بسم الله الرحمن الرحیم
ﺷﻬﻴﺪاﻣﺎﻡ_ﺯﻣﺎنی
🌷... نمی دانم آقا با چه قلمی روی کاغذی، سه خط نوشتند و به دست من دادند و فرمودند: «این را به خانمیرزا بده و دیگر مانع فرمانده لشکر صاحب الزمان نشو!»
باز تلاشم را کردم شاید اثری داشته باشد. گفتم: آقا بگذارین امتحان آخرش را بده، خودم راهی اش می کنم.
آقا با کمی غضب فرمودند: «اگر به خان میرزا اجازه ندی روز قیامت، از مادرم، حضرت زهرا(س) می خواهم به تو پشت کند.»
دستم را روی چشم گذاشتم و گفتم: من و خان میرزا فدای امام زمان(عج)...
در وصیتش نوشته بود:... باور کنید امام زمان(عج) در جبهه هاست
امیدوارم که از این سرباز عقب مانده از لشکرت راضی شوی و مرا ببخش اگر گنهکارم، مرا ببخش اگر خطا کارم. مهدی جان در قدمگاه هایت که محل خانواده شهدا بود میرفتم ومتوسل میشدم.آخر درِ ورود به درگاه خدا از آنجا میگذرد.کجا را غیر از این راه میتوانستم پیدا کنم. مهدی جان شاید در اوایل نمی دانستم ولی بعداً فهمیدم که درِ ورود به پیشگاه خدا ازکنار بازماندگان شهدا می گذرد.درِ راه یابی به تو واجدادت،از خانه ی شهدا نورش سوسو میزند...
ﻣﻨﺒﻊ: ﻛﺘﺎﺏ ﺭاﺯ ﻳﻚ ﭘﺮﻭاﻧﻪ..
شهیدخانمیرزا_استواری 🌷
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
18.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی خیلی زیبا
کلیپی از لحظه خداحافظی شهید مدافع حرم حسین حریری
" خوش خرامان می روی ای جان جان بی من مرو"
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
تلنگـــــر
شـهــــــدا چـه ڪردنـد ؟؟
چه ڪردند ڪه لیاقت پیدا ڪردند
براے فدا شدن در راه حق ؟؟
چه ڪردند ڪه شدند معشوق پروردگارشان ؟؟؟
ڪه پروردگارشان فرمود :
"وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه
ڪسے ڪه من عاشق او بشوم ، او را
مے ڪُشم و ڪسے ڪه من او را بڪُشم ، خونبهایش بر من واجب است ، پس خون بهاے او من هستم .
پاے صحبت هاے همرزمانشان ڪه بنشینے ...
مےشوند زبان دوستانشان و مے گویند ڪه چه شد ڪه شهـــــدا ...
شهـــــید شدند ...
وقتے صداے اذان بلند مےشد ...
فرقے نمے ڪرد ڪه ڪجا هستند ...
در میدان جنگ ...
پشت خاڪریزها ...
آر پے جے در دست ...
هر جا و در هر حالتے ... لبیڪ مے گفتند به دعوت پروردگارشان ....
هر روز حساب مےڪشیدند از این نَفْس ...
براے خطاها استغفار مےڪردند و براے خوبے ها شُڪر ...
و ڪم ڪم مے شدند آن ڪه از اول لیاقتش را داشتند...
شهدا گاهی نگاهی و
دست مارا هم بگیرید که سخت محتاجیم .
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
شغلش باعث شد تا خاطرهی جالبی در مراسم عروسی ما اتفاق بیفته...
خب عبدالله محافظ بود و عادت کرده بود به دلیل حفاظت از شخصیتها که همراهش هستند در عقب رو باز کنه طرف که نشست خودش بره و جلو بشینه...
روز عروسی وقتی خواست منو از آرایشگاه به سالن ببره در عقب رو باز کرد من سوار شدم بعد خودش تا رفت جلو بشینه فیلمبردار گفت «داری چیکار می کنی؟!»
خندید و گفت: «ببخشید حواسم نبود»
#شهید_مدافع_حرم
#عبدالله_باقری
#بادیگارد
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|🕊 دنیایِ شـــهدا . . .
دلم آرامش میخواهد ؛
آرامشی از جنس آرامشِ
شب های منطقه...
آرامـــشۍ در دل هیاهو و جنگ،
در کنجِ سنگر ، وقتِ خلوت با خدا،
شبیه آن شب هایی ڪه
قلب بچه ها آرام
میشد با ذکر و دعا و قرآن ...
دلم روضه میخواهد ؛
شبیه روضه های شبِ عملیات !
خلاصه کنم ، دلم دنیایی میخواهد
شبیه دنیای شهدا ...
بــاید مثل شـــهدا زندگی کنی
تا مــثل شــهدا بری! 🕊|•
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از جانان 🌱
💖دلـت را بـه خــدا گـره بزن💖
دلت کہ گیـرجاے دیگر باشد
رهـــــا نمے شوی!
خـداونـدبنده گــانּ ِ خود را
با آنچہ بہ آنּ « دل » بســته اند
مے آزمــاید... 🌺
#جانم_خُدا♥️
[ +دیدی؟
یه مدت درگیر یه چیزی هستی
میبینی نمیشه
بعد در لحظه ای که توقعش نداری میشه !
#میتونید در کانال زیر خودتون تجربه کنید 👌😊
↶
http://eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
♥️⃟آرامش حس حضورخداست⃟♥️
@takhooda
📝| #توضیحات_تڪمیلے
|قسمٺے از مقدمہے ڪٺاب| :
در گلزار شهداے اصفهان قدم میزدم. تصاویر نورانے شهدا را نگاه مےڪردم.بہ مقابل ڪٺابفروشے رسیدم. شلوغے اطراف مزار یڪ شهید توجهم را جلب ڪرد.افراد مختلفے از مرد و زن و پیر و جوان مےآمدند. مشغول قرائت فاتحہ مےشدند و مےرفتند. ڪمے ایستادم. ڪنار قبر ڪہ خلوت شد جلو رفتم. " یا زهرا س" اولین جملہاے بود ڪہ بالاے سنگ مزار او حڪ شده بود. بہ چهره نورانے او خیره شدم. سیمایے بسیار جذاب و معنوے داشت. با یڪ نگاه میشد بہ نورانیت درونے او پے برد.دوباره بہ سنگ مزار او خیره شدم. فرمانده دلیر گردان یا زهرا س از لشڪر امام حسین شهید #محمدرضا_تورجےزاده
نمےدانم چرا، ولے جذب چهره نورانے و معنوے او شده بودم! دست خودم نبود.
دقایقے را بہ همین صورت نشستم. چند جوان آمدند و ڪنار مزار او نشسٺند. با هم صحبٺ مےڪردند. یڪے از آنها گفت: این شهید تورجے مداح بود. سوز عجیبے هم داشت. ڪمتر مداحے را مثل او دیده بودم. سےدے مداحے او هم هسٺ.بعد ادامہ داد: او عاشق حضرت زهرا بوده. وقتے هم ڪہ شهید شد ترڪش بہ پهلو و بازوے او اصابٺ ڪرده بود! با آنها صحبت ڪردم. یڪے از آنها گفت: شما هر وقت بیایے، اینجا شلوغ است. خیلے از مردم در گرفتارےها و مشڪالتشان بہ سراغ ایشان مےآیند.مردم خدا را بہ آبروے این شهید قسم مےدهند و براے او نذر مےڪنند. قرآن مےخوانند. خیرات مےدهند. بعد بہ طرز عجیبے مشڪلاتشان حل مےشود! این مطلب را خیلے از جوانهاے اصفهانے مےدانند. شما ڪافے اسٺ یڪ شب جمعہ بیایے اینجا، بسیارے از ڪسانے ڪہ با عنایت این شهید مشڪل آنها حل شده حضور دارند.بعد گفت: دوست عزیز اینها خیلے نزد خدا مقام دارند. نشنیدے حضرت امام فرمودند: تربت پاڪ شهیدان تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دارالشفاے آزادگان خواهد بود.
رفتم بہ فروشگاه. سےدے مداحے شهید تورجے را گرفتم. دوباره بہ ڪنار مزار شهيد آمدم. با اینڪہ بارها بہ سر مزار شهدا رفٺہ بودم اما این بار فرق مےڪرد. اصلا نمےتوانستم از آنجا جدا شوم. یڪ نیروے عجیبے مرا بہ آنجا مےڪشاند.دقایقے بعد شخصے آمد ڪہ با خانواده شهيد ارتباط داشت. بےمقدمہ از خاطراٺ شهید تورجے سؤال ڪردم. ایشان هم ماجراهاے عجیبے تعریف ڪرد. پرسیدم: آیا خاطرات او چاپ شده؟ پاسخش منفے بود. دوباره پرسیدم: آدرس منزل اين شهيد را داريد؟!
٭٭٭
ساعٺے بعد منزل شهید تورجے بودم. مادر و تنها برادرش حضور داشتند. من هم نشسته بودم مشغول ضبط خاطرات! تا غروب روز شهادت حضرت زهرا س بیشتر خاطرات خانواده او را جمع آورے ڪردم. وقتے از منزل شهید خارج مےشدم خوشحال بودم. خدارا شاڪر بودم. بہ خاطر این لطفے ڪہ در حق من نمود.اینڪہ یڪ دیگر از عاشقان و رهروان حضرت زهرا س را به من معرفے ڪرده است. و من نمیدانم چگونہ شڪر نعمتهاے بےپایان حضرت حق را به جا آورم.
📖| #معرفے_ڪتاب
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊