eitaa logo
پایگاه بسیج امامزاده حسن(ع)
367 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
802 ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜داستانک⚜ ✍دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند :كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود . شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :‌ (( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:(( درست نیست كه ما همه چیزرا نصف كنیم.من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت . مدتها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند. 🌾خوبی هیچوقت در دنیا و آخرت از بین نمی رود... از "خوب" به "بد"رفتن به فاصله لذت پريدن از يک نهر باريک است اما براي برگشتن بايد از اقيانوس گذشت 📍 @basij_emamzadehasan
📚داستانک 🧑مرد جوان فقیر و گرسنه ای دلتنگ و افسرده روی پلی نشسته بود و گروهی از ماهی‌گیران را تماشا می کرد، در حالیکه به سبد پر ازماهی کنار آنها چشم دوخته بود،با خود گفت: کاش من هم یک عالمه از این ماهی ها داشتم. آن وقت آن ها را می فروختم و لباس و غذا می خریدم. یکی از ماهی‌گیران پاسخ داد: اگر لطفی به من بکنی هر قدر ماهی بخواهی به تو می دهم. این قلاب را نگه دار تا من به شهر بروم و به کارم برسم. مرد جوان با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفت. در حالی که قلاب مرد را نگه داشته بود، ماهی ها مرتب طعمه را گاز می زدند و یکی پس از دیگری به دام می افتادند. طولی نکشید که مرد از این کار خوشش آمد و خندان شد. 👨‍🦳مرد مسن تر وقتی برگشت، گفت: همه ی ماهی ها را بردار و برو اما می خواهم نصیحتی به تو بکنم.دفعه بعد که محتاج بودی وقت خود را با خیال‌بافی تلف نکن. قلاب خودت را بینداز تا زندگی ات تغییر کند، زیرا هرگز آرزوی ماهی داشتن تور ما را پر از ماهی نمی کند... 📍 @basij_emamzadehasan
⚜داستانک⚜ 💭 زاهد نمایی مهمان پادشاه شد، وقتی که غذا آوردند، کمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامی که مشغول نماز شد ، بیش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نیکی شاه به او بیفزاید. 💭 هنگامی که به خانه اش بازگشت، سفره غذا خواست تا غذا بخورد. پسرش که جوانی هوشمند بود از روی تیز هوشی به ریاکاری پدر پی برد و به او رو کرد و گفت: مگر در نزد شاه غذا نخوردی؟ 💭 زاهدنما پاسخ داد: در حضور شاه چیزی نخوردم که روزی به کار آید.)) یعنی همین کم خوری من موجب موقعیت من نزد شاه گردد، و روزی از همین موقعیت بهره گیرم. 💭 پسر هوشمند به او گفت: بنابراین نمازت را نیز قضا کن که نمازی نخواندی تا به کار آید! 📚از بیانات آیت الله مجتهدی تهرانی (وه) 📍 @basij_emamzadehasan
❣ گویند: ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا می‌ڪنند. به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد. یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند. ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد. پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟ گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا می‌ڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت. دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه می‌رویم. 📝 📍 @basij_emamzadehasan
💠آیت الله بهجت رحمة‌الله‌علیه: استادم را در خواب ديدم به او گفتم چه چيزي حسرت شما در دنياست كه انجام نداده ايد. ايشان فرمودند: حسرت ميخورم كه چرا در دنيا فقط روزي يك مرتبه زيارت عاشورا ميخواندم. وحشتناك ترين لحظه زماني است كه انسان را در سرازيري قبر ميگذارند. شخصي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت: من از آن لحظه ميترسم. چه كنم؟ امام صادق (ع) فرمودند: زيارت عاشورا را زياد بخوان. آن فرد گفت چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم. امام صادق فرمود: مگر در پايان زيارت عاشورا نميخوانيد، اللهم ارزقني شفاعة الحسين يوم الورود؟ يعني خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من كن. زيارت عاشورا بخوانيد تا امام حسين (ع) در آن لحظه به فريادتان برسد. 📍 @basij_emamzadehasan
✍مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید. وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است؛ و بدون دلو و طناب نمی توان از آن آب کشید. هرچه گشت، نتوانست وسیله ای برای آب کشیدن بیابد. لذا روی تخته سنگی دراز کشید و بی حال افتاد. پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت! آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! می خواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی! همان لحظه ندا آمد: ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بسته ها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم. 📍 @basij_emamzadehasan
🌟داستانک🌟 ✍️ساعت سه‌ نیمه‌شب بود. صدای زنگ تلفن پسر را بیدار کرد پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب منو از خواب بیدار کردید؟! مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین ساعت تو مرا از خواب بیدار کردی خواستم بگم: تولدت مبارک پسرم. پس از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد. صبح سراغ مادر رفت وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمعی نیمه سوخته یافت. ولی مادر دیگر در این دنیا نبود. همیشه زمان برای جبران وجود ندارد. 📍 @basij_emamzadehasan
🔴افسوس خوردن‌های بیهوده ✍پیری برای جمعی سخن می‌راند، لطیفه‌ای برای حضار تعریف کرد و همه دیوانه‌وار خندیدند. بعد از لحظه‌ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند. او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. پیر لبخندی زد و گفت: وقتی که نمی‌توانید بارها و بارها به لطیفه‌ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله‌ای مشابه ادامه می‌دهید⁉️ امام علی علیه السلام: «غصه‌های گذشته را بر قلب خود باز نکن، زیرا تو را از آینده و آماده شدن برای زندگی نو مشغول می‌سازد.» 📚غرر الحکم، صفحه ۳۲۱ 📍 @basij_emamzadehasan
🔴قبض‌ روح شدید ✍درد چشم شدیدی بر علی (ع) عارض شد، پیامبر (ص) به عیادت آن حضرت رفت، دید او از شدت درد،فریاد می کشد، پیامبر به او فرمود آیا این فریاد و ناله، از روی جزع و بی تابی است و یا درد بسیار شدید است؟ علی علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا! دردی را شدیدتر از این درد هرگز سراغ ندارم. پیامبر برای اینکه علی را آرام‌کند فرمود: ای علی!هنگامی عزرائیل نزد کافری می آید تا روح او را قبض کند،همراه خود سیخی آتشین بیاورد و با آن،روح او را از کالبدش بیرون بکشد در این هنگام جهنم صیحه کشد، حضرت علی وقتی که این موضوع را شنید درد خود را فراموش کرد. برخاست و راست نشست و فرمود: «ای رسول خدا! این سخن را اعاده کن، زیرا که موجب فراموشی درد چشمم شد» سپس علی از رسول خدا چنین پرسید:آیا از امت تو(مسلمانان)کسی این گونه سخت،قبض روح می شود؟» پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: آری سه کس اینگونه قبض روح شود ۱_حاکم ستمگر ۲_خورنده مال یتیم از روی ظلم ۳_کسی که گواهی و شهادت دروغ بدهد. 📚عالم برزخ در چند قدمی ما ص۳۸ 📍 @basij_emamzadehasan
✅نتیجه ترجیح کار دنیا، برنماز اول وقت! ✍ یک آقای فرش فروش که اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت: یک کسی برای خریدن فرش وارد مغازهٔ بنده شد. گفتم: وقت نماز است. گفت: من وقت ندارم، مسافرم و می‌خواهم بروم. هر چه اصرار کردم، دیدم نمی‌شود و گول شیطان را خوردم و پای معامله ایستادم. یک مقداری که از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری که خیلی شیفتهٔ این معامله بود، گفت من باید قدری فکر بکنم.. و از خرید منصرف شد! و اینجوری شیطان هم دنیا را گرفت و هم نماز اول وقت را... امیرمومنان فرمودند: اگر مومن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز می‌دارد... 🆔 @basij_emamzadehasan
🔘 حق‌الناس‌،خطرناک... در روایتی آمده است: یک قاضی مقدّس و بسیار عابد از دنیا رفت. او حقّی را ناحق نمی کرده و علاوه بر شهرت به قضاوت عادلانه، مۆمن و متّقی بوده است و از این رو همسرش یقین داشته که وی بهشتی است. وقتی زن جسد شوهر را در لحد قرار داد و پارچه روی صورت او را کنار زد، دید ماری از بینی او بیرون آمد و شروع به کندن و خوردن صورت او کرد. زن از این وضعیت عجیب ترسید. هنگام شب، شوهر خود را درخواب دید و از آنچه رخ داده بود سۆال کرد و گفت: تو که انسان خوبی بودی! پس این مار چه بود؟ قاضی جواب داد: آن به خاطر برادر توست. روزی برادر تو با کسی نزاع داشت. برای حلّ مسأله به نزد من آمدند و من در دل خود دوست داشتم که حق با برادر تو باشد. نه اینکه العیاذبالله ناحقی باشد، بلکه دوست داشته حق با برادر زنش باشد البته نتیجه حکمیّت به نفع برادرت شد و من از این امر خوشحال شدم و با اینکه واقعاً حق با برادر تو بود، اکنون گرفتارم. همین که قاضی در دل بین دو مسلمان تفاوت قائل شده، عمل او در برزخ مجسّم شده و موجب آزار او گردیده است ❌مواظب حق دیگران باشیم گناهی که خدا آن را تا بنده حلال نکند نمی بخشد... 📚 الکافی، ج 7، ص 410 🆔 @basij_emamzadehasan
- قرار سخنرانی داشت. بدونِ عبا آمد.. پسرش سراغِ عبا را گرفت؛ گفت عبا رویِ مادرتان است که به خواب رفته است.. پسر گفت اینطوری آبروریزی است! حاج آقا فاطمی‌نیا گفت:اگر آبرویِ من در گروِ عبا و این عبا هم به بهایِ آشفته شدن خوابِ مادرتان است، من نه آن عبا را می‌خواهم و نه آن آبرو را..! 🆔 @basij_emamzadehasan