🌸🎊🌸
🌸میلاد حسن(ع)
🎊خسرو دین است امشب
🌸شادی و سرور
🎊مؤمنین است امشب
🌸از یمن قدوم
🎊مجتبی(ع) طاعت ما
🌸مقبول خداوند مبین است امشب
🎊میلاد با سعادت حضرت
امام حسن مجتبی (ع) مبارکــــــــَ باد 🌸 🎊🌸
✨ @baShoohada
#خاطرات_دوران_خوش_جبهه_ها
من حتی کبریت هم ندارم !!!!؟؟؟؟
به بنی صدر گفته بود «نیروهای خرمشهر دستشان خالی است».
جواب داده بود «شما بچه های انقلابید. با کوکتل مولوتف بجنگید. من حتی کبریت ندارم بهتون بدم که سر کوکتل مولوتفاتونو باش روشن کنید».
#بنی_صدر
#بنی_صدر_زمانه
📚یادگاران، جلد 20 کتاب شهید محمد جهان آرا، ص 46
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
✨ @baShoohada
🥀🕊🕊🕊
🌹 🌺 داستان های شهدایی :
📚 داستان شهید امیر امیرگان و عنایت امام زمان(عج) :
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
✍ از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت.
می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد.
نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند.
صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است.
ازش پرسیدم چه شده:
گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود.
شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است.
📕 کیهان فرهنگی به نقل از کتاب وصال، صفحه 166 الی 169
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
✨ @baShoohada
#طنز_شهدا ❤️🌿🌱
نصفه شب خسته از راه رسید
دیدتوچادرجانیست که بخوابه.
شروع کردسروصدا:
مگه اینجا جای خوابه؟؟
پاشید
نمازشب بخونید.😊😂
ماهم تحت تأثیرحرفاش بلندشدیم
و اجبارا مشغول عبادت شدیم.
آنوقت خودش راحت گرفت خوابید 😄
#شهید_بدیعی 🌿
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
✨ @baShoohada
#طنز_شهدا 🌱🌿
.
.
رزمنده ای توی جبهه بی سیم
میزنه میگه۵۰۰۰ تا عراقی
دستگیر کردم بیاید تا بیاریمشون
میگن خودت بیار
میگه نه شما بیاین داداش
اینا نمیذارن بیام😂🤦🏻♂
.
.
.
✨🌸 یاد شهدا با صلوات 🌸✨
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
✨ @baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش محسن هست🥰✋
*شناساییِ شهید با دُکمه*🥀
*شهید محسن اسحاقی*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۳۹
تاریخ شهادت: ۲۸ / ۱ / ۱۳۶۷
محل تولد: فریدونکنار / بابل
محل شهادت: شلمچه
🌹او به همراه يكى از همرزمان خود آقاى اباذرى در كنار اروند نشسته بود🌊 كه بعثی ها نزدیک شدند🍂 *اباذرى با داشتن جليقه نجات موفق به عبور از اروند شد🌊 اما محسن به اسارت نيروهاى بعثى درآمد*🥀محسن بعد از گذشت پنج اِلى ده روز از اسارت🥀 *12 نفر از اسراى ايرانى را آماده فرار كرد⭐ آنان شبانه نگهبان دشمن را به قتل رساندند⭐ و از بصره به مرز شلمچه رسيدند*💚 اما در اين مكان *بار ديگر به اسارت نيروهاى بعثى درآمدند🥀نيروهاى بعثی با ضربه تفنگ🍂 سر🥀جمجمه🥀و دندان هاى محسن را شكستند🥀و پاى راست او را بدون آن كه شلوارش پاره شود قطع كردند🥀🖤 و پس از شكنجه بسیار🍂 گلوله خلاص را بر قلب او شليك كردند🥀و او را به شهادت رساندند*🕊️ 7 ماه پس از شهادت محسن🕊️ *پيكر او را در مرز شلمچه كشف كردند💛 چون جنازه قابل شناسايى نبود🥀مىخواستند او را جزء شهداى گمنام ثبت كنند🌷كه ناگهان همسر او به خاطر آورد كه شلوار محسن سه دكمه داشته▪️و دكمه وسطى را به هنگام عزيمت او🌷از پيراهن خود كنده و به شلوار او دوخته است🍂 به اين ترتيب همين دكمه💚 منجر به شناسايى پيكر او شد*🕊️🕋
*شهید محسن اسحاقی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
Zeynab:Roos..🖤💔