حدیث (21) حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :
مَنْ أَكَلَ مِنْ كَدِّ يَدِهِ حَلَالًا فُتِحَ لَهُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ يَدْخُلُ مِنْ أَيِّهَا شَاء
هر کس از دسترنج حلال خویش معاش و هزینه خود را تأمین کند. درهای بهشت بر او گشوده شود تا از هر یک که خواست داخل گردد.
بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 100 ، ص 10 ، ح 41
پاداش بزرگ دست دادن مومنین با یکدیگر!!
✅ابوعبيده مي گويد: در سفري، هم كجاوه امام باقر (علیه السلام) بودم، در يك طرف مركب، من بودم و در طرف ديگر مركب، آن حضرت قرار داشت.
🔰هنگام سوار شدن، نخست من سوار شدم، بعد آن حضرت سوار شد، وقتي هر دو ما در جاي خود قرار گرفتيم، آن حضرت به من سلام كرد و مانند مردي كه دوست خود را ديده، مصافحه مي كرد و احوال پرسي مي نمود .
💠هنگام پياده شدن، آن حضرت زودتر از من پياده مي شد،
✳️وقتي كه در زمين قرار مي گرفتيم، آن حضرت به من سلام مي كرد و مانند كسي كه دوستش را تازه ديده، احوال پرسي مي نمود.
🔆من به آن حضرت عرض كردم: اي پسر رسول خدا! شما به گونه اي مي كني، كه هيچ كس از مردم در نزد ما چنين نمي كند، كه اگر يك بار هم آن گونه رفتار كنند، زياد است؟
🌸امام باقر (علیه السلام) فرمود:
آيا نمي داني كه پاداش دست دادن چقدر است؟
🌴 همانا مؤمنان با همديگر ملاقات مي كنند و يكي به ديگري دست مي دهد،
⚘ پس همواره گناهان آن دو مي ريزد، چنانكه برگ از درخت مي ريزد و خداوند به آنها (با نظر رحمت) مي نگرد، تا هنگامي كه از يكديگر جدا شوند.
✳️در روايت ديگر آمده که فرمود:
هر مسلماني كه با برادر مسلمانش ملاقات نموده و با او مصافحه كند و انگشتان خود را داخل انگشتان او نمايد، گناهان آنها مانند برگ درختان هنگام سرماي شديد زمستان، مي ريزند...
♡••࿐
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
حدیث (3) پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
مَنْ ظَلَمَ أَجِيراً أَجْرَهُ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ وَ حَرَّمَ عَلَيْهِ رِيحَ الْجَنَّةِ وَ إِنَّ رِيحَهَا لَيُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ خَمْسِمِائَةِ عَام
كسى كه مزدِ اجيرى را كم دهد ، خداوند عملش را باطل مى گرداند و بوى بهشت را كه از مسافت پانصد ساله به مشام مى رسد، بر وى حرام مى كند.
من لا یحضر الفقیه ج 4 ، ص 12 ، ح 4968 {شبیه این حدیث در امالی(صدوق) ص 427 ، ح 1 }
قادر نیستم، تو برو جواب بده.زن رفت در را باز کرد و دید نوکران سلطان محمود آمده اند، پرسید:- با کی کار دارید؟
- گفتند شوهرت را می خواهیم.
زن با نگرانی بسیار زیاد پرسید:
- چه بلایی می خواهید بر سرش بیاورید؟یکی از نوکرها گفت:
سلطان محمود مرده و شوهرت باید برای او تابوت درست کند!
زن با خوشحالی برگشت و به شوهرش گفت:نگفتم که خدا از سلطان محمود بزرگتر است.
..................................................
💠روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى میگذشت. در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى میکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت.
وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: «خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.»مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن.»
در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: «ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.»
💐خدا ستار العیوبه هیچوقت آبروی کسی رو نبرین چون آبروی کسی رو بردن میشه حق الناس و نابخشودنیه ...
..................................................
مناجات حضرت موسی (ع) در کوه طور!
روزی حضرت موسی (ع) در کوه طور، به هنگام مناجات عرض کرد:
ای پروردگار جهانیان!
جواب آمد: لبیک!
سپس عرض کرد: ای پروردگار اطاعت کنندگان!
جواب آمد: لبیک!
سپس عرض کرد: ای پروردگار گناه کاران!
موسی علیه السلام شنید: لبیک، لبیک ، لبیک!
حضرت گفت : خدایا به بهترین اسمی صدایت زدم، یکبار جواب دادی؛ اما تا گفتم: ای خدای گناهکاران،
سه مرتبه جواب دادی؟خداوند فرمود: ای موسی! عارفان به معرفت خود و نیکوکاران به کار خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند؛ اما گناهکاران جز به فضل من پناهی ندارند.
اگر من هم آنها را از درگاه خود ناامید گردانم به درگاه چه کسی پناهنده شوند؟
📖قصص التوابین، ص ١٩٨
💠نصیحت های شیطان به حضرت موسی(ع)
در عصر حضرت موسی(ع)، روزی ابلیس نزد آن حضرت آمد و گفت: میخواهم هزار و سه پند به تو بیاموزم. موسی(ع) او را شناخت و به او فرمود: آن چه تو میدانی، بیشتر از آن را من میدانم؛ نیازی به پندهای تو ندارم.
جبرئیل بر موسی نازل شد و عرض کرد: ای موسی! هزار پند او فریب است؛ اما سه پند او را بشنو. موسی به ابلیس فرمود: سه پند را بگو!
ابلیس گفت: 1. هرگاه تصمیم بر انجام کار خیری گرفتی، در انجام آن شتاب کن وگرنه تو را پشیمان میکنم. 2. اگر با زن نامحرمی خلوت کردی، از من غافل نباش که تو را به عمل منافی عفت وادار مینمایم. 3. هرگاه خشمگین شدی، جای خود را عوض کن وگرنه موجب فتنه خواهم شد.
اکنون که تو را سه پند دادم (بر تو حقی پیدا کردم) در عوض، از خدا بخواه مرا بیامرزد. موسی خواسته ابلیس را به خدا عرض کرد. خداوند فرمود: شرط آمرزش شیطان آن است که به کنار قبر آدم برود و خاک قبر او را سجده کند.
حضرت موسی فرمان خدا را به ابلیس ابلاغ کرد. ابلیس که همچنان در خودخواهی و تکبر غوطه ور بود، گفت: ای موسی! من در آن هنگام که آدم زنده بود، بر او سجده نکردم، چگونه اکنون حاضر شوم که بر خاک قبر او سجده کنم؟!
💠منبع: قصههای قرآن به قلم روان، ص 18؛ به نقل از همای سعادت، ص 206
#احادیث 👇
http://Eitaa.com/ahadith
♻️در #نشر حکایات سهیم باشید♻️
داستان بسیار خواندنی از:درسی که مرحوم حاج آقای کافی به زن بی حجاب دادند...
مرحوم حضرت حجت الاسلام و المسلمین شهید حاج شیخ احمد کافی_رضوان الله تعالی علیه_ نقل می کردند:
داشتم می رفتم قم،ماشین نبود،ماشین های شیراز رو سوار شدیم.یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود.
هی دقیقه ای یک بار موهاشو تکون می داد(لازم به ذکر است قضیه برای قبل از انقلاب اسلامی می باشد و لذا زنان بدون روسری و پوشش فراوان بودند)
و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من! هی بلند می شد می نشست، هی سر و صدا می کرد.می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه.
برگشت،یه مرتبه نگاه کرد به منو و خانمم که کنار دست من نشسته(خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش)
گفت:آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟!
بردار یکی بشینه!!
نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه! گفتم:این خانم ماست.
گفت:پس چرا این طوری پیچیدیش؟!
همه خندیدند.
گفتم:خدایا کمکمون کن نذار مضحکه اینا بشیم.
یهو یه چیزی به ذهنم رسید.بلند گفتم:آقای راننده!
زد رو ترمز.گفتم:این چیه بغل ماشینت؟گفت:آقا جون ماشینه!ماشین هم ندیدی تو آخوند؟!
گفتم:چرا دیدم ولی این چیه روش کشیدن؟گفت:چادره روش کشیدن دیگه
گفتم:خب چرا چادر روش کشیده؟! گفت:من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم،چه می دونم چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنن،انگولکش نکنن،خط نندازن روشو..
گفتم:خب چرا شما نمی کشی رو ماشینت؟گفت:حاجی جون بشین تو رو قرآن! این ماشین عمومیه کسی چادر روش نمی کشه..اون خصوصیه روش چادر کشیدن..
من هم زدم رو شونه شوهر این زنه و گفتم:این خصوصیه،ما روش چادر کشیدیم....
📚 هفته نامه پرتو سخن ص 5 شماره 73............................................💠خدا از سلطان محمود بزرگتر است!
🤴روزی سلطان محمود غزنوی، بر لب ایوان بارگاه خود قدم می زد، چشمش به زن نجاری افتاد. طبع هوسبازش به سراغش آمد و فریب شیطان را خورد. از وزیرش راه چاره ای خواست.
وزیر که خیلی حیله گر بود، گفت:
اگر شاه این راز را فاش کند یا بخواهد علنی نجار را بکشد، خیلی بد می شود. چه خوب است به نجار ایرادی بگیریم و به او بگوئیم: در مدت یک شبانه روز باید برای ما یک بار جو از چوب بتراشی؛ اگر از یک بار حتی یک سیر هم کم باشد، تو را بدون چون و چرا خواهیم کشت؛
سلطان ستمگر به هوش وزیر آفرین گفت و او را مأمور این کار کرد.
وزیر رفت به خانۀ نجار و گفت:
- تا فردا باید یک بار جو از چوب بتراشی؛ و تحویل دهی!نجار بیچاره که از همه جا بی خبر بود و نمی دانست که سلطان محمود می خواهد با این بهانه او را دنبال نخود سیاه بفرستد، نزدیک بود از ترس قالب تهی کند.با ترس و وحشت آمد و قضیه را به زنش گفت و راه چاره خواست.
زن نجار که خیلی دانا و هوشیار و عفیفه و پاکدامن بود، به اصل مطلب پی برد و به شوهرش گفت:
چرا خودت را باخته ای؟...
ترس نکن، خدا از سلطان محمود بزرگتر است.
هرچه زن او را دلداری می داد؛ بی نتیجه بود. شب که شد، مرد نجار مشغول کار و تراشیدن جو از چوب شد و زنش مرتب می گفت:-بلند شو و با فکر راحت بخواب، تا صبح خدا بزرگ است...
نجار به رختخواب هم که رفت، آرام نداشت و خوابش نمی برد.
صبح که شد، او دید فقط توانسته است یک مشت جو بتراشد؛ بنابرین با زنش وداع کرد و گفت:-الآن غلامان شاه می آیند و مرا می برند و به چوبۀ دار می کشند.
زن بازهم گفت: نترس خدا از سلطان محمود بزرگتر است.در این هنگام، در خانه به صدا درآمد. رنگ از صورت نجار پرید و نزدیک بود که روح از تنش پرواز کند. به زنش گفت:من که
حدیث (13) امام صادق عليه السلام :
اِنَّ صاحِبَ الدّينِ فَكَّرَ فَـعَـلَـتْهُ السَّكينَةُ وَ اسْتَـكانَ فَـتَواضَعَ وَ قَنِعَ فَاسْتَغْنى وَ رَضىَ بِما اُعْطىَ وَ انْفَرَدَ فَكُفىَ الاِْخْوانَ وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا وَ خَلَعَ الدُّنْيا فَتَحامَى الشُّرورَ وَ اطَّرَحَ الْحَسَدَ فَظَهَرتِ الْمَحَبَّةُ وَ لَمْ يُخِفِ النّاسَ فَـلَـمْ يَخَفْهُمْ وَ لَمْ يُذْنِبْ اِلَيْهِمْ فَسَلِمَ مِنْهُمْ وَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنْ كُلِّ شَىءٍ ففازَ وَ اسْتَكْمَلَ الْفَضْلَ وَ اَبْصَرَ العافيَةَ فَاَمِنَ النَّدامَةَ؛
آدم ديندار چون مىانديشد، آرامش بر جان او حاكم است. چون خضوع مىكند متواضع است. چون قناعت مىكند، بىنياز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهايى را برگزيده از دوستان بىنياز است. چون هوا و هوس را رها كرده آزاد است. چون دنيا را فرو گذارده از بدىها و گزندهاى آن در امان است. چون حسادت را دور افكنده محبتش آشكار است.مردم را نمىترساند پس از آنان نمىهراسد و به آنان تجاوز نمىكند پس از گزندشان در امان است. به هيچ چيز دل نمىبندد پس به رستگارى و كمال فضيلت دست مىيابد و عافيت را به ديده بصيرت مىنگرد پس كارش به پشيمانى نمىكِشد.
امالى مفيد، ص 52، ح 14
✅ارزش نهی از منکر و هدایت کردن!
♥️ #امام_صادق (ع) فرمود:
در میان بنیاسرائیل عابدی بود، هرگز گناه نمیکرد و همواره به عبادت خدا مشغول بود، ابلیس بسیار ناراحت شد، با دمیدن به دماغش اعلام کرد تا فرزندانش به حضور بیایند، به دنبال این اعلام همه شیطانها در نزد ابلیس (پدرشان) اجتماع کردند، ابلیس گفت:
«چه کسی از میان شما میتوان فلانعابد را گمراه کند که بیگناهی او سخت مرا ناراحت کرده است؟!»
هریک از آنها سخنی گفتند، یکی گفت: من از ناحیه زنان او را گمراه میکنم، ابلیس گفت: این پیشنهاد تو بیفایده است، او فریب زنان را نمیخورد. دیگری گفت: من به وسیله شراب و سایر نوشیدنیهای لذیذ او را فریب میدهم. ابلیس گفت: «فایده ندارد، او گول لذّتهای دنیا را نمیخورد.» دیگری گفت:
من او را میتوانم فریب دهم، ابلیس گفت: چگونه؟ او گفت: از راه عبادت، ابلیس گفت: «پیشنهاد خوبی کردی، همین کار را دنبال کن.»
آن شیطان به صورت انسان وارد عبادتگاه عابد شد، و در پیش روی او مشغول به نماز و عبادت شد و شب و روز بدون استراحت به عبادت خود ادامه داد. عابد تعجّب کرد و با خود میگفت: این عابد تازه وارد، چقدر توفیق سرشار برای عبادت دارد، از او سؤال میکرد، ولی شیطان اعتنا نکرده و به عبادتش ادامه میداد. تا اینکه به طور مکرّر گفت:
«ای بنده خدا بگو بدانم به خاطر چه عاملی این گونه برای انجام عبادت آمادگی یافتهای؟! »
سرانجام شیطان به عابد گفت: «من یک گناهی را انجام دادهام، هروقت به یاد آن میافتم، از ترس آن، بیشتر مشتاق عبادت میشوم» (تا باعبادت خود جبران کنم و آن گناه را به طور کلی از زندگی خود دور سازم).
عابد: آن گناه چه گناهی بوده، به من خبر بده تا من نیز آن را انجام دهم و سپس توبه کنم و به توفیق سرشار برای عبادت دست یابم. شیطان: این دو درهم را از من بگیر و وارد شهر شو، و در فلان جا به در خانهای برو، در آنجا زنی هست با او زنا کن، و سپس بازگرد.
عابد جاهل وارد شهر شد و آدرس آن زن را از مردم پرسید، مردم خانه او را به عابد نشان دادند و پیش خود میگفتند: لابد عابد میخواهد آن زن بدکار را موعظه وهدایت کند. عابد به سوی خانه آن زن رفت، و پس از اجازه وارد خانه او شد، زن وقتی که شکل و لباس عابد را دید، گفت:
«آمدن تو با این قیافه به اینجا تناسب ندارد، برای چه به اینجا آمدهای؟» عابد قصّه خود را نقل کرد.
آن زن گفت: ای بنده خدا!
#اوّلاً: ترک گناه برای کسب توبه، راهوارتر است،
#ثانیاً: از کجا هرکسی توبه کرد، توبهاش پذیرفته میشود؟
بدان که آن راهنمای تو شیطان بوده است که خواسته به این طریق تو را گول بزند، اینک به معبد خود برگرد ببین او در آنجا نیست، عابد به معبد خود بازگشت و در آنجا کسی را ندید.
آن زن شب آن روز از دنیا رفت، صبح آن شب ناگاه مردم دیدند بر در خانه او این جمله نوشته شده: «احضروا فلانه فانّها من اهل الجنّه؛ برای تشییع جنازه این زن حاضر شوید که او اهل بهشت است.»
مردم در شک افتادند، که این جمله با اعمال آن زن تناسب ندارد، سه روز از این قضیه گذشت، در این هنگام خداوند به حضرت موسی (ع) چنین وحی کرد:
«کنار جنازه آن زن حاضر شو، و بر آن نماز بخوان، و به مردم امر کن که بر آن جنازه نماز بخوانند، زیرا من او را آمرزیدم و بهشت را بر او واجب کردم، چرا که او بنده من (فلان عابد) را از گناه کردن باز داشت.»
موسی (ع) فرمان خدا را اجرا کرد، و به این ترتیب یک بانوی غریق در آلودگی بر اثر امر به معروف و نهی از منکر، و بازداشتن انسانی از گناه، آن چنان مشمول رحمت الهی شد، که خداوند او را از اهل بهشت قرار داد و به پیامبر اولوالعزمش موسی (ع) فرمان داد تا با مردم، حاضر گردند و با تجلیل و احترام جنازه او را بردارند و به خاک بسپارند.
📖کلینی، محمد بن یعقوب، روضه الکافی، ص۳۸۴ - ۳۸۵.
حدیث (14) پيامبر صلىلله عليه و آله :
اَ لا اُخْبِرُكُمْ بِشَىْءٍ اِنْ اَنـْتُمْ فَعَلْتُموهُ تَباعَدَ الشَّيْطانُ مِنْـكُمْ كَما تَباعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ الْمَغْرِبِ؟ قالوا: بَلى، قالَ: اَلصَّوْمُ يُسَوِّدُ وَجْهَهُ وَ الصَّدَقَةُ تَـكْسِرُ ظَهْرَهُ وَ الْحُبُّ فِى اللّهِ وَ الْمُوازَرَةُ عَلَى الْعَمَلِ الصّالِحِ يَقْطَعُ دابِرَهُ وَ الاِسْتِغْفارُ يَقْطَعُ وَ تينَهُ ؛
آيا شما را از چيزى خبر ندهم كه اگر به آن عمل كنيد، شيطان از شما دور شود، چندان كه مشرق از مغرب دور است؟ عرض كردند: چرا. فرمودند: روزه روى شيطان را سياه مى كند، صدقه پشت او را مى شكند، دوست داشتن براى خدا و هميارى در كار نيك، ريشه او را مى كند و استغفار شاه رگش را مى زند.
کافی(ط-الاسلامیه) ج 4 ، ص 62 ، ح 2 {شبیه این حدیث در مکارم الاخلاق ص 138}