eitaa logo
بصیرت_مهدوی
935 دنبال‌کننده
7هزار عکس
5.7هزار ویدیو
1.8هزار فایل
✍🏻 #ادمین_نوشت 💠سلام علیکم لطفا با #نشر سخن و پیام های ارائه شده در کانال #بصیرت_مهدوی در کانال ها و گروه های خودتون و یا بین دوستان و اقوام؛ در این امر فرهنگی و مذهبی و ترویج فرهنگ ناب مهدوی همراهی کنید کپی حلال ارتباط با اددمین @Admin_basirat8
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20211112-WA0013.
زمان: حجم: 1.09M
صوت ترتیل و ترجمه صفحه ۳۸۰
💕💕💕 ملکهٔ سبا به سران حکومت گقت ما در برابر سلیمان چه کنیم ؟آنها گفتند ما قدرت دفاعی داریم و مردان جنگاوری هستیم اما تصمیم با شماست ،ملکه گفت بهتر است مسالمت آمیز رفتار کنیم و از جنگ دوری کنیم سلیمان در نامه خودش را پیامبر معرفی کرده بود و دو چیز خواسته بود ۱-ترک برتری جویی در برابر خدا ۲-تسلیم در برابر حق و شریعت آسمانی حالا ملکه سبا برای سلیمان هدیه می فرستد و می گوید شاهان به هدیه علاقه دارند ولی اگر او پیامبر باشد نسبت به این امور بی اعتنا خواهد بود ،وقتی ملکه در مقابل خواسته های سلیمان هدیه می فرستد یعنی به هر دو درخواست سلیمان پاسخ منفی می دهد بنابراین سلیمان هم هدیهٔ او را پس می فرستد و به فرستادهٔ مخصوص او می گوید آنچه خدا به من داده از آنچه شما می دهید بهتر و پر ارزش تر است ««فما اتانی الله خیرُ»»
💕💕💕 پس برو به ملکه بگو که به زودی با لشکرهایی به سراغ آنها خواهیم رفت که توان مقابله با آن را ندارند ««بجنود لا قبل لهم بها»» پس آنها را به حملهٔ نظامی تهدید کرد آنها میتوانستند از سلیمان تقاضای معجزه کنند نه اینکه با هدیه فرستادن تقاضای سلیمان را به هیچ انگارند ملکه سبا برای بررسی پیشنهاد سلیمان به جانب او حرکت کرد و سلیمان قبل از اینکه ملکه به آنجا برسد قدرت نمایی کرد تا آنها ببینند و تسلیم دعوت سلیمان شوند سلیمان فرمود چه کسی میتواند تخت ملکه را به اینجا بیاورد قبل از اینکه او برسد یکی از جنیان گفت من قبل از اینکه از جایت بلند شوی می آورم یکی از کسانیکه علمی از کتاب داشت یعنی اسم اعظم می دانست گفت من پیش از چشم بهم زدن آنرا می آورم
💕💕💕 سلیمان خواست که تخت را تغییراتی بدهند تا ملکه را محک بزند از او پرسیدند آیا این تخت توست او انسانی باهوش و منطقی بود نگفت حتما همان است و نگفت نه آن نیست با احتمال صحبت کرد گفت گویا همان است ««کأنه هو»» وقتی به صحن قصر پا گذاشت خیال کرد دریاچه ای است و ممکن است خیس شود لباسش را بالا گرفت ولی فهمید که آنجا قصری از شیشه است قدرت سلیمان را که دید گفت من به خودم ستم کردم که تا به حال خورشید را می پرستیدم و به خدای سلیمان ایمان آورد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا