eitaa logo
بصیر عماریون (مُلک سلیمانی)
1.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
22 فایل
#عمـــــاریون_رهبــــــــریم 🔮در شـــام شـــوم خواص کور نور بصیــــرت عمــار آرزوست #ما_ملت_امام_حسینیم 🆔 @basirammareyon 🆔 @porsemanammareyon 🆔 @Tebammareyon 🆔 @hafezanammareyon
مشاهده در ایتا
دانلود
••• خـوشا‌ بہ‌ حال‌ رفیقانی ‌که رسم ‌‌رفـاقت ‌را‌ به ‌جا‌ آوردند 🌱❤️
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
🍃[اگر‌برای‌فرج دعا‌میڪنید نشانہ‌ے‌آنسٺ‌ڪہ ایمانتان‌هنوز‌ پابرجاسٺ🍃] ✋💚 ❤️
قَسَماً باِسمك إني مُشتاق إليك همانا مـن....💚 مشـ🌷ـتاق دیدنِ روۍ شما هستم🕊 حـاج قـاسـ🌹ـم!
❇️ سردار شهید قاسم سلیمانے: ما نیاز داریم ڪه بگوییم اباعبدالله چگونه حرڪت ڪرد؟ چـگـونـه جـنـگـیـد؟ انقلاب ما اگر حسین را نداشته باشد🥀 در جنگش باخته است... امروز جنگ ما عینِ جنگ حسین است...💚 همان غربـ🌷ـت را دارد همان تنهایـے را دارد🌹 همان هُجـ🕊ـوم را دارد همان وضعیت را دارد... امروز هم مےبینید شما در زیر این عَلَمِ سپاه عبیدالله زمانه🇮🇷 یڪ همچین چیزۍ جمع شده یڪ همچین حرکتے شده است.
دست‌شکسته‌ای‌که‌به‌سر‌حاج‌ احمدکاظمی‌کشیده‌شد...😭 🔫عملیات‌بیت‌المقدس‌ترکش‌ خوردبه‌سرش‌. ‌ازبس‌خون‌ ریزی‌داشت‌بیهوش‌شد.🤯 یه‌مدت‌گذشت. یکدفعه‌ازجاپرید. گفت:«پاشوبریم‌خط».😳 گفتم:«آخه‌توکه‌بیهوش‌بودی چیشدیهوازجاپریدی؟»😤 گفت:«بهت‌میگم. به‌شرطی‌🌪 که‌تا‌زنده‌ام‌به‌کسی‌چیزی‌نگی.» وقتی‌بیهوش‌بودم‌خانم‌فاطمه ‌زهرااومدندوفرمودند:🌈 «چیه؟چراخوابیدی؟» عرض‌کردم:«سرم‌مجروح شده، نمیتونم‌ادامه‌بدم».🤕 حضرت‌دستی‌به‌سرم‌کشیدند وفرمودند:«بلندشوبلندشو،🤭 چیزی‌نیست. بلندشوبروبه کارهایت‌برس»😍 به‌خاطرهمین‌است‌که‌هرجاکه‌ می‌رویدحاج‌احمدکاظمی😇 حسینیه‌فاطمه‌الزهراساخته است...😎
🌼«حسین سلیمانی» برادر بزرگ‌تر حاج قاسم سلیمانی در گفت‌وگویی، گوشه‌ای از خاطرات دوران کودکی خود و حاج قاسم را بازگو کرد. متن این گفتگو به قرار زیر است: ✍فقط به لحاظ سنی از حاج قاسم بزرگ‌تر بودم شما و حاج قاسم چند سال اختلاف سنی داشتید؟من دو سال از حاج قاسم بزرگ‌تر هستم و تاکید می‌کنم که فقط به لحاظ سنی از ایشان بزرگ‌تر بودم. حاج قاسم بعد از پدرم به من احترام بسیار زیادی می‌گذاشت.عاشق عدس‌پلو‌های مادر بودیمرابطه شما با حاج قاسم در دوران کودکی چگونه بود؟ما به واسطه اختلاف سنی کمی که داشتیم، خیلی از زمان کودکی مان را با هم پشت سر می‌گذاشتیم. با هم به مدرسه می‌رفتیم. با هم ورزش می‌کردیم. با هم کتاب می‌خواندیم. ما هر دو عاشق آن عدس‌پلو‌هایی بودیم که مادرمان آن را روی آتش درست می‌کرد.حاج قاسم غذای خود را در مدرسه بین دانش‌آموزان تقسیم می‌کردلطفا یکی از خاطره‌های شنیده نشده خودتان از حاج قاسم در دوران کودکی را برای ما بگویید.حدودا ۱۱ سال سن داشتم و کلاس پنجم ابتدایی بودم، بالطبع قاسم هم کلاس چهارم همان مدرسه بود. مادر ما در یک ظرف به من و حاج قاسم غذا می‌داد تا به مدرسه ببریم و بخوریم. یک روز قاسم به مادرم گفت «من دیگر با حسین غذا نمی‌خورم» من احساس کردم شاید او به دلیل اینکه من زیاد غذا می‌خورم می‌گوید دیگر با حسین غذا نمی‌خورد، اما واقعا اینطور نبود چرا که من هم مراعات می‌کردم.آن روز گذشت و قاسم نیامد که با من در مدرسه غذا بخورد. فردای آن روز مادر در دو ظرف جداگانه به من و قاسم غذا داد. آن زمان در مدرسه ما دانش آموزانی از روستا‌های اطراف می‌آمدند که شاید تنها یک وعده در روز غذا می‌خوردند و اوضاع مالی بسیار بدی داشتند. من به چشم خودم دیدم حاج قاسم ظرف غذایی را که مادر داده بود، بین همان دانش آموزانی برد که اوضاع مالی خوبی نداشتند و غذای خود را به آنان داد. خداوند همه خوبی‌ها را به حاج قاسم داده بود.حاج قاسم خیلی از اوقات به جای معلم به دانش‌آموزان تدریس می‌کردوضعیت تحصیلی حاج قاسم در دوران مدرسه چگونه بود؟من و قاسم در زمان مدرسه یک سال جلو و عقب بودیم و من سال بالایی قاسم بودم، اما ایشان از من جلوتر بودند چرا که خداوند استعداد بالقوه‌ای به ایشان داده بود. قاسم خیلی راحت درس‌ها را یاد می‌گرفت. او حتی خیلی از اوقات به جای معلم پای تخته می‌ایستاد و به دانش آموزان تدریس می‌کرد.حاج قاسم استاد کاراته بود
•• ♥️ در قهقهه مستانه‌شان و در شادی وصلشان عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَنْد:) :) •🕊🌱•
🕊ای شهید؛ گـذر زمــان ، همه چیز را با خود می‌برد جز ردّ نگاه تــو را . . .
سراپا وسـعتِ دریـا گرفـتـنـد🌹 همان مردان ڪه در دل جا گرفتند🥀 تمام خاطـراتِ سبزشان ماند💚 به بام آسـ🌷ـمان، مأوا گرفتند....🕊
بصیر عماریون (مُلک سلیمانی)
سراپا وسـعتِ دریـا گرفـتـنـد🌹 همان مردان ڪه در دل جا گرفتند🥀 تمام خاطـراتِ سبزشان ماند💚 به بام آسـ🌷ـ
♥️🇮🇷♥️ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 📚 🔸راه یازدهم... سال1384؛ منزل شهید محمد رضا عظیم پور داماد بزرگ خانواده، جواد روح اللهی، از رهبر انقلاب در خواست می کند: آقا ان شاءالله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید. امام خامنه ای می گویند: ما چه کاره ایم که شما را شفاعت کنیم؟ پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کنند... ما سعادتمان و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیل این شهدا و امثال اینها باشیم. بعد آقا خم شدند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی گفتند: این آقای سلیمانی هم از آن هایی است که شفاعت می کند ان شاءالله.... حاج قاسم سلیمانی سر پایین انداخت و با دو دست صورتش را پوشاند. آقا فرمودند: بله از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند! همه خندیدند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالت زده سر به زیر انداخته بود. آقا ادامه دادند: چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است. (یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر) اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه داشته اند؛ خیلی خوب است. این هم یک هنری ست که ایشان دارند... بعضی ها خیال می کنند که در دوره پیشرفت و سازندگی و توسعه و نمی دانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بند هایی که اول کار داشتند را رها کنند. نفهمینده که هر دوره ای که عوض می شود؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود. روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم می شود مثل آدم هایی که وقتی جنگ بود، در خانه هایشان پای تلوزیون نشسته بودند فیلم خارجی تماشا می کردند. لحظاتی سکوت شد و جمعیت حاضر به فکر رفت. جواد روح اللهی گفت: چند ماه بعد، ماه رمضان، در مراسم افطاری هرساله حاج قاسم به بچه های جبهه و جنگ، همان جلوی در از ایشان قول شفاعت خواستم. حاجی می خواست دست به سرم کند، که گفتم: حاجی! والله اگر قول ندهی، داد می زنم و به همه مهمان ها می گویم آقا درباره تو آن روز چه گفتند؟ حاج قاسم که دید اوضاع ناجور می شود؛ گفت: باشد فول می دهم؛ فقط صدایش را در نیاور! ثبات قدم: یعنی ایمانت محکم تر، روحیه جهادیت مستدام تر، اخلاصت بیشتر، رشد فکری و بصیرتت افزون تر می شود. یعنی متکبر نشوی، متواضع بشوی. یعنی دچار شک و شبهه نشوی، خسته و دلزده نشوی، غر نزنی و ادامه راه را پشت سر ئلی فقیه بروی. نه جلوتر و نه عقب تر! ✌️
و قاف؛ حرفِ‌اول‌عـشق‌است ! آنجا‌که‌نامِ‌تو، آغاز‌می‌شود (:
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
✋😍سلام امام زمانم🌟❤️ 💫ستاره ای بدرخشید و 🌙 °•✓💚 شد دل💓 رمیده ی ما را و شد😍✨ ✋💚 ❤️