🔻(42) حکمتی عملی از قرآن کریم🔺
« فَإذا فَرَغتَ فَانصَب و إلی رَبِّکَ فَارغَب »
📖 یکی از آیات قرآن که از ایجازی شگفت انگیز برخوردار است و حجم کمِ لفظی آن حامل دریایی از معناست، دو آیه آخر سوره مبارکه انشراح می باشد.
✍️ در این آیات خداوند به نبی اکرم علیه و آله السلام چنین سفارش می کند که هرگاه از کار و فعالیتی فراغت حاصل کردی در راه هدف و کار و فعالیت دیگری بکوش.
♦️ این که متعلق فراغت و نصب چه افعالی هستند، یعنی خداوند به نبی اکرم دستور می دهد بعد از فراغت از چه کاری به چه کاری بپردازد، اقوال مختلفی گفته شده است.
👈 در برخی روایات چنین آمده که مراد از این آیه این است که ای پیامبر ما؛ هر وقت از عبادتی فارغ شدی به عبادتی دیگر بپرداز و این گونه ایام و آنات زندگی خویش را مشحون از عبادت و یاد پروردگار خویش بساز.
👈 در برخی دیگر از روایت چنین آمده که ای پیامبر ما؛ وقتی از نماز واجب فارغ شدی به تعقیبات و دعا و یاد خداوند پرداخته و این گونه رغبت خود به سوی معبود خویش را ابراز کن.
👈 در برخی روایات نیز چنین وارد شده که ای پیامبر ما؛ وقتی از انجام مناسک حجة الوداع فارغ شدی به امر مهم نصب امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان خلیفه و جانشین خود بپرداز و این گونه با انجام این ماموریت مهم الهی به سمت خدای خویش رغبت بورز.
☑️ اگرچه مصادیق بیان شده همگی قابل توجه و مهم اند؛ واقعاً باید پس از نماز، از یاد خدا سیر نشد و با دعا و ذکر و توجه، قلب را به سوی محبوب ترغیب و تحریک کرد.
☀️ مصداق بزرگ این آیه نیز همانا نصب حضرت امیر علیه السلام به خلافت نبی اکرم علیه و آله السلام و گشودن باب ولایت ختمی به دست ایشان به روی عالم است.
‼️ امّا به نظر می رسد مفاد آیه، همانگونه که حذف متعلق دو فعل نیز دلالت بر آن می کند، مفهومی است عام و یک راهبرد عمیق عملی.
✅ سفارش پروردگار در این آیات شریفه به انسان این است که هیچ وقت از حرکت و تلاش و فتح قله ها خود را فارغ نساز؛ همواره بکوش و بعد از فتح هر قلّه و پایان هر برنامه و رسیدن به هر هدف مطلوبی، هدف مطلوب دیگری را وجهه همّت خویش در این عالم قرار بده؛ بیکاری و بی برنامگی ممنوع. بکوش که دائماً از داده ها و استعدادها و ظرفیت های خداداد خویش بهره کشی کنی و خود را رشد دهی. اهل سعی دائمی باشد؛ گنج های عملی خود را استخراج کن و بدان که تنها سعی است که ثمر و ثروتی برای انسان به ارث می گذارد؛ لیس للانسان الّا ما سعی.
🔹 چرخه علم و عمل را در درون خویش همیشگی کن؛ بر مبنای معرفت عمل کن و با عمل بر معرفت خویش بیفزا. هدف های راقی تری را برای خویش ترسیم کن و با توسعه علمی و عملی خویش، با رغبتی تمام به سوی خدای بی کران، در جریان و رشد باش. پيوسته مشغول مجاهده باش و پايان مهمى را آغاز مهم ديگر قرار ده. احساس سیری نکن و هیچ منزلی را توقف گاه خویش قرار نده؛ نگو دیگر بس است و نگو رسیدیم و نپندار که رشد به انتهای خود رسید.
🔸 اینگونه است که انسان برای ابدیت ساخته می شود و ثمر می دهد؛ در این راستا باید هم عقل نظری خویش را تقویت کرد و هم عقل عملی خویش را. باید شناخت ها را تعمیق و توسعه داد و موانع تقویت اراده را نیز زدود. باید در آب علم و معرفت خیس خورد و در حرارت سعی و تعب، کم کم پخته شد. باید فلش قلب را به سوی خدا عاشقانه گرداند و از نیرو محرّکه عشق و محبت و رغبت الهی مدد گرفت. و امنن علینا بشوق الیک.
🔻(43) صراط چیست؟🔺
«اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»
✍️ در یکی از نوشته های پیشین عرض شد که مفاهیم مطرح شده در سوره حمد که امّ الکتاب است، مفاهیمی بسیار بنیادین در شبکه معنایی و در نظام هدایت قرآن هستند.
☑️ یکی از آن مفاهیم بسیار مهم، صراط است؛ حقیقتی که روزانه بارها مأموریم که در نمازهای واجب هدایت به آن را از خداوند تمنّا کنیم.
♦️صراط چیست؟
از نظر مفهوم لغوی چندان تفاوت مفهومی این واژه با واژگان مشابهی چون سبیل و طریق و....روشن نیست؛ اگرچه لغویان و مفسران سخن فراوان رانده اند، امّا کسانی که با واژه شناسی و فقه اللغات آشنا هستند می دانند که چرا این اقوال چندان قابل اعتماد نیست. به عنوان مثال برخی می گویند که صراط از ماده " ص ر ط " است که به معنای بلعیدن است و صراط طریقی است که از شدّت استقامت و نبود اعوجاج، به مرور که رونده درآن حرکت می کند، از دیدگان پنهان شده و گوئی راه او را می بلعد.
🤔 چندان روشن نیست که آیا می توان این مفاهیم را در فضای تفسیری امتداد داد یا خیر؟ (این قسمت نخست بیشتر در تخاطب با مخاطبین حوزوی و آشنایان با دانش لغت و تفسیر بود.)
🔐 مهم شناخت حقیقت و مصداق این مفوم سترگ قرآنی است. روشن است که مراد یک جاده و طریق مادی نیست بلکه مراد از راه در وادی هدایت، نوعی سلوک خاص انسانی و به بیان روشن تر، یک وضعیت خاص در نفس انسان از نظر ساختارهای نظری و عملی در نسبت به خداوند است. بازهم اگر ساده تر بگویم، صراط نمایانگر یک حال و کیفیت خاص در نفس انسانی است.
📖 به تعبیر بلند علامه طباطبائی در تفسیر المیزان صراط کیفیتی است در نفس انسان که در آن حال، نفس از هر گونه شرک و کفر و ضلالت به دور است و در این وضعیت، حقّ توحید از نظر علمی و عملی در نفس محقق می شود.
👈 پس صراط هدایت الهی که همه انسان ها باید سالک آن باشند، انسانی است که در چنین وضعیتی قرار دارد؛ انسانی که نفس شریف او حقِّ توحید خداوند را ادا کرده و حقیقت توحید از منظر علم و عمل را به عالم عرضه می کند. صراط، وضعیت وجودی و ساختار انسانی انسان کامل و امام از آل محمّد(ص) است.
🔹اوست که وضعیت وجودی و ساختار درونی او، وضعیت معیار انسانی از منظر خداوند است و همه باید از حق طلب کنیم که ما را به او هدایت کند یعنی نفس ما را مطابق و مشابه و هم سنخ و هم گون با نفس شریف امام قرار دهد.
👈 لذاست که در روایات متعدد، صراط مستقیم به وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان معصوم علیهم السلام و ولایت آن ها تاویل بلکه تفسیر شده است.
🔸 آن وجودهای مقدس و شریف هستند که غایت حرکت همه انسان ها، تسانخ و تشابه با نفس شریف آن هاست. باید تحت ولایت و تربیت آن انوار اقدس الهی درآمد تا کم کم توحید در جان متولد شود. آن ها مولای موحّدین و مربّیان و آموزگاران مکتب توحید اند. تحت تابش نور ولایت آنها و به تعبیر دیگر در کوره آنهاست که جان ها پخته شده و بوی توحید و نهال خداشناسی و خداباوری در جان ها می روید.
🔰 باید از آنها تبعیت کرد، دنبال آن ها راه افتاد، به هر جا رفتند برویم و هرچه گفتند بکنیم و هرچه خواستند بشویم تا از آن ها و چون آنها شویم که فرمود : من تبعنی فإنّه منّی.
💠 امام خمینی چه زیبا در کتاب چهل حدیث این حقیقت را تبیین نموده اند :
"اگر در این عالم به راه راست نبوت و طریق مستقیم ولایت قدم زده باشی و از جاده ولایت علی بن ابی طالب- علیه السلام- اعوجاج پیدا نکرده باشی و لغزش پیدا نکنی، خوفی برای تو در گذشتن از صراط نیست؛ زیرا که حقیقت صراط، صورت باطن ولایت است؛ چنانچه در احادیث وارد است که امیر المومنین صراط است و در حدیث دیگر است که «ماییم صراط مستقیم» و در زیارت مبارکه جامعه است که: انتُمُ الصِّراطُ الاقوَمُ."
🤲 اهل معرفت را در تبیین حقیقت صراط با رویکردی که بیان شد، سخن های فراوان و عمیقی است که در این نوشتار به همین مقدار اکتفاء می کنیم و از خداوند می خواهیم که ما را در عصر خاتم الاوصیاء، مهدی آل محمّد، به صراط اقوم و اطهر و اقدس ایشان هدایت فرموده و نفوس ما را مهدوی بگرداند.
(44)🔻روزگار گزنده🔺
"وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ"
✍️ دنیای خالی از فضیلت های انسانی جهنّمی نقد است. روابط میان انسان ها، زمانی انسانی است که عطر فضیلت داشته باشد و الّا تعفّن من گرایی و خودبینی و خودخواهی همه جا را فراخواهد گرفت.
📖 "فضل" در لغت به معنای زیادی ممدوح است که در مکارم و کارهای ستوده به کار می رود؛ بر خلاف واژه فضول که زیادی مذموم و ناستوده را می گویند.
👈 در فلسفه اخلاق این نکته پر واضح است که فعل اخلاقی وقتی از انسان سر می زند که صرفاً خود را نبیند و دامنه عمل خویش را از نفس خود توسعه داده و خود را بزرگ کند؛ دیگران را نیز ببیند و در بر بگیرد و چون خود با آن ها تعامل کند.
👈 انسان خود محور و توسعه نیافته، در تعامل با دیگران، بر اساس همان روحیه استخدام غریضی که دوست دارد از دیگران تنها برای خویش بهره جسته و در مدار نفع شخصی با آن ها تعامل کند، به حداقل های لازم برای بهره وری از دیگران در نفع رسانی به آن ها اکتفا می کند که این هم لازمه همان خودمحوری و تامین منافع خویش است.
👈 به زبان ساده تنها آن مقدار از پرداخت حقوق دیگران را ملتزم است که منافع خودش تامین شود. بله، برای این که در جامعه بتواند از خدمات دیگران بهره مند شود چاره ای ندارد که حق الزحمه خدمات آن ها یا حداقل های رفتاری لازم برای این بهره مندی را رعایت کند. امّا چنین انسانی هرگز اهل فضل نخواهد شد؛ دلیلی برای رفتن به سمت زیادت های ممدوح در تعامل با دیگران برایش وجود ندارد.
🔹 سوار تاکسی که می شود راننده تاکسی را یک وسیله مکانیکی می بیند که باید پولی را در آن بیندازد تا از آن بهره حمل و نقل را ببرد؛ اصلا برخورد او انسانی نیست و طرف مقابل را هم به مثابه یک انسان نمی نگرد؛ لزومی برای تشکر و عرض ادب به او نمی بیند و خدای ناکرده اگر پول خرد همراه آن راننده نباشد برای پول سیاهی آشفته می شود.
🔸در روابط همسایگی اساساً مفهوم زیبا و قابل احترامی به نام همسایه برایش مطرح نیست؛ تنها خانه و زندگی خود را می بیند و در حدّ کارهای ساختمان و شارژ و.....همسایه شناس است. دریغ از گرفتن احوالی از همسایه و بردن لقمه ای غذا به در خانه او و از حد تامین منافع خویش گامی را به سمت فضیلتها فرا نهادن. اساساً برای چنین انسانی مفهومی به نام دوست و رفیق مطرح نمی شود؛ در یک خوابگاه هم باشند مانند حیواناتی زندگی می کنند که تنها به فکر شکم و خواب خویش هستند و ذره ای دغدغه دیگران را ندارند و پیوندی عاطفی نیز بینشان شکل نمی گیرد.
‼️ خدا نکند این روحیه جهنّمی به درون یک خانواده که از اساس کانون توسعه وجودی و از خودگذشتگی انسان است راه یابد؛ آن زندگی دیگر جای زندگی نیست. و هزاران نمونه دیگر که می توانید از آثار خودمحوری در اطراف خود مشاهده کنید.
♦️دنیای امروز که تحت سلطه تمدن انسان مدار جهنّمی غرب است، دارد با سرعتی زیاد به سمت یک جهنّم بی فضیلت پیش می رود. این سوغاتی شوم غرب دارد فرهنگ عمیق اسلامی ایرانی کشور عزیز ما را نیز در می نوردد و هر چه به پیش می رویم می بینیم فضیلت های انسانی دارند می میرند و فراموش می شوند. کجاست آن روابط عمیق ایمانی و انسانی و کجایند آن انسان های بزرگ شده در مکتب والای اسلام که از حدّ محدود خویش توسعه یافته و دیگران را چو جان خویش پندارند.
📖 در کلامی منقول از امام صادق علیه السلام در کتاب کافی شریف، حضرت خیلی حکیمانه چنین دنیایی را ترسیم می کنند. ٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ يَعَضُّ كُلُّ امْرِئٍ عَلَى مَا فِي يَدَيْهِ وَ يَنْسَى الْفَضْلَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُم. یعنی روزگاری گزنده بر این مردم فرا می رسد که در آن هر انسانی آن چه را در دست دارد با دندان می فشارد (کنایه از این که خیری از او به دیگران نمی رسد) و فضیلت ها را فراموش می کنند در حالی که خداوند فرموده است : فضیلت های انسانی را در بین خویش فراموش نکنید.
☑️ بکوشیم در این دنیای گزنده ما سرباز فضیلت ها باشیم؛ در روابط خانوادگی و همسایگی و .....تنها خود را نبینیم و بزرگ شویم و بذر فضیلت در جامعه بکاریم. به همه یاد دهیم و عملاً نشان دهیم که چقدر با پاسداشت فضایل می توان زندگی زیباتری داشت. بدانیم که اگر پند و ارشاد خداوند را در این زمینه نشنیده بگیریم، به زودی گزندگی زمانه به حدّی خواهد رسید که حقیقتاً قبل از برپایی قیامت، در جهنّم خودمحوری خواهیم سوخت.
(45) حکمتی از برادران کارامازوف
" فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ"
🎬 "پرسیدم : اما تکلیف انسان چه می شود، بدون خدا و بدون زندگی اخروی؟ در این صورت همه چیز مجاز خواهد بود. می توانند هر کاری دلشان خواست انجام دهند. خنده کنان گفت : مگر نمی دانستی؟؟"
♦️ عبارت فوق بخشی از دیالوگ های رمان معروف برادران کارامازوف نوشته داستایفسکی است که مفاد آن در تاریخ اندیشه ماندگار خواهد شد : همه چیز بدون خداوند مجاز خواهد بود!!!
🏃 مجاز گریزی فطری انسان
نه تنها بالاترین، بلکه تنها کمال انسانی، توحید و در بستر توحید زیست کردن است. در بستر زیست توحیدی است که همه چیز حقیقت دار خواهد بود و از باطل تهی. می توان کوچکترین امور و شئون را با ارزش و بزرگ یافت و حقیقتاً لذّت برد. خوابیدن و نفس کشیدن و با هم نوعان زیستن، گوارا و ناگوارهای زندگی، فراز و فرود های عرصه دنیا، همه و همه می تواند برای انسان حقیقت داشته باشد و حقیقت باشد. بلکه در اندیشه بزرگ مرد وارسته ای چون علامه طباطبائی انسان می توان با اصل واقعیت و بودن، درک با خدا زیستن داشته باشد!!!!! در غیر اینصورت بطلان و پوچی به شکلی شگرف همه حیات آدمی را در خواهد نوردید.
☀️ مجاز، مجاز بودن خود را به انسان نشان می دهد؛ فقط کافی انسان کمی غوغای درون را بخواباند و به ندای فطرت بیچاره و اسیر خویش گوش دهد تا بفهمد که در عین این که در خیال خویش از مجاز لذّت می برد، فطرتش خسته شده و از مجاز می خواهد فرار کند.
🚭🎻 مواد مخدر و خوشی برآمده از آن مثال خوبی است؛ همچنین موسیقی. انسان در دل آن خوشی مجازی، می داند که مجازی است و تنها لختی می تواند انسان را با خویش همراه کند.
☑️ جان انسان تا طعم حقیقت را نچشد و مجاز بودن مجاز را وجدان نکند و به ندای فطرت حقیقت جو و مجاز گریز خویش گوش ندهد، پیوسته از مجازی به مجازی دیگر گریخته و پناه می برد و چون مجاز است از آن پناهگاه نیز دوباره می گریزد و به پناه مجازی دیگری پناهنده می شود و این گونه همواره سرگردان بوده و دنبال سراب ها می دود.
🌙 شب میلاد بزرگ بانوی حقیقت، ملکیة عرصه توحید، دخت میرموحدان و اهل حقیقت، زینب کبری ارواح العالمین لها الفداء است. یادم افتاد از ما رأیت الّا جمیلایش، ترجمان توحید قرآنی، تاج سر ایمان فرقانی.
یادم آمد از جایگاه این بی بی در جریان حقیقت در طول تاریخ.
❤️ او پرستار بیماران دارای کمبود توحید است!!
برادر او همان که انبیاء را معلم ادبستان توحید است، بر همه نشان داد که بله، بی خدا همه چیز مجاز است. شاید از موج دریای او فطرت برادران کارامازوف هم گاهی بیدار می شود و خدا و حقیقت طلب می کند!! دریایی که بی شک، بدون زینب، جاری در تاریخ نبود.
♦️ انسان های الهی و اولیای حق، رسالتشان چشاندن حقیقت به فطرت مجاز گریز بشر است. این بانو به تاریخ نشان داد که عمیق ترین و سخت ترین عرصه ابتلاء، بزم حقیقتی است دوست آراسته. اگر انسان ها موفق شوند جبهه اندیشه و قلب خویش را در پیشگاه این پرستار توحید، بسایند، و ببینند چگونه از مجاز رهیده و حقیقت بین و حقیقت دار است، یقیناً جایگاه خدا و توحید را باور خواهند کرد، از پوچی می رهند و حقیقت را مزه می کنند. تازه زندگی برایشان طعم حیات خواهد داد و تازه می فهمند چقدر به اولیای حق محتاج اند. از برادران کارامازوف که کمتر نیستی!!!
قل الحمدلله و سلام علی عباده الذین اصطفی آلله خیرٌ امّا یشرکون.
🔻(46) سیر نورانی در دریای حیات اجتماعی🔺
أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ.
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ.
☀️ نور از مفاهیم بسیار مهم و کلیدی در نظام معرفتی قرآن کریم است. تقابلی که در آیات مختلف بین نور و ظلمت در نسبت با انسان برقرار شده، از سفره های پر زرق و برق معارف قرآنی است.
📖 وقتی به روایات خاندان عصمت و طهارت، آن جان های پیوند خورده با قرآن، آن قرآن های ناطق، آن نفوسی که در امّ الکتاب علی حکیم اند رجوع می کنیم، می بینیم که در بسیاری از این آیات، نور را به وجود مقدّس امام تاویل بلکه تفسیر کرده اند.
🌙 در آیه شریفه "وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور"، نور را امام از فرزندان فاطمه معرفّی کرده اند، امامی که نور او در این دنیا مرشد و راهبر مؤمنین و در آخرت نیز سرمایه روشنای ابدیت آن هاست.
🌙 در ذیل آیه "فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا" نیز فرموده اند :
النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ) مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ، وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، وَ اللَّهِ- يَا أَبَا خَالِدٍ- لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ، وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهم. (به خدا سوگند كه مقصود از نور، ائمه از آل محمد(ص)باشند تا روز قيامت، بخدا كه ايشانند همان نور خدا كه فرو فرستاده، بخدا كه ايشانند نور خدا در آسمانها و زمين، بخدا اي ابا خالد، نور امام در دل مومنين از نور خورشيد تابان در روز، روشن تر است، بخدا كه ايمه دلهاي مومنين را منور سازند و خدا از هر كس خواهد نور ايشان را پنهان دارد، پس دل آنها تاريك گردد)
✍️ امّا در این نوشتار می خواهم به یکی از این آیات و جلوه ای خاص از نور امام اشاره کنم. در دو آیه از آیات شریفه کتاب حق که در ابتدای نوشتار آمده اند، نوری با این وصف معرفی شده که مایه حرکت نورانی انسان در بین مردم است؛ (البته آیه دوم این قید را نداشته ولی اعمّ از آن است و شامل حرکت و مشی انسان در دنیا و آخرت می شود.) در روایات ذیل آیه نخست فرموده اند که این امام است که ایتمام و تولّی نسبت به او، نورِ زندگی و حرکت انسان در بین مردم و در حیات اجتماعی است. کسی نیز که امامی از ناحیه خداوند ندارد، کسی است که در ظلمات فرو رفته و از آن رهایی و خروجی ندارد. انسان بی امام را آیه نخست مرده ای تاریک معرّفی می کند و انسان امام شناس را انسانی که خداوند او را به ولایت زنده کرده و با نور امام در حیات اجتماعی سیر می دهد.
♦️ بحث و تبیین مقام نورانیت امام در قرآن، خود مجال واسعی می طلبد که این نوشته های مختصر مجال آن نیست و در این مختصر تنها چند کلمه ای پیرامون این نکته شگرف، که امام و ولایت اوست که نور حرکت انسان در حیات اجتماعی و در ظرف ارتباط با دیگر انسان ها را فراهم می کند می نویسم.
📖 مرحوم علامه طباطبائی به زیبائی این مهم را تصویر نموده اند که مراد از انسانی که با نور در بین انسان مشی می کند چیست؟ انسانی که به نور ولایت امام منوّر گشته و علاوه بر جان و عالم درون، این نور راه حرکت او در برون را نیز روشن کرده است، تفاوت هایی بنیادین با دیگر انسان ها خواهد داشت :
1️⃣ چنین انسانی اگرچه در ظاهر، اشتراکاتی مادی با دیگران دارد، مانند آن ها می خورد و می آشامد و می رود و می آید، ولی در این حرکت، چیزهایی را می بیند که دیگران نمی بیند، اموری را درک می کند که دیگران درک نمی کنند، چیزهایی را می خواهد و اراده می کند که دیگران آن را نمی خواهند و به چیزهایی می اندیشد که دیگران بدانها نمی اندیشند.
2️⃣ او در حرکت خویش، محبّت الهی را لمس می کند و با کشش آن حرکت می کند، آخرت باور است و در مقیاس ابدیت کار می کند، دست قدرت و تدبیر و مالکیت الهی را در دریای عالم می بیند و در کثرات غرق نمی شود، لذّت های عمیق و اساسی را چشیده و نفس به گندآب شهوت نمی آلاید، نقد توحید را به نسیه شرک معامله نکرده و مهمتر این که در تابش نور امام، از خودمحوری به امام محوری و از رهگذر آن به خدامحوری میرسد یعنی از بتخانه خویش خارج می شود.
3️⃣ در آن بین که دیگران سر در آخور نفس و دنیا دارند، او در بین آنهاست ولی جای دیگر است، سر مائده نور الهی نشسته و جانش مبتهج از اتحاد با جانهای شیران خداست. شکوفه دنیا که سربر می آورد، ریزه کاه شدن آخرش را در اوّلش می بیند. پیر می شود و از کودکی های آن فزون طفلان ادبستان دنیا که موّدب به ادب ربّ نشده اند فاصله می گیرد.
4️⃣ وقتی امواج ظلمت انسان ها، همان ناسی که از شر آن به ملک الناس پناه می بریم در دریای دنیا موج می زند، او در سفینة النجاة نور سیر می کند و امواج فتنه ها را با نور امام می پیماید. در تراکم امواج ظلمانی دریای تاریک دنیا که در آن به دلیل سواری دادن مرکب دنیا به راکبی غیر از امام، تاریکی روی تاریکی انباشته، او با امامانش در نورٌ علی نور زندگی می کند. هر دم نوری بر نور قبلی او انباشته می شود و در دل تراکم تاریکیِ دنیازدگان، تراکم نوری برای او برپاست.
5️⃣ خلاصه این که هر چیزی که در بستر زندگی اجتماعی موجبات تاریکی و ضلالت و بسته شدن مشاعر معنوی انسان را فراهم کرده و او را در دنیای تاریک فرو می برد و او را حول محور خویش می تاباند، هر فتنه ای که جان او را در بوته تلاطم به بازی می گیرد و هر جریان و انسان و رابطه ای که می خواهد او را از سعادت ابدی زیست توحیدی بگسلد، نمی تواند انسانی را که با نور امام سیر می کند، اسیر خود کند؛ اوست که راست قامت بر صراط مستقیم نورانیت امام سیر می کند. (أَ فَمَنْ يَمْشي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم)
6️⃣ پس امام تنها تاویل و مصداقی برای این نور نیست، بلکه تفسیر و حقیقت این نور است؛ امام نوری است که نور ایمان نیز در ارتباط با او معنا می یابد و خارج از حیطه امامت و ولایت او ایمان چیست و چه معنایی دارد؟
7️⃣ هر چه زمانه به سمت جلو می رود و تراکم ظلمت دنیا و اهل دنیا انبوه تر شده و حرکت راست قامت نورانی در این فضا دشوار تر می شود، باید احساس نیاز بیشتری به امام کرد. بدانیم که اگر طلب نور ما در این ظلمت کده جدی شده و حقیقتاً با احساس نیاز تمنّای حرکت در پوشش نور امام را داشته باشیم، خداوند آماده و منتظر است که ما را به نورش که امام زمان است هدایت کرده و دست ما را دست او بگذارد؛ یهدی الله لنوره من یشاء.
🔻(47) شمّه ای از حکمت برگزیدگان🔺
يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ.
✍️ برای واژه حکمت در لغت معانی فراوانی گفته شده است و همچنین این واژه را در فرهنگ قرآنی نیز به معانی مختلفی تفسیر کرده اند. به عنوان مثال یکی از آن معانی این است : حکمت یعنی دانش های متقن و استوار و مطابق با حقیقت که به انسان نفع می رساند و او را تکمیل می کند. در این نوشتار قصد مفهوم شناسی حکمت را ندارم و تنها می خواهم به یک چشمه از حقیقت حکمت که انسان های برگزیده یعنی معصومین علیهم السلام از آن برخوردارند اشاره کنم.
♦️ یکی از مصادیق حکمت شناخت کیفیت تاثیر اسباب در قوابل است؛ یعنی چگونه سببی در امری که سببیت آن را می پذیرد تاثیر می کند و اسباب مختلف چه نتایج و آثاری دارند. یعنی علم به روابط سببی و مسببی و پیوندهای مختلفی که بین امور مختلف برقرار است. به عنوان مثال علم به این که فلان فعل چه نتیجه ای خواهد داشت و فلان خوراکی یا دارو با بدن چه می کند. از همین روست که پزشکان و مداواگران را حکیم می نامیده اند.
👈 دامنه این معنا از حکمت بسیار گسترده است و برای روشن شدن بازهم مثال می زنم؛ مثلا علم به این که اگر فلان ذکر را بگویم و فلان صفت را داشته باشم چه نتایجی در دنیا و آخرت و حتی تا ابدیت خواهد داشت. مثلا این که صله رحم مایه طولانی شدن عمر و افزایش رزق است؛ یا این که اگر هنگام انعقاد نطفه اگر والدین فلان کار را بکنند یا فلان حال را داشته باشند فلان تاثیر را روی فرزند آن ها خواهد گذاشت.