eitaa logo
بصیر
954 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات ماندگار نشسته از چپ به راست ۰۳ 🌷شهید ابوالفضل اسدی عراقی ۰۴ غلامحسن اسکندری ۰۵ علیرضا امامی نژاد ۰۶ 🌷شهید ابوالفضل ده کهنه ۰۷ احمد محمدی 🌻 برگزاری نهار وحدت بین گروهان ، گردان امام حسین (ع) ، لشگر ۱۷ سال ۱۳۶۴ 🌻          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
📃 شعر (مسافری در مه) به مناسبت شهادت شهيد محسن حججى ديشب از دستانِ مستان، او مِىْ اى پيمانه كرد جرعه اى از عشق نوشيد و جهان ديوانه كرد در مسير عشق بازان راه را از سر گرفت واى بر آن دلنوازان! او سرير حق گرفت او چه زيبا كرد، تصديق، " آمَنُوا" را " آمِنوا" در مرام مِى پرستان، اينچنين است آبرو چون سپيدى، سرخ گردد عاقبت صَهبا شود آنكه با حق عهد بندد عاقبت، دريا شود يار را من خود شنيدم، دوست دارد مُحسنين خوشبحال محسن و ارباب، با هم محسنين جان فداى آن شه عريان و آن بى سر بدن واى! عالم را نگر تكرار بى سر شد، عدن آنكه را مستى گزيند، او همان ديوانه است يار را هستى گزيند، با خدا بيگانه هست عاشقان ديوانه هستند و ز خود بيگانه سر بى سرى را مى پرستند هى دمادم، سر به سر در ميان بى سران محسن كند حجّت تمام! چونكه كه اربابش حسين (ع) گفتست او را يك كلام " من بصيرت را عطش كردم در آن دشت بلا تا بچينم خوشه هاى ناب از دُرّ و طلا " الغرض آه اى عزاداران دو سَر، دو كربلا اين يكى كرب و بلا آن يك در آن دشت بلا آه اى سالار سرها محسنم مَحرم شده از براى حفظ حرمت، در حرم مُحرم شده هم به نام و هم عمل هم اعتقاد او حاجى است او ز خون بستست احرام، انتخابى عالى است! از مسير فرشيان تا عرشيان پرواز كرد او چه زيبا پر گشود و پر زدن آغاز كرد آه اى پهلو شكسته، محسنم بى دست و سر ياد تو يادآورِ عباسِ بى دست، سر به سر اى دلاور، شير ميدان، راست قامت اى شجاع فعل تو بُهت آوَرَد بر آن سران بى خدا حال، يارا! حاجى ام از اين سفر برگشته است راهِ با سر رفته را با بى سرى برگشته است حاجيان بعد از سفر با خود ره آورْدْ آورند اين چگونه ره بود؟! با خود شهادت آورد صاحب ميخانه گفت: او مِىْ ز صهبا خورده است شاهد و شهد و شهادت را ز ما بگرفته است خادمان و عاشقان و صالحان و عارفان خود همـه هستند مستِ اين مقام شاهدان شاهدان با خود شهادت از سر نِى آورند اين همـه مردانگى از خُمْ چنين مِى آورند شاعر: زينب طباطبايى          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
⚫مراسمات عزاداری ایام شهادت حضرت رقیه(س) و امام حسن مجتبی(ع) 🚩سخنرانی، مرثیه‌خوانی و سینه‌زنی 📆از ۲۲ الی ۲۵ مهر ساعت ۱۹:۳۰ 🔼به مدت ۴ شب "میهمان سفره اطعام اهل‌بیت"          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi @mohebbanshohada
﷽؛ 🌺 گریه پیامبر اکرم در هنگام نماز 🌺 💠 الإمام عليّ عليه السلام- في وَصفِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله-: كانَ صلى الله عليه و آله يَبكي حَتّى يَبتَلَّ مُصَلّاهُ؛ خَشيَةً مِنَ اللَّهِ عز و جل مِن غَيرِ جُرمٍ. 💠 امام على عليه السلام- در توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله-: ايشان از خشیت خداوند عز و جل و نه [به خاطر] جرم و تقصيرى مى گريست، تا آن جا كه جايگاه نمازش تَر مى شد. 📚 بحار الانوار؛ ج 10 ؛ ص 25 👌 خشیت آن حالت نفسانی است که از درک عظمت خدای متعال در انسان ایجاد می شود، مانند درک عظمت فرمانده در دل سرباز یا درک عظمت آسمان و کهکشان ها در دل ستاره شناسان.          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
✨امام خامنه ای✨ 🔴آنچه که سایه‌ی جنگ را، سایه‌ی دشمن را در طول این سال‌های متمادی از سر کشور رفع کرده است حضورمردم بوده است نه مسئولین !          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi @agha_tanha_nist
🔮تجمع دانشجویان بیرون محل سخنرانی روحانی ‌ 🔮جمعی از دانشجویان منتقد به عملکرد دولت صبح امروز همزمان با حضور و سخنرانی در دانشگاه تهران، در مقابل سالن سخنرانی رئیس‌جمهور تجمع کردند. ‌ 🔮یکی از دانشجویان معترض: متاسفانه رئیس‌جمهور در یک مراسم یک‌طرفه حاضر شده بدون اینکه بخواهد صدای دانشگاهیان را بشنود.          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi @Drsalaam
حدیث روز دوشنبه ۲۳ / ۷ / ۹۷ امام صادق علیه السلام: بسیاری از انواع تکبر مانع از استفاده کردن از علم و قبول آن و گردن نهادن به آن می شود مصباح الشریعه، صفجه 72          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
👈لبخندی از جنس شهدا 🔸برای شروع یک روزخوب 🌷شهید مرتضی زارع 🌷 🔸شادی روحش صلوات                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
📚 معرفی کتاب 📑 کتاب در انتظار آن لحظه : خاطرات زندگی سردار شهید حاج علی محمدی پور , فرمانده گردان ۴۱۲ از لشکر ۴۱ ثارالله می باشد . مولف کتاب محمدرضا بایرامی است . گزیده ای از کتاب : علی محمدی پور در خرداد ماه سال ۱۳۳۸ در روستای دقوق آباد از بخش نقوق شهرستان رفسنجان به دنیا آمد . علی بعد از انقلاب عازم کردستان و سپس جبهه‌های جنگ در جنوب شد و از آن زمان تا آخر عمر پر برکتش همواره در جبهه بود. او در سال ۶۳ و به هنگام عملیات بدر فرمانده گروهان بود . سپس جانشین فرمانده گردان شد که تا عملیات والفجر ۸ در این مسئولیت ماند . در عملیات کربلای پنج علی فرمانده گردان ۴۱۲ لشکر ۴۱ ثارالله بود . که به هنگام عبور از آب و نرسیده به دژ اول عراقی ها بر اثر اصابت ترکش به سر مجروح شد و دقایقی بعد به آسمان پر کشید . ناشر کتاب لشکر ۴۱ ثارالله در سال ۱۳۸۸ می باشد .          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
خاطرات ماندگار ایستاده از چپ به راست ۰۱ ارسلان زندوکیلی ۰۲ سردار جواد صالحی ۰۳ مصطفی ... 🌻جنوب _ خرمشهر مسجد جامع _ سال ۱۳۶۲ 🌻          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
هدایت شده از بصیر
خاطرات ماندگار ایستاده از چپ به راست ۰۱ 🌷شهید جمالی ۰۲ 🌷شهید نعیمی ۰۳ مجتبی شعبانی ۰۴ حسن صادق ۰۵ 🌷شهید حسینخانی ۰۶ 🌷شهید قدرت مظفری ۰۷ 🌷شهید حسین آشتیان ۰۸ مجتبی مختاری ۰۹ اکبر فتحی ۰۱۰ ناشناس 🌻 یادشان گرامی 🌻          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
 شعر عاشورایی قسمت این بود بال و پر نزنی  مرد بیمار خیمه ها باشی حکمت این بود روی نی نروی  راوی رنج نینوا باشی چه قدر گریه کردی آقاجان مژه هایت به زحمت افتادند قَمری قطعه قطعه را دیدی ناله هایت به لکنت افتادند سر بریدند پیش چشمانت دشتی از لاله و اقاقی را پس گرفتید از یزید آخر عَلم با شکوه ساقی را؟ کربلا خاطرات تلخی داشت ساربان را نمی بری از یاد تا قیامِ قیامت آقاجان خیزران را نمی بری از یاد   خون این باغ، گردنِ پاییز یاس همرنگ ارغوان می شد چه خبر بود دورِ طشت طلا عمه ات داشت نصفِ جان می شد کاش مادر تو را نمی زایید! گله از دستِ زندگی داری  دیدن آب ، آتشت می زد  دل خونی ز تشنگی داری پدرت خواند از سرِ نیزه  تا ببینند اهل قرآنید عاقبت کاخ شام ثابت کرد که شما مردمی مسلمانید   سوخت عمامه ات، بمیرم من  سوختن ارثِ مادری شماست  گرچه در بندی، از تو می ترسند علتش خویِ حیدری شماست   خون خورشید در رگت جاری از بنی هاشمی، یلی هستی دست های تو را به هم بستند  هرچه باشد تو هم علی هستی   کاش می مُردم و نمی خواندم سر بازارها تو را بردند نیزه داران عبای دوشت را جای سوغات کربلا بردند السلام علیک یا علی بن الحسین زین العابدین          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
♦رویداد ها شهدای امروز دفاع مقدس♦ 🔸• اشغال جاده آبادان - ماهشهر توسط رژیم بعثی عراق و تنگ شدن حلقه محاصره آبادان (۱۳۵۹ ه.ش) 🔹• عملیات کلاسیک دزفول توسط ارتش جمهوری اسلامی (۱۳۵۹ ه.ش) 🔸• عملیات پل نادری (۱۳۵۹ ه.ش) 🔹• شهادت خلبان شهید اسدالله محمدی (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۵۹ ه.ش) 🔸• شهادت خلبان شهید مصطفی صغیری (استان کرمانشاه، شهرستان کرمانشاه) (۱۳۵۹ ه.ش) 🔹• شهادت شهید محمود لاچینی (استان خراسان رضوی، شهرستان قوچان) (۱۳۵۹ ه.ش) 🔸• شهادت شهید احمد آقایی ورکی (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۵۹ ه.ش) 🔹• شهادت شهید ستار اعظمی (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۰ ه.ش) 🔸• شهادت شهید احمد عظ‌یمی مجاور (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۱ ه.ش) 🔹• شهادت شهید زلف علی زارع (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۳ ه.ش) 🔸• شهادت شهید سید محمدصادق دشتی (استان فارس، شهرستان فسا) (۱۳۶۴ ه.ش)          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi https://gap.im/basirmarkazi         @lebase_khaki
♦رئیس سازمان مدیریت بحران کشور: 🔹اطلاعی از پول‌های جمع آوری شده برای زلزله زدگان نداریم! 🔸 زیباکلام: اگر مشکل شما حیف و میل پول‌های جمع آوری شده است چرا در قبال دستگاه‌های دولتی حساس نیستید          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi https://gap.im/basirmarkazi         @HOT_NEWS
شهیده افسانه ذوالفقاری
   برادر شهیده، افسانه ذوالفقاری   علی ذوالفقاری می گوید:  در سال 65 من در دبیرستان امام خمینی درس می خواندم ساعت 9:30 صبح بود که دبیرستان به طور کامل تعطیل شد تصور می کردیم با توجه به عمق مسئله دبیرستان دخترانه زینبیه هم تعطیل شده است خیالمان کمی راحت شد اینطوری لااقل ساختمان خالی مدرسه بمباران می شود با بچه ها تصمیم گرفتیم از محل های بمباران شده روز قبل بازدید کنیم  به طرف ترمینال  در حال حرکت بودیم که وضعیت قرمز شد یک نفر فریاد زد پناه بگیرید . در همین لحظه سه فروند هواپیمای میگ وحشتزا که در ارتفاع پایین در حال پرواز بودند دیده شد به سرعت  خود را روی پیاده رو انداختم و گوشهایم را گرفتم . هواپیما های دشمن ابتدا چرخ دور آسمان زدند و بعد از همدیگر فاصله گرفتند و هر یک به سمتی یورش بردند . یکی از هواپیماها از روی جاده ترانزیت به سوی مدرسه زینبیه شیرجه رفت و در یک لحظه بمب های خود را بر روی ساختمان مدرسه خالی کرد . در همین لحظه صدای مهیب چند انفجار پی در پی به هوا خواست و زمین را لرزاند . یک نفر فریاد زد زینبیه را زدند .در خیابان می دوید و فریاد می زد با شنیدن نام زینبیه یاد خواهرم افسانه افتادم دلم شور افتاد از جا برخاسته و سریعا خودم را به مدرسه رساندم . وقتی به آنجا رسیدم از ساختمان مدرسه به جز تل خاکی باقی نمانده  من هم جزو اولین نفراتی بودم که وارد مدرسه شدم صحن مدرسه پر بود از اجساد شهدا و مجروهینی که در خون خود می غلطیدند و فریاد کمک داشتند . در گوشه ای از مدرسه ساختمان آزمایشگاه در شعله های آتش می سوخت . تعدادی جسد سوخته در نزدیکی آن افتاده بود ناگهان سرم گیج رفت و محکم بر زمین خوردم . چشمم به جنازه ای افتاد که کاسه سرش در اثر ترکش رفته بود و زبانش بیرون آمده بود  . وحشت زده فریاد کشیدم و از جا پریدم بعد یک نفر دست مرا گرفت و گفت پس چرا معطلی کمک کن تا مجروحین را نجات دهیم چند دقیقه مشغول آوردن شهدا و مجروهین از زیر آوار شدم پاک فراموش کرده بودم که خواهر خودم هم در مدرسه بوده است همین که آنرا به یاد آوردم به جستجویش پرداختم یاد جنازه های سوخته شده افتادم گفتم شاید جزو آنها باشد اما آنها قابل شناسایی نبودند یکی از آنها کاملا جزغاله شده بود . صورت یک یک شهداء را نگاه می کردم. مدتی گذشت بعد دیدم کسی روی زمین افتاده است. و دستش را به سویم دراز کرده است. به طرفش دویدم دیدم خواهرم است. با آن حالش مرا دیده و شناخته بود. گرد و غبار صورتش را پاک کردم و از روی زمین برداشتمش. چشمهایش باز بود و به سختی نفس می کشید یکی دوبار اسم مرا صدا کرد. با صدایی لرزان به او گفتم که طوری نیست مقاومت کن. می برمت بیمارستان خوب می شوی اما هنوز از مدرسه خارج نشده بودیم که دیدم آخرین نگاهش را به من کرد و نفس عمیقی کشید و در آغوشم شهید شد. یک گلوله به پشتش و یک ترکش به سینه اش اصابت کرده بود. خون زیادی از بدنش رفته بود او که شهید شد من هم تاب و تحملم رو از دست دادم و روی زمین زانو زدم پیکر خونین آنرا روی زمین گذاشتم و شروع به گریه کردم همان موقع یکی از پاسداران سپاه آمد و اورا داخل وانتی که شهدا را حمل می کرد قرار داد و به بیمارستان برد از آن زمان تا حال من حال خوبی ندارم مشکل عصبی پیدا کردم و خیلی زود رنج شده ام . لحظه شهادت خواهرم که آخرین نگاه معصومانه اش را به من دوخت و جان سپرد هرگز از خاطرم نمی رود . نمی دانید آن یک نگاه چقدر معنا و مفهوم داشت اما من عالی ترین جلوه آنرا برای خود معنا می کنم چرا که او شایستگی این را دارد  تا بگویم نگاه او عاشقانه ترین و عارفانه ترین نگاه به خدا بود . اصلا خدایی بود .          🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi https://gap.im/basirmarkazi