♦️عنایت امام هادی علیه السلام به یکی از شیعیان
🔹حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ اَلْجَعْفَرِيُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَكَلَّمَنِي بِالْهِنْدِيَّةِ فَلَمْ أُحْسِنْ أَنْ أَرُدَّ عَلَيْهِ، و كَانَ بَيْنَ يَدَيْهِ رَكْوَةٌ ملأى حصى فتناول حصاة وَاحِدَةً و وَضَعَهَا فِي فِيهِ فمصّها (ثلاثا) ، ثُمَّ رَمَى بِهَا إِلَيَّ، فَوَضَعْتُهَا فِي فَمِي، فَوَ اَللَّهِ مَا بَرِحْتُ مِنْ عِنْدِهِ حَتَّى تَكَلَّمْتُ بِثَلاَثَةٍ و سَبْعِينَ لِسَاناً أَوَّلُهَا الهندية .
🔸از ابو هاشم جعفری نقل شده که گفت: من به حضور امام هادى عليه السّلام رسیدم و آن حضرت با من به زبان هندى سخن گفت، و من نتوانستم جواب او را به خوبى بدهم، در اين هنگام حضرت از ظرفی كه پر از ريگ بود يک دانه ريگ را بر دهان خود گذاشته و آن را مكيدند، پس از آن به من دادند و من آن را در دهان خود گذاشتم، به خداوند قسم هنوز از حضور آن حضرت مرخص نشده بودم كه با هفتاد و سه زبان سخن گفتم كه اولین آنها زبان هندى بود.
📜کشف الغمه جلد ۲، صفحه ۳۹۷
📜إعلام الوری جلد ۲، صفحه ۱۱۷
📜المناقب(لابن شهر آشوب)جلد ۴، صفحه ۴۰۸
📜إثبات الهداه جلد ۴، صفحه ۴۲۹
@basirat65
داستانی از امام هادی علیه السلام:::هوالمحبوب:
اكنون به دست شما ايمان مىآورم
يحيى بن هرثمه مىگويد : « متوكل مرا احضار كرد و گفت : سيصد نفر سرباز بردار و به كوفه برو و افراد اضافى را در آنجا بگذار و از راه بيابان به مدينه برو و امام هادى عليهالسلام را با احترام نزد من بياور ! من به طرف كوفه حركت كردم . در ميان افرادم كاتبى بود كه شيعه بود و خودم بر مذهب حشويه بودم و سرگروهى درميان سربازان بود كه از پيروان خوارج بود كه كاتب و اين فرد در راه با هم بحث مىكردند و من از بحث آن دو كه باعث مىشد كمتر خستگى سفر را احساس كنم خوشم مىآمد . وقتى كه به وسط بيابان رسيديم فرد خوارجى به كاتب گفت : « آيا امام شما على بن ابى طالب عليهالسلام نگفته است كه هيچ زمينى نيست ، مگر اينكه قبرى است و يا قبر خواهد شد ؟ به اين بيابان وسيع نگاه كن ، چه كسى در اينجا مىميرد تا اينكه همان طورى كه شيعيان مىگويند اينجا هم قبرى شود ! من به كاتب گفتم : آيا اين حرف شماست ؟ گفت : آرى ، گفتم : خوارجى راست مىگويد چه كسى در اين بيابان پهناور مىميرد تا اينكه همه اينجا قبر شود ؟ و ساعتى براى اين مطلب مىخنديديم و كاتب را مسخره مىكرديم !
وقتى كه به مدينه رسيديم ، به خانه امام هادى عليهالسلام رفتيم و نامه متوكل را به او داديم . امام عليهالسلام نامه را خواند و فرمود : شما استراحت كنيد . من مخالفتى براى رفتن به بغداد ندارم .
روز بعد در حالى كه در ايام تابستان و روز بسيار گرمى بود خدمت امام عليهالسلام رفتيم و مشاهده كرديم كه خياطى در منزل امام عليهالسلام لباسهاى ضخيم براى غلامان حضرت مىدوزد و امام عليهالسلام به خياط فرمود : عدهاى از خياطها را بياور و امروز كار دوختن اين لباسها را تمام كن ! سپس به من فرمود : اى يحيى امروز كارهايى كه در مدينه داريد انجام دهيد ، كه فردا همين موقع حركت مىكنيم . يحيى مىگويد : « وقتى از خانه حضرت خارج شدم ، با خود مىگفتم : ما در وسط گرماى تابستان هستيم و فاصله ما از اينجا تا عراق ده روز است . پس براى چه امام عليهالسلام دستور داده است كه لباسهاى ضخيم و زمستانى براى غلامان و همراهان تهيه كنند ؟ بعد با خود گفتم : او شخصى است كه تا به حال مسافرت نكرده است و خيال مىكند كه در هر سفرى بايد لباسهاى ضخيم پوشيد . واى به حال شيعيان با اين امامشان ؟ ! روز بعد وقتى خدمت امام عليهالسلام رفتم ، لباسهاى ضخيم آماده بود و حضرت به غلامانش فرمود : علاوه بر لباسهاى ديروز ، لباده و كلاه هم بياوريد ! من با خود گفتم : اين كه ديگر عجيبتر است مگر ما در راه به زمستان مىرسيم كه اين لباسها را امام عليهالسلام سفارش داده است . با حضرت از مدينه بيرون آمديم و من خيال مىكردم كه امام عليهالسلام داراى علم كمى است ! تا اينكه به بيابانى رسيديم كه قبلاً بين كاتب و خوارجى درباره قبور بحث درگرفته بود ! ناگاه ابرها ظاهر شدند و هوا تاريك شد و رعد و برق در گرفت و دانههاى تگرگ درشتى شروع به باريدن كرد و امام عليهالسلام لباسهاى ضخيم را به تن خود كرد و غلامان حضرت نيز همين كار را نمودند و به غلامان دستور داد كه به من و كاتب هم لباس گرم بدهند . در آن شب از سرما هشتاد نفر از گروه ما مردند و بعد سرما رفت و مثل روز قبل هوا گرم شد !
امام عليهالسلام به من فرمود : با بقيه يارانت ، مردگان را دفن كن ، كه خداوند به اين صورت زمين را قبور قرار مىدهد ! من از اسبم خود را به پائين پرت كردم و دست و پاى حضرت را بوسيدم و گفتم : اشهد ان لا اله الاّ اللّه و ان محمداً عبده ورسوله و انكم خلفاء اللّه فى ارضه . تا به حال من به امامت قائل نبودم ، ولى الآن به دست شما ايمان مىآورم . يحيى گفت : من از آن زمان به بعد شيعه شدم و به خدمت آن حضرت مشغول هستم ».
بحارالأنوار : ج5 ، ص142 .
@basirat65
📚بالای در ششم بهشت چه نوشته شده؟
خیلی شنیدیم که بعضی از علما و شهدا بدنشان بعد از سالیان سال در زیر خاک سالم بوده و آسیبی به آن نرسیده. اگر میخواهید شما هم جزو همین افراد باشید به روایت زیر توجه کنید. در این روایت نسخهای بس سالم ماندن در قبر ارائه شده است: رسول الله ص فرمودند: در شب اسراء که به آسمان سفر کرده بودم دیدم بر در ششم بهشت نوشته شده است: هرکس دوست دارد قبرش وسیع باشد مسجد بنا کند. هرکس دوست دارد کرمهای زمین بدنش را نخورند، مسجد را تمیز کند. هرکس دوست دارد قبرش تاریک نباشد، مساجد را نورانی کند. هر کس دوست دارد بدنش در زیر زمین سالم و تازه بماند و فاسد نشود، برای مسجد فرش تهیه کند.
📚مستدرك الوسائل، ج۳، ص۳۸۵
➥ @basirat65
*🌹💧🌷آیتالله مرعشی نجفی رضوان الله تعالی علیه میفرمود:*
*محضرآقا میرزا جواد ملکی تبریزی اعلیاللّه مقامه الشّریف بودم، کسی آمد و به ایشان گفت: آقا! من به نسخهای که برای شب خیزی به من دادید، مو به مو عمل کردم،امّا موفّق نمیشوم. آیه آخر سوره کهف را خواندهام، دعایی را که دادهاید، خواندهام، صدقه هم فرمودید دادم، همه کار کردم امّا موفق نشدم.آقا فرمودند:*
*گوشَت را جلو بیاور تا چیزی در* *گوشَت بگویم،چیزی به او گفتند. دیدیم سرخ شد و عقب نشست. بعدفرمودند: این را انجام بده درست میشود! آیتالله مرعشی فرمودند: بعدها که آن شخص پیشِ من آمد خودش برایم گفت: آن روز آقا فرمودند: تو چند روز استکه در منزل بداخلاقی میکنی و با همسر و بچّههایت قهری،با این حال میخواهی خدای متعال بازتوفیق شب خیزی به تو بدهد؟! هیهات! اینها که هیچ،اگر خضرِ نبی هم تعلیمی به تو بدهد توفیقِ شب خیزی نخواهیداشت‼️*
☀️ 🌷💧🌹
#مولا_علی علیهالسلام معلّم جبرئیل😇
⭕️روزی جبرئیل در خدمت پیامبر صلیالله علیه و آله، مشغول صحبت بود که حضرت علی علیهالسلام وارد شد. جبرئیل چون آن حضرت را دید برخاست و شرایط تعظیم بهجای آورد.
🔺پیامبر فرمود: یا جبرئیل! از چه جهت به این جوان، تعظیم میکنی؟
🔻عرض کرد: چگونه تعظیم نکنم که او را بر من، حقّ تعلیم است؟ پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: چه تعلیم؟
♦️جبرئیل عرض کرد: در وقتیکه حقتعالی مرا خلق کرد از من پرسید تو کیستی و من کیستم؟ من در جواب متحیّر ماندم و مدّتی در مقام جواب ساکت بودم که این جوان در عالم نور به من ظاهر گردید و اینطور به من تعلیم داد که بگو: تو پروردگار جلیل و جمیلی و من بنده ذلیل و جبرئیلم؛ ازاینجهت او را که دیدم تعظیمش کردم.
♦️پیامبر پرسید: مدّت عمر تو چند سال است؟ عرض کرد یا رسولالله! در آسمان، ستارهای هست که هر سی هزار سال یکبار طلوع میکند، من او را سی هزار بار دیدهام.
📚 (تحفه المجالس، ص 80)
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
#تبلیغ_غدیر_واجب_است
@basirat65
✅حکایتهای پندآموز
✍روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد...
📜روایت نموده اند که رسول خدا (ص) روزی از قبرستان گذر می نمودند نزدیک قبری رسیدند به اصحاب خویش فرمودند: عجله کنید و بگذرید اصحاب تعجیل کردند و از آنجا گذشتند
و در وقت مراجعت چون به قبرستان و آن قبر رسیدند خواستند زود بگذرند. حضرت فرمودند: عجله نکنید. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! چرا در وقت رفتن امر به عجله کردن فرمودید؟!حضرت فرمودند: صاحب این قبر را عذاب می کردند و من طاقت شنیدن ناله و فریاد او را نداشتم. اکنون خدای تعالی رحمتش را شامل حال او کرد
گفتند: یا رسول الله! سبب عذاب و رحمت به او چه بود؟ حضرت فرمودند: این مرد، مرد فاسقی بود که به سبب فسقش تا این ساعت در اینجا معذب بود کودکی از وی باقی مانده بود در این وقت او را به مکتب بردند و معلم به این فرزند《بسم الله الرحمن الرحیم》را تعلیم نمود و کودک آن را بر زبان جاری نمود، در این هنگام به فرشتگان عذاب خطاب رسید که:
💥 دست از این بنده فاسق بردارید و او را عذاب نکنید روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد💥
@basirat65
بصیرت:
بصیرت:
الهی نگاهی:
خوش به حال سیّدا
در گلستان گفت بلبل این ندا،
خوش به حال سیّدا
می کند هر ضربه ی قلبم صدا،
خوش به حال سیّدا
دید شاگردی به مکتب خانه ای،
سیّدی نورانی و دردانه ای
گفت با افسوس ناگه مرشدا،
خوش به حال سیّدا
هر جوان و پیر هر بی یاوری،
پهلوان و میر و هر نام آوری
ذکر ثروتمند و هم ذکر گدا،
خوش به حال سیّدا
گفت دلبر با دل آرای دلش،
گفت آدم با همان آب و گِلش
این نگردد از دو لبهایم جدا،
خوش به حال سیّدا
هرکهعاشق پیشهی پیغمبرست،
آرزویشخندههای حیدرست
بر دلش این را کند نور هدا،
خوش به حال سیّدا
شالسبزسیّدی عشقمن است،
نام اومرهم به هر دردتنست
شال آن ها بر وجودم چون
ردا،
خوش به حال سیّدا
بی گمان حتی نبی و فاطمه
عالمین و انبیاء، ذکر همه
بی گمان حتی خدا گوید جدا،
خوش به حال سیّدا
پیشاپیش عیدغدیربرهمه مخصوصا" برسادات ها گروه مبارک باد
@basirat65
من گدای حسنم:
🌾عظمت علی از لسان پیامبر.ص.👇👇👇👇
👈قال رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم:
" لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِیکَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِی مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِی عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ لَقُلْتُ فِیکَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ یَلْتَمِسُونَ بِذَلِکَ الْبَرَکَة"
پیامبر صلی الله علیه و آل و سلم فرمودند:
یا علی اگر نمی ترسیدم که گروه هایی از امت من درباره تو مطالبی بگویند که نصارا در مورد عیسی بن مریم می گفتند،در شأن تو سخنانی می گفتم که هرگاه بر مردم گذر میکردی خاک پای تو را توتیای چشم خود می ساختند ...
👈نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده میشد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت. «عمروعاص» که درنزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد: بیدلیل مغرور نشو! اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی»راانتخاب میکردند.
👈معاویه برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
👇پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند، خدا بهشت را بر او واجب مینماید وبلافاصله مشاهده کرد که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟
👇«عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند و سعی میکندکسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.😀😃😀
👈از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو میخواهند. «علی» برای این جماعت حیف است.
👇👇👇👇👇👇👇👈روزی حضرت علی (ع) نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی به حال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند: آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند.
👈ابوذر خشمگین شدو به مامورین فرمود:شما دو توهین به من کردید;
اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید
و دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من علی فروش شوم؟
👈تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی علی عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان علی در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان عثمانی محکم بست سه شبانه روز بود او و خانواده اش هیچ نخورده بودند و از گرسنگی سنگ به شکم خود بسته بودند . . .
👇👇👇👇👇👇👇
مواظب باشیم برای دو لقمه بیشتر؛ علی فروشی نکنیم
👇واین است معنای حب علی👇👇👇👇👇👇
قال امام الصادق علیه السلام:
مَن وَجَدَ بَرد، حُبِّنا علی قلبه فلیُکٍثر الدعاء لِأمّه
هر کس خنکای محبت ما را در دل خویش احساس میکند برای مادرش بسیار دعا کند.زیرا این شیرینی و گوارایی و محبت ما را مرهون پاکدامنی مادرش است.
مقداد از کوچه بنی هاشم می گذشت که عمر سد راه او شد.
به مقداد گفت: از کجا می آیی؟
مقداد جواب داد: از خانه مولایم علی. عمر تا این سخن را شنید یک سیلی محکم به مقداد زد.
مقداد نقش زمین شد و شروع کرد به گریه کردن.
عمر مضحکانه گفت: درد داشت که گریه می کنی؟
مقداد جواب داد: گریه من به خاطر سیلی خوردنم نیست، به خاطر این است که با این دست سنگین دختر رسول خدا ص را سیلی زدی. حالا احساس سیلی خوردن زهرا (س) را حس می کنم.
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
فرج آقا صلوات
@basirat65
❣اهمیت تلاوت آخرآیات سوره حشر
✳️ رسول خداصلى الله عليه وآله فرمودند:هرکس آیات آخرسوره حشررادرشب وروز بخواند ودرآن روزیاهمان شب از دنیابرود بهشت براوواجب می شود
✳️ امام صادق علیه السلام :هرکس سوره حشر راصبح یاشب بمدت 40روز تلاوت کندحوائج وگرفتاریهای بزرگ او رفع خواهد شد
✳️ رسول اکرم (صل الله علیه وآله) خواننده سوره حشر شهید ازدنیا میرود
✅ آیت الله کشمیری: در چهار آیه سوره حشر اسم اعظم حضرت حق است واهمیت سوره بخاطر 4 آیه پایانیست
🌹️️️لَؤ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنََ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۲۱﴾
🌹️هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ﴿۲۲﴾
🌹️️هُوَاللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۲۳﴾
🌹هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۲۴﴾
🆔
@basirat65