⭕️ تداعی صحنهای کوتاه و تکاندهنده
از روضهی مجسم علمدار امام حسین(ع)،
″حضرت ابالفضل عباس(س)″
در فرمانده لشکر امام حسین(ع)،
شهید حاج حسین خرازی
🔹 یک بار که می خواستیم برویم پیش رحیم صفوی، ماشین پیدا نمی کردیم. فاصله مقر ما تا مقر او، حدود هفتصد، هشتصد متر بود.
◇ حسین وقتی دید ماشین گیر نمی آید، گفت: «بیا پیاده میریم، راهی نیست.» چون عجله داشتیم، تند تند راه می رفتیم.
◇ یک آن، پای حسین به یک سیم تلفن گیر کرد و نتوانست خودش را کنترل کند. تا آمد خودش را جمع و جور کند، چون یک دست داشت، با صورت به زمین خورد و روی خاک افتاد.
◇ به قدری این صحنه برای من تکان دهنده بود که هنوز هم وقتی یادش می افتم دلم میسوزد. با صورت به زمین خوردن حسین، روضهی زنده بود؛
◇ و من در جا بدون درنگ یاد لحظه ای افتادم که حضرت ابوالفضل العباس «عليه السلام» بعد از این که دست از تنش جدا شد و با گرز آهنی بر سرش زدند، با صورت به زمین افتاد و لشکر ابی عبدالله (صلوات الله علیه) را بی علمدار کرد.
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#فرمانده_لشکر_امام_حسین