانه‌ای که می خواهد برای اولین بار پا بگذارد زیبا و پر رنگ و لعاب باشد و به اصطلاح توی ذوقش نخورد بماند... که آخر کار هنگام تعمیر سقف آنقدر سقف پوسیده بود که پایش تا بالای زانو روی سقف رفته و مجبور شد خانه خودش را برای تازه عروس و داماد خالی کند و تا تعمیر سقف برود خانه مادرش. در کمک مالی به دیگران هم که بسیار مخفیانه و مخلصانه کار میکرد حامد فامیلی داشت کارگر بنده خدا چند وقتی بود که سفارش کار نداشت و وضع مالی اش خراب شده بوده حامد در آن ایام به هر بهانه ای به خانه آنها سرکشی می‌کرد و بارها وقتی آن بنده خدا از اتاق بیرون میرفت مخفیانه در جیب کت او پول می گذاشت وقتی حامد شهید شد آن بنده خدا در بین گریه ها و ناله هایش داستان را برای من تعریف کرد. هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
📸 تصویری از شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید حاج قاسم میرحسینی در جمع رزمندگان دفاع مقدس حاج قاسم سلیمانی: قبل از عملیات کربلای پنج شبی داخل سنگر نشسته بودیم و باهم صحبت می‌کردیم. گفت: تیر به اینجای من خواهد خورد؛ و انگشتش را روی پیشانی‌اش گذاشت و همین‌طور هم شد؛ و بی‌سیم‌های لشکر ثارالله تا پایان جنگ دیگر صدای دل‌نشین و ارزشمند و پرمعرفت میرحسینی را نشنیدند. آن صدایی که برای همه بچه‌ها چه کرمانی، چه رفسنجانی، چه زرندی، چه سیرجانی، چه هرمزگانی و چه بلوچستانی امیدبخش بود. دلنواز بود و دوست‌داشتنی. آن صدا خاموش شد." ⁦ هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
شهید علیرضا بابایی متولد ۱۳۵۱ و کارمند دانشگاه اراک بود و در راه دفاع از حریم اهل بیت(ع) ۲۵ اردیبهشت در فلوجه عراق در تله انفجاری تروریست‌های تکفیری گرفتار و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر این شهید مدافع حرم بر دستان مردم عراق در کربلا تشییع شدو بعد از ورود به ایران اسلامی در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ در گلزار شهدای اراک بخاک سپرده شد. یقین داشته باشید که من با قلبی مالامال از عشق به اهل بیت (ع) و با عقلی سلیم و احساسی پایدار و منطقی پا در این مسیر می‌گذارم، نه جبری بر رفتن دارم و نه علاقه‌ای به شهرت دنیا، بلکه بر اساس وظیفه شرعی دفاع از دین اسلام و تصفیه روح زنگار گرفته ام، این راه را انتخاب کرده‌ام. یا امام زمان (عج) مرا به سربازی ات بپذیر و روح را به لطف کریمانه‌ات از خطا‌ها و گناهان پاک گردان تا قابل فیض دفاع از حریم‌تان شوم و مرا به حرم امنتان راه بدهید تا جان ناقابلم ارزش یابد و بتوانم آن را هدیه درگاه حرمتان نمایم.» هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
پُست نگهبانیش افتاده بود نیمه شب. سر پست نشسته بود رو به قبله و اطرافش رو می پائید. داشت با خودش زمزمه می کرد. نفر بعدی که رفت پست رو تحویل بگیره دید مهدی با صورت افتاده رو زمین. خیال کرد رفته سجده هر چی صداش زد صدایی نشنید.اومد بلندش کنه؛ دید تیر خورده توی پیشونیش و شهید شده. فکر شهادتش اذیتمون می کرد، هم تنها شهید شده بود هم ما نفهمیده بودیمم. خیلی خودمون رو خوردیم. تا اینکه یه شب اومده بود به خواب یکی از بچه ها و گفته بود: « نگران نباشید،همین که تیر خورد به پیشونیم، به زمین نرسیده افتادم توی آغوش آقا امام حسین (ع) هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
‍ ‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش رضا هست *مثل کاروان اسرای اهل بیت* * * تاریخ تولد: ۲۰ / ۵ / ۱۳۶۷ تاریخ شهادت: ۲۷ / ۷ / ۱۳۹۴ محل تولد: سبزوار محل شهادت: سوریه *همسرش← میخواست به سوریه برود کارم گریه کردن و تلاش برای منصرف کردنش بودتحمل دوری‌اش را نداشتم رضا هم می‌گفت فقط دو ماه می‌مانم ما دنبال خانه می‌گشتیم تا جابه‌جا شویم، من می‌دیدم که او از یک طرف شوق رفتن داردو از طرف دیگر نگران مسائل زندگی و دختر کوچکمان است با این حال وقتی دیدم عزم رضا برای رفتن جدی است به او گفتم برو و مطمئن باش که مثل کوه پشت تو هستم این را که گفتم رضا گفت خیالم راحت شد و حالا با آرامش می‌روم همرزم← شرایط درگیری به نحوی بود که راهی برای عقب کشیدن رضا نبودبجز اینکه پیکرش را روی زمین بکشیم و آرام آرام بیایم عقب رضا زنده بود و پیکرش رو سنگ و خاک کشیده می­ شدچاره ­ای نبود اگر اینکار را نمی­ کردیم می­‌افتاد دست تکفیری ­هارضا در عشق به حضرت رقیه(س) سوخت و پیکرش در مسیر شام روی سنگ و خار کشیده شد. مثل کاروان اسرای اهل بیت..رضا زنده ماند و زخم این سنگ و خار را تحمل کردو بعد آسمانی شداین مسیری که پیکر رضا کشیده شد روی زمین، همون مسیر ورود اهل بیت به شام هست او با اصابت گلوله به سرش بود که آسمانی شد*. هدیه به روح مطهر شهید @bashohda کانال باشهدا
سال ۱۳۶۴ شهر فاو عملیات والفجر ۸ هدیه به روح مطهر شهدا @bashohda کانال باشهدا