فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹موج سند 2030زدایی از دامغان به یزد رسید
🔹با ابتکار جدید دیگر
🔹دبستان قرآنی پسرانه امیر بهادری یزد
🔹کلاس اول
🔴 شهر بعدی کجا خواهد بود؟
#سند_2030
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
✅ روزهای سیاه تروریستها در عراق
☑ طی روزها و هفته های اخیر، ده ها حمله به کاروان نظامیان آمریکایی در عراق صورت گرفته است که آخرین آن، هلاکت سه نفر از مزدوران عضو سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) در روز گذشته می باشد.
مقاومت، تازه بازی را در عراق شروع کرده است و کفتارهای آمریکایی، در روزها و هفته های آینده، سرنوشت سیاه تری در پیش رو خواهند داشت. آمریکا درحال طراحی و اجرای خیمه شب بازی سازش گاوهای شیرده منطقه با رژیم صهیونیستی است ولی جریان مقاومت اجازه چیدن میوه از این باغ خیانت و رو سیاهی را به آمریکا و اسرائیل نخواهد داد.
حملات جوانان عراقی مبارز و مخالف اشغالگری، تا اخراج چکمه پوشهای شیطان از عراق و کل منطقه ادامه خواهد یافت.
آمریکا در دوره قبل، با ۴۰۰۰ تابوت، عراق را ترک کرد ولی پیش بینی می شود، این بار تروربستهای ببشنر به هلاکت برساند و روزهای سیاهتری در انتظار اشغالگران و جنایتکاران باشد.
باید به انتظار نشست و دید، این بار مقاومت با سربازان کاخ سیاه چه خواهد کرد.
#مقاومت
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
با دعای مومنین حال استاد انصاریان رو به بهبودی است
حجت الاسلام صابریان، مسئول دفتر استاد انصاریان: به لطف الهی، دعای محبین اهلبیت و زحمات کادر درمانی وضعیت جسمی و شرایط تنفسی استاد انصاریان نسبت به روز های گذشته بسیار مطلوب است و آن طور که پزشکان اعلام کردهاند الحمدلله خطر رفع شده است.
استاد انصاریان از همه مومنین و محبین اهل بیت (ع) که در این مدت جویای حال ایشان بودند تشکر کرد.
استاد انصاریان برای پیگیری ادامه درمان باید همچنان در بیمارستان تحت نظر باشند، لذا از مردم عزیز می خواهیم همچنان برای شفاء همه بیماران و استاد انصاریان دعا کنند.
🔥نقل شده از کانال رسمی ایشان🔥
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
.
شکست خورده!
🔹ترامپ مقابل ایران شکست خورد.
🔹ترامپ مقابل چین شکست خورد.
🔹ترامپ مقابل روسیه شکست خورد.
🔹ترامپ مقابل کره شمالی شکست خورد.
🔹ترامپ در شورای امنیت شکست خورد.
♦️آیا او می تواند دیکته بحرین و امارات و دومنیکن را به عنوان دستاورد سیاست خارجی فاکتور کند؟
🔹ترامپ درباره ابرقدرتی چی فکر می کرد و چی شد؟! آن اوایل که سر کار آمده بود، حتی به چین زور می گفت و پای میز مذاکره می آورد.
♦️اما حالا رونویسی از توافق های مرُده و پوسیده ای مثل کمپ دیوید، اسلو، مادرید، شرم الشيخ و آناپوليس را تنها دستاورد خارجی خود می داند.
🖌 محمد ایمانی
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_هشتم
و دروغ نمیگفتم که اگر رفتن با مجیدِ شیعه را انتخاب میکردم، برای همیشه از دیدن خانوادهام محروم میشدم و نه فقط خانه و خاطرات مادرم که ارتباط با پدر و برادرانم را هم از دست میدادم، ولی اگر مجید مذهب اهل سنت را میپذیرفت، به هر دو خواسته قلبیام میرسیدم که هم همسرم به صراط مستقیم هدایت میشد و هم در حلقه گرم خانوادهام باقی میماندم و میدان فراخ سکوت سنگینش چه فرصت خوبی بود که بتوانم تا عمق دروازههای اعتقادیاش یکه تازی کنم و من بیخبر از خنجرهایی که یکی پس از دیگری بر قلبش میزدم، همچنان میتاختم: «اگه قرار باشه من با تو بیام، باید تا آخر عمر قید بابا و بردارهام رو بزنم! ولی تو فقط باید قبول کنی که یه سری کارها رو انجام بدی! مگه تو خودت نمیگی همه ما مسلمونیم و فقط یه سری اختلافات جزئی داریم؟ خُب از این اختلافات جزئی بگذر و مثل یه مسلمون سُنی زندگی کن! من که ازت چیز زیادی نمیخوام! اگه تو مذهب تسنن رو قبول کنی، دوباره بر میگردی تو همین خونه زندگی میکنی، مثل من!»
چشمانش را نمیدیدم ولی رنگ رنجش نگاهش را از همان پشت تلفن احساس کردم که دیگر نتوانستم بیش از این زبان بچرخانم و او در برابر خطابههای عریض و طویلم، تنها یک سؤال ساده پرسید: «اگه نشم؟» و من همانطور که دستم روی تنم بود و حرکت نرم و آهسته حوریه را زیر انگشتان مادریام احساس میکردم، ایمان داشتم که مجید، چه شیعه و چه سُنی، تنها مرد زندگی من و پدر دخترم خواهد بود و باز نمیخواستم این فرصت طلایی را از دست بدهم که با لحنی گلهمندانه پرسیدم: «چرا نشی؟!!! یعنی من برای تو انقدر ارزش ندارم؟!!!» و میخواستم همینجا کار را تمام کنم و به بهای عشق الهه هم که شده، قلبش را به سمت مذهب اهل تسنن بکشانم که با سوزی که از عمق جانم بر میآمد، تیر خلاصم را زدم: «یعنی حاضری منو طلاق بدی، دخترت رو از دست بدی، زندگیات از هم بپاشه، ولی دست از مذهبت برنداری؟!!!»
و هنوز شرارههای زبانم به پایان نرسیده، عاشقانه مقابلم قد علم کرد: «الهه! تو وقتی با من ازدواج کردی، قبول کردی با یه مرد شیعه زندگی کنی، منم قبول کردم با یه دختر سُنی زندگی کنم. من تا آخر عمرم پای این حرفم میمونم، پشیمون هم نیستم! این دختر سُنی رو هم بیشتر از همه دنیا دوست دارم. الهه! من عاشق این دختر سُنیام! حالا تو میخوای بزنی زیر حرفت؟!!! اونم بخاطر کی؟!!! بخاطر یه دختر وهابی که خودت هم قبولش نداری!» و حالا نوبت او بود که مرا در محکمه مردانهاش به پای میز محاکمه بکشاند: «حالا کی حاضره همه زندگیاش رو از دست بده؟!!! من یا تو؟!!!»
و من در برابر این دادخواهی صادقانه چه پاسخی میتوانستم بدهم جز اینکه من هم دلم میخواست به هر بهانهای همسر شیعهام را به مذهب عامه مسلمانان هدایت کنم و حالا این بهانه گرچه به دست عفریتهای به نام نوریه، به دست آمده و بهترین فرصتی بود که میتوانستم مجید را در دو راهی عشق الهه و اعتقاد به تشیع قرار دهم، بلکه او را به سمت مذهب اهل سنت بکشانم. هر چند از لحن محزون کلامش پیدا بود تا چه اندازه جگرش از حرفهایم آتش گرفته، ولی حالا که به بهای شکستن شیشه احساس همسرم این راه را آغاز کرده بودم، به این سادگیها عقبنشینی نمیکردم و همچنان بر اجرای نقشهام مصمم بودم تا ساعت هشت صبح که پدر کلید را در قفلِ در چرخاند و با صورتی عصبی قدم به خانهام گذاشت.
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_نهم
گوشه مبل کِز کرده و باز با دیدن هیبت هولناکش رنگ از صورتم پریده بود و او آنقدر عجله داشت که همانجا کنار در پرخاش کرد: «چی شد؟ چی کار میکنی؟ کِی میری دادگاه درخواست بدی؟ هان؟ من به نوریه قول دادم امروز دست پُر برم دنبالش!» از شنیدن نام دادگاه دلم لرزید و اشک پای چشمم غلطید و پدر که انگار حوصله گریههایم را نداشت، چین به پیشانی انداخت و کلافه صدا بلند کرد: «بیخودی آبغوره نگیر! حرف همونه که گفتم! طلاق میگیری! خلاص!» سایه ترسش آنقدر سنگین بود که نمیتوانستم سرم را بالا بیاورم و همانطور که نگاهم روی گلهای قالی ثابت مانده بود، با بغضی که راه گلویم را بسته بود، پرسیدم: «خُب... خُب این بچه چی؟» که نگذاشت حرفم تمام شود و با حالتی عصبی فریاد کشید: «من به این توله سگ کاری ندارم! امروز باید بری دادگاه تقاضای طلاق بدی تا دادگاه تکلیفت رو روشن کنه! وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی!»
سپس به دیوار تکیه زد و با حالتی درمانده ادامه داد: «تو برو تقاضا بده تا لااقل من به نوریه بگم درخواست طلاق دادی. بهش بگم اون مرتیکه دیگه تو این خونه نمیاد و تو تا چند ماه دیگه ازش طلاق میگیری، شاید راضی شه برگرده.» سرم را بالا آوردم و نه از روی تحقیر که از سرِ دلسوزی به چشمان پیر و صورت آفتاب سوختهاش، خیره ماندم که در کمتر از ده ماه، ابتدا سرمایه و تجارت و بعد همه زندگیاش را به پای این خانواده وهابی به تاراج داد و حالا دیگر هیچ اختیاری از خودش نداشت، ولی من نمیخواستم به همین سادگی خانوادهام را به پای خودخواهیهای شیطانی نوریه ببازم که کمی خودم را روی مبل جمع و جور کردم و با صدایی که از ترس توبیخ پدر به سختی بالا میآمد، پاسخ دادم: «اگه... اگه مجید قبول کنه سُنی شه...» که چشمانش از خشم شعله کشید و به سمتم خروشید: «اسم اون پسره الدنگ رو پیش من نیار! اون کافر بیشرف آدم نمیشه! اگه امروز هم قبول کنه، پس فردا دوباره جفتک میندازه!»
از طنین داد و بیدادهای پدر باز تمام تن و بدنم به لرزه افتاده و میخواستم فداکارانه مقاومت کنم که با کف هر دو دستم صورت خیس از اشکم را پاک کردم و میان گریه التماسش کردم: «بابا! تو رو خدا! یه مهلتی به من بده! شاید قبول کرد! اگه قبول کنه که سُنی شه دیگه هیچ کاری نمیکنه! دیگه قول میدم به نوریه حرفی نزنه! بابا قول میدم...» و هنوز حرفم تمام نشده، به سمتم حمله کرد و دست سنگینش را به نشانه زدن بالا بُرد: «مگه تو زبون آدم نمیفهمی؟!!! میگم باید طلاق بگیری! همین!» سپس با چشمان گودرفتهاش به صورت رنگ پریدهام خیره شد و با بیرحمی تمام تهدیدم کرد: «بلند میشی یا به زور ببرمت؟!!! هان؟!!!» و من که دیگر نه گریههای مظلومانهام دل سنگ پدر را نرم میکرد و نه میتوانستم از خیر سُنی شدن مجید بگذرم، راهی جز رفتن نداشتم که لااقل در این رفت و آمد دادگاه و تقاضای طلاق، هم عجالتاً آتش زبان پدر را خاموش میکردم و هم مهلتی به دست میآوردم تا شاید کوه اعتقادات مجید را متلاشی کرده و مسیر هدایتش به مذهب اهل سنت را هموار کنم، هرچند در این مسیر باید از دل و جان خودم هزینه میکردم، اما از دست ندادن خانواده و سعادتمندی مجیدم، به تحمل اینهمه سختی میارزید که بلاخره به قصد تقاضای طلاق از خانه بیرون رفتم.
تخته کمرم از شدت درد خشک شده و نفسهایم بریده بالا میآمد و به هر زحمتی بود، با قدمهای کُند و کوتاهم طول خیابان را کنار پدر طی میکردم. نمیتوانستم همپای قدمهای بلند و سریعش حرکت کنم که به شوق رسیدن به نوریه، خیابان منتهی به دادگاه را به سرعت میپیمود و من نه تنها از کمردرد و ضعف بدنم که از غصه کاری که میکردم، پایم به سمت دادگاه پیش نمیرفت. هرچند میدانستم که این درخواست طلاق فقط برای رها شدن از فشار هر روز و شب پدر و گرفتن مهلتی برای متقاعد کردن مجید است، ولی باز هم نمیتوانستم تحمل کنم که حتی یک قدم به قصد جدایی از مجیدم بردارم.
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
@basirat_enghelabi110
🦋🦋
خواندن دعای غریق به جهت دور ماندن از فتنه های آخر زمان هر روز بعد از نماز صبح
👇👇👇👇
بسم الله الرحمن الرحیم
💐 يا الله يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ، يَا مُقَلِّب
الْقُلُوبِ ثَبّتْ قَلْبِی عَلَى دِينِكَ
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🎙/ میرزا اسماعیل دولابی(ره):
🔻یک وقت نگویید هر چه دعا میکنیم
مستجاب نمیشود، اگر خدا نمیخواست
شما نمیتوانستید دعا کنید. وقتی با حال
دعا با خدا حرف میزنیم این را خدا
خواسته که نصیب ما شده است.
☝️بیجهت دستها را بالا نگرفتهایم.
خودش اول اجابت کرده است بعد ما
دعا کردیم.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
💥 عذاب شمر
علامه امینی می گوید: مدتها فکر می کردم که خداوند چگونه شمر را عذاب می کند؟در عالم رویا دیدم،آقا امیر المومنین علیه السلام در مکانی خوش آب و هوا،روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستاده ام.دو کوزه نزد ایشان بود.فرمود: این کوزه ها رو بردار و برو از آنجا آب بیاور اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزهها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم. ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر میشود. دیدم از دور کسی رو به من میآید. هر چه او به من نزدیکتر میشود هوا گرمتر میگردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او #شمر، قاتل حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است. وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمیگذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت مینمودم .دیدم اکنون کوزهها را از دست من میگیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزهها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد. او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بیاندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر میشد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند. به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب میدهد. اگر یک قطره آب آن استخر را مینوشید از هر زهری تلختر، و از هر عذابی برای او درد ناکتر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم.
داستان دوستان، ج 3، ص 163
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🌀 در سالروز تشکیل نیروهای سهگانه سپاه منتشر شد؛
✍ دست خط مبارک حضرت امام خمینی (ره) بهعنوان سند تاریخی بسیار مهم و کمتر دیدهشده
◀️ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در سالروز تشکیل نیروهای سهگانه سپاه دست خط مبارک حضرت امام خمینی (ره) بهعنوان سند تاریخی بسیار مهم و کمتر دیدهشده در سالروز تشکیل نیروهای سهگانه سپاه را منتشر کرد.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 مروری بر عملکرد و اشتباهات وزیرنفت روحانی در ۷ سال و چند ماه اخیر
▪️چرا زنگنه هیچ وقت استیضاح نمیشود!؟
✍️ حمیدرضا جوانبخت: بیش از ۷ سال از عملکرد بیژن زنگنه در وزارت نفت میگذرد. شواهد میدانی و گزارشات رسمی نشان میدهد عملکرد او در ۷ سال اخیر به هیچ وجه رضایت بخش نبوده است.
🔹 توقف پالایشگاهسازی در دوره وی، برخی قراردادهای مسئله داری مثل توتال و کرسنت که غرامتهای سنگینی را به جمهوری اسلامی تحمیل کردند و دفاع از آنها، اصرار بر حذف کارت سوخت و بازگرداندن دوباره آن که نتیجهاش میلیاردها تومان قاچاق سوخت و حوادث آبان ماه بود، تنزل جایگاه ایران در اوپک به دلیل فقدان دیپلماسی انرژی که بارها زنگنه وعده آن را داد و خودش را ژنرال و متخصص آن عرصه معرفی کرد، اخراج متخصصین از صنعت نفت، اصرار بر خام فروشی و.... تنها و تنها بخش کوچکی از اقدامات اوست که هیچ گاه افکار عمومی نتوانستند پاسخ مناسبی از سوی وی در مقابل این ابهامات دریافت کنند!
🔹 هیچگاه مشخص نشد که چرا زنگنه بابت خسارتهای وارد کرده به منابع انرژی ایران توسط نهادهای نظارتی مثل دستگاه قضا و مجلس شورای اسلامی بازخواست نشده و کماکان این روند ادامه دارد ؟
🔹 چرا مجلس شورای اسلامی از اختیارات قانونی خودش در جهت استیضاح بیژن زنگنه و پایان دادن به این رویه فاجعهبار استفاده نمیکند؟!
چه مانعی بر سر راه استیضاح زنگنه وجود دارد ؟!
✍️ در این گزارش تحلیلی خسارتهایی که بیژن زنگنه در سالهای اخیر به صنعت نفت کشور وارد کرده است را مرور میکند.
🔍 جزئیات کامل گزارش بخوانید 👇👇
🖇 bit.ly/2ZGqSdV
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110