eitaa logo
بسیج دانشجویی دانشکده علوم قرآنی میبد
425 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
220 فایل
✔️ اطلاع رسانی برنامه‌ها ✔️ گزارش فعالیت‌ها 🇮🇷 بسیج‌ دانشجویی‌ دانشکده‌ علوم‌قرآنے‌میبد 💐 منتظر نظرات ، انتقادات و پیشنهادات شما بزرگواران هستیم. @ALIBARATI110 :برادران خواهران: @Nazanin_4684
مشاهده در ایتا
دانلود
حضور داداشا و آبجی های🌸 گل🌸 دانشکده مون در مسجد امام علی (علیه السلام ) بفرو😊😊😊 و شرکت در مراسم احیاء نیمه شعبان #ولادت_امام_زمان_مبارک @basij_oqm
◾انا لله و انا الیه راجعون◾ ✅دانشجوی محترم سرکار خانم ▪️درگذشت گرامیتان را به شما و خانواده ی محترمتان تسلیت عرض نموده و برای آن مرحوم از درگاه خداوند متعال مغفرت و برای شما و خانواده محترمتان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانیم. 🆔 @basij_oqm
برپایی ایستگاه صلواتی توسط دانشجویان به مناسبت ولادت آقا امام زمان (عج) #ولادت_امام_زمان_مبارک @basij_oqm
بسم الله الرحمن الرحیم مستند داستانی کف خیابون(2) نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت اول» «نقل و انتشار داستان به هیچ وجه بدون لینک کامل کانالم جایز نیست.» معمولا بعد از هر ماموریتی، حداقل سه روز مرخصی بهم میدن. حالا جای گفتن نداره اما تا حالا خیلی کم استفاده کردم. ولی ماموریت افغانستان جوری بود که خیلی حساس بود و به خاطر عدم شناخت دقیق اطلاعاتی خودم نسبت به اونجا و اینکه حتی خانمم هم نمیدونست کجا رفتم و میزان دسترسی بسیار محدودی که داشتم و همه کارها روی کول و گردن خودم بود و محتوای خود ماموریت که از نوادر پرونده های برون مرزی ما محسوب میشد، خیلی خسته شده بودم. معمولا وقتی از خستگی حرف میزنم، منظورم اینه که هم فکرم درد میکرد ... هم جسمم دوباره مجروح شده بود ... و هم از نظر روحی نیاز به یه رفرش حسابی داشتم! بخاطر همین با خانوم بچه ها قرار گذاشتیم که یه شب شاهچراغ بریم ... یه شب بریم نماز آیت الله سید علی اصغر دستغیب ... یه شب خدمت آیت الله ایمانی باشیم (که البته به خاطر وخامت حال ایشون، ملاقات نمیدادند) و اینکه شنبه بریم حسینیه سیدالشهدا و یه دل سیر استفاده کنیم. حتی قرار مشهد هم با دو سه تا از رفقا گذاشتیم که بخاطر مدرسه بچه ها مالونده شد و رفت! بگذریم... جلسه سید انجوی نژاد بودیم. بسیار صفا کردیم. جلسه تموم شد و حدودای ساعت 9ونیم بود که واسه خانمم پیامک زدم گفتم بریم! خانمم هم بعد از مدت ها تونسته بود بیاد و استفاده کنه. از بابت این موضوع خیلی خوشحال بودم. چون متاهل ها میدونن که: بدترین تفریح برای یه مرد خانواده دوست اینه که همه با همه کَسِشون باشن و اون با کسی نباشه! سوار ماشین شدیم ... اون شب شام با من بود. پسرم طبق معمول اسم پیتزا آورد و خانمم هم طبق معمول گفت من که معمولا حرفی ندارم و کلا هر چی پسرم بگه! خب وقتی اینجوری میگه که حرفی ندارم و هر چی بقیه بخوان، ینی آره ... ینی پیتزا میخوام ... ینی خوبشم میخوام ... ینی رست بیفش هم میخوام ... ینی سیب زمینی سرخ کرده و سس تند و نوشابه مشکی و یه ظرف سالاد شیرازی هم جفتش باشه وگرنه خودت میدونی! ... همین ... نظر خاصی ندارم ... اصلا کلا هر چی خودت و پسرت خواستین من و دخترم هم یه کوچولو همراهی میکنیم ... رفتیم در مغازه پیتزایی ... سفارش دادم و همونجا قدم میزدم... خانم صندوق داره اینقدر بد نگاه میکرد که یه لحظه فکر کردم شناخته منو! بعدش هم فکر کردم شاید براش آشنا هستم ... آخرش هم گفتم شاید اینم بعله و خیلی به سوژش شبیهم و حالا داره آنالیزم میکنه! فکرم مریضه ... دست خودم نیست ... فکر میکنم همه مثل خودم آره ... دیگه کم کم داشت آماده میشد که دیدم پسرم اومد داخل و گفت: «بابایی مامان میگه چرا گوشیت خاموشه؟ بیا که کارت داره!» یه نگاه به گوشیم انداختم ... بعد از اینکه واسه خانمم پیام داده بودم، خاموش شده بود ... پیتزاها را گرفتیم و رفتیم تو ماشین! خانمم با طعنه گفت: «مثلا خاموش کردی که واست زنگ نزنن؟ میخوای امشبو کلا با هم باشیم و کسی مزاحمت نشه؟ یه وقت دوست جونات نگرانت نشن! یه وقت ندونن ماموریت به کی بدن!» نه خودم ... و نه مرحوم پدرم ... و نه احتمالا پسرم ... هیچکدوممون حریف زبون زنامون نشده و نمیشیم و نخواهیم شد! الان باید چی میگفتم؟ دیدم چه بگم آره و چه بگم نه؟ در هر دوحالتش جالب نیست! بگم آره که دروغ گفتم ... بگم نه که .... گفتم: «وای عجب بوی پیتزایی میاد! چه پیتزایی بزنیم امشب!» ماشین روشن کردم و حرکت کردم ... به خاطر اینکه یه کم فضا تلطیف بشه، شبکه معارف رادیو را زدم ... کلا وقتی خدا نخواد باهام حال کنه، هیچ غلطی نمیتونم بکنم! همون لحظه یه حاج آقای پیرمرد خوش ذوق و خوش صدایی داشت حدیث از پیغمبر میخوند که: هر کس واسه همسرش کم بذاره و بهش بی توجهی کنه و خلاصه اذیتش بکنه و این چیزا ... مورد عنایت فرشته ها و ملائک قرار میگیره و دهنشو آسفالت میکنن و خلاصه هم فیها خالدونش یادآوری میشه! دیدم به سنگ زدم ... دستمو آروم بردم به طرف رادیو که مثلا بزنم شبکه دیگه ... که فقط با یه عکس العمل خانمم مواجه شدم ... عکس العملی که بارها از سکوت مرحوم رفسنجانی و اعتراضات خاموش ملت اوجکه شمالی و یه دقیقه سکوت ملت حاضر در تشییع جنازه پاشایی سهمگین تر و خطرناکتر و بدتر بود ... خانمم یه نفس خییییلی عمیق کشید و به حالت یه آه کشیییییده و معنادار بازدم فرستاد! دیگه فکر نمیکنم لازم باشه ترجمش کنم ... فقط میتونم بگم که مراسم بنده تا سه روز ... صبح و عصر ... برای خواهران بزرگوار و برداران ایمانی برگزار شده ... و ضمنا وسیله ایاب و ذهاب برای عزیزانی که از راه های دور و نزدیک تشریف آرودند مهیا میباشد! روحم شاد و راهم پررهرو باد! ادامه دارد... ♦کانال دلنوشته های یک طلبه: @hadadpour 🆔 @basij_oqm
#گزارش_تصویری 🔻برگزاری دعای ندبه هر صبح #جمعه در مسجد دانشکده علوم قرآنی 🆔 @basij_oqm
◾انا لله و انا الیه راجعون◾ ✅دانشجوی محترم ودوست عزیز جناب آقای محمد حاجیان ▪️درگذشت گرامیتان را به شما و خانواده ی محترمتان تسلیت عرض نموده و برای آن مرحوم از درگاه خداوند متعال مغفرت و برای شما و خانواده محترمتان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانیم. 🆔 @basij_oqm
#اطلاعیه 🔻کارگاه مقاله نویسی 🕑دوشنبه ساعت 10صبح سالن کنفرانس 🆔 @basij_oqm
🌹جشن بزرگ منتظران ظهور 🎤 با خوانندگی محمد صادق آتشی 👒 هنر نمایی گروه تئاتر بچه های جنوب ⌚زمان ومكان: یکشنبه 20:45 سالن اجتماعات شهید مطهری 🆔 @basij_oqm
🔻اردوی زیارتی مشهد مقدس 18 لغایت 21 اردیبهشت ماه مراجعه به دفتر بسیج دانشجویی یا آقای عیسی کرمی 🆔 @basij_oqm
#اطلاعه 🔻کلاس تدبر در قرآن 🔻با تدریس استاد سید جواد امامی 🕑 فردا سه شنبه ساعت 17 سالن کنفرانس 🆔 @basij_oqm
بسم الله الرحمن الرحیم مستند داستانی کف خیابون(2) نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت چهارم» نقل و انتشار داستان به هیچ وجه بدون لینک کامل کانالم جایز نیست. رفتیم اداره ... وقتی وارد شدم، با بچه ها ایستادیم خچ و پچ کردن و سلام و چاخ سلامتی! انگار سالها بود که ندیده بودمشون ... گفتن: «تعطیلات خوش گذشت؟» گفتم: «مرحمت عالی متعالی! دو روز بیشتر خونه بودم؟» وارد اطاقم شدم ... عمار را اونجا دیدم ... قبلا همدیگه را دیده بودیم ... نشستیم و یه چند تا نامه بود بررسی کردیم ... پاراف و جواب دادم ... تا ساعت 8 ... که قرار بود بریم جلسه... تو راه که میرفتیم جلسه، با هم حرف میزدیم ... گفتم: «داستان چیه؟ چرا حالا اینقدر عجله؟ نمیشد صبر کنین تا خودم بیام؟» گفت: «نه عزیز من ... اگه میشد، مریض نیستم که بخوام آه و ناله زن و بچت بندازم پشت سر خودم ... اگه از منه، که بفرمایید قربان! بفرمایید منزل ... در کانون گرم خانواده!» رفتیم بالا ... سه نفر بودیم ... من و عمار و رییس! رییس شروع کرد و با همون لحن آروم و خودمونیش گفت: «خوش اومدی! الحمدلله که سالم برگشتی و بازم میبینمت! خدا خیلی بهت توفیق داده ... شک ندارم خدا دوستت داره که اینجوری هوات داره و روز به روز بر توفیقاتت افزوده! الحمدلله ...» بعدش ادامه داد: «در جریان احوال و اوضاع این روزا هستی؟ رصد داشتی؟ فضای مجازی و این چیزا ...» گفتم: «دقیق نه! چون اونطرف خیلی درگیر بودم ... وسایل بدن میتار را هم که میخواستم تحویل آزمایشگاه بدم، یکی دو روز کارای اداریش و اینا طول کشید ... اما خیلی بی خبر بی خبر هم نیستم!» گفت: «رصد داشتی؟» گفتم: «یه کم آره ... این دو سه شب قبل ... و همین صبح که داشتم میومدم اداره، یه نیم ساعت توراه فرصت بود ... یه چک کردم ... موضوع حدودا سی چهل تا کانال اون طرفی خیلی مشکوک بود ! بیشتر به شلیک میخورد!!» کانال دلنوشته های یک طلبه @hadadpour (👈مرحله شلیک: مرحله ای که شبهه یا اتهام و یا مطلب خلاف واقع توسط حریف مطرح شده اما با دو شرط: اول اینکه خیلی نامحسوس و زیرکانه و بدون ذکر موضوع اصلی است و ذهن مخاطب را درگیر یک موضوع فرعی اما مرتبط با موضوع اصلی میکند. دوم اینکه آغاز و یا ادامه یک جریان است و هنوز تا مراحل پایانی و اصل هدف را زدن، فاصله دارد.) گفت: «آفرین ... چیزی دستگیرت نشد؟ که دقیقا میخوان کجا را بزنن؟» گفتم: «خیلی پوشش داشت ... عرض کردم که ... شلیک بود... اما فکر کنم بیشتر هدفشون ایجاد موج باشه...» گفت: «درسته ... اما به زبون خودمون حرف بزن ... میخوام بدونم تو همین نیم ساعت چی دستگیرت شده؟» گفتم: «شلیک شده ... توپ خونشون هم حسابی درگیر و داغه ... اما کی میخوان خلاص بزنن نمیدونم ... ولی خیلی گراهاشون نزدیکه ... اینقدر نزدیک که دیگه مستقیم، افراد را هم بردن زیر آتیش توپ خونشون و مستقیم دارن مرحله مقصر سازی را اجرا میکنند... خب وقتی اینقدر گرا را نزدیک میدن، بنظرم خیلی نمونده ... شاید چیزی حدود یه هفته ... شاید هم کمتر ...» 👈 (مرحله خلاص: مستقیم و بدون حاشیه، با تکیه بر ذهنیتی که قبلا با طرح موضوعات فرعی برای مخاطب ساخته اند، به اصل و ریشه ای که قرار است بزنند حمله کرده و تلاش برای نابودی و انهدام آن موضوع در ذهن مخاطب میکنند.) 👈 (مقصر سازی: مرحله پنجم از مراحل هفت گانه تروریست پروری است. در این مرحله، با تکیه بر چهار مرحله گذشته، سیبل و هدف اصلی را به مخاطب معرفی کرده و همه تقصیر و گناهان را کردن او می اندازند. مخاطب هم باور کرده و میپذیرد که باید برای بهبود اوضاع، مقصر را حذف و یا به دورترین حاشیه موجود راند.) ادامه دارد... ✅ کانال دلنوشته های یک طلبه: @hadadpour
🔴عاقبت برجام 🔴 ترامپ: توافق کنونی با ایران پر از ایراد است و نمی تواند از دستیابی ایران به بمب هسته ای جلوگیری کند، بنا بر این اعلام می کنم که ایالات متحده آمریکا از توافق هسته ای ایران خارج خواهد شد. ✅ @basij_oqm