🔖نامه‌ای کوتاه از ۳۲۵ نفر از بانوان پزشک، دندانپزشک و داروساز به دختران نوجوان سرزمینمان ایران🇮🇷 https://www.mehrnews.com/news/5609627/اراده-ی-دختر-ایرانی-ریشه-در-شجاعت-ظلم-ستیزی-و-آزادی-خواهی-دارد #نشردهید و به دست همه دختران ایران برسانید🦋 @basiratdashtebashim

✅ توئیت یک ایرانی مقیم آلمان 💠 بروید دست آقای خامنه ای را ببوسید ! 🔰ماکرون: عصر فراوانی‌ها به پایان رسید 🔹فرانسه در نقطه اوج مشکلات قرار دارد و با زمستان سخت و دوره جدیدی از بی‌ثباتی ناشی از تغییرات آب و هوایی و حمله روسیه به اوکراین مواجه است. 🔹فرانسوی‌ها احساس می‌کنند در یک بحران زندگی می‌کنند که هرکدام بدتر از گذشته است. @basiratdashtebashim

جواب به سوال اینکه چرا رنگ چادر توی جامعه باید مشکی باشه به بیان شیرین و فصیح.... @basiratdashtebashim

واکنش عموی اسرا پناهی به پست اینستاگرامی علی دایی @Afsaran_ir التماس کمی تفکر و بصیرت @basiratdashtebashim

#کلیپ 🎥 اگه زیر فشار مشکلات زندگی دارین ناله میکنین حتما این فیلم رو ببینین خواستن توانستن است👏👏👏👏 آیا برای داشته هامون شکرگزارهستیم؟ که توقع نعمتهای بیشتر داریم؟🤔 @basiratdashtebashim

‌💠 محبت خدا به بندگانش را ببینید 👈🏼 هر گناه یعنی لذت‌های خودت را فراموش کردی، رها کردی... #تصویری @azgonahtatobeh

👁 از بالا نگاه کن! #تصویری @azgonahtatobeh

🔴یک داستان فوق العاده🔴 خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟ خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟ خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟ اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد. روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت... شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....! دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند... دردش گفتنی نبود....!!!! رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن... چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد... خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!! دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد... امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد! احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود! یک لحظه به خود آمد... دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...! نوشته شده توسط ماهر نیسی @azgonahtatobeh

✋🏼 من اراده‌ام ضعیفه؛ چیکار کنم؟ #تصویری @azgonahtatobeh

تسلیم نشی بردی حتی وقتی آسفالتت کردن... در دنیای پر از مشکل پر از هواهای نفسانی پر از شیاطین جن و انس اگر اراده ی قوی بر ترک گناه داشته باشیم بزرگتر از اینا رو هم شکست میدیم اون گیاه خواست رشد کنه خواست کوچیک نمونه و بزرگ بشه و برای خواستش جنگید تا جاییکه حتی آسفالت رو شکاف داد من و شما هم اگر خدا رو واقعا بخوایم و برای رسیدن به قربش بجنگیم هر سدی رو می شکنیم 🔥👊 @basiratdashtebashim