eitaa logo
بصیر
1.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
67 فایل
شهدا را یاد کنیم حتی با یک صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیر
🌴همان روز که در کوچه ها فاطمه(س) سیلی خورد، به ما فهماند؛ پای علی علیه السلام ایستادن آسان نیست... 🔻راه ولایت پُر است از راهزنانی که در طمعِ ایمان مردمان نشسته اند، یک روز قیمت امامشان چند سکه طلاست، یک روز گندمِ ری و .... و یک روز...... 🔻نمی دانم امروز شما را به چه فروخته اند که حرف هایت را نمی شنوند و هشدارهایت را نمی فهمند... 🔻چقدر شبیهِ مولایت شده ای... خطبه هایی که می خواند و گوش هایی که نمی شنیدند ... 🔻یک روز جانِ مسلمین را بهانه کردند تا علی علیه السلام را از نبرد با دشمن منصرف کنند ... و امروز، نانِ مسلمین را... 🔻پای علی ایستادن آسان نیست، فاطمی باید بود تا که فهمید... 🔻پای تو ایستاده ایم آقاجان، حتی اگر همهٔ آنها که روزی عمارِ تو نام گرفته بودند، گوشه عزلت برگزینند و عافیت طلبی پیشه کنند و دیگر به خطرهایی که اسلام را تهدید می کند! کاری نداشته باشند، که تاریخ، پُر است از داستانِ جاماندنِ اینان... 🔻پای تو ایستاده ایم، حتی اگر نیاز باشد قرمزیِ خونمان، خط های قرمزت که یک به یک کمرنگ و کمرنگ تر می شوند، را رنگین کند...                  🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
:-) لبخند کائنات      🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
😅شوخ طبعي دولا دولا دور سنگر تاريك را مي گشتيم كه پيرمرادي داد زد: يافتم! پارچه را برداشت تكانش داد و گفت آخ جون،آب يخ! و بعد پارچ را سرازير گلويش كرد.حاج مسلم (آشپز مقر) از زير پتو چيزي گفت ولي كسي به حرفش گوش نكرد.هر كسي چند قلپ آب خورد.خليليان كه آخرين نَفَر بود، پارچ را تكان داد از ته پارچ صداي تلق تلق آمد. چشم هايش را تيز كرد و بعد سرش را برد پايين تَر و گفت : اين كه يخ نيست ! مجيد گفت : پس چيه؟ حاج مسلم پتو را زِد عقب و گفت : من كه گفتم نخوريد!اين دندان هاي مصنوعي منه. هنوز حرفش تمام نشده بود كه همه بلند عق زديم و از سنگر زديم بيرون. 🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
اولین شب عزاداری ایام شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با حضور رهبر انقلاب اسلامی در حسینیه امام خمینی رحمه‌الله در حال برگزاری است. ۹۷/۱۱/۱۶ ‌‌ 🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
متفاوت‌ترين فرش قرمز جشنواره فجر! بیست و سه آزاده دوران دفاع مقدس به همراه بازیگران نقش نوجوانى‌شان در فيلم بيست و سه نفر 🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
حديث روز چهارشنبه ١٣٩٧/١١/١٧ امام هادي (ع) مي فرمايند: أَلشّاکِرُ أسعَدُ بِالشُّکرِ مِنهُ بِالنِّعمَةِ الَّتی أوجَبَتِ الشُکرَ لَأَنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ و الشُکرُ نِعَمٌ وَ عُقبی شکرگزاری از نعمت، از خود نعمت بهتر است، چون نعمت متاع دنیای فانی است و لکن شکر، نعمت جاودانه آخرت است. منبع : بحارالانوار، ج. ۷۵، ص. ۳۶۵؛ تحف العقول، ص. ۴۸۳ 🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi
🔸 شروع یک روز عالى و خوب 🍁 با یاد و خاطره شهدا عزیزمان 🌷شهید حسام اسماعيلي فر🌷 🍁 شادی روحش صلوات            🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi  
بصیر
😅شوخ طبعي برادري بسيجي داشتيم منحصر بفرد. با وجود سي سال سن ازدواج نكرده بود.به هيچ نحوي دست از سر جبهه و جنگ بر نمي داشت و اين وضع را بدتر مي كرد و دست و بال خانواده را مي بست. يكروز در جمع برادران فرمانده گردان رو به او كرد و گفت: فلاني حالا راستي راستي چرا زن نمي گيري؟ او با متانت جواب داد:كسي مرا نمي خواهد و به من زن نمي دهد. فرمانده گردان گفت: اتفاقاً من كسي را مي شناسم كه واقعاً و از صميم قلب تو را مي خواهد. دوست بسيجي ما با همان ملايمت و حجب و حيا گفت: آخر من او را نمي خواهم و آن وقت شليك خنده حصار.
بصیر
📚 كتاب كتاب فرمانده من: خاطرات این کتاب، همگی به شکلی قصوی و روایی نوشته شده اند تا برای مخاطب، خواندنی و لذت بخش باشند. خاطره اول با نام «من روز عاشورا برمی گردم» نوشته رحیم مخدومی درباره رشادت ها و از خودگذشتگی فرمانده ای آذری زبان است به نام مدنی. دومین خاطره به نام «شب هور» نوشته احمد کاوری روایتی است کوتاه از سیدعلیرضا قوام، معاون گردان نوح از لشکر بیست و یکم امام رضا (ع). خاطره سوم که جذابیت و کشمکش ویژهای دارد «رمز یا زهرا (س)» نام دارد و در آن، داوود امیریان از حاج حسین سخن می گوید که یکی از فرماندهان جنگ است. «فستیوال انفجار و گلوله» به قلم علی اکبر خاوری نژاد به گوشه کوتاهی از جوانمردی و بزرگمنشی سروان محمودیان میپردازد. شهید علی غفاری شخصیت اصلی خاطره پنجم کتاب با نام «مثل گل سرخ» است که توسط حسن گلچین به نگارش درآمده. این خاطره تعلیق و هیجان درخوری دارد. «عقد آسمانی» نوشته هادی جمشیدیان، صحنه ای دیگر از جنگ را در کردستان به تصویر می کشد. خاطره پایانی کتاب با نام «مسیح کردستان» نوشته عباس پاسیار و درباره شهید بروجردی است. صداقت و حقیقی بودن این خاطرات سبب می شود تا مخاطب با آنها احساس همذات پنداری داشته باشد. كتاب : فرمانده من انتشارات : سوره مهر نويسنده : جمعي از نويسندگان 🌹🍃🌹🍃     ┄┅══✼♡✼══┅┄  https://sapp.ir/basir.markazi  https://eitaa.com/basirmarkazi