🚨 همکاری سرکرده منافقین (مسعود رجوی)
با دستگاه اطلاعاتی آل سعود
📌 منابع اطلاعاتی یمن اعلام کردند مسعود رجوی سرکرده منافقین که خبر مرگ او را سعودی ها با صحنه سازی درز داده بودند در ریاض پایتخت عربستان سعودی به صورت مکرر مخصوصا از ابتدای اغتشاشات اخیر با محمد بن سلمان و مسئولین دستگاه اطلاعاتی عربستان جلساتی برگزار نموده است .
📌 ترکی الفیصل رئیس وقت دستگاه اطلاعاتی عربستان در سال ۹۵ در اجتماع سالیانه منافقین در پاریس عامدانه از کلمه فقید برای نام بردن از اسم مسعود رجوی سرکرده منافقین استفاده کرده است که وانمود نماید نامبرده دیگر در قید حیات نمی باشد .
📌 این در حالی است که بعد از حمله امریکایی ها به عراق و سقوط صدام ، عربستان سعودی مسعود رجوی را به عربستان منتقل کرده است .
📌 از آن زمان به بعد منافقین که در طول جنگ تحمیلی در خدمت صدام حسین بودند این بار به خدمت دستگاه های اطلاعاتی عربستان سعودی درآمدند .
📌 طبق مدارک موجود در سازمان اطلاعاتی یمن که بعد از سقوط علی عبدالله صالح بدست انصارلله افتاده است ، در جریان کشتار حجاج ایرانی در مرداد ماه سال ۱۳۶۶ برابر با ۳۱ جولای ۱۹۸۷ منافقین نقش اساسی را در همراهی عربستان سعودی بعهده داشته است .
📌 مسعود رجوی شخصا در آن زمان در مکه و در طرح ریزی و اجرای این خیانت بزرگ آل سعود مستقیما مشارکت و حضور داشته است.
┄┅══════┅┄
📚 @basij_asatid
۲۶ آبان ۱۴۰۱
مدافع حرمی که دقیقه 90 از شهادت پا پس کشید
یکی از رزمندگان مدافع حرم اعزامی از شهر مقدس مشهد روایتی از نحوه شرط و شروطش برای شهادت در کتاب «چَخچَخیها» از انتشارات راهیار داشته است که در ادامه میخوانیم:
اولین دفعه که به سوریه رفتم، گفتم: خدایا! دوست دارم کار کنم، فعلاً شهادت نمیخواهم. اجازه بده ۲۰۰ نفر از دشمنان اهل بیت را بکشم و بعد مزدم را بده!
تقسیم نیرو که انجام شد، مسؤول اطلاعات شدم. دیدهبانی هم میکردم و گرا میدادم. مثلاً یادم است یک بار شمردم که ۴۰ نفر داعشی از داخل یک کانالی آمدند و به کانال دیگر رفتند، سریع مرکز توپخانه را گرفتم و گرایشان را دادم و توپخانه آنها را زد.
چند روز بعد یاد حرف اولم افتادم، با خودم حساب کردم دیدم هر شب حداقل ۱۰ تا ۲۰ تا گرا میدهم و اگر این طور پیش بروم، به هفته نمیکشد!
گفتم: خدایا! غلط کردم! جلوی آن ۲۰۰ تا یک صفر اضافه کن لطفاً!
@basij_asatid
۲۶ آبان ۱۴۰۱
۲۶ آبان ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کشته سازی در مناطق غربی کشور برای تهییج مردم بوکان، سنندج و...
@basij_asatid
۲۶ آبان ۱۴۰۱
♦️ شهادت افسر پلیس سنندجی توسط اغتشاشگران
🔹 در پی بروز ناامنیهای اخیر در سطح کشور و تلاش ماموران پلیس برای حفاظت از جان، مال و نوامیس مردم، ظهر امروز سرهنگ حسن یوسفی توسط دواعش وطنی با ضربات چاقو مجروح و به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
🔹 سرهنگ مملکت رو شهید میکنن بعد بی شرفها میگن پلیس مسلح بوده ...
@basij_asatid
۲۶ آبان ۱۴۰۱
🔺مسعود و مریم رجوی با چهره اسماعیلیون و نازنین بنیادی بازگشتهاند و همان الگوی خشونتبار سال ۶۰ را تکرار میکنند.
🔹با این تفاوت که خانههای تیمی را در جایی مثل توییتر سازماندهی کردهاند و فرمان عملیات مهندسی را از سعودی اینترنشنال صادر میکنند.
✍یامین پور
@basij_asatid
۲۶ آبان ۱۴۰۱
شهادت نیروی یگان ویژه در اصفهان
فرمانده یگانویژه استان اصفهان: دقایقی قبل سرهنگ «اسماعیل چراغی» یکی از کارکنان یگان ویژه که شب گذشته در محله خانه اصفهان، از سوی تروریستها هدف اصابت گلوله جنگی قرار گرفته بود به درجه رفیع شهادت نائل شد.
@basij_asatid
۲۶ آبان ۱۴۰۱
43.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 پنتاگون، صحنهگردان اغتشاشات
💡 پژوهش تازه دانشگاه «استنفورد» از تروریسم رسانهای علیه ایران پرده برداشت 😯😧😮
📆 انتشار: 2022/10/01
🇺🇸 از کلیک روی یک دکمه در آمریکا، تا خشونت در خیابانهای تهران
🔮 «جنگی پنهان علیه ایران تحت حمایت غرب»؛ این خلاصه سادهشده و قابل فهم پژوهشی است که دانشگاه استنفورد به همراه شرکت گرانیکا با عنوان «ارزیابی ۵ سال عملیات روانی پوششی طرفدار غرب» به تازگی منتشر کرده است.
📊 پژوهشی که حالا حتی واشنگتنپست در اعترافی خبر داده این عملیاتها بهصورت مخفیانه متصل به پنتاگون بودهاند و حتی کاخ سفید دستور تحقیق و تفحص در مورد آنها را صادر کرده است.
🕹 موضوع و جزئیات این پژوهش آنقدر قابلتوجه است که «کیت کلارنبرگ» کارشناس انگلیسی و متخصص در زمینه تحلیل نقش دستگاههای جاسوسی در ادراکسازی عمومی، طی مقالهای در تارنمای خبری - تحلیلی «کریدل» اذعان میکند که اغتشاشات اخیر در ایران از «مقر فرماندهی وزارت جنگ آمریکا» (پنتاگون) هدایت میشود.
@basij_asatid
۲۶ آبان ۱۴۰۱
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
««قسمت یازدهم»»
تهران-نهاد امنیتی
محمد درِ اتاقش را باز کرد و با یه پوشه قرمز رنگ وارد اتاقش شد و نشست. تا نشست تلفنش زنگ خورد.
محمد: جانم سعید!
سعید: سلام قربان. موردی هست که اگه خودتون چک کنید فکر کنم بهتر باشه.
محمد: هستم. بفرست.
پنجره ای در سیستم محمد ظاهر شد. با زدن کد تایید، پنجره باز شد و محمد شروع به مطالعه فایل کرد. و دو سه تا عکسی که ضمیمه اش بود را بررسی کرد.
محمد: سعید هستی؟
سعید: درخدمتم.
محمد: این همین بابا دکه داره است؟ اسمش آذر بود؟
سعید: خودشه قربان! عکسها مربوط به یکی از دوره های آموزشی روابط عمومی و جذب در خود ترکیه است. در این دوره که سالی سه چهار بار برگزار میشه، هر بار، یکی از افسران سازمان سیا آخرش میاد برای توجیه اینا.
محمد: خوبه. دیگه کاریش نداریم. آذر و اون یکی اسمش چی بود؟
سعید: آبتین.
محمد: آره . همون. از اون چه خبر؟
سعید: سطح دسترسیش از آذر بالاتره. در نصف بیشتر ملاقات های هتل اوتانتیک، از آبتین برای توجیه شکارهاشون استفاده میکنند.
محمد: آهان. همین. به بچه ها بگو رو همین کار کنند. از کمپ چه خبر؟
سعید: مجید بهتر میدونه. وصلتون میکنم به مجید.
مجید: سلام قربان. امر!
محمد: سلام. از کمپ چه خبر؟
مجید: از بابک خبر ندارم اما از کمپ بی خبر هم نیستم.
محمد: از اون دختره؟
مجید: بله. کارش شروع کرده.
محمد: تونسته با رابطشون در کمپ ارتباط بگیره؟
مجید: روز دوم این کارو کرد.
محمد: باریک الله. به چه اسمی؟
مجید: سوزان!
🔶🔷🔶🔷🔶🔷
سوزان که دختری حدودا بیست و هفت هشت ساله و باریک و قد بلند بود، در حال بافتن موهای یه دختر عرب بود. همین جور که داشت موهاشو میبافت، باهاش صحبت هم میکرد:
سوزان: دختر به این ماهی چرا باید پناهنده بشه؟
دختره: واسه بابام. نمیتونه بدون ما برگرده ایران. ما باید بریم پیشش و فکر کنیم ببینیم چطوری میشه برگردیم؟
سوزان: مگه کجاست؟ ترکیه است؟
دختره: گفته ترکیه هستم.
سوزان: یه کم راست بشین و سرتو آویزون بگیر تا قشنگ موهات آویزون بشه. یه چیزی بپرسم راستشو میگی؟
دختره: بگو سوزان جون. دروغم چیه؟
سوزان: بابات چرا نمیتونه برگرده ایران؟
دختره: دوستاش. اونا اجازه نمیدن.
سوزان: یه کم سرتو تکون بده تا بقیه موهات بیفته رو دستام. گفتی بچه کجایی؟
دختره: آبادان.
سوزان: آهان. اوکی. مامانت چرا اینقدر میخوابه؟ شبا دیدم نمیخوابه. ولی روزا همش خوابه!
دختره: چه میدونم. همش دعا میکنه که بابام سرش به سنگ خورده باشه و ما رو قاطی حماقتاش نکنه.
سوزان: آخی. عزیزم. چرا؟
دختره دستای سوزانو گرفت. سوزان از بافتن متوقف شد. دختره یه نگاه احتیاط آمیز به اطرافش کرد و وقتی مطمئن شد، صورتشو به گوش سوزان نزدیکتر کرد و آروم گفت: میگن بابام داعشی شده. به خاطر همین نمیتونه بیاد پیش ما و مجبوریم ما بریم پیشش.
سوزان: عجب. مگه به این راحتیه؟
دختره: نمیدونم. تو کسی سراغ نداری بتونه یه کاری کنه که بابامو زودتر ببینیم؟ کسی. آشنایی. دوستی.
۲۶ آبان ۱۴۰۱
بابک شروع کرد و از همان روز به شناسایی و آنالیز رفتارهای آدم های دور و برش پرداخت. قرار شده بود افراد بزن بهادر و ضد آخوند با رگه هایی از شاه دوستی و سلطنت طلبی به تیبو معرفی کند. به خاطر همین گوشی همراهش را برداشت و صفحه ای برای خود باز کرد و شروع به نوشتن اسامی و مشخصات برخی افراد کرد.
چیزی به ذهنش رسید و برای اینکه تیبو و ساز و کارش را تست بزند، تصمیم گرفت که از معرفی افراد ایرانی شروع نکند و برای بار اول از یک نفر پاکستانی شروع کرد.
فهمید که در اتاق 11 هست و آنجا برای خودش کبکبه و دبدبه ای راه انداخته. به اتاق 11 رفت و دید همه جمع شده اند و این پاکستانی که اسمش «قاهر» بود در حال ادب کردن دو نفر جوانی هست که در اتاق 10 زندگی میکردند.
قاهر با داد میگفت: محکم تر بزنین تو گوش همدیگه. صد تا. بشمار.
جوان اولی میدانست که اگر نزند توسط آدم های قاهر کتک بدی میخورد، به خاطر همین شروع به زدن کرد. نفر مقابلش هم شروع کرد و پس از هر سیلی که میخورد، یکی به صورت مقابلش میزد و مردم هم میشمردند.
جمعیت: 22 ، 23 ، ...
بابک با بغل دستی اش که پیرمردی افغانی بود دقایقی گفتگو کرد.
بابک: اینا چرا دارن همدیگه رو میزنن؟
پیرمرد: قاهر خان گفته!
بابک: قاهر خان همین سیبیلیه است؟
پیرمرد: بله. یواش تر حرف بزن. میشنوه ها.
بابک: حالا چیکار کردن اینا؟
پیرمرد: میگن قاهر گفته غذاشونو بدن به یکی از نوچه های قاهر اما اینا ندادن و الان هم دارن تاوان پس میدن.
بابک: عجب! نکبت چرا اینقدر فارسی قشنگ حرف میزنه؟ مگه پاکستانی نیست؟
پیرمرد: منم فارسیم خوبه. باید ایرانی باشم؟
بابک: چه میدونم والا. حساب کتاب دنیا به هم ریخته. عزت زیاد.
بابک به محض اینکه از اون اتاق و جمعیت فاصله گرفت، گشت و گشت تا اینکه یک ساعت بعدش تیبو را پیدا کرد. تیبو و بابک شروع کردن به قدم زدن و صحبت کردن.
بابک: تیبو خان یه نفر پیدا کردم اصل جنسه!
تیبو: چه زود! خوبه. کیه؟
بابک: یه عوضی که جا زده پاکستانیه اما ایرانیه.
تیبو: پس چرا جا زده که پاکستانیه؟
بابک: نمیدونم ولی یه کاسه ای زیر نیم کاسه اش هست. خیلی به چیزی که گفتین میخوره.
تیبو: بیشتر برام بگو.
بابک: امروز یه گعده ای گرفته بود، نمیدونی چه غوغایی کرد!
تیبو: چطور؟
بابک: زد دهن مهن دو تا جوون را سرویس کرد. ملت هم داشت مثل بید میلرزید و کسی جیکش درنمیومد.
تیبو: آفرین! چرا تا حالابه چشم خودم نیومده؟
بابک: خلاصه همه جوره به چیزی که گفتین میخوره.
تیبو: گفتی اتاق چنده؟
بابک: اتاق 11 ، فکر کنم با نوچه هاش اومده.
تیبو: دیگه بهتر. چند نفرن؟
بابک: باید باشن سه چهار نفر غیر از خودش!
تیبو: عالیه. حله. برو بعدی را شناسایی کن.
بابک: چی میشه حالا؟
تیبو: به تو چه؟ نگفتم سوالای الکی نپرس. فقط مطمئنی ایرانیه؟
بابک: آره تیبو خان. واسه رد گم کنی زده تو نخ پاکستان بازی!
بابک اینو گفت و از تیبو جدا شد. کم کم داشت شب میشد و برای روز اول، شکار خوبی بود. به خاطر همین به خودش استراحت داد و رفت گرفت خوابید.
فردا حوالی ظهر از خواب بیدار شد. خیلی ضعف کرده بود و تصمیم گرفت بزنه بیرون ببینه چیزی برای خوردن پیدا میشه یا نه؟
از قضا باید از جلوی اتاق 11 رد میشد. دید سوت و کوره و مردم دارن استراحت میکنن. بابک همون پیرمرد دیروزی را اونجا دید.
بابک: قاهر خانتون دیگه معرکه نداره؟
پیرمرد: نیست!
بابک(با تعجب): ینی چی نیست؟
پیرمرد: خودش و نوچه هاش نیستن. دمِ صبح یه نفر اومد دنبالشون و وسایلشون جمع کردن و رفتند.
بابک: مامورای ترکیه؟ پلیس؟
پیرمرد: نه. آدم ترکیه نبود. با دستبند و مامور و این چیزا نیومد. من همین جا دراز کشیده بودم. اول قاهرو کشوند تو حیاط و باهاش حرف زد. بعدشم قاهر اومد دنبال نوچه هاش و با هم رفتند.
بابک: باشه. راحت باش.
بابک که از حرف های پیرمرد خیلی تعجب کرده بود، به فکر فرو رفت. تستش جواب داد و دید هر کسیو که معرفی کنه، همون شب تیبو شکارش میکنه و تمام!
فکر دیگری به ذهنش رسید. لبخندی زد و گوشی همراهش را درآورد و کلیه اسم هایی که نوشته بود حذف کرد و تصمیم جدّی و تازه ای گرفت.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
۲۶ آبان ۱۴۰۱
۲۶ آبان ۱۴۰۱
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رئیسی: خیلی از خواص در قضایای اخیر مردود شدند
🔹اینها وظیفه قانونی، اخلاقی و انقلابی خود را در تنویر افکار عمومی انجام ندادند و گفتند از جوسازیها در فضای مجازی میترسیم. اگر اینطور باشد که مجاهدان راه خدا نباید به میدان میرفتند.
@basij_asatid
۲۶ آبان ۱۴۰۱