eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان😊 امشب با قسمتهای 284 و 285 از مستند داستانی در خدمت شما هستیم🌹🌸
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و هشتاد و چهارم 🕌 چند روزی هم می‌شد که حقوق کار در دفتر مسجد را هم گرفته بود تا بتوانیم از این به بعد خرج زندگیمان را خودمان بدهیم و به همین بهانه، دیگر باری هم بر دوش غرور مردانه‌اش نبود و حسابی احساس رضایت می‌کرد. 💴 حقوق کار در دفتر مسجد چندان زیاد نبود، ولی می‌توانست کفاف یک زندگی ساده را بدهد، به خصوص که آسید احمد همچنان حواسش به ما بود و هر از گاهی چه خودش چه مامان خدیجه، برای ما میوه نوبرانه یا وسیله مورد نیازی می‌آوردند و خیلی اوقات ما را میهمان سفره با برکتشان می‌کردند تا کمتر تحت فشار خرج زندگی با این حقوق اندک قرار بگیریم. 🏭 مجید کار خودش در پالایشگاه را بیشتر می‌پسندید و حقوق بهتری هم می‌گرفت، ولی از همین کار ساده در مسجد هم راضی بود و خدا را شکر می‌کرد. 👨🏻⚕ با دست راستش هنوز نمی‌توانست کار زیادی انجام دهد و دیروز دکتر پس از معاینه، وعده داده بود که شاید تا یکی دو ماه دیگر وضعیتش بهتر شده و بتواند به سر کارش در پالایشگاه بازگردد. 🌅 خورشید مثل اینکه از یک روز آتش باری بر سرِ بندر خسته شده باشد، به روی بستر آبی دریا دراز کشیده و کم کم می‌خواست بخوابد که نیمی از چشمانش به زیر دریا رفته و با نیم دیگری از نگاه داغ و پُر حرارتش همچنان برای کودکانی که در ساحل می‌دویدند و بازی می‌کردند، دست تکان می‌داد که من و مجید هم از روی نیمکت بلند شدیم تا با این غروب زیبا خداحافظی کرده و راهی خانه شویم، ولی دلمان نمی‌آمد از این صحنه رؤیایی دل بکنیم که به جای مسیر منتهی به خیابان، به سمت دریا رفتیم و درست جایی که امواج بر روی ساحل می‌خزیدند و باز عقب می‌کشیدند، برای لحظاتی به تماشای غروب پُر ناز و کرشمه خورشید ایستادیم. 🏝 شانه به شانه هم، رو به دریا ایستاده و در دل وزش باد خوش بوی جنوب، چشم به افق سرخ خلیج فارس سپرده و به قدری دل از دست داده بودیم که بوسه نرم آب بر قدمهایمان را حس نمی‌کردیم تا لحظه‌ای که احساس کردم مچ پایم در آب فرو رفت که خودم را عقب کشیدم و با صدایی هیجان‌زده، مجید را صدا زدم: 🏻وای مجید! خیس شدم! 🌊 موج آخری حسابی شیطنت کرده و قدم‌هایمان را تا مچ پا در آب فرو برده بود، ولی مجید که جوراب به پایش نبود، خیسی آب را از زیر دمپایی‌های لا‌انگشتی‌اش به خوبی حس کرده و به روی خودش نیاورده بود که به آرامی خندید و گفت: 👌🏻حالا خوبه بندری هستی و انقدر از آب می‌ترسی! 🏻 ابرو در هم کشیدم و همانطور که پاهایم را تکان می‌دادم تا آب دمپایی‌هایم خارج شود، با لحنی کودکانه گلایه کردم: - نمی‌ترسم! می‌خواستم برم مسجد! حالا جورابم خیس شد! 🏻🏻 و دیگر خیسی جوراب از یادم رفت و هر دو به همدیگر خیره شدیم که با آمدن نام مسجد، هر دو به یاد یک موضوع افتاده و من زودتر به زبان آمدم: ⁉ حالا چی کار کنیم؟! 🏻و مجید دقیقاً می‌دانست چه می‌گویم که با خونسردی پاسخ داد: - خُب میریم همین مسجد اهل سنت که اونطرف خیابونه! 🏻 ولی من از روزی که به خانه آسید احمد آمده بودم، نمازهایم را در خانه خوانده یا به همراه مامان خدیجه به مسجد شیعیان محله رفته و به امامت آسید احمد اقامه کرده بودم! 🆔 @basirat_enghelabi110
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و هشتاد و پنجم 🕌 حتی پس از آن شب که اهل سنت بودنم بر ملا شد، باز هم چند نوبت با مامان خدیجه و زینب‌سادات به همان مسجد رفته و در بین صفوف شیعیان و بدون پنهان کاری، نمازم را به شیوه اهل سنت خوانده بودم که با ناراحتی گفتم: 🏻آخه آسید احمد ناراحت میشه! می‌فهمه ما سرِ اذان مغرب بیرون بودیم و نرفتیم مسجدشون! 💭 فکری کرد و با آرامشی که از مهربانی آسید احمد آب می‌خورد، پاسخ دل نگرانی‌ام را داد: 🏻خُب حالا امشب بغل مسجد اهل سنت هستیم، چه کاری اینهمه راه تا اونجا بریم؟ خُب همینجا نماز می‌خونیم! مطمئن باش ناراحت نمیشه! مهم نماز اول وقته! 🌅 و برای اینکه خیالم را راحت کند، اشاره کرد تا حرکت کنیم. 🏝 دمپایی‌هایمان حسابی خیس شده و ماسه‌های ساحل را به خودش می‌گرفت و تا وقتی به مسجد رسیدیم، نه فقط دمپایی که جورابم غرق ماسه شده و خجالت می‌کشیدم با این وضعیت داخل مسجد شوم که از مجید جدا شده و یکسر به سالن وضوخانه رفتم. 🏻در تمام زمانی که وضو می‌گرفتم، فکرم پیِ مجید بود که می‌توانست امشب هم مثل شب‌های دیگر به مسجد آسید احمد برود و نمازش را به جماعت شیعیان بخواند، ولی خودش پیشنهاد داد تا به مسجد اهل سنت بیاییم و با اینکه حالا عضوی از اعضای مسجد شیعیان شده بود، بی هیچ اکراهی به مسجد اهل تسنن آمده و ابایی نداشت که کسی او را در این محل ببیند و همین برایم بس بود تا باز هم هوای تبلیغ مذهب تسنن برای همسرم به سرم بزند، هر چند در این مدت آتش تند و تیز علاقه‌ام به سُنی شدن مجید تا حدودی سرد شده و تیغ مناظره‌هایم هر روز کُندتر می‌شد که دیگر چون گذشته تب و تابی برای هدایت مجید به مذهب اهل سنت در دلم نبود و احساس می‌کردم او در همین مذهب تشیع هم مثل یک مسلمان سُنی به خدا نزدیک است. 🌳🏣🌴حالا بیش از یک ماه بود که در خانه عده ای شیعه مقید زندگی کرده و شب و روزم را با ذکر توسل و مناجات‌های شیعیان می‌گذراندم و هیچ کم و کاستی در اعتقاداتشان نمی‌دیدم که بخواهم به ضرب مناظره و مباحثه، زندگی را بر خودم سخت و تلخ کنم تا از همسرم یک مسلمان سُنی بسازم. 👌🏻هر چند شاید هنوز هم اگر روزی می‌رسید که مجید مذهب اهل سنت را می‌پذیرفت، خوشحال می‌شدم، اما دیگر از شیعه بودنش هم ناراحت نبودم که به چشم خود می‌دیدم شیعه در مسلمانی، کمتر از اهل سنت نیست، مگر عشقی که در چشمه جانشان برای خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌جوشید و من هنوز فلسفه‌اش را نمی‌فهمیدم و گاهی به حقیقت چنین ارتباط پُر رمز و رازی شک می‌کردم. 🏴🏳 وقتی می‌دیدم شبی به مناسبت میلاد یکی از ائمه (علیهم‌السلام)، جشن مفصلی به پا می‌کنند و چند روز بعد به هوای شهادت کسی دیگر، لباس عزا به تن کرده و از اعماق جانشان ضجه می‌زنند، ناراحت می‌شدم که هنوز یکسال از گریه‌های شب قدر و توسل‌های عاجزانه‌ام به دامان ائمه (علیهم‌السلام) نگذشته و فراموش نکرده بودم که مادرم بعد از اینهمه ضجه و ناله، چه ساده از دستم رفت. ⁉ هنوز هم نمی‌دانستم چرا وقتی به خاطر امام جواد (علیه‌السلام) دلم برای حبیبه خانم و دخترش به رحم آمد و به تخلیه خانه رضایت دادم، آواری از مصیبت بر سر زندگی‌ام خراب شد که دخترم از دستم رفت، مجید تا پای مرگ کشیده شد و همه سرمایه زندگی‌مان به یغما رفت، ولی اینهمه نشانه هم نمی‌توانست حقیقت توسل به اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیهم‌اجمعین) را لکه‌دار کند که در شب شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) و به خاطر گریه‌های من و دست نیازی که مجید به دامن این امام بلند کرد بود، معجزه‌ای در زندگی‌مان رخ داد که غرق چنین نعمت و کرامتی شدیم و وقتی جاده افکارم به اینجا می‌رسید، درمانده می‌شدم که باز هم حقیقت این شیدایی‌های شیعیان را نمی‌فهمیدم. 🆔 @basirat_enghelabi110
میگن چوب خدا صدا نداره😂😂😂 فکر کنید علتشو پیدا میکنید 😁 #انتخابات_آمریکا #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
صادق راست میگه!!! در آمریکا قدرت قانونه. برا همین کسی جرئت نمیکنه 3 روز قبل از انتخابات بگه اگر ما پیروز نشدیم بریزید تو خیابونا یا هنوز صندوق‌ها باز نشده، یکی اعلام کنه که با اختلاف زیاد اینجانب رئیس جمهور شدم. توییتر و فیس بوک و اینستاگرام هم هر کس ادعای تقلب کنه حذفش میکنن. #انتخابات_آمریکا #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️طنز سیاسی #انتخابات_آمریکا 🔴 من باختم بدم باختم.. 🔺فقط بذارید برم من.. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
📜 شهید زکریا شیری: از خواهران سرزمینم می‌خواهم با حفظ حجاب، امانتدار خون شهدا باشند. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
آیت الله بهجت(ره) : هر چه ما گشتیم ذکری بالاتر از "صلوات" پیدا نکردیم . اگر کسی حال #قرآن خواندن ندارد ، زیاد #صلوات بفرستد.🌹 ☘اللّٰهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وآل مُحمّد وعجل فرجهم☘ #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🌸🍃🌸🍃 فردی برای امام صادق(علیه السلام) خبری آورد که فلانی در مهمانی علیه شما حرف میزد! امام صادق فرمود: حتما اشتباه شنیده ای! گفت: نه مطمنم امام صادق فرمود: شاید تاریک و شلوغ بوده و اشتباه فهمیده ای گفت: نه یقین دارم! امام فرمود: شاید در عصبانیت و اجبار بوده و حرفی زده! گفت: در آرامش و اختیار بوده است. 💎امام صادق(علیه السلام) آنقدر بهانه آورد تا آن فرد خبرچین خسته و پشیمان شد! اخلاق مومنانه یعنی نسبت به برادر دینی ات حسن ظن داشته باشی چون 💎امام صادق(ع) فرمود حسن ظن و خوش گمانی از قلب سالم ناشی میشود. 📕 مصباح الشريعة ص٥١٥ 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ﷽❣ ❣﷽ (عج) من معمای دلم را به نگاه تو فقط حل کردم؛ تو بیا تا گره کار جهان باز شود … 🕊 🌼 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 حکم اعدام یک رئیس دانشگاه به جرم جاسوسی برای سیا ♦️حکم اعدام یکی از روسای دانشگاه ها به دلیل همکاری با عوامل سیا و انتقال مجموعه ای از اطلاعات به آن ها، صادر شده است. ♦️عوامل سیا با طراحی یک سناریو مانع از خروج دختر وی از آمریکا شده و تنها شرط رفع ممنوع الخروجی وی را همکاری اطلاعاتی این رئیس دانشگاه با این سازمان اعلام کرده بودند. وی نیز متاسفانه این همکاری را قبول کرده بود. 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 روحانی به فریدون گفته با دانیال‌زاده زدوبند کند؟! ♦️ روزنامه «کیهان» نوشت: حسین فریدون ضمن ارسال جوابیه طولانی و بی‌ارتباط به یک خبر، مدعی شد دادگاهی شدن وی به خاطر برادرش (حسن روحانی) بوده و او به وکالت در حبس است نه به اصالت! این در حالی است که پس از رسانه‌ای شدن رد پای حسین فریدون در برخی تخلفات، تدریجا او از تصاویر حضور در کنار رئیس‌جمهور و دولت حذف شد و حال آنکه او پیش از آن حتی به‌عنوان فرستاده شخصی رئیس‌جمهور، به مذاکرات با جان کری گسیل شده بود! ♦️ اینکه ادعا شود حکم حبس، به وکالت است، یعنی اینکه خدای ناکرده روحانی به وی گفته با دانیال‌زاده و امثال او زدوبند کند؟! 🆔 @basirat_enghelabi110
♨️فوری #انتخابات_امریکا 📍توئیت جدید ترامپ: من این انتخابات را برده‌ام، با اختلاف زیاد! #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⛔️فتح لانه مزدوران اقتصادی آمریکا 🔻دلار از اول تاریخ! تا قبل برجام به ۴۰۰۰تومان نرسیده بود؛ اما بدون دلیل، پس از پیشی گرفتن #بایدن ، فقط در روز تعطیل! ۴۰۰۰تومان افت کرد و بورس بالا رفت و ... 🔻این دلیل واضح هدایت اقتصاد ما توسط مزدوران وطنی آمریکاست 🔻اکنون وقت پاتک و فتح «لانه مزدوران اقتصادی» و محاکمه عاملان «خشونت اقتصادی» بر علیه مردم مظلوم است. ✍حمیدرضا ابراهیمی #مرگ_بر_آمریکا #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 آخرین نتیجه 🔹 جوبایدن با ۲۸۴ رای الکترال پیروز انتخابات آمریکا شد. 🔹دونالد ترامپ، از پذیرش پیروزی بایدن خودداری کرد و اظهار داشت که انتخابات هنوز با پایان خود فاصله دارد 🆔 @basirat_enghelabi110
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و هشتاد و ششم 💣 سخنان بعد از نماز مغرب امام جماعت، معطوف به ظهور فتنه داعش در عراق بود که همین ده روز پیش، اعضای این لشگر شیطانی هزار و هفتصد نفر از دانشجویان یک دانشکده نظامی را به جرم همکاری با دولت عراق، به طور دسته جمعی اعدام کرده بودند. 🎙شیخ محمد به طور قاطع از حکم جهاد آیت الله سیستانی برای مبارزه با داعش حمایت می‌کرد و خبر داد که علمای اهل سنت عراق از جمله رئیس مجمع علمای اهل تسنن عراق هم قاطعانه از این حکم جهاد پشتیبانی کرده و از مردم خواسته‌اند که برای دفاع از هویت ملی خود، قیام کنند و چه تجلی با شکوهی بود که ماشین جنگی داعش به طمع تفرقه بین مسلمانان عراق و متلاشی کردن این کشور به حرکت در آمده و حالا شیعه و سُنی، دست در دست هم، برای در هم شکستن این فتنه پیچیده تکفیری به پا خاسته بودند. 🏻🏻درست مثل من و مجید که نوریه به اتهام تکفیر، کمر به جدایی ما بسته بود و معجزه عشق کاری کرد که من و مجید بیش از هر زمان دیگری به هم نزدیک شده و کمتر از گذشته به تفاوت‌های مذهبی‌مان فکر کنیم. 🌃 از مسجد که بیرون آمدم، مجید را دیدم که به انتظارم مقابل در ایستاده و مثل همیشه به رویم می‌خندد. 📱کنارش که رسیدم، اشاره‌ای به موبایل در دستش کرد و خبر داد: 🏻 عبدالله زنگ زده بود. گفت اومده درِ خونه، منتظره برگردیم! 🏻🏻 با هم حرکت کردیم و من همزمان سؤالم را پرسیدم: ❓کاری داشت؟ 🏻شانه بالا انداخت و جواب داد: - نمی‌دونم، حرفی که نزد... 💭 ولی دلش جای دیگری بود که در دنیای خودش غرق شد تا من صدایش زدم: 🏻مجید! 🏻با همان حس و حالی که نگاهش را با خودش بُرده بود، به سمتم صورت چرخاند تا سؤال کنم: ⁉ به چی فکر می‌کنی؟! 🏻و دل بی‌ریای او، صادقانه پاسخ داد: - به تو! 👁 و در برابر نگاه متعجبم، با لبخندی لبریز متانت شروع کرد: 🏻الهه جان! داشتم فکر می‌کردم این یک ماهی که اومدیم تو این خونه، شرایط زندگی تو خیلی عوض شده! خُب شاید قبلاً تو اینهمه مراسم دعا و جشن و عزاداری شرکت نمی‌کردی، ولی خُب حالا به هر مناسبتی تو این خونه یه مجلسی هست و تو هم خواه ناخواه در جریان خیلی چیزها قرار می‌گیری! ⁉ نمی‌دانستم چه می‌خواهد بگوید و خبر نداشتم حالا او هوایی شده تا بساط تبلیغ تشیع به پا کند که نگاهم کرد و حرف دلش را زد: 🏻حالا نظرت چیه؟! 👁 نگاهم را از چشمان مشتاق و منتظرش برداشتم که نمی‌خواستم بفهمد دیگر آنچنان مخالفتی با عشق‌بازی‌های شیعیانه‌اش ندارم و او مثل اینکه به لرزیدن پای اعتقادم شک کرده باشد، سؤال کرد: ⁉ مثلاً تا حالا نشده احساس کنی که دلت می‌خواد با امام حسین (علیه‌السلام) درد دل کنی؟ 💓 و نمی‌دانم چرا نگاه دلم را به سوی امام حسین (علیه‌السلام) کشید و شاید چون همیشه محرم دردهای دلش در کربلا بود، احساس می‌کرد اگر حسی دل مرا بُرده باشد، عشق امام حسین (علیه‌السلام) است و من هنوز هم نمی‌توانستم با کسی که هرگز او را ندیده و قرن‌ها پیش از این دنیا رفته و حتی مزارش کیلومترها با من فاصله دارد، ارتباطی قلبی برقرار کنم که با صدایی سرد و بی‌روح، به سؤال سراپا عشق و احساسش دست رد زدم: 🏻نه! 🆔 @basirat_enghelabi110
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و هشتاد و هفتم 👁 ولی شاید او بهتر از من، حرارت به پا خاسته در جانم را حس کرده بود که سنگینی نگاهش را بر نیمرخ صورتم احساس کردم و صدایش را شنیدم: 🏻 پس چرا اونشب که داشتی قضیه تخلیه خونه رو برای آسید احمد و مامان خدیجه تعریف می‌کردی، نگفتی به خاطر اینکه تو رو به جان جواد‌الائمه (علیه‌السلام) قسم داده بودن کوتاه اومدی، ولی بعد اونهمه اتفاق بد برامون افتاد؟ اگه دلت پیش امام جواد (علیه‌السلام) نبود، چرا شکایت نکردی که به خاطرش ثواب کردی و کباب شدی؟!! 🎯 و چه هنرمندانه به هدف زد و من چه ناشیانه از تیررس سؤالش گریختم که با دستپاچگی پاسخ دادم: 🏻 خُب من نمی‌خواستم منت بذارم... 🏻که خندید و با زیرکی عارفانه‌ای زیرِ پایم را خالی کرد: ❓سرِ کی منت بذاری؟ مگه امام جواد (علیه‌السلام) اونجا نشسته بود؟ 🏻به سمتش برگشتم و در برابر آیینه چشمان عاشقش ماندم چه جوابی بدهم که خودش پاسخ داد: ☝🏻پس حضور امام جواد (علیه‌السلام) رو حس کردی! پس احساس کردی داره نگات می‌کنه! 👁 و به جای من، نگاه او در ساحل احساسی زیباتَر شد و دل یک دختر سُنی را شاهد عشق پاک تشیع گرفت: ☝🏻می‌بینی الهه؟ حتی اگه تو باهاش درد دل نکنی و حضورش رو قبول نداشته باشی، اون حضور داره! اون کسی که اون روز دل تو رو نَرم کرد تا برای حبیبه خانم یه کاری کنی، امام جواد (علیه‌السلام) بود! اون کسی هم که اون شب یه جوری نگات کرد تا روت نشه چیزی جلوی آسید احمد بگی، خود آقا بود! 🏻پس چرا خدا در برابر اینهمه پاکبازی‌ام، چنین سیلی محکمی به صورتم زد که به یاد حوریه بغضی مادرانه گلویم را گرفت و گلایه کردم: ⁉دپس چرا اونجوری شد؟ چرا امام جواد (علیه‌السلام) یه کاری نکرد حوریه زنده بمونه؟ 🏻و حالا داغ حوریه، در آتش زیر خاکستر مصیبت مادرم هم دمیده بود که زیر لب ناله زدم: - مثل مامانم، اون روزم بهم گفتی دعا کن، مامان خوب میشه، ولی نشد! 👁 و بی‌اختیار کاسه چشمانم از اشک پُر شد و میان گریه زمزمه کردم: ⁉ پس چرا جواب منو نمیدن؟ پس چرا من هر وقت بهشون التماس می‌کنم، عزیزم از دستم میره؟! 🏻و دیگر نتوانستم ادامه دهم که سرم را پایین انداختم تا رهگذران متوجه گریه‌های بی‌صدایم نشوند. 🏻مجید هم خجالت می‌‌کشید در برابر چشم مردم، دستم را بگیرد تا به گرمای محبتش آرامش بگیرم و تنها می‌توانست با لحن دلنشینش دلداری‌ام دهد: 💞 الهه جان! قربونت برم! گریه نکن عزیز دلم! 💓 نگاهش نمی‌کردم، ولی از لرزش صدایش پیدا بود، دل او هم هنوز می‌سوزد: 🏻 الهه جان! منم نمی‌دونم چرا بعضی وقت‌ها هر چی دعا می‌کنی، جواب نمی‌گیری، ولی بلاخره هیچ کار خدا بی‌حکمت نیس! 🏻من هم می‌دانستم همه امور عالم بر اراده حکیمانه پروردگارم جاری می‌شود، ولی وقتی زخم دلم سر باز می‌کرد و داغ قلبم تازه می‌شد، جز به بارش اشک‌هایم قرار نمی‌گرفتم که تا نزدیک خانه گوشم به دلداری‌های صبورانه مجید بود و بی‌صدا گریه می‌کردم. 🏻🏻سرِ کوچه که رسیدیم، اشک‌هایم را پاک کردم تا عبدالله متوجه حالم نشود که مجید به انتهای کوچه خیره شد و حیرت‌زده خبر داد: ⁉ اینکه ماشین محمده!!! 🆔 @basirat_enghelabi110
🌺🌺سلام صبح قشنگ تون بخیر🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقای اوباما رئیس‌جمهور مودب !! و کدخدا تون رفت!! بالاخره ترامپ زورگو و قلدر هم رفت.. جوبایدن باب طبع شما هم آمد.. اما بالاغیرتاَ یه جور از شما همت و تلاش برای مشکلات کشور ندیدیم جز گره زدن خودتون با دم ارباب کدخدا !! ترسوندن از ترامپ احمق و امید بستن به بایدن!! بصیرت انقلابی @basirat_enghelabi110
📌 در شب ورود #حضرت_معصومه"سلام الله علیها" به شهر قم در حرم آن بانو دعا گویتان هستم🌹 #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
. هفتمین فرعون هم به فنا رفت ۱- #ترامپ ، هفتمین فرعون ناکام آمریکاست. او در حالی به آخر خط رسیده، که مانند اوباما برای ایران خط و نشان می‌کشید اما عقده تسلیم و سرنگونی جمهوری اسلامیبر دل هر دو ماند. ۲- حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ۱۹ ارديبهشت۹۷: رئیس‌ جمهور آمریکا حرف‌های سخیف و سبکی زد. شاید بیش از ۱۰ دروغ در حرف‌های او بود. هم نظام را تهدید کرد، هم ملت را. بنده از طرف ملت ایران می‌گویم: آقای ترامپ! شما غلط می‌کنید. ۳- رهبر انقلاب: رفتار سخیف رئیس‌جمهور آمریکا خلاف انتظار ما نیست. این رفتار در دوران رؤسای جمهور قبل هم وجود داشت و در هر دوره‌ یک‌جور بوده. ملت ایران با قدرت ایستاده و آن [رؤسای جمهور] قبلی مُردند و استخوان‌هایشان هم پوسید و جمهوری اسلامی همچنان هست. این آقا هم خاک خواهد شد و بدنش خوراک مار و مور می‌شود و جمهوری اسلامی همچنان خواهد ایستاد. ۵- رهبر انقلاب تیر ۹۴ درباره یاوه‌گویی‌ اوباما: می‌گویند ما ایران را تسلیم کردیم؛ مگر به خواب ببینند. پنج رئیس‌جمهور دیگر در این آرزو که جمهوری اسلامی را تسلیم کنند یا مُردند یا در تاریخ گم شدند، شما هم مثل آنها. (عکس اول مربوط به تدفین بوش پدر است.) 🖌 محمد ایمانی #انتخابات_آمریکا #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
♦بایدن و آغاز مجدد جنگ شناختی - اطلاعاتی ضد انقلاب اسلامی ✍️سید علیرضا آل داود 🔶دموکرات ها همیشه برای استفاده از روش های نرم، پیچیده و اطلاعاتی بر ضد حریفشان معروف بوده اند. 🔶نمونه این فتنه های نرم استفاده هوشمندانه دموکرات ها از برخی فارسی زبانان مزدور در حوزه های نرم و اطلاعاتی امنیتی نظیر اعضای شبکه های امنیتی نایاک و پایا(تریتا پارسی، هومن مجد، سحر نوروز زاده، لیلی صرافان، جیسون رضائیان و...)، فتنه88 و... بوده است. 🔶نمونه دیگر سند دست های دراز مشت های باز بود که توسط نایاک پیشنهاد شد و متاسفانه اکثر بندهای آن در کشور توسط جریان نفوذ و تحریف اجرا شده است و بخشی از شرایط امروز کشور متاثر از اجرای این سند است. 🔺در چنین شرایطی و با روی کار آمدن بایدن جریان مومن انقلابی باید در مباحث بصیرت افزایی در حوزه های شناختی و نرم فعال شده و دستگاه های امنیتی بر روی عناصر نفوذی داخلی و خارجی با حساسیت بیشتری عمل کنند. ⭕️همچنین با توجه به تبحر جریان دموکرات بر روی انقلاب های رنگی و ایجاد فتنه با بستر فضای مجازی هرچه سریعتر باید تکلیف موضوعات مرتبط با حکمرانی سایبری-رسانه ای انقلاب اسلامی روشن شود. ⭕️قطعا جنگ با دشمن نقابدار که پنجه چدنی اش را در زیر دستکش مخملی پنهان کرده سخت تر از دشمن عیان خواهد بود. #بایدن #مرگ_بر_آمریکا #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110