eitaa logo
بصیر
1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 شروع یک روز عالى و خوب 🍁 با یاد و خاطره شهدا عزیزمان 🌷شهید جواد محمدی 🌷 🍁 شادی روحش صلوات            🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi  
🌻کرامات شهدا دیدن خواب بعد از شهادت آقا مهدي، يك بار خواب ديدم به خانه آمده است، از او پرسيدم: «چه طور شهيد شده اي؟» گفت: «يك تير به شكم و يك تير به پيشاني ام خورد.» به من گفته بودند: كه فقط به پيشاني آقا مهدي تير خورده است، بعدها شنيدم كه جنازه ي آقا مهدي آن طرف دجله مانده است؛ چون با دو دستش اسلحه برداشته و جنگ مي كرده است تيري به پيشاني اش مي خورد و وقتي او را در قايقي مي گذاردند كه بياورند، خمپاره اي درست روي شكمش مي افتد. در دوازده سالي كه از شهادت آقا مهدي مي گذرد، هميشه او را در خواب ها زنده ديده ام؛ با لباسي سراسر سفيد كه آمده تا سر سفره اي غذا بخوريم و يا خبر مي دهد كه آماده شويد، مي خواهم شما را ببرم. يك بار هم نديده ام كه شهيد شده باشد. راوي : همسر شهيد مهدي باكري                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
چهل ساله اسب‌سوارم توی حلبچه بودیم. داشتیم می‌رفتیم طرف لودر و بلدوزرها که قاسم گفت: بچه‌ها اسبو! اکبر کاراته گفت: کو؟! کو؟! قاسم گفت: اونه. اکبر اسبو که دید، دوید طرفش و داد زد: من می‌خوام اسب‌سواری کنم. محمدرضا گفت: خطر داره! بلدی می‌خواد. اکبر کاراته گفت: اِکّی، من چهل ساله اسب‌‌سوارم. و بعد رفت و افسار اسبو گرفت. با دست زد به کمر اسب و گفت: بیا عزیزم که خوب اومدی. قاسم گفت: خطر داره! اکبر کاراته گفت: هیچ خطری نداره. و بعد پرید روی اسب اسب ترسید و فرار کرد. اسب می‌دوید و اکبر جیغ‌وداد می‌کرد و کمک می‌خواست. همه هاج‌وواج نگاهش می‌کردیم، که اکبر کاراته کج شد و آمد زیر شکم اسب اسب می‌پرید بالا، جفتک می‌زد و اکبر کاراته جیغ‌وداد می‌کرد و کمک می‌خواست. صاحب اسب که از خنده ریسه رفته بود، اسبو صدا کرد و نگهش داشت. اکبر کاراته از زیر اسب افتاد تو علفا و پا گذاشت به‌فرار. بچه‌ها می‌گفتند: اکبر، دیگه نمی‌خوای اسب‌سواری کنی؟! اکبر کاراته هم می‌گفت نه بابا من غلط کردم! مجموعه کتب اکبرکاراته                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
📚معرفی کتاب کتاب «وقتی مهتاب گم شد» در صدر است. این اثر که به کوشش حمید حسام نوشته شده، به خاطرات شهید علی خوش‌لفظ می‌پردازد. سال گذشته دیدار او با رهبر معظم انقلاب و انتشار تقریظ مقام معظم رهبری، نام این اثر را بر سر زبان‌ها انداخت. شهید خوش‌لفظ که چند روز پیش به جمع یاران شهیدش پیوست، در این اثر به خاطرات دوران کودکی خود تا دفاع مقدس می‌پردازد. «وقتی مهتاب گم شد»، روایتگر بخشی از ایثار و عشق نیروهای مردمی در هشت سال جنگ تحمیلی است. بنا به گفته انتشارات سوره مهر این اثر در 9 ماه اخیر سال، بیست و چهار بار تجدید چاپ شده است. همچنین در میان عناوین پرفروش کتاب‌های دیجیتال طاقچه نیز نام این اثر در زمره کتاب‌های پرفروش قرار دارد.                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
ارسال شده از سروش: نماز واقعی هر وقت هنگام نماز می رسید امیرالمؤمنین - علیه السّلام - حال اضطراب و تزلزل پیدا می کرد. عرض می کردند شما را چه می شود که اینقدر ناراحتید. می فرمود: وقت امانتی که خداوند بر آسمان و زمین عرضه داشت و آنها امتناع از حمل آن ورزیدند، رسیده. در جنگ صفین تیری بر ران مقدسش وارد شد هر چه کردند در موقع عادی خارج نمایند نتوانستند، از شدت درد و ناراحتی آن جناب. خدمت امام حسن - علیه السّلام - جریان را عرض کردند. فرمود: صبر کنید تا پدرم به نماز بایستد زیرا در آن حال چنان از خود بیخود می شود که به هیچ چیز متوجه نمی گردد. به دستور حضرت مجتبی در آن حال تیر را خارج کردند. بعد از نماز علی - علیه السّلام - متوجه شد خون از پای مقدسش جاری است. پرسید چه شد؟ عرض کردند تیر را در حال نماز از پای شما بیرون کشیدیم . انوار نعمانیه، ص ۳۴۲.                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
🍁خاطرات شهدا لگد بر یزید بعد از نوشیدن آب، یکی یکی، لیوان خالی را به سقا می‌دادیم. او اصرار داشت عبارتی بگوئیم که تا حالا کسی نگفته باشد و برای همه هم جالب باشد. یکی می‌گفت: «سلام بر حسین (ع)، لعنت بر یزید» دیگری می‌گفت: «سلام بر حسین (ع)، لعنت بر صدام» اما از همه بامزه ‌تر عبارت: «سلام بر حسین (ع)، لگد بر یزید» بود که برای همه بسیار جالب بود.                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
حدیث روز دوشنبه ۹۷/۱۲/۱۳ امام على عليه السلام : إذا ماتَ العالِمُ ثُلِمَ فِي الإسلامِ ثُلمَةٌ لايَسُدُّها شَيءٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ؛ امام على عليه السلام فرمود : با مرگ هر دانشمند ، چنان رخنه اى در اسلام پديد مى آيد كه تا روز قيامت هيچ چيز آن را فرو نمى پوشد . المحاسن ، ج 1 ، ص 364                   🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
🔸 شروع یک روز عالى و خوب 🍁 با یاد و خاطره شهدا عزیزمان 🌷شهید حسین بصیر 🌷 🍁 شادی روحش صلوات            🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi  
🍁خاطرات شهدا پسر خاله زن عمو باجناق یک روز سید حسن حسینی از بچه‌های گردان رفته بود ته دره‌ای برای ما یخ بیاورد. موقع برگشتن، عراقی‌‌ها پیش پای او را با خمپاره هدف گرفتن، همه سراسیمه از سنگر آمدیم بیرون، خبری از سید نبود، بغض گلوی ما را گرفت بدون شک شهید شده بود. آماده می‌شدیم برویم پائین که حسن بلند شد و لباسهایش را تکاند، پرسیدیم: «حسن چه شد؟» گفت: «با حضرت عزرائیل آشنا در آمدیم، پسرخاله زن عموی باجناق خواهرزاده نانوای محلمان بود. خیلی شرمنده شد، فکر نمی‌کرد من باشم والا امکان نداشت بگذارد بیایم. هرطور بود مرا نگه میداشت!»                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
عجب خاک ریزی اکبر کاراته گفت من امشب این خاک ریز رو می‌زنم. فرمانده گفت آ ماشاالله. اکبر بادی به غبغب انداخت و پرید بالای لودر. هرجا رو نگاه می‌کردی، باتلاق بود و همه‌جا تاریکِ تاریک، که یک‌دفعه منوری پرید توی هوا. اکبر کاراته دوروبرشو نگاه می‌کرد که چشمش خورد به یک کُپه‌ي خاک گفت: عجب کُپه‌ي خاکی! حالا یه خاک ریز می‌زنم که همه مات و مبهوت بمونند و بگن عجب اکبر کاراته‌ای! چه رزمنده‌ي شجاعی! برای خودش خوش‌حال بود و رفت سر کُپه‌ي خاک بیل لودر رو زد به کُپه‌ي خاک و رفت جلو. بیل اوّلو سر خاکريز، خالی کرد و اومد عقب. بیل دوّمو که پرکرد، از بوی گندی که همه‌جا پیچیده بود حالش به‌هم خورد و غش کرد. بچه‌ها هی آب می‌زدند به صورتش و می‌گفتند: اکبر کاراته پاشو، پاشو ببین چه‌کار کردی، گل کاشتی! اکبر با لودر زده بود به کُپه‌ي خاکی که صد و بیست تا مرده‌ي عراقی زیرش بودند. همه رو ریخته بود به‌هم و خودشم از بوی گند مرده‌ها غش کرده بود. وقتی به‌‌هوش اومد، فرمانده گفت: عجب خاک‌ریزی زدی آقای رزمنده! مجموعه کتب اکبرکاراته،                  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
🌹 سخن‌نگاشت | رویش #جوانان مدافع حرم، نتیجه زنده نگه‌داشتن یاد شهداست                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
📚 معرفی کتاب «پشت دیوارهای شهر»، روایت نوجوانی 17 ساله است که جنگ در داخل خانه‌اش اتفاق می‌افتد. در ادامه نویسنده کتاب «10 متری چشمان کمین» به توصیف این رمان پرداخت و گفت: این کتاب مجموعه خاطرات سردار جعفر مظاهری است که به صورت پرسش و پاسخ تدوین و به عنوان یک الگوی تاریخ شفایی در کشور نیز مطرح شده است. محسن صیفی‌کار افزود: این رمان با آغاز زندگی سردار مظاهری کلید می‌خورد و تا پایان جنگ ادامه می‌یابد و به قول سردار یک تذکره‌الشهداست. وی این رمان را تاریخی از جنگ به ویژه تاریخ جنگ در استان همدان معرفی کرد.                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
معرفی فیلم «هویت» نیز به عنوان اولین ساخته ابراهیم حاتمی کیا به تاثیر جنگ بر زندگی افراد نگاه می کند و آغازگر مسیر فیلمسازی حاتمی کیاست.                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
🍁 خاطرات ماندگار نشسته از چپ به راست ۰۱ 🌷شهید محسن غلامی ۰۲ برادر عبدالرضا مختاری ۰۳ برادر محسن فعال ۰۴ 🌷شهید ابوالفضل اسدی ۰۵ ؟ ۰۶ ؟ با سلام و عرض ادب خدمت شما بزرگواران لطفا اگر از عزیزان کسی اطلاعاتی در مورد شهدای گمنام این عکس دارد در اختیار ما قرار دهد با تشکر از شما همراهان گرامی                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
تعدادی از رزمندگان که یک روز پیش از آغاز ۴ به نگارش درآمده و با هر یک از آنان به امضا رسیده است. https://sapp.ir/basir.markazi https://eitaa.com/basirmarkazi
حدیث روز سه شنبه ۹۷/۱۲/۱۴ امير المؤمنين عليٌّ عليه السلام : إيّـاكَ والثِّقَةَ بـنَفسِكَ ؛ فإنَّ ذلكَ مِن أكبَرِ مَصائدِ الشَّيطانِ . امام على عليه السلام فرمود : از اطمينان به خودت بپرهيز ؛ زيرا كه آن از بزرگترين دام هاى شيطان است. غرر الحكم : 2678 منتخب ميزان الحكمة : 610                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
🔸 شروع یک روز عالى و خوب 🍁 با یاد و خاطره شهدا عزیزمان 🌷شهید حسین معز غلامی 🌷 🍁 شادی روحش صلوات            🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi  
ارسال شده از سروش: 🌻کرامات شهدا زمزمه عاشقانه قبل از شروع مراسم عقد، علي آقا رو به من كرد و گفت: شنيده ام كه عروس در مراسم عقد هرچه از خداوند بزرگ بخواهد، اجابتش حتمي است. نگاهش كردم و گفتم: چه آرزويي داري؟ در حالي كه چشمان مهربانش را به زمين دوخته بود، گفت: اگر علاقه اي به من داريد و اگر به خوشبختي من مي انديشيد، لطف كنيد و از خدا برايم شهادت را بخواهيد. از اين جمله ي علي تنم لرزيد. چنين آرزويي براي يك عروس، در استثنايي ترين روز زندگي، بي نهايت سخت بود. سعي كردم طفره بروم، اما علي قسم داد در اين روز اين دعا را در حقش كرده باشم. به ناچار قبول كردم... هنگام جاري شدن خطبه ي عقد از خداوند بزرگ، هم براي خودم و هم براي علي طلب شهادت كردم و بلافاصله با چشماني پر از اشك نگاهم را به صورت علي دوختم. آثار خوشحالي در چهره اش آشكار بود. از نگاهم فهميده بود كه خواسته اش را بجاي آوردم. مراسم ازدواج ما، در محضر شهيد آيت الله مدني با حضور تعدادي از برادران پاسدار برگزار شد و نمي دانم اين چه رازيست كه همه ي پاسداران اين مراسم، داماد مجلس و آيت الله مدني، همگي به فيض شهادت نايل آمدند! راوي : همسر شهيد علي تجلائي                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
پس کو این در لامصّب بچه‌ها یکی‌یکی از خواب می‌پریدند بالا. داد می‌زدند: های مُردم! و شکماشونو می‌گرفتند و می‌دویدند طرف توالت‌‌ها. ده تا توالت بود و جلوی درِ هرکدامشون ده‌‌بیست نفر ایستاده بودند تو نوبت. سروصداشون مقرّو پر کرده بود. کسی هم که از توالت می‌اومد بیرون، شکمشو می‌گرفت و می‌دوید ته صف. اکبر کاراته هم مسموم شده بود که یک‌دفعه از خواب پرید بالا. داد زد: های مُردم! های خراب کردم! و دوید به‌طرف ته سنگر. یک‌دفعه پرده‌ای را که دم سوراخ کولر آویزان بود، زد کنار و خواست بره بیرون که با صورت و سینه محکم خورد به دیوار سنگر. داد زد: آخ مُردم! و به خودش پیچید. پرده را کشید و گفت: پس کو این درِ لامصّب؟ ای خدا، عراقی‌ها مسموممون کردند و حالا هم در سنگر رو محکم گرفته‌اند! و بعد دوباره پرده را می‌کشید و می‌گفت: بچه‌ها، پس کو این در لامصّب؟ عابدینی گفت: هی، آقای مسموم! در اون طرفه. این سوراخِ کولره! اکبر کاراته -که به خودش می‌پیچید- گفت: خاک بر سرت کنند! حالا که خودمو خراب کردم می‌گی در اون طرفه و دوید به‌طرف در                  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
📚 معرفی گتاب دختر شینا دختر شینا خاطرات قدم‌خیر محمدی کنعان است که موضوع آن جنگ ایران و عراق است. کتاب توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده‌است. کتاب به همت بهناز ضرابی زاده گردآوری شده‌است. کتاب ظرف مدت چهار سال به چاپ بیست و دوم رسیده‌است. «دختر شینا» کتابی نسبتاً مفصل از زبان همسر یکی از کشته‌شدگان جنگ ایران و عراق است .                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
🌻کرامات شهدا زودتر بیا پاسدار شهيد «محمدجواد درولي» با عشق و علاقه ي زيادي به شهيد حسين غياثي داشت و پس از او آرام و قرار نداشت. به او متوسل مي شد و حتي به او نامه مي نوشت كه از خدا بخواهد او را نيز بطلبد. شب سوم شعبان از رنج فراق حسين به خواب رفت. او را در عالم رؤيا ديد كه به محمدجواد خطاب مي كرد: «بيا كه منتظرت هستيم و جايت نيز مشخص و معين است.» محمدجواد از بستر برخاست. به نماز شب ايستاد. سوار بر موتور در همان نيمه هاي شب به قصد حلاليت طلبي، سراغ دوستان خود رفت، حتي نماز صبح را (در تهران) در منزل يكي از آن ها خواند. روز بعد عازم جبهه شد و ديگر برنگشت.                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
کیمیا کارگردان: احمدرضا درویش خلاصه داستان پس از گذشت نه سال، وقتی «رضا» از اسارت آزاد می‌شود پی می‌برد که همه اعضای خانواده‌اش را از دست داده. حال او در جستجوی تنها بازمانده ی خود، فرزندش است. «کیمیا» فرزند «رضا» نزد «شکوه» در مشهد زندگی می‌کند. مشکل اینجاست که «شکوه» «کیمیا» اولین فیلم مهم و دیده‌شده احمدرضا درویش است. هرچند که او پیش از این هم فیلم ساخته بود. «کیمیا» را می‌توان به دو بخش مجزا تقسیم کرد؛ بخش اول که مربوط به سال‌های جنگ است و بخش دوم که به سال‌ها بعد می‌زند و جست‌جوی پدری را به دنبال فرزندش به نمایش می‌گذارد.                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
ارسال شده از سروش: نماز ریاکار چادرنشینی مسلمان، به شهر آمد، داخل مسجد شد، دید مردی با خشوع نماز می گذارد. توجهش به وی معطوف گردید. پس از نماز به او گفت: چه خوب نماز می خوانی، جواب داد علاوه بر نماز، روزه هم دارم و اجر نماز گزار صائم دو برابر نمازگزار غیر صائم است. مرد اعرابی که مجذوب او شده بود گفت: در شهر کاری دارم که باید آن را انجام دهم، بر من منت بگذار و قبول کن که شترم را نزد شما بگذارم تا بروم و برگردم. او پذیرفت و چادر نشین با اطمینان خاطر شتر به وی سپرد و از پی کار خود رفت. نمازگزار ریاکار با دور شدن اعرابی بر شتر نشست و با سرعت آن محل را ترک گفت. پس از ساعتی مرد چادرنشین برگشت ولی نه از نمازگزار اثری دید و نه از شتر. در اطراف و نواحی مسجد جستجو کرد، نتیجه ای نگرفت. بیچاره سخت ناراحت و متأثر گردید و یک شعر گفت که مفادش این بود: نمازش به شگفتم آورد و روزه اش مجذوبم ساخت، امّا نمازگزار روزه دار ناقه  ی جوانم را با سرعت راند و برد . لئالی الاخبار، ص ۳۳۰.                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
ناب رهبری برجام دردی از اقتصاد ما دوا نکرد. 🌹🍃🌹🍃 ┄┅══✼♡✼══┅┄ https://sapp.ir/basir.markazi https://eitaa.com/basirmarkazi
حدیث روز چهارشنبه ۹۷/۱۲/۱۵ عَبدُالرَّحمنِ بنُ كَثيرٍ عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليهم السلام ـ في بَيانِ قَولِهِ تَعالى: «نَدعُ أبناءَنا وأبناءَكُم ...» ـ: أخرَجَ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله مِنَ الأَنفُسِ مَعَهُ أبي، ومِنَ البَنينَ إيّايَ وأخي، ومِنَ النِّساءِ اُمّي فاطِمَةَ مِنَ النّاسِ جَميعًا، فَنَحنُ أهلُهُ ولَحمُهُ ودَمُهُ ونَفسُهُ، ونَحنُ مِنهُ وهُوَ مِنّا. عبدالرحمن بن كثير به نقل از جعفر بن محمّد به نقل از پدرش به نقل از جدّش به نقل از حسن بن على عليه السلام ـ در بيان آيه شريفه «نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبناءَكم...» ـ: پيامبر صلي الله عليه و آله خارج شد در حالى كه از «اَنْفُس»، پدرم با او بود و از فرزندان، من و برادرم بوديم و از زنان از ميان همه مردمان، مادر من فاطمه بود. ما خاندان او و گوشت و خون و جان اوييم، ما از او هستيم و او از ماست. أمالي الطوسيّ، 564 / 1174 - ينابيع المودّة، 1 / 165 / 1                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi