eitaa logo
بصیرت ظهور
6.4هزار دنبال‌کننده
82هزار عکس
48.3هزار ویدیو
265 فایل
امام علـی (ع): فکر تو گنجایش هر چیزی را ندارد، پس آن را برای آنچه مهم است فارغ گردان. *تــوضیح:ما اخبار و .... مطالب مهم را در کانال جهت اطلاع اعضای محترم قرار می دهیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ بزرگ‌ترین ذکر خدا، ذکر در نماز است! ✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: برای تحصیل حضور قلب در نماز، عمداً و اختیاراً روی [دلِ] خود را بر نگرداند. بالأخره یک آن، متوجّه می‌شود که برای خدا نماز می‌خواند. آن را اختیاراً از دست ندهد! این، خیلی آسان است. برهان این مطلب را کسی می‌داند که عمل کند و نتیجه بگیرد. شیطان هم قبول ندارد که کسی بدون اختیار، عبادتش کند. بزرگ‌ترین ذکر خدا، ذکر در نماز است. «وَلَذِکرُ اللَّهِ أَکبَرُ» [عنکبوت: آیۀ ۴۵]. 📚 زمزم عرفان، ص٣٧٧ http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زباله‌اش دنبال چیزی می‌گردد. گفت، خداروشکر فقیر نیستم. مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانه‌ای با رفتار جنون‌آمیز در خیابان دید و گفت، خداروشکر دیوانه نیستم. آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل می‌کرد گفت، خداروشکر بیمار نیستم. مریضی در بیمارستان دید که جنازه‌ای را به سرد خانه می‌برند. گفت، خداروشکر زنده‌ام. فقط یک مرده نمی‌تواند از خدا تشکر کند. چرا امروز از خدا تشکر نمی‌کنیم که یک روز دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟ بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم. http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
حکایت👌👇👇 چوپانی گله را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیك است كه بیفتد و دست و پایش بشكند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.» قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا كرد و خود را محكم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمی‌شوی كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایین‌تر آمد. وقتی كه نزدیك تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌كنی؟ آنها را خودم نگهداری می‌كنم در عوض كشك و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.» وقتی كمی پایین‌تر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم كه بی‌مزد نمی‌شود. كشكش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه كشكی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یك غلطی كردیم. غلط زیادی كه جریمه ندارد.» http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
#مهدےجان‌عج❤️ اگردلهایمان تاریڪ و ظلمانے نمےگردید.. امامت هم عیان مےگشت و پنهانـے نمےگردید.. به قدر تشنگے،گر تشنهٔ امر فــــرج بودیم.. خدا داند فرج اینقدر طولانـے نمی گردید.. #الّلهُـــمَّ‌عَجِّـلْ‌لِوَلِیِّڪ‌الْفَـرَج http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
🌱🌼🌱🌼🌱🌼🌱🕊 (ره): 🌱با اینکه به ما نه وحی می‌شود و نه الهام، به آن واسطه‌ای که به او وحی و الهام می‌شود توجه نمی‌کنیم، درحالی‌که در تمام گرفتاری‌ها می‌توان به آن واسطه فیض (امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) رجوع کرد. 📚(در محضر بهجت، ج۲، ص۲۷۱) http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
گفتم شبي بہ مہدي(عج) بردي دلم ز دستم🌼 من منتظر بہ راهت شب تا سحر نشستم🌼 گفتا حجاب وصلم باشد هواي نفست🌼 گر نفس خود شڪستي دستت رسد بہ دستم🌼 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
#حدیث_مهدوی 💚 #امام_زمان (عج) : من صاحب حقم، علامت ظهورم،زیاد شدن آشوب ها و فتنه هاست...🌹 📚بحارالانوار،جلد۵۱،ص۳۲۰ http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
اینَ بقیة الله✋ 😔حیف از این آقا ڪہ بی یاور میان ما رهاست 💔بردلش هردم هجوم غصہ ها و اشڪهاست 😔خوش بہ حال آنڪہ با اخلاص گردد نوڪرش 💔برلبش گویددمادم حضرت مهدی ڪجاست..⁉️ http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
نیست بوی آشنا را تاب غربت بیش از این "از نسیم صبح" بوی یار می‌باید کشید #صائب_تبریزی #صبحتون‌سرشار‌از‌خوبیها #سلام_آقا http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: [اگر] کسی معرفت پیدا کند، مسئله ظهور امام و غیبت امام را می‌فهمد. [در حقیقت] ما [او را] نمی‌بینیم، او ما را می‌بیند؛ ما کلامش را نمی‌شنویم، او کلام ما را می‌شنود. ما معرفتمان ناقص است. عینک ما یک[مقدار] تاری دارد و الّا آنها (ائمه علیهم‌السلام) که ما را می‌بینند. http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
🍃🌺 به مومنین صابر 🌺🍃 🔴امام حسين عليه السلام فرمود: حضرت مهدى داراى غيبتى است كه گروهى در آن مرحله مرتد مى شوند و گروهى ثابت قدم مى مانند و اظهار خشنودى مى كنند. افراد مرتد به آنها مى گويند: «اين وعده كى خواهد بود اگر شما راستگو هستيد؟» ولى كسى كه در زمان غيبت در مقابل اذيّت و آزار و تكذيب آنها صبور باشد، مجاهدى است كه با شمشير در كنار رسول خدا صلي الله عليه و آله جهاد كرده است. 📚 کمال الدین وتمام النعمة، ج  ١ ، باب  ٣٠ ، ح  ٣ ➖➖➖➖➖ http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
🍃کرامات امام زمان عجل الله فرجه🍃 ♦️شفای ضایعه نخاع کمر ◀️یکی از برادران روستای جمکران می‌گوید: «سال‌ها پیش که به مسجد جمکران مشرف می‌شدم. از حاجی خلیل قهوه چی که در آن زمان خادم مسجد جمکران بود، شنیده بودم که فردی به نام حسین آقا، مهندس برنامه و بودجه با هدایت آقای حاج خلج قزوینی به مسجد جمکران مشرّف شده و شفا گرفته است. ♦️سال‌ها منتظر فرصت بودم که از نزدیک حاج خلج قزوینی را ببینم و جریان شفای آن مهندس که ضایعه نخاع کمر داشت و شفا گرفته بود را بپرسم تا این که به عنوان معلم به قریه ی جمکران آمدم و ظهرها برای خواندن نماز به مسجد می‌رفتم. ♦️یکی از روزها شنیدم که حاج خلج به مسجد تشریف آورده است. خدمت رسیدم و از ایشان خواستم که جریان را تعریف کند که گفت: روزی جلو قهوه خانه حاجی خلیل در روستای جمکران نشسته بودم. قبلا شنیده بودم که شخصی به نام حسین آقا از قسمت نخاع دچار ضایعه شده و برای معالجه حتی به خارج هم رفته بود، ولی همه او را جواب کرده بودند. آن روز او را دیدم و از او خواستم که چند روزی با هم باشیم و به مسجد جمکران مشرف شویم، امّا حسین آقا گفت: فایده ای ندارد. من به بهترین دکترها مراجعه کرده و جواب نشنیده ام. من اصرار زیادی کردم. او پذیرفت. ♦️مدّت چهل روز با هم بودیم و به مسجد جمکران مشرف می‌شدیم. روز چهلم به حسین آقا گفتم: مواظب باش که امروز، روز چهلم است. با هم به صحرا رفتیم. مدتی قدم زدیم و دوباره به مسجد برگشتیم. وارد مسجد که شدیم به حسین آقا گفتم: خسته‌ام می‌روم اطاق بغل مسجد تا کمی بخوابم. حسین آقا گفت: من هم می‌روم نماز بخوانم. ♦️مدتی در اتاق خوابیدم. ناگهان سر و صدای زیادی در مسجد پیچید و من از خواب بیدار شدم. بیرون آمدم و دیدم حسین آقا که قبلا کمرش ناراحت بود، سنگ بزرگی از لب چاه برداشت و پرتاب کرد و هیچ دردی در کمر احساس نکرد. به او گفتم: چه شده؟ ♦️گفت: در مسجد نماز امام زمان (علیه السلام) را می‌خواندم. وقتی نمازم تمام شد، نشستم و آقا سیدی را پهلوی خود احساس کردم. ایشان دست خود را به پشت من کشید و فرمود: دردی در پشت تو نیست. و بعد فرمود: وقتی نماز امام زمان (علیه السلام) را خواندی، صلوات هم فرستادی؟ گفتم: خیر. فرمود: بفرست. ♦️من پیشانی به مهر گذاشتم و صلوات می‌فرستادم. ناگهان به فکرم رسید که او مرا از کجا می‌شناخت و ناراحتیم را از کجا می‌دانست. سرم را از مهر برداشتم، امّا کسی را ندیدم و احساس کردم که هیچ ناراحتی ندارم». 📚 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor