You:
دیدن این صحنه خیلی دل میخواد
عمق فاجعه ی فقر و مصیبت مناطق محروم ورای تصور ماست
آرزوهای کودک ایرانی
🌍 @Ajaieb_jaha
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
حدیث روز شنبه ۱۰ / ۹ / ۹۷
امام على عليه السلام:
راستگو، در آستانه نجات و بزرگوارى است،
و دروغگو بر لبه پرتگاه و خوارى
الصادِقُ على شَفا مَنجاةٍ و كَرامَةٍ، و الكاذِبُ على شَرَفِ مَهواةٍ و مَهانَةٍ
ميزان الحكمه جلد6 صفحه180
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
You:
🔸 شروع یک روز عالى و خوب
🍁 با یاد و خاطره شهدا عزیزمان
🌷شهید پویا ایزدی 🌷
🔸شادی روحش صلوات
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
می روم حلیم بخرم
آن قدر کوچک بودم که حتی کسی به حرفم نمیخندید. هر چی به بابا و ننه ام میگفتم میخواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمیگذاشتند. حتی در بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ریش نداشته ام خندیدند. مثل سریش چسبیدم به پدرم که حتما باید بروم جبهه، آخر سر کفری شد و فریاد زد: «به بچه که رو بدهی سوارت میشود. آخه تو نیم وجبی میخواهی بروی جبهه چه گِلی به سرت بگیری.»
دست آخر که دید من مثل کنه به او چسبیده ام رو کرد به طویله مان و فریاد زد: «آهای نورعلی! بیا این را ببر صحرا و تا میخورد کتکش بزن! و بعد آن قدر ازش کار بکش تا جانش در بیاید.»
قربان خدا بروم که یک برادر غول پیکر بهم داده بود که فقط جان میداد برای کتک زدن. یک بار الاغ مان را چنان زد که بدبخت سه روز صدایش در نیامد. نورعلی دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و رفتیم صحرا. آن قدر کتکم زد که مثل نرمتنان مجبور شدم مدتی روی زمین بخزم و حرکت کنم!
به خاطر اینکه ده ما مدرسه راهنمایی نداشت، بابام من و برادر کوچکم را که کلاس اول راهنمایی بود آورد شهر و یک اتاق در خانه فامیل اجاره کرد و برگشت. چند مدتی درس خواندم و دوباره به فکر رفتن به جبهه افتادم. رفتم ستاد اعزام و آن قدر فیلم بازی کردم تا اینکه مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت. روزی که قرار بود اعزام شویم صبح زود به برادر کوچکم گفتم: «من میروم حلیم بخرم و زودی بر میگردم.»
قابلمه را برداشتم و دم در خانه آن را زمین گذاشتم و یا علی مدد! رفتم که رفتم.
درست سه ماه بعد از جبهه برگشتم در حالی که این مدت از ترس حتی یک نامه برای خانواده نفرستاده بودم. سر راه از حلیم فروشی یک کاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه. در زدم. برادر کوچکترم در را باز کرد و وقتی حلیم را دید با طعنه گفت: چه زود حلیم خریدی و برگشتی!»
خنده ام گرفت. داداشم سر برگرداند و فریاد زد: «نورعلی! بیا که احمد آمده» با شنیدن اسم نور علی چنان فرار کردم که کفشم دم در خانه جا ماند. !
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بوسیدن پای پدر
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
You:
صدای بابا
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدم این حال کردنه برای من خوب نیست
حاج احمد متوسلیان
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
📚 معرفی کتاب
📖 «تمنای شهادت» " گردآورنده:مراد احمدی – ناشر:نشر مجنون
🎋 زوایایی از خصوصیات سردار لشکر شهید احمد کاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه از زبان همرزمان با آثار و گفتاری از رحیم صفوی،قاسم سلیمانی،مهدی کلیشادی،مصطفی ایزدی،حسین علایی،محمدباقر قالیباف،محمد مهدی کاظمی و...
((خداوندا فقط می خواهم شهید شوم.شهید راه تو.خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده))"
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید همدانی
سردار سلیمانی
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
You:
خدایا بسه دیگه
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
You:
حدیث یکشنبه ۱۱ / ۹ / ۹۷
امام صادق عليه السلام:
هر كه جوياى رياست باشد، نابود شود
مَن طَلَبَ الرئاسةَ هَلَكَ
ميزان الحكمه جلد 4 صفحه 310
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
🔸 شروع یک روز عالى و خوب
🍁 با یاد و خاطره شهدا عزیزمان
🌷شهید حاج جواد محمدی 🌷
🔸شادی روحش صلوات
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
😅 شوخ طبعی
مواظب ضد هواییها باش
رو به قبله که قرار میگرفت مثل اینکه روی باند پرواز نشسته و با گفتن تکبیر، دیگر هیچ شک نداشت که از روی زمین بلند شده. خصوصا در قنوت که مثل ابر بهار گریه میکرد، درست مثل بچههای پدر، مادر از دست داده. راستی راستی آدم حس میکرد که از آن نماز هاست که دو رکعتش را خیلیها نمیتوانند بجا بیاورند. نمازش که تمام میشد محاصره اش میکردیم.
یکی از بچهها میگفت: «عرش رفتی مواظب ضد هواییها باش.»
دیگری میگفت: «اینقد میری بالا یه دفعه پرت نشی پایین، بیفتی رو سر ما.» و او لام تا کام چیزی نمیگفت و گاهی که ما دست وردار نبودیم فقط لبخندی میزد و بلند میشد میرفت سراغ بقیه کار هایش.
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیاری پر از شهید
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi
📚 معرفی کتاب
📖 «دسته یک» " بازروایی خاطرات شب عملیات 24/11/1364 جاده فاو ام القصر نویسنده:اصغر کاظمی – ناشر:سوره مهر –
🎋 کتاب دسته یک جلد یکم از یک مجموعه دو جلدی و حاوی احوال و اقوال افراد یک دسته 29 نفره نظامی است که در شب عملیات به ماموریت اعزام شده و هرکدام سرنوشتی پیدا کرده اند.این کتاب بخشی از گذشته و آینده این افراد را نیز شامل می شود.اصغر کاظمی محقق از 16 سال پیش سرگرم تهیه آثار،نگارش احوال و تدارک مقدمات این کتاب بوده است"
🌹🍃🌹🍃
┄┅══✼♡✼══┅┄
https://sapp.ir/basir.markazi
https://eitaa.com/basirmarkazi