یک روز قبل از اینکه بره سوریه رفتیم گمرک برای خودش کوله پشتی و لباس نظامی خرید.
گفتم حسین مگه اونجا بهتون نمیدن این چیزارو؟ گفت: اونجا میدن ولی من که توانایی مالی دارم خودم می خرم که وسایل اونجا رو استفاده نکنم.
حدود ۲۰۰ هزار تومن از پولش رو دستکش خرید و همه رو با خودش برد تا بده به رزمنده ها
#شهید حسین معز غلامی
شهید مدافع حرم
رفاقت با شهدا
🌷تاریخ ولادت: ۱۳۷۳/۰۱/۰۶ 🌷محل ولادت: امیدیه_خوزستان 🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۱/۰۴ 🌷محل شهادت: حما_سوریه
#خاطرات_شهدا 📖 #یا_مادر
سوریه ڪه بود پیام داد گفت : خواب عجیبی دیدم بعد از اینڪه ڪلی اصرار ڪردم خوابش رو تعریف ڪرد . گفت : خواب دیدم وضع خراب بود و هوا سرد ؛ داشتم با پوتین نماز میخوندم ، یڪی اومد شروع ڪرد به حرف زدن و گفت : نمازت قبول نیست و منم به شڪ افتادم ، بعد از چند دقیقه تو خواب دیدم ڪه یه خانم چادری اومد جلو و گفت : پسرم ازت قبوله خدا خیرتون بده انشاءالله ، تا به خودم اومدم فهمیدم حضرت زهرا رو دیدم و از خواب پریدم .
شهید مدافع حرم ...
#شهید_حسین_معز_غلامی
شادی روح مطهرش صلوات🌹
رفاقت با شهدا
🌷تاریخ ولادت: ۱۳۷۳/۰۱/۰۶ 🌷محل ولادت: امیدیه_خوزستان 🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۱/۰۴ 🌷محل شهادت: حما_سوریه
☘ مادر شهید معز غلامی می گفت:
وقتی که به استقبالش رفتیم و از سوریه آمده بود، ما را از پشت شیشه های فرودگاه با دسته گل دیده بود و مدام اظهار ناراحتی در می کرد و از ما می خواست که محیط را ترک کنیم..
🌾خواهرش ناراحت شد، که حسین احساسات از خودش بروز نمی دهد..
محوطه را ترک کردیم و بعد که نزد ما آمد بعد از سلام و احوالپرسی علت کارش را جویا شدیم.. گفت:
🌷مامان شما می دونید چند تا ساک از شهدا الان همراه ما به ایران اورده شده که صاحبشون شهید شده؟
❤️ یک درصد هم احتمال بدین که خانواده این عزیزان شما را در این خوشحالی ببینند ..
حسین حواسش به همه چیز بود..
رفاقت با شهدا
🌷تاریخ ولادت: ۱۳۷۳/۰۱/۰۶ 🌷محل ولادت: امیدیه_خوزستان 🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۱/۰۴ 🌷محل شهادت: حما_سوریه
°•🌸🍃
🍃
🖇 #ڪلام_شهید
هر وقت سر قبرم آمدید سعی ڪنید روضه ای از حضرت علی اڪبر (ع)
و یا حضرت زهرا (س) بخوانید
و مرا به فیض بالای گریه برسانید ...
#در_این_آفرینش_بزرگ_شهید_تنها #موجودی_ست_ڪه_میلاد_دارد
#اما_مرگ_ندارد ...
#شهید_حسین_معز_غلامی💐
رفاقت با شهدا
🌷تاریخ ولادت: ۱۳۷۳/۰۱/۰۶ 🌷محل ولادت: امیدیه_خوزستان 🌷تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۱/۰۴ 🌷محل شهادت: حما_سوریه
📚کتاب #سروقمخانه
یه شب حسین به خوابم اومد.
مُهری جهت مَمهور کردن نامه های مردم دستش بود.
مهر دقیقا شبیه سنگ مزارش بود.
فقط کوچکتر و در اندازه مُهر بود.
حتی رنگ متن های موجود در مهر شبیه رنگ موجود در سنگ مزارش بود.
رنگ متنِ
پاسدار شهید مدافع حرم در مهر مثل سنگ مزارش به رنگ قرمز بود.
دیدم بعضی ها نامه میدن و حسین همون جاپای نامه ها مهر می زنه.
حسین گفت من پنجشنبه هانامه خیلی ها رو مهر می زنم.
همون پنجشنبه خانمی رو سر مزار حسین دیدم که خیلی هم محجبه نبود.
داشت گریه می کرد.
از من پرسید شما خانواده شهید رو نمی شناسید؟
گفتم من خواهرش هستم.
من رو در آغوش گرفت و گفت، راستش من خیلی بدحجاب بودم.
اصلا اهل دین و مذهب نبودم یک روز که داشتم در شبکه های مجازی جستجو می کردم، تصادفا با شهید معز غلامی آشنا شدم.
خیلی منقلب شدم در مورد شهید تحقیق کردم.بعدها شهیدرو درخواب دیدم.
این شهید درزندگی من تاثیر بسیاری گذاشت.
باعث شد روزبه روزحجابم بهتر بشه.
سالهابود که اصلا نماز نمیخوندم ولی ازوقتی که با شهید آشنا شدم نماز خوون شدم
من هم خوابی رو که دیده بودم برای اون خانم تعریف کردم
شهید #حسین_معزغلامی