😅شوخ طبعي دور هم می‌نشستیم از اینجا و آنجا حرف میزدیم از صدام از هم پیمانانش در منطقه و چهره‌های متکبر و طاغوتی . نیروهای با سابقه خودشان هر چه دلشان می‌خواست می گفتند اما همین که افراد اعزام جدید همراهی می‌کردند و اسم کسی را به زبان می‌آوردند می‌گفتند : غیبت نکن ، حرف خودت را بزن، خوبیت ندارد ، چه کار به کار دیگران داری آن وقت یکی از خودشان به کمکش به تازه وارد می‌آمد و می‌گفت اگر غیبت بد است چرا خود آقا غیبت می کند ؟ آن هم یک صغرا و یک کبری !بعد اعتراض کننده در می ماند و دیگری پاسخ می‌داد : حرف حساب جواب ندارد. اخوی مان راست می گوید، کاراز بالا خراب است ، جلوی آب را باید از سرچشمه گرفت! 🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi

#معرفي فيلم به كبودي ياس : برونسی فرمانده‌ای است که لحظه‌ای در اصول خود تردید نمی‌کند، برونسی از جبهه به شهر می‌آید تا همرزمان عملیات خیبر را جمع و جور کرده تا برای عملیات بدر به جبهه بروند اما هر یک از آنها مسائلی دارند که برونسی باید حل کند. كارگردان : جواد اردكاني سال انتشار : ١٣٨٧ 🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi

نماهنگ میراث                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi

حدیث روز شنبه ۹۷/۱۱/۱۳ امیرالمؤمنین عليه السلام: در شگفتم از كسى كه به رحم و شفقت فرا دست خود اميد دارد ، چگونه به فرو دست خود رحم نمى كند عَجِبتُ لِمَن يَرجُو رَحمَةَ مَن فَوقَهُ كيفَ لا يَرحَمُ مَن دُونَهُ؟! غررالحكم حدیث 6255                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi

🔸 شروع یک روز عالى و خوب 🍁 با یاد و خاطره شهدا عزیزمان 🌷شهید مهدی قره محمدی 🌷 🍁 شادی روحش صلوات            🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi  

#سردار صبور 🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi

#سردار صبور 🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi

😅شوخ طبعي رفیق ما بود و از اولین اعزام به جبهه و اینکه چه تصوری از جنگ و شهادت و خط اول و اینجور چیزها داشت،تعریف می کرد.میگفت: ممکن است باور نکنی، من وقتی به منطقه آمدم نمی‌دانستم وقتی می گفتند: فلانی شهید شد و شربت شهادت نوشید یعنی چه؟ البته سن و سالی نداشتم شاید سیزده_ چهارده ساله بودم. می گفت بین راه جایی ایستادیم، پیرمردی بالا سر بشکه ای داد میزد : شربت، شربت شهادت و با پارچ آبی که در دست داشت داخل آن می زد و لیوان های رزمندگان را پر می‌کرد. من آن لحظه با خودم گفتم : نکند این همان شربت شهادت معروف باشد که اگر بخورم، هنوز از گرد راه نرسیده حداقل چند نفر عراقی را نکشته شهید بشوم! واقعا از آن شربت نخوردم و حالا هر وقت شربت میخورم از ته دل به خودم میخندم! 🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi