16.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵علیِ کوفه را هنوز روایت نکردهایم...!
🎙حجت الاسلام استاد #قنبریان
@Basiirat_Seyyed_Ali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍پاسخ شنیدنی حاجآقا قرائتی به جوانی که دین را بد فهمیده بود
🔹کشورهای دیگه رفتن فضا ما نشستیم دعا میخونیم؟!
@Basiirat_Seyyed_Ali
🔴 آیه زیبا درباره محبت و کمک خدا
و ما دعای یونس را اجابت کردیم و او را از غم و اندوه نجات دادیم، و این چنین مومنان را نجات می دهیم.
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ.
انبیاء، آیه۸۸
اونایی که گره تو کارشون افتاده بخونید
زمانی که حضرت یونس در دریا درون نهنگ بزرگی گیر افتاد خدا رو با ذکری رو گفت که معروف شده به ذکر یونسیه که با خوندنش خدا هم اون رو نجات داد. اون ذکر این بود: «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین»
آثار و برکات ذکر یونسیه:
1- پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله وسلم : هر بیمار مسلمانى که این دعا را بخواند، اگر در آن بیمارى (بهبودى نیافت و) مرد پاداش شهید به او داده مى شود و اگر بهبودى یافت خوب شده در حالى که تمام گناهانش آمرزیده شده است.
2-. رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم : آیا به شما خبر دهم از دعایى که هرگاه غم و گرفتارى پیش آمد آن ادعا را بخوانید گشایش حاصل شود؟ اصحاب گفتند: آرى اى رسول خدا. آن حضرت فرمود: دعاى یونس که طعمه ماهى شد: «لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین»
3- امام صادق علیه السلام : عجب دارم از کسى که غم زده است چطور این دعا را نمى خواند «لا اله الا انت سبحانک انى کنت من الظالمین» چرا که خداوند به دنبال آن مى فرماید: ما او را پاسخ دادیم و از غم نجات دادیم و این چنین مؤ منان را نجات مى دهیم
#امام_زمان
@Basiirat_Seyyed_Ali
️ مردی مسافر از شام به مدینه آمده بود.
روزی در راهی امام حسن (ع) را سوار بر مرکب دید و بر اثر کینه ای که از او در دل داشت آن چه توانست به آن حضرت لعنت و ناسزا گفت و بدگویی کرد.
ایشان هیچ نگفتند تا اینکه شامی هر چه خواست گفت.
امام (ع) به وی سلام کرد و در حالی که لبخند بر چهره داشت، به او فرمود:
"ای مرد! به گمانم غریب هستی و گویا امری بر تو اشتباه شده. اگر از ما درخواست رضایت کنی از تو خشنود می شویم و اگر چیزی بخواهی به تو می دهیم و اگر راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی می کنیم و اگر گرسنه ای تو را سیر می کنیم و اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم و اگر حاجت داری آن را ادا می نماییم.
چنانچه اسباب و همسفران خود را به خانه ما بیاوری برایت بهتر است زیرا ما مهمانخانه ای وسیع و وسایل پذیرایی از هر جهت در اختیار داریم."
هنگامی که آن مرد در برابر گستاخی اش آن همه گذشت و بزرگواری را از امام حسن (ع) دید شرمنده شد و تحت تأثیر قرار گرفت به طوری که گریه کرد و گفت:
"گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در زمین هستی و خداوند آگاه تر است که مقام رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد. تو و پدرت نزد من مبغوض ترین افراد بودید، ولی اکنون محبوب ترین افراد نزد من می باشید."
مرد چند روزی مهمان امام بود و پس از آن به شهر خود بازگشت و تا آخر عمر پیرو ایشان بود.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@Basiirat_Seyyed_Ali
✨﷽✨
🌼روزهخواری در بیان حاج ملاعلیکنی
✍ناصرالدین شاه از مرحوم حاج ملا علی کنی پرسید: اگر کسی عمداً روزه اش را بخورد کفاره اش چگونه است؟ ایشان فرمودند: باید شصت روز روزه بگیرد. و دیگر نگفتند که میشود به جای شصت روز روزه به شصت مسکین طعام داد یا یک بنده آزاد کند.
اطرافیان و علمایی که حاضر بودند تعجب کردند و به حاج ملاعلی گفتند: چه طور شد؟! آیا شما فتوایتان این گونه است؟! ایشان فرمودند : نه . من به شاه اینطور گفتم. چون اگر به او میگفتم میشود به عنوان کفاره به شصت مسکین طعام داد انجام این کار برای شاه آسان بود، طعام دادن به شصت مسکین برای شاه کار سختی نبود و می داد. پس او روزه اش را میخورد و وزراء و وکلاء هم می خوردند و دیگران هم روزه خور میشدند؛
👈چون که:
💥اَلنّاسُ عَلی دینِ مُلُوکِهِم💥
مردم به دین پادشاهانشان هستند.
لذا من به شاه اینطور گفتم. اگر کسی غیر از شاه این سؤال را از من می پرسید اینطور نمی گفتم. می گفتم یا شصت روز روزه بگیرد یا شصت مسکین را طعام دهد یا یک بنده بخرد و آزاد کند.
📚احسن الحدیث،مواعظ آیت الله مجتهدی(ره)،
صفحات 184و185
@Basiirat_Seyyed_Ali
🔆 برای رسیدن باید رفت!
✍️ نشسته بودم در اتاق انتظار، داشتم شیر خوردن نوزادی را تماشا میکردم!
و لبخند مادرش را که بیش از نوزادش مست این زیباترین اتفاق هستی بود.
او صاحب اسم رزّاق خدا بود و شاید نمیدانست که اینهمه مستیاش از شیر دادن، از کدام حقیقت هستی میآید.
• در همین حین بود که مادری به همراه دختربچهی دوسالهاش وارد اتاق شد و تا دید نوزادی در آغوش مادرش شیر میخورد حواس دخترک را پرت کرد و او را به سمت بیرون راهنمایی کرد و بعد از دقایقی بدون دخترش برگشت!
• وارد که شد عذرخواهی کرد و گفت : داریم عادت شیر خوردن را از دخترم میگیریم، آنقدر در بحران است و غمگین، که هر صحنهای که او را یاد شیرخوردن میاندازد، او را بهم میریزد عجیب!
• لبخند زدیم و نشست...
و شروع کرد از غصهی خودش حرف زدن!
او بیش از دخترکش از این روزهایی که در حال سپری شدن بود، بهم ریخته بود و اشکش بند نمیآمد...
و من تازه فهمیدم چرا باید شاهد این ماجرا میبودم :
√ کندنها و گذشتنها خیلی سختند! خیلی...
مخصوصاً وقتی که تو باید از آغوشی جدا شوی که از خودت به تو عاشقتر است!
از خودت به تو مهربان تر است!
و این جدا شدنِ ظاهری، برای او سختتر است تا تو!
اما سرآغاز یک رسیدنِ جاودانه است.
• گاهی کودک فکر میکند مادرش دیگر دوستش ندارد که دیگر بصرف نوشیدن شیر در آغوشش نمیکشد!
او نمیداند که تمام جانِ مادر در این فراق تب کرده است و درد میکند.
اما این حقیقتِ دنیاست که برای رسیدن باید رفت! و مادر یا پدر کسی است که از خود میگذرد تا تو برسی!
• کارم تمام شد و راه افتادم به سمت خانه!
در میان مکالمهی چند نفر در سالن مترو، فهمیدم چه عصبانیاند از رمضان.
چقدر دلم میخواست ماجرای آن مادر و کودک را برایشان تعریف کنم.
بابا میگفت هیچ کس اندازه خدا بندهاش را لوس نکرده و اینهمه نعمت را در مدلهای مختلف به پایش نریخته !
حالا همین خدا گفته اینها را بگذار کنار سفرهی دیگری برایت چیدهام! باید بلندشی از سفرهی قبلی تا این سفره به جانت مزّه کند!
• و ما چقدر شبیه همان کودک دو ساله از دست خدا عصبانی میشویم. کاش به ما گفته بودند «برای هر رسیدنی باید رفت!» آنهم از چیزی که دوستش داری.
«جهل» شاید تنها عامل « چراها و گِلههای » آدمها از همدیگر است! حتی از خدا!
برای بزرگ شدن هم باید رفت!
باید خود را گذاشت و رفت!
به «چرا» که مبتلا شدیم درحقیقت خوردهایم به دیوارِ جهلِ درون خودمان!
@Basiirat_Seyyed_Ali
کتابک : شوخی به رنگ جبهه
عنوان :نمیدونید من نامحرمم!
شلمچه بودیم! قیصری گفت : " همه جورش خوبه!". صالح گفت :" نه اسیر شدن بده!"
هر کسی چیزی گفت تا رسید به شیخ اکبر. دستاشو بالا برد و گفت:" خدایا! همه اش خوبه؛ ولی من نمی خوام توی توالت شهید یا مجروح بشم!".
نزدیک اذان ظهر بود که رفتیم برای تجدید وضو ،دور تانکر آب ایستاده بودیم. حرف می زدیم و وضو میگرفتیم که خمپاره ای پشت توالت منفجر شد. و توالتو ریخت رو هم. هاج و واج، نگاهِ گرد و غبار د انفجار می کردیم، که صدای جیغ و داد کسی بلند شد. دویدیم طرف صدا. صدای شیخ اکبد بود. زیر گونیا و چوبای خراب شده توالت، داد می زد و می گفت: " آهای مُردم! بیاید بیایید کمک. نه!نه! نیاید کمک. من لختم! خاک به سرم شد. همه جام پر از ترکش شده". از خنده ریسه رفته بودیم و شیخ اکبر لخت و زخمی رو از زیر گونیامی کشیدیم بیرون، که داد زد:" نامردا نگاه نکنید! مگه نمیدونید من نامحرمم؟! خاک بر سرتان کنند!".
هنوز حرفش تمام نشده بود که دیگه نتونستیم بِبریمش. شیخ اکبرو وِلو کردیم رو زمین و حالا نخند و کِی بخند. ما می خندیدیم و شیخ اکبر دم از نامحرمی می زد. جیغ و داد می کرد که امدادگر از راه رسید و رفت طرفش. شیخ اکبر گفت:" نیا! کجا میای؟!"
امدادگر گفت:" چشماتو ببند تا خجالت نکشی!" و بعد نشست کنارش.(😂😂👌)
به قلم : محمد جان نثار
@Basiirat_Seyyed_Ali
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 سنگ قبر حضرت رقیه سلام الله علیها
👌 هرکس دلش شکست برای ظهور و برای سلامتی آقا امام زمان دعا کنه
💜💜💜
@Basiirat_Seyyed_Ali