eitaa logo
شهید نواب
67 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
6هزار ویدیو
48 فایل
ان شاءالله از کانال ما راضی باشید و ما را همراهی کنید... 😊 🌹السلام علیک یا ابا صالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ❣️
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام خدمت مخاطبین گرامی جلسه دکتر زادبر ساعت ۲۰ برگزار خواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من یک روز ناامید نشدم آینده مال ماست ⭕️ به پویش بصیرت و بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2438660128C8e56fae07a
📣📣📣 توجه توجه توجه با عرض سلام و ادب و احترام خدمت مردم شریف ایران. 🕊در خانه اگر کس است یک حرف بس است.🕊 ملت شریف ایران فرزند حضرت زهرا سلام الله علیها امر فرمودند حضور حد اکثری در انتخابات داشته باشید. پس هر کس کوتاهی کرد و بنا بر دلایل واهی در انتخابات شرکت نکرد روز قیامت باید پاسخگوی حضرت زهرا سلام الله علیها و پیامبر ختمی مرتبط صلی‌ الله علیه و آله و سلم باشد . چراکه بناب آیه 59 سوره نساء فرمان ، فرمان ولی فقیه ، و فرمان والی فقیه برابر با فرمان پیامبر صلی‌ الله علیه و آله و سلم است و فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برابر با فرمان پروردگار است. پس بخاطر شرکت نکردن در انتخابات روز قیامت باید پاسخگوی خداوند عزوجل باشید. حال خود دانید و قیامت و پاسخ گویی در محضر خداوند. 🕊🇮🇷🕊 🕊من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال 📣حضور پای صندوقهای رأی تکلیف شرعی است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاسخ به کسانی که چشم امیدشان به حضور آمریکا در کشور است. 🦊یکی روبهی دید بی دست و پای فرو ماند در لطف و صنع خدای که چون زندگانی به سر می‌برد؟ بدین دست و پای از کجا می‌خورد؟ در این بود درویش شوریده رنگ که شیری در آمد شغالی به چنگ شغال نگون بخت را شیر خورد بماند آنچه روباه از آن سیر خورد دگر روز باز اتفاق اوفتاد که روزی رسان قوت روزش بداد یقین، مرد را دیده بیننده کرد شد و تکیه بر آفریننده کرد کز این پس به کنجی نشینم چو مور که روزی نخوردند پیلان به زور زنخدان فرو برد چندی به جیب که بخشنده روزی فرستد ز غیب نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش ز دیوار محرابش آمد به گوش 🦁برو شیر درنده باش، ای دغل مینداز خود را چو روباه شل چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر چه باشی چو روبه به وامانده سیر؟ چو شیر آن که را گردنی فربه است گر افتد چو روبه، سگ از وی به است به چنگ آر و با دیگران نوش کن نه بر فضلهٔ دیگران گوش کن بخور تا توانی به بازوی خویش که سعیت بود در ترازوی خویش چو مردان ببر رنج و راحت رسان مخنث خورد دسترنج کسان بگیر ای جوان دست درویش پیر نه خود را بیفکن که دستم بگیر خدا را بر آن بنده بخشایش است که خلق از وجودش در آسایش است کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست که دون همتانند بی مغز و پوست کسی نیک بیند به هر دو سرای که نیکی رساند به خلق خدای سعدی شیرازی 🍃🍃🍃 تا زمانی که مردم یک سرزمین یا یک محل چشمشان به دست دیگران باشد و مرغ همسایه را غاز ببینند و تن به وابستگی بدهند و سعی نکنند با اندیشه و توان و زور بازوی خود به پیشرفت برسند به هیچ پیشرفتی دست پیدا نمی کنند و هر روز سفره هایشان خالی تر می شود و وابسته تر به دیگران می شوند و همیشه در حسرت و تاسف بسر می برند. مردم ژاپن هم این مسأله را درک کردند و سختی ها را تحمل کردند که به پیشرفت کنونی دست پیدا کردند. ✈️🚀🛳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتخابات مهندسی شده است؟! ⁉️ یا انتصابات؟! ♨️ پاسخ به یک شبهه اساسی در باب انتخابات ⁉️ سلامت انتخابات و غیرممکن بودنِ انتصابات! چگونه اثبات می‌شود؟ ⭕️ به پویش بصیرت و بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2438660128C8e56fae07a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانه‌ی آنها بوی مرگ می‌داد، بوی مرگ عشق! : سیر حرکت تاریخ بسمت ظهور موعود و حساسیت و جایگاه زمان کنونی در این سیر تاریخی ✍️ هفت هشت سالی بود باهم زندگی که نه، یکدیگر را تحمل می‌کردند! دیگر در آن خانه، اثری از حیات وجود نداشت. انگار دو تا ربات را گذاشتی داخل یک آپارتمان و گفتی باهم غذا بخورید و تلویزیون ببینید و ... همین! بوی زندگی در یک خانه را نیاز نیست که نزدیک آن خانه باشی تا حس کنی، بوی زندگی از همه جای عالم حس می‌شود. و خانه‌ی آنها بوی مرگ می‌داد، بوی مرگ عشق! • وقتی می‌خواستند از هم جدا شوند، گفتم: برگردید عقب! به شب خواستگاری‌تان که بعد از چند سال انتظار در هیجان بدست آوردن یکدیگر تا صبح نخوابیدید. خیلی زود این هیجان فروکش کرد و روزمرگی و ... سپس نفرت جایش را گرفت! امروز که از دادگاه بدونِ همدیگر برمی‌گردید خانه‌هایتان، فکر کنید هشت سال پیش است و هرگز همدیگر را ندیده‌اید. هر دوی شما باید بزودی وارد یک زندگی جدید شوید! واردِ زندگی یک نفر دیگر ! بروید یاد بگیرید هیجان بدست آوردن آن یک نفر جدید را چگونه می‌توانید در تمام عمر حفظ کنید! تا لذت بردنتان از آن یک نفرِ بیچاره، فقط به چند ماه اول محدود نشود. گفتند : تو رو خدا دوباره این کارگاه‌ ‌هایی را که هشت سال است می‌گویی گوش کن، معرفی نکن به ما ... حوصله‌ی حرفای این مدلی را نداریم! هیچ نگفتم و .... چند سالی گذشت. • چند ماه پیش زنگ زدم به هردویشان! ازدواج کرده بودند هر دو، یکی‌شان یک دختر داشت! و همسرش با وجود زن و فرزند رفته بود سراغ ارتباطات نامشروع خارج خانه و .... از این خانم چیزی جز یک جسد که باز هم بوی زندگی نمی‌داد نمانده بود. دیگری هم در زمان نامزدی نتوانسته بود روابط میان همسر و مادرش را مدیریت کند و این نامزدی اصلاً به زندگی زیر یک سقف نرسید. • به هردویشان گفتم از روزی که به شما گفتم برگردید عقب و فکر کنید هشت سال پیش است، کیلومتر زندگی مشترکتان را صفر کنید و یاد بگیرید آنرا با یک نفرِ نو، از نو بسازید چقدر گذشته؟ گفتند چهار سال و نیم! • گفتم : شما 12 سال و نیم است که دارید در یک کلاسِ خدا درس می‌خوانید هِی تجدید می‌شوید! بدون اینکه بدانید این 12 سال دیگر، هیچ وقت برنمی‌گردد و شما الآن شبیه جوان هجده‌ ساله‌ای هستید که 12 سال کلاس اول را تجدید شده و با این قد و قواره هنوز در همان کلاس نشسته‌اید! • واکنش هر دوشان، در دو مکالمه جداگانه سکوت بود! گفتم : بروید بالاتر از زمان بایستید و به تاریخ زندگی‌تان از اول تا اینجا بصورت یکپارچه نگاه کنید! کجا جلوی این عقب‌ماندگی 12 و نیم ساله را می‌گیرید؟ او که حالا مادر یک عروسک سه ساله بود گفت: همان روز اول که فکر ازدواج افتاد به سرم! گفتم : فکر کن همین الآن 12 و نیم سال پیش است. و باید آنرا جبران کنی! اولین قدم آیا این نیست که باید بتوانی مهارت انتخاب درست را بیاموزی ؟ چرا تو فکر میکنی دخترت باید برود کلاس نقاشی تا یاد بگیرد یک درخت بکشد، ولی تو برای طراحی یک ابدیت جاودانه برای خودت و همسر و دخترت نیاز به شناخت و فهم و مهارت نداری؟ گفت این را با تمام جانم فهمیده‌ام ، کمکم میکنی؟ • اما مردی که حالا چهل و چند سال داشت و دو ازدواج ناموفق را از سر گذرانده بود گفت : عمر رفته برنمی‌گردد! تنها زندگی میکنم کیفش را می‌برم! اصلاً همه‌ی زنها بدرد نخورند! گفتم : بدردنخور، همان اندیشه ایست که فقط به «کیف در زمان حال» فکر می‌کند. نه تنها به امتداد خودش در دنیای بعد از مرگ فکر نمی‌کند که حتی خودش را در آستانه‌ی ورود به دنیای کهنسالی و رنج تنهایی آن زمان هم نمی‌بیند تا برایش چاره کند. تا برایش برنامه بریزد با اینکه بیش از یک دهه از عمرش را دور خودش چرخ زده است و اصلاً این عقب ماندگی آزارش نمی‌دهد. ※دیشب وقت مناظره یاد این خانم و آقا افتادم. عقب ماندگی‎‌ها را فقط کسانی یادشان می‌ماند که خودشان را انسانی می‌بینند که انتها ندارد! می‌‎خواهند جبران کنند، می‌خواهند تندتر بروند تا تجربیات تلخ گذشته کمرنگ و کمرنگ تر شود. می‌روند بالای زمان می‌ایستند و زمانی که در آن قرار دارند را می‌شناسند. آنوقت می‌فهمند نقش‌شان در این جایی که الآن ایستاده‌اند چیست؟ و اولین قدم برای ایفای نقش‌شان دقیقاً کدام نقطه است! آنانکه که می‌خواهند فقط کیفش را ببرند، هرگز نمی‌توانند کیفش را ببرند زیرا: انسان موجودی لازمان و لامکان است... کیف کوتاه مدت، آینده حسرت بارِ بلندمدت را خواهد داشت! ※ کارگاه مهارت های زندگی 🍃🍃🍃