eitaa logo
کانال حذف شده است
129 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
78 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 حرف پراکنده نزنید و حرف پراکنده گوش نکنید تا فکرتان پراکنده نشود 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺آدابی که پیامبر(ص) به حضرت علی( ع) آموخت🌺🌺 ۱👈👈ای علی!برتو باد به راستی و این که هرگز دروغی از دهانت خارج نشود و هرگز برخیانتی دلیری مکن و همواره از خدا پروا کن چنانکه گویی اورا می بینی و مال و جانت را فدای دینت نما و برتو باد به خوش اخلاقی و پیشه کردن آن و پرهیز از بداخلاقی و اجتناب از آن. ۲👈👈ای علی!به هنگام غذا خوردن بگو: ((بسم الله))و پس از غذا بگو: ((الحمدالله)) که در این هنگام دوفرشته حافظ تو، تاپایان غذا از نوشتن پاداش برای تو استراحت ندارند. ۳👈👈یا علی!شش گروه هستند که اگر توهین شدند، خودرا ملامت و سرزنش کنند نه دیگران را، و آنان عبارتند از : ۱👈کسی که بدون دعوت سر سفره ای بنشیند. ۲👈کسی که به صاحب خانه دستور و امر نهی فراوان کند. ۳👈کسی که از انسان های لئیم انتظار احسان داشته باشد. ۴👈کسی که در امر پنهانی دونفر داخل شود بدون آن که آنان به او اجازه دهند. ۵👈کسی که در مجلس،جایی بنشیند که اهلیت آن جارا ندارد. ۶👈کسی که با فردی سخن بگوید که به وی گوش نمی دهد. ۴👈👈 ای علی!جز برای پنج چیز ولیمه نباشد، عروسی،تولد فرزند، ختنه، خرید خانه یا ساختن آن ، و بازگشت از حج. ۵👈👈ای علی!قبل از چهار چیز از چهار چیز استفاده کن و غنیمت شمار، از جوانی قبل از پیری ، از سلامتی قبل از بیماری، از بی نیازی قبل از فقر و ناداری ، از زندگی قبل از مردن. ۶👈👈ای علی! خواب چهارگونه است ، پیامبران بر پشت می خوابند، و مومنان به پهلوی راست، و کافران و منافقان بر پهلوی چپ، و شیاطین به رو‌. ۷👈👈ای علی! دو رکعت نماز عالم برتر است از هزار رکعت نماز عابد.
⚘⚘ داستانی عبرت آموز⚘⚘ *دعای سگ مظلوم هم می گیرد* *برای تسلیت گفتن به یکی ازخانواده هایی که فرزند جوان خود را از دست داده بودند رفتم..* *پدر میت خدا رحمتش کند بلند شد و کنارم نشست و دستم را در دست خودش گرفت* *وگفت:* *ای فلانی..این تقاص ظلم وستمی هست که سی سال قبل مرتکب شده بودم..* *وهنوز هم دارم عواقبش و بلا و مصیبتهایش را می چشم..* * سی سال قبل من در عنفوان جوانی ام بودم مغرور از جوانی و زور بازو..* *ماشینی داشتم که به آن فخر میکردم و جلو مردم ویراژ و پز میدادم...* *یکی از روزها سگی را دیدم که چند تا از توله هایش هم باهاش بود.. باخودم گفتم بزار یکی ازتوله هایش را جلو چشمانش با ماشین زیر بگیرم تا عکس العمل و آه و ناله* 🔅مادرش راببینم.. ▫و همین کار را کردم.. توله سگ بیچاره را لت و پار کردم بطوریکه خون و تکه های گوشتش بر جسم مادرش پاشیده شد.. و مادر بخت برگشته داشت پارس میکرد و فریاد و شیون سر میداد و من نگاهش میکردم و می خندیدم... از آن روز همه بلاها در تعقیب من بود بدون توقف.... هر روز یک مصیبتی بر من نازل میشد.. و آخرین و سخت ترینش دیروز بود که محبوبترین و عزیزترین پسرانم و جگر گوشه ام که تازه از دبیرستان فارغ شده و آماده ورود به دانشگاه بود و در او همه جوانی و آرزوهایم را می دیدم.. در جلو چشمانم پرپر شد ماشینم را کنار جاده متوقف کرده و او را برای گرفتن چند تا فتوکپی از اونطرف خیابون.. پیاده کردم و از شدت حرص و محبتم به اوکه نگرانی سلامتی اش بودم خودم شخصا پیاده شدم و از خلوت بودن خیابون مطمئن شدم.. و بهش گفتم حالا از خیابون رد شو.. ناگهان ماشینی که مثل برق رد میشد جلو چشمانم او را زیر گرفت وخون او لباسم را رنگین کرد.. و من نگاهش میکردم و گریه و آه و ناله سر میدادم.. اونجا بود که به خدا قسم همان سگ جگر سوخته در جلو چشمام ظاهر شد و اون بلایی که سی سال قبل سرش آوردم بیادم اومد.. قصه ای سرشار از عبرت.. که خدا از ظالم انتقام مظلوم را میگیرد حتی اگر یک حیوان زبان بسته و سگی باشد.. دیر یازود.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 در بر سَردر هر خانه ای پرچم بزنید،پرچم جمهوری اسلامی را در سطح شهر ها و روستا ها به اهتزار در بیاورید و نشان بدهید که ملّت،این خاطره را گرامی میدارد1359/11/17
جوانی موبایلش را که کنار قرآن گذاشته و یادش رفته بود با خودش ببرد. وقتی از منزل بیرون رفت " قرآن سوالی از موبایل میکنه " * چرا اینجا انداختنت ؟ 📱موبایل: این اولین بار است که من را فراموش میکنه 📖قرآن : ولی من را که همیشه فراموش میکنه 📱موبایل: من همیشه با اون حرف میزنم ،اون هم با من. 📖قرآن: منم همیشه با اون حرف میزنم ولی اون نه گوش میده و نه با من حرف میزنه * 📱موبایل: آخه من خاصیت پیام دادن و پیام گرفتن دارم.. 📖قرآن: منهم پیام و بشارتهایی دارم و وعده های زیبا دادم ولی فراموشم میکنند* 📱موبایل: از من امواج و مطالب زیادی خارج میشه که ممکنه به عقل انسان ضرر بزنه ولی با این همه ضرر باز هم من را ترک نمیکنه.. 📖قرآن: ولی من طبیب روحها و نفسها و جسم "ها هستم با این همه درمان ، از من دوری میکنه 📱موبایل: از کیفیت من پیش دوستاش تعریف میکنه 📖قرآن: من بزرگترین مصدر کیفیت هستم ولی رویش نمیشه از من پیش دوستاش تعریف کنه.. در این بین صدای پای جوان آمد که " موبایلم یادم رفته " 📱موبایل: با اجازه شما ، اومد منو ببره، من که گفتم بدون من نمیتونه زندگی کنه.... 📖 "" قرآن : من هم قیامت به خدایم شکایت میکنم و عرضه میدارم "یارب ان قومی اتخذو هذا القران مهجورا "
🌸🌸دعای ماه مبارک رجب🌸🌸
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸لجنزار🔸 اردک را دیده‎اید که توی لجن می‎چرد و کیف می‎کند؟ مردم، شیرینی را به آن خوشمزگی نمی‎خورند که اردک لجن را با آن حرص و ولع می‎بلعد. هرچه آب، لجن‎تر، اردک خوشحال‎تر. کجاست یک نفر که ما را بگیرد و از این لجنزار دنیا بیرون بیاورد و ببردمان در آب زلال؟
خنده حلال 😄 🍀یک راننده لبنانی تعریف میکرد؛ ایام شهادت امیرالمومنین تو تاکسی مداحی گذاشته بودم و مسافری وهابی رو سوار کرده بودم.. به مقصد که رسید از ناراحتی اش گفت کرایه رو امام علی علیه السلام حساب میکنه و زد به فرار.. منم بخاطر کهولت سن نتونستم برم دنبالش.. چند لحظه بعد صدای زنگ موبایلی به گوشم خورد دیدم طرف گوشی آیفون اش رو جا گذاشته.. جواب دادم دیدم داره التماس میکنه بیا کرایه ات رو بدم.. منم گفتم امام علی علیه السلام کرایه رو داد تو برو گوشیتو از معاویه بگیر
⭕️ فرق ما با اینه که؛ اونا نیمه‌های شب تو بیابونا دنبال آرزوهاشون دویدن و بهش رسیدن... اما ما فقط یه شب تو سال، اونم می‌شینیم و آرزو می‌کنیم... برای رسیدن ..... باید دوید!
پیش‌نماز جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم‌فرما شد. بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخاست و گفت: آری من مسلمانم. جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت: با من بیا. پیرمرد به دنبال جوان به راه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند. جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت: می‌خواهم تمام آنها را قربانی کنم و بین فقرا پخش کنم و به کمک احتیاج دارم. پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد باز گردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد. جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید: آیا مسلمان دیگری در بین شما هست؟ افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را به قتل رسانده نگاهشان را به پیش‌نماز مسجد دوختند. پیش‌نماز رو به جمعیت کرد و گفت: چرا نگاه می‌کنید؟ به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمی‌شود
جوان ثروتمندی نزد یک روحانی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. روحانی او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدم‌هایی که می‌آیند و می‌روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می‌گیرد.   بعد آینه‌ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه می‌بینی؟  جواب داد: خودم را می‌بینم.  دیگر دیگران را نمی‌بینی! آینه و پنجره هر دو از یک ماده‌ی اولیه ساخته شده‌اند، شیشه. اما در آینه لایه‌ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی‌بینی. این دو شی‌ شیشه‌ای را با هم مقایسه کن.   وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می‌بیند و به آنها احساس محبت می‌کند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده می‌شود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقره‌ای را از جلو چشم‌هایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوست‌شان بداری. دلتان به روشنایی آب و بزرگی وسعت دریا 🌹🌹