#سلام_امـام_زمـانم♥️
چہ سپیده دمان دلربایے است
وقتے آفتاب یادت بر آستان دلم مےتابد
و گوشہ گوشہ ے دلم پر از شڪوفہ هاے
معطر محبتت مےشود...
انگار پر از امید مےشود،پر از پرواز،
پر از لبخند، پر از آرامش و زندگے...
من با تو بهارے ام من با تو زنده ام
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
🌼🍃
خداوند متعال در قرآن می فرماید: کسانی که نماز را #ترک می کنند منتظر عواقب آن باشند:
🌾 #سختی زندگی در دنیا
🌾 #کور محشور شدن در قیامت
🌾 عامل #جهنمی شدن
خداوند متعال در قرآن درباره انواع #سست_نمازها می فرماید؛
🌾 عده ای #ایمان ندارند و نماز نمی خوانند
🌾 عده ای #مانع از نمازخواندن دیگران می شوند
🌾 عده ای #بی_نشاط نماز می خوانند
🌾 عده ای #سهل_انگاری می کنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐🍃پشت هر کوه بلند ، سبزه زاری است پرازیاد خدا
و در آن باغ کسی می خواند
تا خدا هست ،
دگر غصه چرا؟💐🍃
🌺ومَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ🍃
☀️سلام
💚خواسته ی امام زمان(عج) از شیعیان:
🍃مرحوم آیت الله مجتهدی:
یک روز در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان به شدت گریه می کنند. وقتی علت را از ایشان سؤال کردم،
فرمودند: «یک لحظه امام زمان (عج) را دیدم که به پشت سر من اشاره کرده و فرمودند: آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز سریع می روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی کنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است! و من از گلایه حضرت به گریه افتادم»🍃
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💌مادر امام زمان عجل الله زندگی بسیار خاصی داشته اند، ایشان بانویی نمونه بوده اند. ایشان را با اسم های ملیکا، ملیکه، نرجس و نرگس می شناسند.
با ما همراه باشید با داستان زیبای ازدواج خانم ملیکا مادر امام مهدی علیه السلام❤
❤داستان زندگی مادر امام زمان عجل الله❤
🌸ملیکا (نرگس خاتون) از طرف پدر، دختر ((یشوعا)) فرزند امپراطور روم شرقی بود، و از طرف مادر، نوه ((شمعون)) بود.شمعون از یاران مخصوص حضرت عیسی علیه السلام و وصی او بود.
ملیکا با اینکه در کاخ و با خاندان امپراطوری زندگی می کرد، اما آنچنان پاک و باعفت بود که گویی نسبتی با این خاندان نداشت، بلکه به مادر و خانواده مادری خود رفته و زندگیش از صفا و معنویت و پاکی خاصی برخوردار بود. از این رو نمیخواست با خاندان امپراطوری دنیاپرست ازدواج کند بلکه دوست داشت در یک خانواده پاک و خداپرست، زندگی کند. خداوند او را در این هدف کمک کرد و او را به طور عجیب به خواسته اش رساند.🌸
❤مراسم ازدواج بانو ملیکا در قصر❤
🍃وقتی که ملیکا به سن ازدواج رسید، جدش امپراطور روم خواست او را به همسری برادرزاده اش در آورد. با توجه به اینکه کسی نمیتوانست از فرمان امپراطور سرپیچی نماید،امپراطور از طرف برادرزاده اش، از ملیکا خواستگاری کرد و سپس مجلس عقد بسیار با شکوهی ترتیب داد که در آن مجلس،سیصد نفر از برگزیدگان روحانیون و کشیشان مسیحی و هفتصد نفر از افسران و فرماندهان ارتش و چهار هزار نفر از اشراف و معتمدین و ثروتمندان شرکت داشتند.
🍃تشریفات مراسم عقد فراهم شد، روحانیون برجسته مسیحی، کنار تخت با لباس مخصوص، شمعدان به دست، در دوطرف به صف ایستادن و کتاب مقدس انجیل در دست داشتند، همین که انجیل را گشودند که آیات آن را تلاوت کنند، ناگهان زلزله آمد، کاخ لرزید، و هرکسی که روی تخت نشسته بود بر زمین افتاد، خود امپراطور و برادرزاده اش نیز بر زمین افتادند.
🍃ترس و لرز حاضران را فراگرفت، یکی از کشیشان بزرگ به حضور امپراطور آمد و عرض کرد: «این حادثه عجیب، نشانه خشم خدا و علامت پایان یافتن آیین و مراسم است، ما را مرخص فرمایید برویم». امپراطور اعلام ختم مجلس کرد، و همه رفتند.
🍃مدتی گذشت و امپراطور تصمیم گرفت مراسم ازدواج ملیکا را دوباره برگزار کند. دستور داد مجلس را در کاخ، مثل مجلس سابق آراستند، همین که مراسم عقد شروع شد، و کشیشان خواستند عقد را بخوانند، بار دیگر حادثه زلزله رخ داد و همه حاضران پریشان شدند و رنگها پرید و مجلس به هم ریخت و تختها واژگون شد، امپراطور و برادرزاده، از تخت بر زمین افتادند و همه وحشت زده از کاخ بیرون آمدند و به خانههای خود رفتند. امپراطور، بسیار ناراحت شد، در اندوه و فکر فرو رفت و لحظه ای این دو حادثه عجیب را فراموش نمیکرد.
❤خواب ها و پیام ها به بانو ملیکا❤
🌿گرچه «ملیکا» با آن طینت پاکی که داشت، خواستار چنین ازدواجی با چنان افرادی نبود، و آرزوی رفتن به خانه ای که پر از صفا و معنویت و خداپرستی باشد میکرد، اما دو حادثه ای که رخ داد، او را نیز غرق در تفکر کرد. با خود میگفت: «سرنوشت من چه خواهد شد، سرانجام کجا خواهم رفت؟ خدایا به من کمک کن و مرا نجات بده…» او همچنان فکر میکرد و اندوهگین بود تا اینکه در شب، خوابش برد، در عالم خواب دید، جدش شمعون همراه حضرت مسیح و یاران مخصوص حضرت مسیح وارد کاخ شدند، ناگهان منبری بسیار با شکوه به جای تخت امپراطور گذاشته شد، سپس دید دوازده نفر که مردانی بسیار خوش سیما و نورانی و زیبا بودند وارد کاخ شدند، در عالم خواب به ملیکا گفته شد:
🌿اینها که وارد شدند، پیامبر اسلام صلی الله و امام علی و امام حسن و امام حسین، امام سجاد،امام باقر، امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهما السلام هستند…
🌿ناگهان مشاهده کرد که پیامبر اسلام رو به حضرت مسیح کرد و فرمود: ما به اینجا آمدهایم تا «ملیکا » را از شمعون برای فرزندم «حسن عسکری» خواستگاری کنیم. شمعون از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد. آنگاه حضرت محمد(ص) به منبر رفت و خطبه عقد را خواند و «ملیکا» را به عقد امام حسن عسکری (ع) در آورد، و سپس حضرت مسیح و شمعون و یاران حضرت مسیح به این عقد گواهی دادند.
«ملیکا» میگوید: از خواب بیدارشدم ولی ماجرای خواب را به هیچ کس و حتی جدم امپراطور روم نگفتم، تا مبادا به من آسیبی برسانند، ولی شب و روز در فکر این خواب عجیب بودم، و با خود می گفتم من در اینجا، و امام حسن عسکری (ع) در شهری بسیار دور از اینجا، چگونه به خانه او راه مییابم، محبت امام حسن عسکری (ع)، سراسر دلم را گرفته بود تنها به او می اندیشیدم تا اینکه بیمار و رنجور شدم، تمام پزشکان روم را به بالین من آوردند، ولی معالجه آنها بینتیجه ماند، چرا که بیماری من، بیماری جسمی نبود! تا با معالجه آنها، خوب شوم. روزی پدرم که از من ناامید شده بود، به من گفت: آیا هیچ آروزیی داری تا آن را برآورم، گفتم: آرزویم این است که به زندانیان مسلمان که در جنگ، اسیر و دستگیر شده اند سخت نگیرید و آنها را از شکنجه، معاف دارید و آنها را آزاد کنید.
🌸پدرم خواسته مرا برآورد و مجازات و شکنجه بعضی را بخشید، و آنها را آزاد کرد. بسیار خوشحال شدم، از آن به بعد روز به روز حالم بهتر میشد، چهارده شب از این جریان گذشت، شبی در خواب دیدم فاطمه زهرا (س) ، همراه حضرت مریم (س) و بانوان دیگر نزد من آمدند، حضرت مریم به من گفت که این بانو، مادر همسر تو است. بی اختیار به یاد امام حسن عسکری (ع) افتادم، و قلبم فرو ریخت و به حضرت فاطمه (س) عرض کردم: از حسن عسکری گله دارم که سری به من نمی زند دیگر گریه امانم نداد، زار زار گریستم. فاطمه (س) فرمود: اگر میخواهی خدا و حضرت مسیح از تو خشنود شوند، دین اسلام را بپذیر تا چشمت به جمال امام حسن عسکری علیه السلام روشن شود.
🌱گفتم: ای بانوی بزرگ! با تمام وجودم حاضرم كه اسلام را بپذيرم.
آنگاه فاطمه زهرا (سلام الله) مرا به آغوش محبتش گرفت و نوازش داد و فرمود: خوشحال باش! به تو مژده میدهم كه از اين به بعد امام حسن عسکری(ع) به ديدارت خواهد آمد!
از خواب بيدار شدم بسيار خوشحال بودم و همواره شهادت به یکتایی خدا و پيامبری محمد(ص) را به زبان میگفتم،و در انتظار ديدار امام حسن عسكری(ع) بودم تا شب بعد شد، در خواب ديدم امام حسن عسکری(ع) به ديدار من آمد، از ديدار او بسيار خوشحال شدم، گله كردم كه چرا به ديدار من نمیآمدیی با اينكه دلم غرق محبّت تو بود!
🌱فرمود: علت جدایی اين بود كه تو در دين اسلام نبودی، از اين به بعد به ديدار تو خواهم آمد، تا روزی كه خداوند تو را در ظاهر همسر من گرداند. از خواب بيدار شدم، هر شب آن بزرگوار را میديدم، از آن به بعد حالم رو به بهبود میرفت و به لطف خدا سلامتی خود را باز يافتم.
ملیکا همچنان آروز میکرد كه روزی بيايد و از ميان خاندان امپراطور روم دور شود، و از آلودگی دنيا پرستی اين خاندان نجات يابد تا به افتخار و سعادت خدمت در خانه امام حسن علیه السلام برسد. بین مسلمانان و رومیان سالها جنگ بود،گاهی مسلمانان پيروز میشدند و گاهی روميان، طبیعی است كه در جنگ، عدّهاي اسير میشدند. در آن زمان رسم بود كه اسيران را به عنوان غلام و كنيز، می فروختند.
❤فرمان امام حسن عسکری علیه السلام در خواب به بانو ملیکا❤
🌱در شبی از شبها حضرت امام حسن عسکری(ع) به خوابش آمد و فرمود: در فلان روز جدت لشگری به جنگ با مسلمانان خواهد فرستاد. تو خود را درميان كنيزان و خدمتگذاران قرار بده به نحوی كه تو را نشناسند و از پی جد خود روانه شو و از فلان راه برو. اين كار را انجام داد. در راه لشگر مسلمانان به آن جمع برخوردند و آنها را اسیر کردند. «ملیکا» وقتی كه همراه عدّهای از بانوان اسير شد، برای اينكه کسی او را نشناسد، خود را نرگس ناميد (كه تلفّظ عربی اش همان نرجس است).
🌱بشر بن سليمان طبق پيشنهاد امام هادی(ع) همان روز معيّن به بغداد آمد، صبح زود كنار پل بغداد رفت، ديد كشتيها رسيدند، و كنيزها را در معرض فروش قرار دادند، در اين هنگام کنیزی را ديد كه دارای آن اوصافی است كه امام هادی(ع) فرموده بود، خريداران اصرار دارند او را بخرند،ولی او مايل نيست كنيز آنها شود.
بُشر جلو آمد و با اجازه فروشنده، نامه امام هادی(ع) را به «نرجس» داد،نرجس تا آن را گشود و خواند، بیاختيار منقلب شد و اشك در چشمانش حلقه زد، در حالی كه گریه شوق گلويش را گرفته بود به صاحبش گفت: مرا حتماً به صاحب اين نامه بفروش.
🌱عمرو بن يزيد، گفت: مانعی ندارد، آنگاه در مورد قيمت او با بُشر بن سليمان صحبت كرد، او به همان مقدار پولی که امام هادی(ع) فرستاده بود، راضی شد.
بُشر میگوید:كنيز را خريدم و با او از آنجا حركت كرديم. او همواره نامه را میبوسید و به چشم میکشید، من از روی تعجب گفتم تو كه هنوز صاحب نامه را نمیشناسی چرا اين قدر نامه را میبوسی؟
گفت: اگر پيامبر(ص) وجانشينان آنان را میشناختی چنين نمیگفتی!» آنگاه داستان خود را از اوّل تا آخر برای من بيان كرد.
🌱رسیدیم به سامرا، و او را به حضور امام هادی(ع) بردم.امام به او خوش آمد گفت و سپس خواهر حکیمه خاتون را خبر کرد و به او فرمود: این است آن بانوی محترمه ای که در انتظار او بودی،
حکیمه او را در آغوش گرفت و به او تبریک گفت. سپس امام هادی(ع) به خواهرش فرمود: او را به خانه ببر و دستورات اسلامی را به او بیاموز.
❤ازدواج نرجس بانو با امام حسن عسکری علیه السلام❤
🍃لحظه ای که چشم نرجس به جمال امام حسن عسکری(ع) میافتد، رویای شگفت انگیز گذشته در خاطرش زنده میشود،روزی که ستون ها فروشکست و صلیب ها فروریخت،
🍃رویای دیدار پیامبر(ص) و خواستگاری آن جناب از حضرت مسیح علیه السلام، رویای در آغوش گرفتن حضرت فاطمه (س) و اینک جوانی را که در رویای شیرین دیده بود برابرش ایستاده است!
🍃دل دخترک از عشقی زلال میتپد، از شرم سر فرو مینهد.
جوان رو به حکیمه میکند و می گوید از وی در شگفتم!
حکیمه میگوید از چه روی؟
از آن که این دخترک به زودی فرزندی خواهد آورد که برگزیده آفریدگار است.
پسری که زمین را همانگونه که از ستم آکنده شده بود، از عدل و داد لبریز خواهد کرد.
🍃آری، اين چنين يك دختر پاك و دانا، از آلودگی كاخ شاهان نجات یافت، و در خطّ جدّ مادريش شمعون قرار گرفت و همين هدف و ايده مقدّس را دنبال كرد، خدا نيز او را كمك كرد تا سرانجام افتخار و لياقت آن را يافت كه همسر امام حسن عسكری«عليهالسلام» مادر امام زمان حضرت حجّت«عليهالسلام» گردد. حكيمه،خواهر امام هادی«عليهالسلام»، نرجس بانو را به عنوان سيّده (خانم) میخواند.
این دختر، 8 سالش هم نشده،
اما میراث مادر 18 ساله را خوب حفظ کرده.
➖➖➖
در این زمانه
لنز دوربین ها، بیوقفه تصویر سلمای محجبه را ثبت نمیکنند و خبرگزاری ها مدام برایش خبر مخابره نمیکنند زیرا گفتن از افتخارآفرینی یک دختر مسلمان ایرانی برایشان سودی ندارد.
ما اما، به اندازهی خودمان به سلما افتخار کرده و خبر موفقیت این دختر عفیف را منتشر میکنیم.
دختری که اصالتش را در این طوفان بی حیایی، به باد نداد و ثابت کرد دخترِ مسلمانِ ایرانی، از امکانات و توانهای بسیاری که دارد، به خوبی استفاده می کند.
+ما مفتخریم به داشتن دخترانی چون سلما❕✨
به تک تک شماااا. 🌸
36.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩قیام کنید...
✊امروز نوبت شماست
امام علی (ع):
« لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُم.»
امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید که اگر ترک کردید اشرار بر شما مسلط خواهند شد؛ بعد شما دعا مىکنید خدا دعاى شما را مستجاب نمىکند.
نهج البلاغه نامه ۴۷
💠 اگر تبیین و تحلیل نکنید، دشمن تحریف میکند!
🔺 دبیرستانهای دخترانه را دریابید
🔻 برای دخترهای راهنمایی و دبیرستانی هیئت راه بیاندازید
🔺 اردوی تفریحی - فرهنگی برگزار کنید
🔻 مَنِیَّتها را کنار بگذارید
🔺 خانمهای اهل قلم و اهل بیان حرکت کنند، طلاب به پاخیزند
✋خدایا تو شاهد باش ما تنهایی و مظلومیت این نسل را فریاد زدیم...
این فریادها را به گوش اهلش برسان
و دلهای اهل ایمان را برای مجاهدت در راه نجات آنها راهنمایی کن.
زحمت نشر این پست
با تک تک شما دلسوزها و اهل دغدغه
بفرستید برای هرکسی که میتونه کاری کنه...
به معلم هاتون
مربی ها
فعالین امور فرهنگی
مسئولین بسیج
و...
«و ما رمیت اذ رمیت؛ و لکن الله رمی»
ای که می پرسی
نشان #عشق چيست ♥️ ؟
عشق چيزی جز ظهور مهر نيست
عشق يعنی مشکلی آسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی
در ميان اين همه غوغا و شر
عشق يعنی کاهش رنج بشر
عشق يعنی گل به جای خار باش
پل به جای اين همه ديوار باش
عشق يعنی تشنه ای خود نيز اگر
واگذاری آب را ، بر تشنه تر
عشق يعنی دشت گل کاری شده
در کويری چشمه ای جاری شده
عشق يعنی ترش را شيرين کنی
عشق يعنی نيش را نوشين کنی
هر کجا عشق آيد و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود
🌹🍀🌹🍀🌹
✾࿐༅🍃🍃༅࿐✾
اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
✾࿐༅🍃🍃༅࿐✾
📜 بالاتر از بیست هزار سال نماز
💠 ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺩﺭسفر ﻣﻌﺮﺍﺝ ﺑﻮﺩ ﻣﻠﻜﯽ ﺧﺪﻣت ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
⭕ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩﻭ ﺭﻛﻌﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺠﺎ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﻛﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﻛﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ!
ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻡ ﻭ ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺭﻛﻮﻉ ﻭ ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺳﺠﻮﺩ ﻭ ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺗﺸﻬﺪ ﺑﻮﺩﻡ! ﺣﺎﻻ ﺛﻮﺍﺏ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ ﻛﻨﻢ ﺑﻪ ﺍﻣﺖ ﺷﻤﺎ!
ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:🌸🌸
ﻛﻪ ﺍﻣﺖﻣﻦ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ .
👈🏻 ﭘﺲ ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﺰﺕ ﺧﺪﺍوند ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯﮔﻨﺎﻫﻜﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺖ ﻣﻦ ﯾﻚ ﺑﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺘﻨﺪ،
ﺛﻮﺍﺏ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭﺳﺎﻝ ﻃﺎﻋﺖ ﺗﻮ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ
📚اﻣﺎﻟﯽ ﺻﺪﻭﻕ، ﺝ 3، ﺹ 429
⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️