18.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ یا نبینید یا کامل ببینید ❌
🔺تفاوت حضرت آقا با حضرت والا چیه⁉️
🔻توضیح🔻
قسمت اول کلیپ طرح شبهاتی است که در گروه های واتساپی بصورت گسترده منتشر شده ودر دسترس عموم قرار گرفته
قسمت دوم پاسخ به شبهات است بصورت همه فهم، عامیانه و کوتاه
#نشر_حداکثری
👇شما هم یک عمار ولایت باش👇
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
✍پاسخی برگرفته از بیانات آیت الله جوادی آملی به موسوی خویینی ها:
منافقان، مشکلاتی که خود مسبب آن بودند را به سوء مدیریت رهبری جامعه نسبت می دهند.
🔰همين گروهي كه يا در اثر «نفاق» يا در اثر «ضعف ايمان»، آن سخنان را با رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ميان گذاشتند، گاهي پيشنهاد ميدادند كه دفاع بر ما واجب بشود. وقتي كه دفاع بر اينها واجب شد، ميگفتند زود است، چرا مهلت ندادي! همين گروه، اگر فتح و پيروزي و عزّت و امثالذلك نصيبشان بشود، ميگويند اين نعمتهايي است كه از طرف خدا به ما رسيده است و اگر شكست و رنج و بلا و مِحنت و گراني و قحطي و امثالذلك برسد، براساس تطيّري كه رسم آنها بود، ميگفتند اين بدقدمي تويِ پيامبر است ـ معاذ الله ـ؛ تطيّر ميزدند. يا آنها كه به اين خرافات معتقد نبودند، ميگفتند اين از سوء مديريت و ضعف رهبريِ توست، اين دوتا حرف را ميزدند. فرمود:
🔸«إِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِكَ؛و اگر به آنها (منافقان) حسنة (و پيروزي) برسد ميگويند از ناحيه خدا است و اگر سيئة (و شكستي) برسد ميگويند از ناحيه تو است»(نساء:79)؛
به تويِ پيامبر نسبت ميدهند، مشابه همان كاري كه پيروان موساي كليم داشتند. در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» از وضع پيروان موساي كليم اينچنين ياد ميكند، آيه 131 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است كه:
🔸«فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَي وَمَنْ مَعَهُ؛ هنگامي كه نيكي (و نعمت) به آنها ميرسيد ميگفتند به خاطر خود ماست! ولي موقعي كه بدي (و بلا) به آنها ميرسيد ميگفتند از شومي موسي و كسان او است!»
«تطيّر»؛ بدقدمي، فالِ بدزدن، تشئّم كه از طَيران طير معمولاً اينها اين شئومت را به ياد داشتند، اخذ شده است. اينها به موساي كليم(سلام الله عليه) ميگفتند در اثر بدقدمي تو و همراهان توست كه ما الآن به زحمت افتاديم.
مشابه اين معنا را هم مسلمينِ ناآگاه صدر اسلام به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميگفتند. ريشهاش هم در سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ (بقره: 118) دلهاي اينها يكي است، طرز تفكّر اين كافران و منافقان يكي است ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾. اينها اگر خيري ببينند، ميگويند از طرف خداست و شرّي ببينند براساس بدقدمي رسول خدا ـ معاذ الله ـ يا براساس ضعف رهبري و مديريت او تكيه ميكنند و اسناد ميدهند.
(جلسه 172 درس تفسیر سوره مبارکه نساء)
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
⭕️ طبری با اعمال نفوذ، پرونده ها را به منع تعقیب منتهی می کرد/پرونده دانیال زاده و طبری فرآیند پیچیدهای دارد
🔸قهرمانی، نماینده دادستان:
🔹پرونده دانیال زاده و طبری فرآیند پیچیدهای دارد، لذا لازم است ابعاد قضیه برای دادگاه روشن شود.
🔹دانیال زاده دارای ۳ پرونده در دادسرای امنیت، دادسرای اقتصاد و دادسرای کارکنان دولت میباشد؛ محور دوم پیرامون ادلهای است که دادسرا در خصوص پیگیریهای طبری در پروندههای دانیال زاده دارد؛ محور سوم موارد ارتشایی است که طبری بابت اقدامات محور دوم به علاوه شگردهای پولشویی انجام داده و محور چهارم اعمال نفوذ طبری در پروندههای اتهامی است.
🔹سال ۹۵ گزارش اطلاعات سپاه در خصوص تخلفات روابط مالی طبری و دانیال زاده در شعبه ۱۵ دادسرای کارکنان دولت مطرح شد؛ در اینجا طبری با اعمال نفوذ، پرونده را به منع تعقیب منتهی میکند.
🔹در تاریخ ۸۸.۱۱.۱۱ گزارشی از وزارت اطلاعات در خصوص اقدامات مجرمانه گسترده تیم رسول دانیال زاده به دادسرای امور اقتصادی ارائه میشود.
🔹آقای دانیال زاده میگویند صنعتگر هستند؛ ما دست همه صنعتگران را میبوسیم، اما دلیل نمیشود هر صنعتگری از دایره عدالت خارج شود.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
⭕️بازگشت ۳ هزار میلیارد تومان از اموال بابک زنجانی به خزانه دولت
💠سخنگوی قوه قضائیه: ما اموال زیادی از بابک زنجانی به وزارت نفت تحویل دادیم که به نرخ آن موقع قریب به سه هزار میلیارد تومان است که از اموال زنجانی به شرکت نفت تحویل دادیم، البته اگر به نرخ امروز محاسبه کنند، بیش از این میشود، اما بدهی زنجانی به مراتب بیش از اینهاست و علیالقاعده اموال و داراییهای در خارج از کشور دارد و در جهت بازگشت اموال تلاش میکنیم/فارس
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 #ما_مقصریم | زیباکلام : منِ صادق زیباکلام، عباس عبدی، تاجزاده، اصغرزاده، خاتمی و بسیاری دیگر در ایجاد شرایط امروز مقصریم اما.....
🔻 صادق زیباکلام:
🔹موسوی خوئینیها متکبرترین فردی است که به عمرم دیدهام.
🔹هنر موسویخوئینیها این است که هرچندوقت یک بار انگشت اتهام را به سمت یکی از شخصیتهای نظام نشانه میگیرد و روزی علیه آقای هاشمی سخن میگوید و روز دیگر خطاب به رهبری مشکلات را گوشزد میکند در صورتی که اگر قرار باشد در دادگاهی متهمان به وجود آمدن وضع کنونی احضار شوند، نخستین فردی که باید در آن دادگاه حاضر و محاکمه شود خود آقای موسوی خوئینیهاست.
🔹آقای موسوی خوئینیها آیا شما در به وجودآمدن شرایط امروز هیچ نقشی نداشتی؟
🔹واقعیت این است که ما همه مقصریم؛ منِ صادق زیباکلام، عباس عبدی، تاجزاده، اصغرزاده، خاتمی و بسیاری دیگر در ایجاد شرایط امروز مقصریم اما تردید نکنید که بیش و پیش از همه ما بزرگترین مقصر خودِ آقای موسوی خوئینیهاست.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 #مرد_خاکستری | نقش موسوی خویینیها در فتنه ۸۸
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
❌حرفی که تند رو ترین اصلاح طلبها هم از آن فراری اند❌
🔴واکنش مجید انصاری به نامه خوئینیها: نظر مجمع روحانیون نیست
♦️عضو مجمع روحانیون گفت که در فضای مجازی از نامه خوئینیها مطلع شده و نامه او، نظر مجمع روحانیون نبوده است.
♦️محمد موسوی خویینیها رئیس شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز با انتشار نامهای انتقادی خطاب به رهبر معظم انقلاب، در شرایطی مسئولیت وضعیت امروز کشور بویژه در حوزه مدیریتی را متوجه رهبری دانسته که وی در هر دو انتخابات ریاستجمهوری 92 و 96 با حمایت از حسن روحانی، به همراه همجناحیهایش نقش انکارناپذیری در پیروزی روحانی داشته است.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #موسوی_خوئینی_ها | وقتی حاج قاسم پاسخ نامه ی مرد خاکستری میدهد‼️
🔺 شهید حاج قاسم سلیمانی:
بعضی ها بجای نامه سرگشاده نوشتن به استکبار و صهیونیست، نامه سرگشاده به ولی ایستاده در خط مقدم مینویسند!
🔻رهبر انقلاب: کسانی که همه امکانات مدیریت کشور دستشان بوده حالا ژست اپوزیسیون میگیرند؟ اینها باید پاسخ گو باشند!
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
🖋 #قسمت_چهلم
مادر خسته و کلافه از مجادلهای که با ابراهیم کرده بود، روی کاناپه دراز کشید و در حالی که سر شکمش را فشار میداد، ناله زد: «نمیدونم چرا یه دفعه انقدر دلم درد گرفت!» پدر بیتوجه به شِکوه مادر، تلویزیون را روشن کرد و به تماشای اخبار ساعت چهار بعدازظهر نشست، اما من نگران حالش، کنار کاناپه روی زمین نشستم و گفتم: «حتماً از حرفهای ابراهیم عصبی شدی.» و عبدالله به سمتمان آمد و گفت: «ابراهیم همینجوریه! کلاً دوست داره ایراد بگیره و غُر بزنه!» سپس به صورت مادر خندید و ادامه داد: «مامان! غصه نخور! اگه خدا امری رو مقدر کنه، احدی نمیتونه مانعش بشه!»
از فرصت استفاده کردم و تا عبدالله با حرفهایش مادر را آرام میکرد، به آشپزخانه رفتم تا برای مادر شربت عرق نعنا درست کنم، بلکه دردش آرام بگیرد. لیوان را که به دستش دادم، هنوز داشت گِله حرفهای نامربوط ابراهیم را به عبدالله میکرد. از یادآوری حرفهای تلخ و تند ابراهیم، دلم گرفت و ساکت در خودم فرو رفتم که عبدالله صدایم زد: «الهه جان! میخوام برای شاگرد اول کلاس جایزه بخرم. تو خوش سلیقهای، میای با هم بریم کمکم کنی؟» بحثهای طولانی و ناخوشایند بعدازظهر، حسابی رمقم را کشیده بود، با این حال دلم نیامد درخواستش را رَد کنم. نگاهی به مادر انداختم که نگرانیام را فهمید و با لبخندی پُر محبت گفت: «حالم خوبه! خیالت راحت باشه، برو!» با شنیدن پاسخ مادر، از جا برخاسته و آماده رفتن شدم.
به سرِ خیابان که رسیدیم، راهش را به سمت مسیرِ منتهی به ساحل کج کرد. با تعجب پرسیدم: «مگه نمیخوای هدیه بخری؟» سرش را به نشانه تأیید تکان داد و با لبخندی مهربان گفت: «چرا! ولی حالا عجلهای نیس! راستش اینجوری گفتم که با هم بیایم بیرون، باهات حرف بزنم! حالا موقع برگشت میریم یه چیزی میخریم.» میدانستم که میخواهد در مورد آقای عادلی و تصمیمی که باید در موردش بگیرم، صحبت کند، اما در سکوت قدم میزد و هیچ نمیگفت. شاید نمیدانست از کجا شروع کند و من هم نمیخواستم شروع کنم تا مبادا از آهنگ صدایم به تعلق خاطری که در دلم شکوفه زده بود، پی ببرد.
در انتهای مسیر، آبی مایل به سبزِ خلیج فارس نمایان شد و با بلند شدن بوی آشنای دریا، عبدالله هم شروع کرد: «الهه! فکراتو کردی؟» و چون سکوتم را دید، خندید و گفت: «دیگه واسه من ناز نکن! ما که با هم رودرواسی نداریم! با من راحت حرف بزن!» از حرفش من هم خندیدم ولی باز هم چیزی نگفتم. با نگاه عمیقش به روبرو، جایی که دریا خودش را روی ساحل میکشید، خیره شد و ادامه داد: «الهه جان! مجید پسر خیلی خوبیه! من خودم قبولش دارم! تو این چند ماهه جز خوبی و نجابت چیزی ازش ندیدم! مردِ آروم و صبوریه! اهل کار و زندگیه!»
هر چه عبدالله بر زبان میآورد، برای من حقیقتی بود که با تمام وجود احساس کرده بودم، هرچند شنیدن دوباره این نغمه گوشنواز، برایم لذت بخش بود و ساکت سر به زیر انداخته بودم تا باز هم برایم بگوید: «الهه! وقتی اون روز تو خواستگاری داشت با بابا حرف میزد، من از چشماش میخوندم که مرد و مردونه پای تو میمونه!» از شنیدن کلام آخرش، غروری شیرین در دلم دوید و صورتم را به لبخندی فاتحانه باز کرد که با دست اشاره کرد تا روی نیمکتِ کنار ساحل بنشینم.
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
🖋 #قسمت_چهل_و_یکم
کنار هم نشستیم و او با لحنی برادرانه ادامه داد: «اینا رو گفتم که بدونی من به مجید ایمان دارم! ولی اینا هیچ کدوم دلیل نمیشه که تو یه سِری از مسائل رو نادیده بگیری!» و در برابر نگاه پرسشگرم، با حالتی منطقی آغاز کرد: «الهه! منم قبول دارم که اونم مثل ما مسلمونه! منم میدونم خیلی از مصیبتهایی که الان داره کشورهای اسلامی رو تضعیف میکنه، از تفرقه ریشه میگیره! منم میدونم که رمز عزت امت اسلامی، اتحاده! اما دلم میخواد تو هم یه چیزایی رو خوب بدونی! تو باید بدونی که اون مثل تو نماز نمیخونه! مثل تو وضو نمیگیره! شاید یه روز به یه مناسبتی لباس مشکی بپوشه و بخواد عزاداری کنه، یه روز هم جشن بگیره! شاید یه روز بخواد کلی هزینه کنه تا بره زیارت و بخواد تو هم باهاش بری و هزار تا مسئله ریز و درشت دیگه که اگه از قبل خودتو آماده نکرده باشی، خیلی اذیت میشی!»
همچنانکه با نوک پایم ماسههای لطیف ساحل را به بازی گرفته بودم، گوشم به حرفهای عبدالله بود که مثل طعم تلخ و گسی در مذاق جانم نقش میبست که سکوت غمگینم، دلش را به درد آورد و گفت: «الهه جان! من اینا رو نگفتم که دلِ تو رو از مجید سرد کنم! گفتم که بدونی داری چه مسیر سختی رو شروع میکنی! من اطمینان دارم که اگه بتونی با این مسائل کنار بیای، دیگه هیچ مشکلی بین شما وجود نداره و کنار هم خوشبخت میشید! این حرفا رو به تو میزنم، چون خیالم از مجید راحته! چون اون روز وقتی به بابا قول داد که هیچ وقت بخاطر اختلافات مذهبی تو رو ناراحت نکنه، حرفش رو باور کردم. چون معلوم بود که نه شعار میده، نه میخواد ما رو گول بزنه! ولی میخوام تو هم حداقل به خودت قول بدی که هیچ وقت اجازه ندی تفاوتهای مذهبی، اختلافِ زندگی تون بشه!»
نگاهم را از زمین ماسهای ساحل برداشتم و به چشمان نگران و مهربانش دوختم: «عبدالله! اما حرف دل من یه چیز دیگهاس!» از جواب غیر منتظرهام جا خورد و من در مقابل نگاه کنجکاوش با صدایی که از عمق اعتقادم بر میآمد، ادامه دادم: «عبدالله! من همون شبی که اجازه دادم تا بیاد خواستگاری، به خودم قول دادم که اجازه ندم این تفاوتِ مذهبی باعث ذرهای دلخوری تو زندگی مون بشه. چون میدونم اگه این اتفاق بیفته، قبل از خودم یا اون، خدا و پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) رو ناراحت کردم. چون خوب میدونم هر چیزی که مایه اختلاف دو تا مسلمون بشه، وسوسه شیطونه و در عوض اون چیزی که دلِ خدا و پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) رو شاد میکنه، اتحاد بین مسلمون هاس! اما من از خدا خواستم کمک کنه تا اونم به سمت مذهب اهل تسنن هدایت بشه!»
سپس در برابر چشمان حیرت زدهاش، نگاهم را به افق شناور روی دریا دوختم و مثل اینکه آینده را در آیینه آب ببینم، با لحنی لبریز ایمان و یقین پیشبینی کردم: «عبدالله! من مطمئنم که این اتفاق میافته! میدونم که خدا به هردومون کمک میکنه تا بتونیم راه سعادت رو طی کنیم!» با صدایی که حالا بیشتر رنگ شک و تردید گرفته بود تا نصیحت و خیرخواهی، پرسید: «الهه! تو میخوای چی کار کنی؟» لبخندی زدم و با آرامشی که در قلبم موج میزد، پاسخ دادم :«من فقط دعا میکنم! دعا میکنم تا دلش به سمت سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) هدایت شه و مذهب اهل سنت رو قبول کنه! دعا میکنم که به خدا نزدیکتر شه! میدونم که الان هم یه مسلمون معتقده، ولی دعا میکنم که بهتر از این شه!» و پاسخم برایش اگرچه غافلگیرکننده، اما آنقدر پُر صلابت بود که دیگر هیچ نگفت.
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
✍ شیخ رجبعلے خیاط(ره):
در بازار بودم؛ ناگهان اندیشہیِ
مڪروهے در ذهنم گذشت...
سریع استغفار ڪردم
و بہ راهم ادامه دادم...!
قدرۍجلوتر شترهایے قطاروار
از ڪنارم میگذشتند...
نـاگـاه یڪے از شترهـا لگدی انداخـت
ڪہ اگر خود را ڪنـٰار نمےڪشیدم،
خطرناكبود؛
بہ مسجد رفتم و فڪر مےڪردم
همـہ چیز حساب دارد...
این لگد شتر چہ بود؟!
در عـٰالـم معنـٰا گفتند:
شیخرجبعلے! آن لگد نتیجهیِ
آنفڪرۍ بود ڪہ ڪردی!
گفتم: اما من ڪـہ خطـٰایے انجامندادم
گفتند: لگد شتر هم ڪہ بـہ تو نخورد!
اثر ڪـٰارهاۍ مـٰا در عوالم جریان دارد؛
حتے یڪ تفڪر منفے میتواند
تاثیرۍمنفے ایجادکند...✋
#درس_اخلاق_مجازی
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110