eitaa logo
بصیرت
59 دنبال‌کننده
977 عکس
583 ویدیو
14 فایل
عمار می خواهد این زمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 🔆بیماری موسی علیه‌السلام 🌴حضرت موسی علیه‌السلام را بیماری عارض شد، بنی‌اسرائیل نزد او آمدند و ناخوشی او را شناختند و گفتند: «اگر فلان دارو را مصرف کنی شفا یابی.» 🌴موسی علیه‌السلام گفت: «مداوا نمی‌کنم تا خدا مرا بی‌دوا بهبود بخشد.» پس بیماری او طولانی شد، خدا به وحی فرمود: «به عزت و جلالم سوگند! ترا عافیت نمی‌دهم تا به دوائی که گفته‌اند درمان کنی.» 🌴پس به بنی‌اسرائیل گفت: «داروئی که گفتید به آن مرا معالجه کنید.» پس او را مداوا کردند و بهبود یافت. 🌴این در دل موسی علیه‌السلام حالت شکوه و اعتراضی پدید آورد. خدای تعالی به او وحی فرستاد: «خواستی حکمت مرا به توکّل خود باطل کنی، چه کسی غیر از من داروها و منفعت‌ها را در گیاهان و اشیاء نهاد؟!» 📚(جامع السعادات، ج 3، ص 228 -علم اخلاق اسلامی، ج 2، ص 290) ✾📚 @basirat65 📚✾
33.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا عکس های ما رو برداشتید؟ شهید والامقام هشت سال دفاع مقدس، بسیجی دلاور حسن اصغری که بعد از عید فطر امسال سه شب متوالی به خواب مدیر مدرسه دخترانه فرقانی ۱ ناحیه یک استان قم سرکار خانم محبی پور آمد و از اینکه تصاویر شهدا را از محیط مدرسه جمع آوری کرده بودند دلخور بود.😔 شهیدان🌷زنده اند و شاهد اعمال ما خیلی جالب هست ببینید
🌸🍃🌸🍃 دعای متفاوت ✍رسول خدا صلی الله علیه و آله با عده ای از بیابان عبور می‌کردند. در اثنای راه به شترچرانی رسیدند. حضرت کسی را فرستاد تا مقداری شیر از او بگیرد. شترچران گفت: شیری که در پستان شتران است برای صبحانه قبیله است و آنچه در ظرف دوشیده‌ام برای شام آنهاست. با این بهانه به حضرت شیر نداد. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله او را دعا کرد و گفت: خدایا! مال و فرزندان او را زیاد کن! سپس از آن محل گذشتند و به گوسفند چرانی رسیدند. پیامبر کسی را فرستاد از او شیر بخواهد. چوپان گوسفندها را دوشید و با آن شیری که در آن ظرف حاضر داشت همه را در ظرف فرستاده پیامبر صلی الله علیه و آله ریخت و یک گوسفند نیز برای حضرت فرستاد و عرض کرد: - فعلا همین مقدار آماده است، اگر اجازه دهید بیش از این تهیه و تقدیم کنم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره او نیز دعا کرده، گفت: خدایا! به اندازه نیاز او روزی عنایت فرما! یکی از اصحاب عرض کرد: - یا رسول الله! آن کس که به شما شیر نداد درباره او دعایی نمودی که همه ما آن دعا را دوست داریم و درباره کسی که به شما شیر داد دعایی فرمودی که هیچ یک از ما آن دعا را دوست نداریم! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مال کم نیاز زندگی را برطرف می‌سازد، بهتر از ثروت بسیاری است که آدمی را غافل نماید. سپس این دعا را نیز کردند: - خدایا به محمد و اولاد او به اندازه کافی روزی لطف فرما! لینک کانال ت👇👇👇 ╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮ @basirat65 ╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
💥💥💥💥💥💥💥 🔆بهلول قبول شد 🌻«هارون‌الرشید» خلیفه‌ی عباسی خواست کسی را برای قضاوت بغداد تعیین نماید، با اطرافیان خود مشورت کرد، همگی گفتند: برای این کار جز بهلول صلاحیت ندارد. بهلول را خواست و قضاوت را به وی پیشنهاد کرد. بهلول گفت: «من صلاحیت و شایستگی برای این سمت ندارم.» 🌻هارون گفت: «تمام بغداد می‌گویند جز تو کسی سزاوار نیست، حال تو قبول نمی‌کنی!» بهلول گفت: «من به وضع و شخصیت خود از شما بیشتر اطلاع دارم و این سخن من یا راست است یا دروغ. اگر راست باشد شایسته نیست کسی که صلاحیت منصب قضاوت را ندارد متصدی شود. اگر دروغ است شخص دروغ‌گو نیز صلاحیت این مقام را ندارد.» هارون اصرار کرد که باید بپذیرد و بهلول یک شب مهلت خواست تا فکر کند. فردا صبح خود را به دیوانگی زد و سوار بر چوبی شده و در میان بازارهای بغداد می‌دوید و صدا می‌زد دور شوید، راه بدهید اسبم شما را لگد نزند. 🌻مردم گفتند: بهلول دیوانه شده است! خبر به هارون‌الرشید رساندند و گفتند: بهلول دیوانه شده است. 🌻گفت: «او دیوانه نشده ولکن دینش را به این واسطه حفظ و از دست ما فرار نمود تا در حقوق مردم دخالت ننماید.» 🌻آری آزمایش هر کس، نوعی مخصوص است. نه‌تنها ریاست برای بهلول آماده بود بلکه غذای خلیفه را برای او می‌آوردند می‌گفت: «غذا را ببرید پیش سگ‌ها پشت حمام بیاندازید، تازه اگر سگ‌ها هم بفهمند، از غذای خلیفه نخواهند خورد!» ✾📚 @basirat65 📚✾
✳️ شب‌ها برای نماز بیدارم می‌کنند! 🔻 مرحوم شیخ مرتضی زاهد خودش نقل فرموده بود: «شب‌ها برای عبادت سحری مرا صدا می‌زنند. یک شب می‌گویند: مرتضی برخیز! یک شب دیگر می‌گویند: شیخ مرتضی! و یک شب دیگر می‌گویند: آقا شیخ مرتضی! من وقتی دقت می‌کنم، می‌بینم این‌ها به «روز» من بستگی دارد. هر روز که من در رفتار و اعمالم دقت بیشتری می‌کنم و زیادتر مواظب هستم، در بیدارشدن، با احترام بیشتری روبه‌رو هستم.» 📚 کتاب 📖 ص ۶۹ 👤 #⃣ کانال معرفتی @basirat65
🌸🍃🌸🍃 من دزد باورها نیستم ❇️شخصی ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﯾﺎﻓﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭼﯿﺰ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﻭﺩﻋﺎﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﭘﯿﻮﺳﺖ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ... ﺁﻥ ﺷﺨﺺ، ﺑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ: "ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻝ را ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﯼ؟" ﮔﻔﺖ: "ﺻﺎﺣﺐ ﻣﺎﻝ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻋﺎ، ﻣﺎﻝ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﻣﻦ ﺩﺯﺩ ﻣﺎﻝ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻢ، ﻧﻪ ﺩﺯﺩ ﺩﯾﻦ ﺍو؛ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﺻﺎﺣﺐ ﺁﻥ ﻣﺎﻝ، ﺧﻠﻠﯽ ﻣﯽ ﯾﺎﻓﺖ، ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻣﻦ، ﺩﺯﺩ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﻧﯿﺰ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﻧﺼﺎﻑ بود..!!" 📚حکایتهای پندآموز لینک کانال 👇👇👇 ╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮ @basirat65 ╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
🌸🍃🌸🍃 خوشبختی یعنی آرامش ✍️در گذشته، پیرمردی بود ڪه از راه ڪفاشی گذر عمر می ڪرد. او همیشه شادمانه آواز می خواند، ڪفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت. و امّا در نزدیڪی بساط ڪفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛ تاجر تنبل و پولدار ڪه بیشتر اوقات در دڪان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش ڪار می ڪردند، ڪم ڪم از آوازه خوانی های ڪفاش خسته و ڪلافه شد. یڪ روز از ڪفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟ ڪفاش گفت روزی سه درهم. تاجر یڪ ڪیسه زر به سمت ڪفاش انداخت و گفت: بیا این از درآمد همه ی عمر ڪار ڪردنت هم بیشتر است! برو خانه و راحت زندگی ڪن و بگذار من هم ڪمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا ڪلافه ڪرده. ڪفاش شوڪه شده بود، سر در گم و حیران ڪیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت. آن دو تا روز ها متحیر بودند ڪه با آن پول چه ڪنند. از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فڪر اینڪه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فڪر و ذڪرشان شده بود مواظبت از آن ڪیسه ی زر. تا اینڪه پس از مدتی ڪفاش ڪیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت، ڪیسه ی زر را به تاجر داد و گفت: بیا! سڪه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده. "خوشبختی چیزی جز آرامش نیست"👌 لینک کانال 👇👇👇 ╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮ @basirat65 ╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯
لحظه مرگ شخصى نزد امام صادق رفت و گفت من از لحظه مرگ بسيار ميترسم چــه کنــم؟ امام صادق(ع) فرمودند⇩ زيـارت عاشـورا را زيـاد بخوان.. آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟ •{ اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنی‌شَفاعَهَ‌الْحُسَیْنِ‌یَوْمَ‌الْوُرُودِ }• یعنی خدايا شفاعت حسين علیـه‌السلام را هنگام ورود به قبر روزى من کن..
✅می‌دانید وَیل چیست؟ ✍پیامبر اسلام صلی الله علیه: وَیل، پرتگاهى در جهنّم است که کافر در آن سقوط می‌کند و چهل سال طول می‌کشد تا به تهِ آن برسد. حالا عاقبت کسی که نماز را ترک می‌کند پیامبر اسلام صلی الله علیه: «نماز، ستون دین است، پس هرکس نماز خود را عمداً ترک کند، به تحقیق دین خود را خراب کرده است و هر کس وقت‌هاى آنرا ترک کند، او را در ویل می‌اندازند و "ویل" یک وادی است در جهنم، چنانچه خداوند فرمود: فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون 📚المستدرك علي الصحيحين ج٢ص٥٥١ 📚جامع الاخبار ص٧٣ ‎‌‌
کار خوبه خدادرست کنه: استجابت دعا ابوالحسن محمد ابن عبدالله هروى می گويد: مردى از اهالى بلخ ، با غلام خود به زيارت امام‌ رضا عليه‌السلام آمد. با غلام خود حضرت را زيارت كردند. ارباب بالاى سَرِ آقا مشغول نماز شد و غلام هم پايين‌پاى حضرت به‌نماز ايستاد چون از نماز فارغ شدند ، به سجده رفتند. ارباب پيش‌ از غلامش سر از سجده برداشت و غلام را صدا كرد. غلام سَر از سجده ‌برداشت و گفت: بله؟ ارباب به‌ غلام گفت می‌خواهى تو را آزاد كنم؟ غلام گفت آرى! ارباب گفت: پس در راه خدا آزادى، فلان كنيز هم كه در بلخ هست در راه خدا آزاد است ، و من‌ در اين حرم مطهر ،او را به عقد تو در آوردم ، و پرداخت مهریه را هم ضامن‌شدم. فلان زمين حاصل خيز را هم وقف بر شما كردم‌و امام رضا عليه‌السلام را شاهد گرفتم. غلام گریه کرد و گفت: به خدا و به حضرت‌ رضا عليه‌السلام سوگند من در سجده‌ ی خود جز اين‌ امور را از خدا نخواستم‌ ، و با اين سرعت دعا از طرف خداوند مستجاب شد عیون اخبارالرضا، ج ۲، صفحه ۲۸۲ @basirat65
💗✨💗 "برکت مهمان" 💐 زنی بود که مهمان دوست نداشت...!! روزی همسر او به نزد حضرت محمد (صل الله علیه و آله وسلم) میرود و بازگو میکند که همسر من مهمان دوست ندارد... حضرت محمد به مرد میگوید: برو و به همسرت بگو من فردا مهمان شما هستم... فردای آنرور حضرت محمد مهمان آن زن و مرد میشود... هنگام رفتن از آن خانه زن میبیند که پشت عبای حضرت محمد (ص) پر از مار و عقرب است... زن فریاد میزند یا محمد(ص) عبای خود را بیرون بیاورید... حضرت محمد (ص) می فرمایند؛ 🦋 اینها قضا و بلای خانه شما است که من می برم... پس مهمان حبیب خداست و از روزی اهل خانه کم نمیشود و قضا و بلای اهل خانه را با خود می برد...🍎🍎🍎 @basirat65
🌸🍃🌸🍃 کرامت و دعای ابراهیم ادهم ⏳ابراهیم ادهم سر در بیابان نهاده بود و از شهر دور می‌شد. ناگاه، چندین سرباز پادشاه به او نزدیک شدند، امیر لشگر از ابراهیم پرسید، آبادی کجاست؟ ادهم قبرستان را نشان داد. امیر گمان کرد او را مسخره کرده، با شلاقی چند بر کمر و سر او زد و او را زیر شلاق به آبادی آورد. مردم چون این حالت را دیدند، نزد امیر آمده و گفتند، او عارف نامی ابراهیم ادهم است. چرا می‌زنی؟ مگر نمی‌دانی او تخت پادشاهی رها کرده است و اگر مانده بود، سرلشگر هزاران سربازی چون تو بود؟!! امیر ناراحت شد و از اسب پایین آمده و به دست و پای ادهم افتاد. ادهم گفت: من دروغ نگفتم، در نظر من جای اصلی که باید به فکر آباد کردن آن باشیم آن دنیاست و تمام زیبایی‌های خلقت در زیر آن خاک هست. من گورستان را نشانت دادم که فکر گورستان باش. امیر پرسید، وقتی که تو را می‌زدم تو زیر زبان چه می‌گفتی؟ ادهم گفت: تو را دعا می‌کردم و می‌گفتم، خدایا این جوان با شلاق ناحق که به دست تو مرا می‌زند، گناهان مرا در این دنیا مجازات و مکافات می‌کند و با این کارش مرا به بهشت می‌برد. سزای کسی که مرا به بهشت می‌برد، رفتن به جهنم نیست. دعا و برای تو اسغفار می‌کردم که گناهی بر تو ننویسند. 📚تذکره اولیا باب ابراهیم ادهم ص 52 لینک کانال مسیر 👇👇👇 ╭═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╮ @basirat65 ╰═━⊰🍃🦋🦋🍃⊱━═╯