eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 #ما_مقصریم | زیباکلام : منِ صادق زیباکلام، عباس عبدی، تاجزاده، اصغرزاده، خاتمی و بسیاری دیگر در ایجاد شرایط امروز مقصریم اما..... 🔻 صادق زیباکلام: 🔹موسوی خوئینی‌ها متکبرترین فردی است که به عمرم دیده‌ام. 🔹هنر موسوی‌خوئینی‌ها این است که هرچندوقت یک بار انگشت اتهام را به سمت یکی از شخصیت‌های نظام نشانه می‌گیرد و روزی علیه آقای هاشمی سخن می‌گوید و روز دیگر خطاب به رهبری مشکلات را گوشزد می‌کند در صورتی که اگر قرار باشد در دادگاهی متهمان به وجود آمدن وضع کنونی احضار شوند، نخستین فردی که باید در آن دادگاه حاضر و محاکمه شود خود آقای موسوی خوئینی‌هاست. 🔹آقای موسوی خوئینی‌ها آیا شما در به وجود‌آمدن شرایط امروز هیچ نقشی نداشتی؟ 🔹واقعیت این است که ما همه مقصریم؛ منِ صادق زیباکلام، عباس عبدی، تاجزاده، اصغرزاده، خاتمی و بسیاری دیگر در ایجاد شرایط امروز مقصریم اما تردید نکنید که بیش و پیش از همه ما بزرگ‌ترین مقصر خودِ آقای موسوی خوئینی‌هاست. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 #مرد_خاکستری | نقش موسوی خویینی‌ها در فتنه ۸۸ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
❌حرفی که تند رو ترین اصلاح طلبها هم از آن فراری اند❌ 🔴واکنش مجید انصاری به نامه خوئینی‌ها: نظر مجمع روحانیون نیست ♦️عضو مجمع روحانیون گفت که در فضای مجازی از نامه خوئینی‌ها مطلع شده و نامه او، نظر مجمع روحانیون نبوده است. ♦️محمد موسوی خویینی‌ها رئیس شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز با انتشار نامه‌ای انتقادی خطاب به رهبر معظم انقلاب، در شرایطی مسئولیت وضعیت امروز کشور بویژه در حوزه مدیریتی را متوجه رهبری دانسته که وی در هر دو انتخابات ریاست‌جمهوری 92 و 96 با حمایت از حسن روحانی، به همراه هم‌جناحی‌هایش نقش انکارناپذیری در پیروزی روحانی داشته است. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #موسوی_خوئینی_ها | وقتی حاج قاسم پاسخ نامه ی مرد خاکستری میدهد‼️ 🔺 شهید حاج قاسم سلیمانی: بعضی ها بجای نامه سرگشاده نوشتن به استکبار و صهیونیست، نامه سرگشاده به ولی ایستاده در خط مقدم می‌نویسند! 🔻رهبر انقلاب: کسانی که همه امکانات مدیریت کشور دستشان بوده حالا ژست اپوزیسیون می‌گیرند؟ اینها باید پاسخ گو باشند! #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
📖 🖋 مادر خسته و کلافه از مجادله‌ای که با ابراهیم کرده بود، روی کاناپه دراز کشید و در حالی که سر شکمش را فشار می‌داد، ناله زد: «نمی‌دونم چرا یه دفعه انقدر دلم درد گرفت!» پدر بی‌توجه به شِکوه مادر، تلویزیون را روشن کرد و به تماشای اخبار ساعت چهار بعدازظهر نشست، اما من نگران حالش، کنار کاناپه روی زمین نشستم و گفتم: «حتماً از حرف‌های ابراهیم عصبی شدی.» و عبدالله به سمت‌مان آمد و گفت: «ابراهیم همینجوریه! کلاً دوست داره ایراد بگیره و غُر بزنه!» سپس به صورت مادر خندید و ادامه داد: «مامان! غصه نخور! اگه خدا امری رو مقدر کنه، احدی نمی‌تونه مانعش بشه!» از فرصت استفاده کردم و تا عبدالله با حرف‌هایش مادر را آرام می‌کرد، به آشپزخانه رفتم تا برای مادر شربت عرق نعنا درست کنم، بلکه دردش آرام بگیرد. لیوان را که به دستش دادم، هنوز داشت گِله حرف‌های نامربوط ابراهیم را به عبدالله می‌کرد. از یادآوری حرف‌های تلخ و تند ابراهیم، دلم گرفت و ساکت در خودم فرو رفتم که عبدالله صدایم زد: «الهه جان! می‌خوام برای شاگرد اول کلاس جایزه بخرم. تو خوش سلیقه‌ای، میای با هم بریم کمکم کنی؟» بحث‌های طولانی و ناخوشایند بعدازظهر، حسابی رمقم را کشیده بود، با این حال دلم نیامد درخواستش را رَد کنم. نگاهی به مادر انداختم که نگرانی‌ام را فهمید و با لبخندی پُر محبت گفت: «حالم خوبه! خیالت راحت باشه، برو!» با شنیدن پاسخ مادر، از جا برخاسته و آماده رفتن شدم. به سرِ خیابان که رسیدیم، راهش را به سمت مسیرِ منتهی به ساحل کج کرد. با تعجب پرسیدم: «مگه نمی‌خوای هدیه بخری؟» سرش را به نشانه تأیید تکان داد و با لبخندی مهربان گفت: «چرا! ولی حالا عجله‌ای نیس! راستش اینجوری گفتم که با هم بیایم بیرون، باهات حرف بزنم! حالا موقع برگشت میریم یه چیزی می‌خریم.» می‌دانستم که می‌خواهد در مورد آقای عادلی و تصمیمی که باید در موردش بگیرم، صحبت کند، اما در سکوت قدم می‌زد و هیچ نمی‌گفت. شاید نمی‌دانست از کجا شروع کند و من هم نمی‌خواستم شروع کنم تا مبادا از آهنگ صدایم به تعلق خاطری که در دلم شکوفه زده بود، پی ببرد. در انتهای مسیر، آبی مایل به سبزِ خلیج فارس نمایان شد و با بلند شدن بوی آشنای دریا، عبدالله هم شروع کرد: «الهه! فکراتو کردی؟» و چون سکوتم را دید، خندید و گفت: «دیگه واسه من ناز نکن! ما که با هم رودرواسی نداریم! با من راحت حرف بزن!» از حرفش من هم خندیدم ولی باز هم چیزی نگفتم. با نگاه عمیقش به روبرو، جایی که دریا خودش را روی ساحل می‌کشید، خیره شد و ادامه داد: «الهه جان! مجید پسر خیلی خوبیه! من خودم قبولش دارم! تو این چند ماهه جز خوبی و نجابت چیزی ازش ندیدم! مردِ آروم و صبوریه! اهل کار و زندگیه!» هر چه عبدالله بر زبان می‌آورد، برای من حقیقتی بود که با تمام وجود احساس کرده بودم، هرچند شنیدن دوباره این نغمه گوش‌نواز، برایم لذت بخش بود و ساکت سر به زیر انداخته بودم تا باز هم برایم بگوید: «الهه! وقتی اون روز تو خواستگاری داشت با بابا حرف می‌زد، من از چشماش می‌خوندم که مرد و مردونه پای تو می‌مونه!» از شنیدن کلام آخرش، غروری شیرین در دلم دوید و صورتم را به لبخندی فاتحانه باز کرد که با دست اشاره کرد تا روی نیمکتِ کنار ساحل بنشینم. 🆔 @basirat_enghelabi110
📖 🖋 کنار هم نشستیم و او با لحنی برادرانه ادامه داد: «اینا رو گفتم که بدونی من به مجید ایمان دارم! ولی اینا هیچ کدوم دلیل نمیشه که تو یه سِری از مسائل رو نادیده بگیری!» و در برابر نگاه پرسشگرم، با حالتی منطقی آغاز کرد: «الهه! منم قبول دارم که اونم مثل ما مسلمونه! منم می‌دونم خیلی از مصیبت‌هایی که الان داره کشورهای اسلامی رو تضعیف می‌کنه، از تفرقه ریشه می‌گیره! منم می‌دونم که رمز عزت امت اسلامی، اتحاده! اما دلم می‌خواد تو هم یه چیزایی رو خوب بدونی! تو باید بدونی که اون مثل تو نماز نمی‌خونه! مثل تو وضو نمی‌گیره! شاید یه روز به یه مناسبتی لباس مشکی بپوشه و بخواد عزاداری کنه، یه روز هم جشن بگیره! شاید یه روز بخواد کلی هزینه کنه تا بره زیارت و بخواد تو هم باهاش بری و هزار تا مسئله ریز و درشت دیگه که اگه از قبل خودتو آماده نکرده باشی، خیلی اذیت میشی!» همچنانکه با نوک پایم ماسه‌های لطیف ساحل را به بازی گرفته بودم، گوشم به حرف‌های عبدالله بود که مثل طعم تلخ و گسی در مذاق جانم نقش می‌بست که سکوت غمگینم، دلش را به درد آورد و گفت: «الهه جان! من اینا رو نگفتم که دلِ تو رو از مجید سرد کنم! گفتم که بدونی داری چه مسیر سختی رو شروع می‌کنی! من اطمینان دارم که اگه بتونی با این مسائل کنار بیای، دیگه هیچ مشکلی بین شما وجود نداره و کنار هم خوشبخت میشید! این حرفا رو به تو می‌زنم، چون خیالم از مجید راحته! چون اون روز وقتی به بابا قول داد که هیچ وقت بخاطر اختلافات مذهبی تو رو ناراحت نکنه، حرفش رو باور کردم. چون معلوم بود که نه شعار میده، نه می‌خواد ما رو گول بزنه! ولی می‌خوام تو هم حداقل به خودت قول بدی که هیچ وقت اجازه ندی تفاوت‌های مذهبی، اختلافِ زندگی تون بشه!» نگاهم را از زمین ماسه‌ای ساحل برداشتم و به چشمان نگران و مهربانش دوختم: «عبدالله! اما حرف دل من یه چیز دیگه‌اس!» از جواب غیر منتظره‌ام جا خورد و من در مقابل نگاه کنجکاوش با صدایی که از عمق اعتقادم بر می‌آمد، ادامه دادم: «عبدالله! من همون شبی که اجازه دادم تا بیاد خواستگاری، به خودم قول دادم که اجازه ندم این تفاوتِ مذهبی باعث ذره‌ای دلخوری تو زندگی مون بشه. چون می‌دونم اگه این اتفاق بیفته، قبل از خودم یا اون، خدا و پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) رو ناراحت کردم. چون خوب می‌دونم هر چیزی که مایه اختلاف دو تا مسلمون بشه، وسوسه شیطونه و در عوض اون چیزی که دلِ خدا و پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) رو شاد می‌کنه، اتحاد بین مسلمون هاس! اما من از خدا خواستم کمک کنه تا اونم به سمت مذهب اهل تسنن هدایت بشه!» سپس در برابر چشمان حیرت زده‌اش، نگاهم را به افق شناور روی دریا دوختم و مثل اینکه آینده را در آیینه آب ببینم، با لحنی لبریز ایمان و یقین پیش‌بینی کردم: «عبدالله! من مطمئنم که این اتفاق می‌افته! می‌دونم که خدا به هردومون کمک می‌کنه تا بتونیم راه سعادت رو طی کنیم!» با صدایی که حالا بیشتر رنگ شک و تردید گرفته بود تا نصیحت و خیرخواهی، پرسید: «الهه! تو می‌خوای چی کار کنی؟» لبخندی زدم و با آرامشی که در قلبم موج می‌زد، پاسخ دادم :«من فقط دعا می‌کنم! دعا می‌کنم تا دلش به سمت سنت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) هدایت شه و مذهب اهل سنت رو قبول کنه! دعا می‌کنم که به خدا نزدیک‌تر شه! می‌دونم که الان هم یه مسلمون معتقده، ولی دعا می‌کنم که بهتر از این شه!» و پاسخم برایش اگرچه غافلگیرکننده، اما آنقدر پُر صلابت بود که دیگر هیچ نگفت. 🆔 @basirat_enghelabi110
✍ شیخ رجبعلے خیاط(ره): در بازار بودم‌؛ ناگهان‌ اندیشہ‌‌یِ مڪروهے در ذهنم‌ گذشت... سریع‌ استغفار ڪردم‌ و بہ‌ راهم‌ ادامه دادم...! قدرۍجلوتر شترهایے قطاروار از ڪنارم‌ می‌گذشتند... نـاگـاه‌ یڪے از شترهـا لگدی انداخـت ڪہ‌ اگر خود را ڪنـٰار نمےڪشیدم، خطرناك‌بود؛ بہ‌ مسجد رفتم‌ و فڪر مے‌ڪردم همـہ‌ چیز حساب‌ دارد... این‌ لگد شتر چہ‌ بود؟! در عـٰالـم‌ معنـٰا گفتند: شیخ‌رجبعلے! آن‌ لگد نتیجه‌یِ آن‌فڪرۍ‌ بود ڪہ‌ ڪردی! گفتم: اما من‌ ڪـہ‌ خطـٰایے‌ انجام‌ندادم گفتند: لگد شتر هم‌ ڪہ‌ بـہ‌ تو نخورد! اثر ڪـٰارهاۍ مـٰا در عوالم‌ جریان دارد؛ حتے یڪ‌ تفڪر منفے میتواند تاثیرۍمنفے ایجادکند...✋ 🆔 @basirat_enghelabi110
🔰 در آینه قرآن 🍃"وإذا قیل لهم لا تفسدوافی الارض قالوا إنما نحن مصلحون، ألا إنهم هم المفسدون و لکن لایشعرون، وإذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس قالوا أنؤمن کما آمن السفهاء ألا إنهم هم السفهاء و لکن لایعلمون: ☝️و چون به آنان گفته شود در زمین فسادمکنید، گویند: ما همین اصلاح کننده‌ایم آگاه باشید که آنان همین مفسدند و لیکن نمی‌فهمند.و چون به آنان گفته شود ایمان آورید چنانکهمردم ایمان آورده‌اند گویند: آیا ایمان آوریمچنانکه نابخردان ایمان آورده‌اند، آگاه باشیدآنان خود نابخردند و لیکن نمی‌فهمند. 🔰✅امام خامنه ای تفسیر آیات ۱۱ تا ۱۳سوره بقره 1370/08/29 🔹مسأله‌ی اصلی در این آیات، ترسیم چهره‌یمنافقین است. و عرض کردیم که مقصود عمدهاز منافقین، عبارتست‌ از آن جریان نفاق درجامعه‌ی اسلامی؛ یعنی سخن بر سر این نیستکه کسی ظاهر و باطنش با هم یکی نیست. این البته یک بیماری است، اما این آن چیزی نیست که این آیات با این همه توجه و شدت به مقابله با آن برخاسته باشد، بلکه مقصود اینست که درجامعه یک جریان خصومت و دستگاه توطئه‌ایزیر پوشش دین و زیر ظاهر ادعای ایمان وجوددارد، که این آیات، با آن جریان مقابله می‌کند واو را می‌خواهد افشاء کند، در حقیقت یک گروه دشمنی را می‌خواهد ترسیم و چهره‌نگاری کند. و لذا آیات سیزده‌ گانه‌ای که اینجا هست،هر کدام از یک بعد بر شخصیت این مجموعه‌ی زیانبخش خطرناک یک پرتوی از افشاگری می‌اندازد و می‌افشاند تا مؤمنین اشتباه نکنندو دشمن را بشناسد. 🆔 @basirat_enghelabi110
◄ استعفایی که تأیید شد/ استعفای آیت‌الله «سید علی‌اصغر دستغیب» تولیت آستان مقدس شاه‌چراغ(ع) تأیید شد. ایشان به دلیل کهولت سن و بیماری قلبی استعفای خود را تقدیم دفتر رهبر معظم انقلاب کرده بودند. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
سرنوشت رد صلاحیت شده‌های مجلس دهم چه شد؟ فارس نوشت: مجلس دهم در حالی تمام شد که 75 عضو آن رد صلاحیت شدند و آنچنان که دبیر شورای نگهبان اعلام کرده بود عمدتا به دلیل مسائل مالی از ورود به رقابت های مجلس یازدهم باز ماندند اما حالا همین بازمانده های مجلس به کرسی هایی در دولت می‌رسند؛ آن هم در حالی که دولت مدعی است تصمیمی محرمانه برای عدم به کارگیری نمایندگان سابق در دولت داشته است. حالا تا آنجا که در خبرها آمده الیاس حضرتی، بهروز نعمتی، محسن بیگلری، جلیل مختار، کعبی، غلام‌محمد زارعی، بهرام‌نیا و علی ساری از جمله نمایندگان مجلس دهم بودند که اسامی آنها در لیست استخدامی وزارت نفت قرار داشته است و در میان آنها حضرتی حتی بازنشسته وزارت نفت بود و رابطه سازمانی اش با این وزارتخانه قطع شده بود. این رویه البته در ادوار گذشته هم بوده تا آنجا که فهرست 24 نفره ای از مدیران نفتی که از مجلس رهسپار این وزارتخانه شده اند در ماه‌های اخیر منتشر شد... سید محسن دهنوی عضو هیات رئیسه مجلس شورای اسلامی در صفحه شخصی خود در توئیتر با اشاره به خبر احتمال انتصاب محمدرضا تابش نماینده سابق مجلس به سمت مدیر عاملی «شرکت سرمایه گذاری توسعه معادن و فلزات» خاطرنشان کرد که سرپرست وزارت صمت قصدی برای تسلیم شدن در مقابل فشارها به‌منظور این انتصاب ندارد. یکی از این موارد محمدجواد کولیوند، نماینده مجلس دهم است که حالا با حکم رحمانی فضلی، قائم مقام وزیر کشور در امور مجلس شده است. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⁉️آیا این مرد خاکستری را می شناسید؟! ⭕️در تاریخ ایران فقط به یک سیاستمدار «مرد خاکستری» لقب داده‌اند، زیرا نه می‌خواهد در منطقه سیاه بازی کند و به اپوزیسیون نظام بدل شود- و به خاطر همین به اندازه سال‌های انقلاب مسئولیت‌های دولتی و انقلابی داشته است- و نه می‌خواهد طرفدار اصیل انقلاب باشد و از عملکرد خود و یارانش که در این ۴۲ سال گذاشته در کشور داشته‌اند، دفاع کند. او در همین منطقه هم نیروهای بسیاری در دامنش پرورش داده است که هم در رسانه‌های ضدانقلاب قلم می‌زنند و هم در درون حاکمیت حضور دارند. این تصویری کوتاه از موسوی‌خوئینی‌هاست که هم در بین دوستان و منتقدانش معروف به مرد خاکستری است.... ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید 👇 https://basirat.ir/fa/news/323259/ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⁉️⁉️این مرد خاکستری را تا چه اندازه می شناسید؟! 💯هم بر سر سفره انقلاب است و هم ضد انقلاب از او راضی است؟ 💯هم خودش را انقلابی می داند و هم ولایت فقیه را قبول ندارد! 💯در همه اغتشاش ها نقش پدر معنوی دارد اما هیچگاه بازداشت نشده است! از رازهای این مرد بیشتر بدانید👇 https://basirat.ir/fa/news/323259/ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
❌ 12 سوال عضو خبرگان رهبری از موسوی خوئینی ها ❌ ⭕️ حجت الاسلام والمسلمین عباس کعبی در واکنش به نامه حجت الاسلام موسوی خوئینی ها به رهبر معظم انقلاب، ۱۲ سؤال مطرح کرد که بدین شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم قال الله تعالی فی محکم کتابه: و إذا قیل لهم لا تفسدوا فی الأرض قالوا إنما نحن مصلحون / ألا إنهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون (سوره بقره ایه ۱۱_ ۱۲ ) پرسش های روشن از آقای موسوی خوئینی ها درباره نامه ۷/ ۴/ ۱۳۹۹ ایشان خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی. بدون مقدمه و در محضر ملت بزرگ ایران آقای موسوی خوئینی‌ها به عنوان یکی از سران داعیه دار اصلاح طلبی به پرسش های زیر پاسخ دهد.    ۱. نقش مدعیان اصلاحات در این ۴۱ سال مدیریت کشور چه بوده است؟ ۲. فرایند رای مردم به چه میزان در پیشرفت یا پسرفت اوضاع کشور موثر بوده است؟ ۳. عبور از خط امام توسط مدعیان خط امام و عقب نشینی از آرمان‌های امام را چگونه باید تحلیل کرد؟ ۴. راه حل جریان مدعی اصلاح طلبی برای مشکلات مردم و اقتصاد چیست؟ تا کنون چه کرده اند؟ ۵. چرا جریانی که باید پاسخگوی معضلات کشور باشد با فرار رو به جلو امروز پرسش گر شده است؟ ۶. چرا در این نامه مشروعیت ومقبولیت نظام زیر سوال رفته است؟ چرا اقتدار، پیشرفت و رشد و تعالی نیروهای مومن و انقلابی و این نسل پویا و حرکت آفرین بر اساس گفتمان انقلاب اسلامی و افق‌های تحولات بر پایه نقشه راه و سیاست‌های کلان راهبردی نظام نادیده گرفته شده است؟ ۷. آیا در این تحلیل نباید جنگ سختِ امنیتی، جنگ نرم، تروریست دولتی و اقتصادی، جنگ روانی و فرهنگی و هالیوودی و طراحی‌های اتاق‌های مکر و فریب دشمن به ویژه آمریکا ورژیم صهیونیستی را دید؟ ۸. فتنه ۷۸ و ۸۸ و ۹۸ نشان می دهد هر ده سال فتنه‌ای توسط دشمنان شکل گرفته است. چرا در فتنه‌ها به جای رعایت امنیت و اقتدار و وحدت وانسجام ملی و موضع گیری بر علیه دشمنان، بدون مرزبندی روشن و در همسویی با آنان در جهت تزلزل مشروعیت و مقبولیت نظام موضع گرفته‌اید؟ آیا قصد شورش بر علیه ملت و کشور و جمهوری اسلامی با بهانه‌های واهی دارید؟ ۹. آیا امام راحل قدس سره گستاخی برعلیه نظام و تزریق یاس و ناامیدی به مردم مومن و انقلابی و صبور و مقاوم را تحمل می کرد؟ ۱۰. چرا کارنامه درخشان ۴۱ سال اقتدار و عزت و پیشرفت و بزرگی و عظمت ملت ایران و حرکت رو به جلو و رشد فزاینده را نمی بینید؟ ۱۱. آیا یادتان رفته امام راحل به مدعیان خردورزی در حکمرانی موسوم به عقلای قوم! چه نهیبی زدند؟ وچگونه آنان را بر حذر کرد تا به دامن آمریکا نیفتند؟ ۱۲. آیا با پشتوانه‌های معرفتی التقاطی و تند و افراطی دهه شصت خود و دوستان فرسوده و پشیمان نسبت به گذشته می‌خواهید در باره ۴۱ سال انقلاب و آینده مسیر نورانی ملت و کشور و انقلاب قضاوت کنید؟ این تذهبون؟    از پاسخ منصفانه به این سوالات روشن می‌گردد چگونه ایشان و طیف فکری وابسته‌شان به کشور و ملت و انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران لطمات جبران ناپذیری زده‌اند و نیز روشن می‌گردد که در این ۴۱ سال هرجا که پیشرفت حاصل شده است در سایه مکتب انسان ساز اسلام و هدایت‌های ولی فقیه بوده است؛ و هر جا پس‌رفت وارتجاع و مشکلات مزمن اقتصادی و آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی دیده‌ایم حاصل بی‌تدبیری جریان مدعی اصلاحات و القای تردید و بی‌اعتمادی و نگاه لیبرالی آنان بوده است. مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین. والسلام علی من اتبع الهدی عباس کعبی 🆔 @basirat_enghelabi110
⭕️ هم از توبره میخوره هم از آخور #مرد_خاکستری #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
روایت سردار حاجی‌زاده از کمک به خودروسازان/ بنای تصدی‌گری نداریم، برای رفع وابستگی کمک می‌کنیم 🔹فرمانده نیروی هوافضای سپاه در حاشیه بازدید از پژوهشکده خودرو دانشگاه علم و صنعت: کار ساخت با خودروسازان است، ما به رفع کاستی‌هایی که عزیزانمان در صنعت خودرو دارند کمک می‌کنیم. بنای تصدی‌گری نداریم، برای رفع وابستگی کمک می‌کنیم. 🔹تمام کشورهای دنیا قائل به این هستند که ماهواره و ماهواره‌بر لبه تکنولوژی است، این فناوری را ما به کمک آمریکا و اروپا به دست نیاوردیم، بلکه به کمک طرفیت‌های داخلی به این فناوری رسیدیم. حرکت خوبی آغاز شده و این ریل‌گذاری که برای بحث خودرو شده آینده بسیار خوبی دارد. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴شناسایی ۳۶ نفر از افرادی که در ترور سردار سلیمانی نقش داشتند دادستان تهران : ۳۶ نفر از افرادی که در ترور حاج قاسم مباشرت، مبادرت و آمریت داشتند، اعم از مسئولان سیاسی و نظامی آمریکا و دیگر دولت‎ها شناسایی شدند که توسط مقام قضایی برای آنها دستور جلب و اعلام وضعیت قرمز از طریق پلیس بین الملل صادر شده است. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
واکنش هوک به صدور حکم جلب ترامپ از سوی ایران نماینده ویژه آمریکا در امور ایران: 🔹حکم بازداشت ترامپ یک مانور تبلیغاتی ایرانی است و خنده‌دار. 🔹ایران بازی موش‌ و گربه را برای بازرسان آژانس پیاده می‌کند. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸افشاگری بیسابقه استاد #حسن_عباسی در مورد حسن روحانی! #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
📖 🖋 برای آخرین بار، در آیینه به خودم نگاه کردم. چادر سپیدی که نقشی از شاخه‌های سرخابی در زمینه ملیحش خود نمایی می‌کرد، به سر کرده و آماده میهمانی امشب می‌شدم. شب طولانی و به نسبت سردِ 26 بهمن ماه سال 91 که مقدر شده بود شب نامزدیِ من با یک جوان شیعه باشد! تعریف و تمجید‌های محمد و عطیه و لعیا و به خصوص عبدالله و مادر، سرانجام کارساز افتاده و توانسته بود پدر را مجاب کند تا به ازدواج تنها دخترش با این جوان شیعه رضایت دهد. اندیشه خوشبختی من، لبخندی شیرین بر صورت پُر چین و چروک و آفتاب سوخته‌اش نشانده و به چهره‌اش مهربانیِ کم سابقه‌ای بخشیده بود. پیراهن عربی سفیدی که فقط برای مراسم‌های مهم استفاده می‌کرد، به تن کرده و روی مبل بالای اتاق، انتظار ورود میهمانان را می‌کشید. لعیا هم آنقدر زیر گوش ابراهیم خوانده بود که دیگر دست از اشکال تراشی برداشته و با پوشیدن کت و شلواری شکلاتی رنگ، آماده مراسم مهم امشب شده بود. عطیه و لعیا در آشپزخانه مشغول آخرین تزئینات دیس شیرینی و میوه بودند و مادر چای را دم کرده بود که سرانجام انتظارم به سر رسید و میهمانان آمدند. پیشاپیش همه، عمو جواد وارد شد و جعبه کیک بزرگی را که با خود آورده بود، به دست عبدالله داد و پشت سرش مریم خانم و میهمان جدیدی که عمه‌ی بزرگ آقای عادلی بود و "عمه فاطمه" صدایش می‌کردند. آخرین نفر هم آقای عادلی بود که با گام‌هایی متین و چشمانی که بیش از همیشه می‌درخشید، قدم به اتاق گذاشت و دسته گل بزرگی را که خوشه‌ی پُرباری از گل‌های رُز سرخ و سفید بود، روی میز کنار اتاق نشیمن قرار داد. موهای مشکی‌اش را مرتب‌تر از همیشه سشوار کشیده و نشسته در کت و شلواری مشکی و پیراهنی سپید، غرق آب و عرقِ شرم و حیا شده بود. عمه فاطمه با آغوش باز به استقبالم آمد و به گرمی احوالم را پرسید. صورت سفید و مهربانی داشت که خطوط عمیقش، نشان از سالخوردگی‌اش می‌داد، گرچه لحظه‌ای خنده از رویش محو نمی‌شد. مثل اینکه از کمردرد رنج ببرد، به سختی روی مبل نشست و بسته کادو پیچ شده‌ای را از زیر چادر مشکی‌اش بیرون آورد و روی مبل کناری گذاشت. چهره‌ی عمو جواد جدیت دفعه قبل را نداشت و با رفتاری مهربان و صمیمی حسابی با پدر و ابراهیم گرم گرفته بود. حالا با حضور آقای عادلی، احساس شیرینی به دلم افتاده و به جانم آرامش می‌داد، آرامشی که می‌توانستم در خنکای لطیفش، تمام رؤیاهای دست نیافتنی‌ام را نه در خواب که در بیداری ببینم! صورتش روشن‌تر از همیشه، آنچنان از شادی و شعف می‌درخشید، که حتی در پشت پرده‌ی نجابت هم پنهان شدنی نبود! در حضور گرم و مهربانش احساس آنچنان امنیتی می‌کردم که در حضور کسی جز او لمسش نکرده بودم! امنیتی که انگیزه همراهی‌اش را بی هیچ ترس و تردیدی به من می‌بخشید و تمام این احساسات در مذاق جانم به شیرینی نقش بست وقتی عمه فاطمه انگشتر طلای پر از نگینی را به نشانه نامزدی در دستم کرد، رویم را بوسید و زیر گوشم زمزمه کرد: «ان شاء الله سفید بخت بشی دخترم!» و صدای صلوات فضای اتاق را پُر کرد. احساس می‌کردم تمام ذرات بدنم شبیه گلبرگ‌های شقایق در دلِ باد، به لرزه افتاده و دلم بی‌تاب وصالی شیرین، در قفسه سینه‌ام پَر پَر می‌زد. بی‌آنکه بخواهم نگاهم به چشمانش افتاد که مثل سطح صیقل خورده خلیج فارس در برابر آفتاب، می‌درخشید و نجیبانه می‌خندید! مریم خانم بسته کادو را گشود و پارچه درونش را به دست عمه فاطمه داد. عمه کنارم نشست، پارچه را با هر دو دست مقابلم گرفت و با لحنی لبریز محبت توضیح داد: «الهه خانم! این پارچه¬ی چادری رو عزیزِ خدا بیامرز چند سال قبل از مکه به نیت عروسِ مجید اُورد. قابلت رو نداره عزیزم! تبرکه!» و پیش از آنکه فرصت قدردانی پیدا کنم، پارچه حریرِ شیری رنگ را گشود و روی چادرم، بر سرم انداخت و بار دیگر صوتِ صلوات مثل ترنم به هم خوردن بال فرشتگان، آسمان ِاتاق را پُر کرد. 🆔 @basirat_enghelabi110
📖 🖋 با لحن گرم مجید که به اسم صدایم می کرد، چشمانم را گشودم، اما شیرینی خواب سحرگاه دست¬بردار نبود که باز صدای مهربانش در گوشم نشست: «الهه جان! بیدار شو! وقت نمازه.» نگاهم را به دنبالش دور اتاق گرداندم، ولی در اتاق نبود. پنجره اتاق باز بود و نسیم خنک و خوشبوی صبح 31 فروردین ماه سال 92، به چشمان خمار و خواب‌آلودم، دست می¬کشید. از اتاق خواب که بیرون آمدم، صدای تکبیرش را شنیدم و دیدم نمازش را شروع کرده که من هم برای گرفتن وضو به دستشویی رفتم. در این چند روزی که از شروع زندگی¬مان می‌گذشت، هر روز من او را برای نماز صبح بیدار کرده بودم، اما امروز او راحت‌تر از من دل از خواب کَنده بود. نمازم را خواندم و برای آماده کردن صبحانه به آشپزخانه رفتم. آشپزخانه‌ای که بعد از رفتن محمد و عطیه تا یکی دو هفته پیش، جز یک گاز رومیزی رنگ و رو رفته و یخچالی دست دوم و البته چند تکه ظرف کهنه چیزی به خود ندیده بود و حالا با جهیزیه زیبا و پُر زرق و برق من، جلوه‌ای دیگر پیدا کرده بود. از میان ظروف زیبا و رنگارنگی که در کابینت‌ها چیده بودم، چند پیش دستی انتخاب کرده و قطعات کره و پنیر را با سلیقه خُرد کردم. کاسه مربا و عسل و شیره خرما را هم روی میز گذاشتم تا در کنار سبد حصیری نان، همه چیز مهیای یک صبحانه نو عروسانه باشد که مجید در چهارچوب درِ آشپزخانه ایستاد و با لبخندی تحسین آمیز گفت: «چی کار کردی الهه جان! من عادت به این صبحونه‌ها ندارم!» در برابر لحن شیرینش لبخندی زدم و گفتم: «حالا شیر می‌خوری یا چایی؟» صندلی فرفورژه قرمز رنگ را عقب کشید و همچنان که می‌نشست، پاسخ داد: «همون چایی خوبه! دستت درد نکنه!» فنجان چای را مقابلش گذاشتم و گفتم: «بفرمایید!» که لبخندی زد و با گفتن «ممنونم الهه جان!» فنجان را نزدیک‌تر کشید و من پرسیدم: «امشب دیر میای؟» سری جنباند و پاسخ داد: «نه عزیزم! ان‌شاء‌الله تا غروب میام.» و من با عجله سؤال بعدی‌ام را پرسیدم: «خُب شام چی می‌خوری؟» لقمه‌ای را که برایم پیچیده بود، مقابلم گرفت و با شیرین زبانی جواب داد: «این یه هفته همه غذاها رو من انتخاب کردم! امشب بگو خودت دلت چی می‌خواد!» با لبخندی که به نشانه قدردانی روی صورتم نشسته بود، لقمه را از دستش گرفتم و گفتم: «من همه غذاها رو دوست دارم! تو بگو چی دوست داری؟» و او با مهربانی پاسخم را داد: «منم همه چی دوست دارم! ولی هنوز مزه اون خوراک میگو که مامانت اونشب پخته بود، زیرِ زبونمه!» از انتخاب سختی که پیش پایم گذاشته بود، به آرامی خندیدم و گفتم: «اون غذا فقط کار مامانه! اگه من بپزم به اون خوشمزگی نمیشه!» به چشمانم خیره شد و با لبخندی شیطنت‌آمیز گفت: «من مطمئنم اگه تو بپزی خیلی خوشمزه‌تر میشه!» و باز خلوت سحرگاهی خانه از صدای خنده های شاد و شیرینش پُر شد. از خانه که بیرون رفت، طبق عادت این چند روزه زندگی‌مان، با عجله چادر سر کردم و برای خداحافظی به بالکن رفتم. پشت در حیاط که رسید، به سمتم برگشت و برایم دست تکان داد و رفت و همین که در را پشت سرش بست، غم دوری‌اش بر دلم نشست و به امید بازگشتش، آیت‌الکرسی خواندم و به اتاق برگشتم. حالا تا غروب که از پالایشگاه باز می‌گشت، تنها بودم و باید خودم را با کارهای خانه سرگرم می‌کردم. خانه که با یک تخته فرش سفید و ویترین پُر شده از سرویس‌های کریستال، نمایی تمام عیار از خانه یک نوعروس بود. پرده‌های اتاق را از حریر سفید با والان‌های ساتن طلایی رنگ انتخاب کرده بودم تا با سرویس چوب طلایی رنگم هماهنگ باشد. دلتنگی‌های مادر و وابستگی عجیبی که به من داشت، به کمک دستِ تنگ مجید آمده و قرار شده بود تا مدتی در همین طبقه اجاره‌ای از خانه پدری زندگی کنیم. البته اوضاع برای مجید تغییر نکرده بود که بایستی همچنان اجاره ماهیانه را پرداخت می‌کرد و پول پیش خانه هم در گاوصندوق پدر جا خوش کرده بود، نه مثل ابراهیم و محمد که بی‌هیچ هزینه‌ای تا یکسال در این طبقه زندگی کردند. 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگ این مهربانی ات هستیم😔😭 سردار دلها💔 #گلزار_شهدا_کرمان #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
دلتنگ این مهربانی ات هستیم😔😭 سردار دلها💔 #گلزار_شهدا_کرمان #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 شادی ارواح طیبه شهداء خصوصا شهید حاج قاسم سلیمانی یک فاتحه و سه صلوات 🌸🌸🌸
شبتون شهدایی 🍂 خواب حاج قاسم رو ببینید😊😴
﷽❣ ❣﷽ دیدنِ روی تـو بر دیده جلا می بخشد قدمِ یار به هـــر خانه صفا می بخشد بدتر از دردِ جدائی به دلم دردی نیست خاکِ پاهای تو گفتند دوا می بخشد 🌺🌺🌺 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار حاجی‌زاده: در موضوع خودرو می‌توان به ارزآوری رسید فرمانده نیروی هوافضای سپاه: 🔹برای جبران عقب ماندگی در حوزه خودرو باید سیاست پلکانی با در نظر گرفتن اولویت‌ها را دنبال کنیم. 🔹از وابستگی باید رها شویم و در مرحله بعد به کیفی سازی و ارزان سازی برسیم. 🔹اگر کارهای قبلی در بخش خودرو با دانشگاه به نتیجه نرسیده به این دلیل است که قرارداد وجود نداشته است. 🔹در صورتی که اگر این اقدام انجام شود، سریعا به نتیجه می‌رسیم و حتی می‌توانیم به نقطه‌ای برسیم که از صادرات خودرو ارز‌آوری داشته باشیم. 🆔 @basirat_enghelabi110