🌙 در ذیل آیه "فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا" نیز فرموده اند :
النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ) مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ، وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ، وَ اللَّهِ- يَا أَبَا خَالِدٍ- لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ، وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهم. (به خدا سوگند كه مقصود از نور، ائمه از آل محمد(ص)باشند تا روز قيامت، بخدا كه ايشانند همان نور خدا كه فرو فرستاده، بخدا كه ايشانند نور خدا در آسمانها و زمين، بخدا اي ابا خالد، نور امام در دل مومنين از نور خورشيد تابان در روز، روشن تر است، بخدا كه ايمه دلهاي مومنين را منور سازند و خدا از هر كس خواهد نور ايشان را پنهان دارد، پس دل آنها تاريك گردد)
✍️ امّا در این نوشتار می خواهم به یکی از این آیات و جلوه ای خاص از نور امام اشاره کنم. در دو آیه از آیات شریفه کتاب حق که در ابتدای نوشتار آمده اند، نوری با این وصف معرفی شده که مایه حرکت نورانی انسان در بین مردم است؛ (البته آیه دوم این قید را نداشته ولی اعمّ از آن است و شامل حرکت و مشی انسان در دنیا و آخرت می شود.) در روایات ذیل آیه نخست فرموده اند که این امام است که ایتمام و تولّی نسبت به او، نورِ زندگی و حرکت انسان در بین مردم و در حیات اجتماعی است. کسی نیز که امامی از ناحیه خداوند ندارد، کسی است که در ظلمات فرو رفته و از آن رهایی و خروجی ندارد. انسان بی امام را آیه نخست مرده ای تاریک معرّفی می کند و انسان امام شناس را انسانی که خداوند او را به ولایت زنده کرده و با نور امام در حیات اجتماعی سیر می دهد.
♦️ بحث و تبیین مقام نورانیت امام در قرآن، خود مجال واسعی می طلبد که این نوشته های مختصر مجال آن نیست و در این مختصر تنها چند کلمه ای پیرامون این نکته شگرف، که امام و ولایت اوست که نور حرکت انسان در حیات اجتماعی و در ظرف ارتباط با دیگر انسان ها را فراهم می کند می نویسم.
📖 مرحوم علامه طباطبائی به زیبائی این مهم را تصویر نموده اند که مراد از انسانی که با نور در بین انسان مشی می کند چیست؟ انسانی که به نور ولایت امام منوّر گشته و علاوه بر جان و عالم درون، این نور راه حرکت او در برون را نیز روشن کرده است، تفاوت هایی بنیادین با دیگر انسان ها خواهد داشت :
1️⃣ چنین انسانی اگرچه در ظاهر، اشتراکاتی مادی با دیگران دارد، مانند آن ها می خورد و می آشامد و می رود و می آید، ولی در این حرکت، چیزهایی را می بیند که دیگران نمی بیند، اموری را درک می کند که دیگران درک نمی کنند، چیزهایی را می خواهد و اراده می کند که دیگران آن را نمی خواهند و به چیزهایی می اندیشد که دیگران بدانها نمی اندیشند.
2️⃣ او در حرکت خویش، محبّت الهی را لمس می کند و با کشش آن حرکت می کند، آخرت باور است و در مقیاس ابدیت کار می کند، دست قدرت و تدبیر و مالکیت الهی را در دریای عالم می بیند و در کثرات غرق نمی شود، لذّت های عمیق و اساسی را چشیده و نفس به گندآب شهوت نمی آلاید، نقد توحید را به نسیه شرک معامله نکرده و مهمتر این که در تابش نور امام، از خودمحوری به امام محوری و از رهگذر آن به خدامحوری میرسد یعنی از بتخانه خویش خارج می شود.
3️⃣ در آن بین که دیگران سر در آخور نفس و دنیا دارند، او در بین آنهاست ولی جای دیگر است، سر مائده نور الهی نشسته و جانش مبتهج از اتحاد با جانهای شیران خداست. شکوفه دنیا که سربر می آورد، ریزه کاه شدن آخرش را در اوّلش می بیند. پیر می شود و از کودکی های آن فزون طفلان ادبستان دنیا که موّدب به ادب ربّ نشده اند فاصله می گیرد.
4️⃣ وقتی امواج ظلمت انسان ها، همان ناسی که از شر آن به ملک الناس پناه می بریم در دریای دنیا موج می زند، او در سفینة النجاة نور سیر می کند و امواج فتنه ها را با نور امام می پیماید. در تراکم امواج ظلمانی دریای تاریک دنیا که در آن به دلیل سواری دادن مرکب دنیا به راکبی غیر از امام، تاریکی روی تاریکی انباشته، او با امامانش در نورٌ علی نور زندگی می کند. هر دم نوری بر نور قبلی او انباشته می شود و در دل تراکم تاریکیِ دنیازدگان، تراکم نوری برای او برپاست.
5️⃣ خلاصه این که هر چیزی که در بستر زندگی اجتماعی موجبات تاریکی و ضلالت و بسته شدن مشاعر معنوی انسان را فراهم کرده و او را در دنیای تاریک فرو می برد و او را حول محور خویش می تاباند، هر فتنه ای که جان او را در بوته تلاطم به بازی می گیرد و هر جریان و انسان و رابطه ای که می خواهد او را از سعادت ابدی زیست توحیدی بگسلد، نمی تواند انسانی را که با نور امام سیر می کند، اسیر خود کند؛ اوست که راست قامت بر صراط مستقیم نورانیت امام سیر می کند. (أَ فَمَنْ يَمْشي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم)
6️⃣ پس امام تنها تاویل و مصداقی برای این نور نیست، بلکه تفسیر و حقیقت این نور است؛ امام نوری است که نور ایمان نیز در ارتباط با او معنا می یابد و خارج از حیطه امامت و ولایت او ایمان چیست و چه معنایی دارد؟
7️⃣ هر چه زمانه به سمت جلو می رود و تراکم ظلمت دنیا و اهل دنیا انبوه تر شده و حرکت راست قامت نورانی در این فضا دشوار تر می شود، باید احساس نیاز بیشتری به امام کرد. بدانیم که اگر طلب نور ما در این ظلمت کده جدی شده و حقیقتاً با احساس نیاز تمنّای حرکت در پوشش نور امام را داشته باشیم، خداوند آماده و منتظر است که ما را به نورش که امام زمان است هدایت کرده و دست ما را دست او بگذارد؛ یهدی الله لنوره من یشاء.
🔻(47) شمّه ای از حکمت برگزیدگان🔺
يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ.
✍️ برای واژه حکمت در لغت معانی فراوانی گفته شده است و همچنین این واژه را در فرهنگ قرآنی نیز به معانی مختلفی تفسیر کرده اند. به عنوان مثال یکی از آن معانی این است : حکمت یعنی دانش های متقن و استوار و مطابق با حقیقت که به انسان نفع می رساند و او را تکمیل می کند. در این نوشتار قصد مفهوم شناسی حکمت را ندارم و تنها می خواهم به یک چشمه از حقیقت حکمت که انسان های برگزیده یعنی معصومین علیهم السلام از آن برخوردارند اشاره کنم.
♦️ یکی از مصادیق حکمت شناخت کیفیت تاثیر اسباب در قوابل است؛ یعنی چگونه سببی در امری که سببیت آن را می پذیرد تاثیر می کند و اسباب مختلف چه نتایج و آثاری دارند. یعنی علم به روابط سببی و مسببی و پیوندهای مختلفی که بین امور مختلف برقرار است. به عنوان مثال علم به این که فلان فعل چه نتیجه ای خواهد داشت و فلان خوراکی یا دارو با بدن چه می کند. از همین روست که پزشکان و مداواگران را حکیم می نامیده اند.
👈 دامنه این معنا از حکمت بسیار گسترده است و برای روشن شدن بازهم مثال می زنم؛ مثلا علم به این که اگر فلان ذکر را بگویم و فلان صفت را داشته باشم چه نتایجی در دنیا و آخرت و حتی تا ابدیت خواهد داشت. مثلا این که صله رحم مایه طولانی شدن عمر و افزایش رزق است؛ یا این که اگر هنگام انعقاد نطفه اگر والدین فلان کار را بکنند یا فلان حال را داشته باشند فلان تاثیر را روی فرزند آن ها خواهد گذاشت.
👈 و یا این که اگر نطفه در فلان روز و فلان ساعت منعقد شود هم، فرزند چنین و چنان می شود. اینکه فلان نماز و فلان دعا، سبب برای تحقق امر خاصی است و این که گناهی خاص باعث شیوع مرگ های ناگهانی و یا زلزله می شود. یا مثلا در برخی روایات وارد شده که کسی که در نماز زیاد سهو می کند هنگام ورود به بیت الخلاء بگوید : "بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الرِّجْسِ النِّجْسِ الْخَبِيثِ الْمُخْبِثِ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم" و هزاران مثال دیگر که قرآن و روایات ما پر از بیان این حکمت هاست؛ گزاره هایی برخاسته از متن حقیقت که به هیچ وجه با عقل محدود بشری قابل فهم و دستیابی نیستند.
✅ امامان معصوم علیهم السلام به تعبیر اهل حکمت، عالَمی علمی هستند که عالم خارج با همه نظامات حاکم بر آن و پیوند ها و روابط بین اسباب و مسبباتش در وجود آنها منعکس شده و آنها عالم به همه این حکمت های حاکم بر عالم حقیقت هستند. لذا اگر امری را سبب و علّت امری معرّفی کرده اند، این دانش استوار و متقن از متن حکومت حقیقت بر عالم برآمده است و این دانشی از سنخ دیگر دانش ها نیست.
🔹 انسان کامل کسی است که شهر حکمت است و به تعبیر دیگری در زیارت جامعه کبیره، معدن حکمت است. او کسی است که دامنه تاثیر و نتایج افعال ما را تا ابدیت می داند و سلسله علیت را بین مراتب مختلف هستی احاطه دارد. لذا باید دستورات آن ها را که عین حقیقت است خیلی جدی گرفت و بیش از پیش در شناخت آن ها کوشید.
🔸 امام کسی است که علاوه بر حکمت و علم به روابط بین اسباب و مسببات و قوانین و ارتباطات حاکم بر هستی که همان احاطه علمی اوست، می تواند این اسباب را در تسخیر خویش نیز در آورد و بر آنها اعمال ولایت کند و مثلا کاری کند که فلان دارو که درمان سردرد است دیگر اثر نکند و یک لیوان آب که سبب و وسیله درمان یک بیماری سخت نیست، داروی آن درد شود. پس یکی از معانی حکمت امام، علم به کیفیت و چند و چون تاثیر اسباب و افعال و امور مختلف است و یکی از حیطه های ولایت امام نیز در دست داشتن این اسباب. (این نکته آخر که پیرامون ولایت بیان شد، نیاز به تبیین و تفصیل بیشتر دارد و تنها در این نوشتار به آن اشاره شد.)
🔻(48) به تصویر کشیدن برگزیدگان🔺
قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ
🎬 چند وقتی است دوباره سریال یوسف پیامبر علیه السلام از سیما پخش می شود؛ سریالی که علی رغم پخش مکرر، کماکان جذاب است و عده ای زیادی را به تماشای خود می کشد.
✅ تلاش برای به تصویر کشیدن زندگی و شخصیت انبیاء و اولیای الهی، تلاشی است ستوده و هنرمندانی چون مرحوم سلحشور نیز که در این زمینه تلاش می کنند، توفیق بزرگی نصیبشان شده و شایسته احترام و تجلیل اند.
♦️ از همان دوران نوجوانی که با سریال هایی در این زمینه مواجه می شدم، نکته ای مرا آزار می داد و آن این بود که این سریال ها نمی توانند و لااقل تا کنون نتوانسته اند، اولیای الهی را در آن افقی که هستند به تصویر بکشند. معمولا تصویری که از این سریال ها از اولیای الهی در ذهن ها ترسیم می شود، انسان هایی نیک و دوست داشتنی است که فرقشان با ما این است که از ما بهتر اند و به فکر بشر هستند و.... .
👈 فرق آن ها با ما انسان های معمولی بسی عمیق تر از این حرف هاست؛ آن ها در عین حال که در جنبه ظاهری خود با ما اشتراکاتی داشته و هم عالم مایند، درونشان هزاران سال نوری با ما فاصله دارد. قرآن کریم چه عمیق این تفاوت را به چشم آورده؛ فرق آن ها با شما این است که حامل وحی توحید اند. موحّد اند و توحیدشان از سنخ وحی است. وجودشان آشیانه و معدن توحید است که هر کس دنبال گوهر توحید است باید سراغ این معادن برود.
📖 در جای جای قرآن نیز می بینید که کسانی که مقابل انبیاء می ایستاده اند، یکی از مشکلات عمده آن ها در ستیز با اولیای حق، نداشتن درک و تصوّر از غوغای درون آن ها بوده و مدام غر می زده اند که چرا این ها هم مثل ما می خورند و می آشامند و می روند و می آیند. خداوند نیز مدام این نکته را گوشزد می کند که اشتباه راهبردی شما این است که تفاوت آنها ها با خود را در ظاهر و برون آن ها می جویید در حالی که خبر جای دیگری است.
🤔 نمی دانم می شود روزی دنیای درون آنها را در مقابل چشم انسان های ندید بدید دنیای امروز، که واقعاً نسبت به نعمت توحید و وحی و احوال ربّانی ندید بدید هستند، تعیّن و تمثّل بخشید یا نه؟؟ آیا یعقوب تصویر شده در ذهن ها، همین پیر رنجوری که گاه گاهی با خدای خود خلوتی دارد خواهد ماند یا موفّق می شویم دنیای درون آن ها را هنرمندانه ولو از فرسنگ ها دورتر به رخ ظاهرزدگان بکشیم؟؟
‼️ خبر بزرگ عالم، غوغای درون اولیاست؛ آنجا که حریم ربوبی و کعبه واقعی همه خداجویان است. در دنیای امروز که رسانه با عنصر خیال و در قالب فیلم های تخیّلی و پوچ که هیچ ریشه ای در حقیقت ندارند همه را سرکار گذاشته، آیا اهل ایمان موفّق می شوند در این فضا، حقایق عظیمی که در دین موج می زند و یکی از آن ها به تصویر کشیده شدنش برای ابطال سحر همه جادوگران سینما کافی است را به رخ بکشند و تعیّن و تمثّل بخشند؟
🔑 تا چیستی، عظمت و جذابیت موحّد بودن بلکه در رأس موحّدان و حامل و معدن حقیقت توحید بودن و شگرف بودن زندگی و احوال برآمده از پیوند با حق را نتوانیم تصویر کنیم، نتوانسته ایم اولیای حق را آن گونه که هستند به رخ بکشیم. باید به همه نشان دادن که آن ها آب خوردنشان هم تنها ظاهرش با خوردن و آشامیدن ما یکی است :
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر این یک میم غرق است
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر
🚀 آن قدر امور اسرار آمیز و حقایق بزرگ در وادی برگزیدگان برای جذب فطرت ها و ذهن ها و سیراب کردن عقل و خیال بشر وجود دارد که بتوان حقیقتستان هایی در برابر پوچستان هالیوود ها بنا کرد. چگونگی اش را نمی دانم ولی می دانم که خیلی دستمان پر است؛ امید که روزی هنرمندانی حقیقت جو و مدیرانی توحیدی برای اقامه این مهم به پا خیزند.
🔻(49) نیم نگاهی به مفهوم عظیم "صدق"🔺
وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصيراً.
🔑 مهمترین شرط ورود به هر امری و حیطه ای چیست؟ آن چیست که اگر حاصل نباشد، هر چیز دیگری هم باشد پذیرفته نیست؟ خود را معلمّی فرض کن که شخصی برای دانش آموزی به محضرت آمده. شما شرط و شروط زیادی ممکن است برای پذیرش شاگرد داشته باشی ولی مهمترین و اساسی ترین شرط این است که واقعاً برای دانش آموزی آمده باشد و در این ادّعا صادق باشد.
👈 فرض کنید از او چنین بپرسید که آیا پولی برای پرداخت به من به عنوان حق دانش آموزی داری؟ اگر جواب منفی دهد ممکن است شما او را قبول کنید ولی اگر از او بپرسید آیا واقعاً آمده ای دانش بیاموزی و جواب او منفی باشد، او را هرگز نخواهی پذیرفت.
🕋 در آستان خداوند هم صدق شرطی لازم و اساسی برای تشرّف است؛ بی جهت نیست که از بین این همه صفات و شروط، در این آیه روی صدق دست گذاشته شده است. اگر گناه کار باشیم ما را نمی راند، اگر اندوخته ای از طاعت و بندگی و ادب نداشته باشیم باز با ما کنار می آید و همین که بداند واقعاً آمده ایم به ما اقبال می کند.
🚨 ولی اگر از سرّ ما بپرسد که صادقانه آمده ای یا نه و پاسخ ما منفی باشد، دخولی به آن حریم رخ نمی دهد؛ نه او راه می دهد و نه خود وارد می شویم؛ چون هنوز صادقانه نخواسته ایم که وارد شویم. أَوْ لَعَلَّكَ وَجَدْتَنِي فِي مَقَامِ الْكَاذِبِينَ فَرَفَضْتَنِي.
https://eitaa.com/basmale
♦️ در تعامل با خویش و اهداف خویش نیز همین است؛ هرچه می جوییم و به هرچه می خواهیم وارد شده و بدان دست بیابیم، شرط اساسی اش، صدق و واقعاً فلش وجودی را بدان سوی داشتن است.
👈 آیا کسی که در پی دانش است و به کسوت دانشجویی یا طلبگی در آمده، صادقانه دنبال دانش است؟ اگر در این حرکت صدق نداشته باشد، وارد آن حریم نخواهد شد و از عروس معرفت کام نخواهد نگرفت، چون صادقانه مقصدش آن جا نیست و جهت گیری وجودی اش به سویی دیگر است، به بیان دیگر اصلا دنبال آن نیست و در حقیقت آن را نمی خواهد.
🔸 اگر جهت گیری ها و غوغای درون، صادقانه به سوی حق نباشد، انسان بهره ای از گنج های نهفته در آن وادی نخواهد داشت.
🔻تلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ.🔺
✅ ریشه بسیاری از محرومیت های ما همین است که با خود و خدای خود و هر آنچه مطلوب ماست، صادق نبوده ایم. صادق نبودن یعنی به جمع بندی و جزم درونی و طلب واقعی به سوی مقصدی نرسیدن و عملا شکل نگرفتن حرکت وجودی به سوی آن.
‼️ این صدق در هر کجای حرکت منقطع شود، همه چیز خراب می شود و آن درخت میوه نداده خشک می شود و لذاست که باید تا خروج و انتهای حرکت، صدق و خواستن و جهت گیری صحیح را حفظ کرد. و اخرجنی مخرج صدق.
🤲 و این خداست که باید صدق و روراستی درون را از ابتدا تا انتها در هر کاری و حیطه ای از او طلب کرد و اوست که باید با سلطنت و نصرت خویش ورود و خروج صادقانه ما را تا رسیدن به مطلوب تضمین کند. 🔻وَ اجْعَلْ لي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصيراً.🔺
🔹 باید کمی بیشتر روی مفهوم عظیم صدق و توجه به جایگاه ویژه آن در فلاح و نجاح خویش بیندیشیم و بدان اهتمام داشته باشیم.
https://eitaa.com/basmale
🔻(50) ممتحنة صابرة🔺
إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْر. وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْر. لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر.
✍️ در زیارت نامه مختصر ولی پرمغز حضرت زهرا سلام الله علیها ایشان را ممتحنة خطاب می کنیم. این زیارت بلند، مشتمل بر سه فراز است : (در این نوشته توضیحات مختصر در مورد فراز نخست بیان می شود)
👈 فراز اول بیان کننده اینست که حضرت زهرا(س) قبل از اینکه لباس خلقت بشری بپوشند مورد امتحان قرار گرفتند و در این امتحان خداوند ایشان را صابره یافته است. امتحان گیرنده خداوند متعال است که قبل از خلقت در این عوالم، حضرت زهرا(س) را در این امتحان پایدار یافته است.
1️⃣ خداوند قبل از خلقت انسان در این دنیا، از حقیقت او در عوالم قبلی عهد بندگی گرفته است. بعد از آن که انسان را بر حقیقت خویش و نسبتش با پروردگارش شاهد گرفت، از او اقرار گرفت که من ربّ تو هستم و باید مالکیت و تدبیرت را یکسره به من بسپاری( أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا)، بدین سان تنها مرا پرستیده و توحید از تو صادر شود و شیطان را که دشمن آشکار توست نپرستی؛ شیطان هر آن کسی است که می خواهد تو را از وادی توحید و ولایت من جدا کرده و در بیابان شرک فاسد و هلاکت کند. ( أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين)
https://eitaa.com/basmale
2️⃣ خاصان برگزیده آستان حق یعنی انبیاء و اوصیای آنها، علاوه بر این عهد عمومی یک، میثاق خصوصی نیز با خداوند قبل از نزول اجلال در این عالم داشته اند؛ اینان عهد کرده اند که واسطه فیض شده و بار هدایت و شفاعت را برداشته و مجرای هدایت شوند و بار هدایت دیگران را تحمل کرده و بلای هدایت دیگران را به دوش بکشند، لذا آنها واسطه رحمت خداوند شده و وجودشان مجرای نور و هدایت است، آنان کلمه نور و معدن نور و مثل نور الهی هستند، و پایداریشان در توحید مبدا هدایت دیگران بوده و دیگران با بلای آنها نجات می یابند، و این عهدشان پیش از عهد بندگی خودشان است، و بلا را به دوش می کشند تا دیگران راه خداوند را پیدا کنند. به وضوح ظهور این عهد و وفای به آن را در زندگی آن ها می شود مشاهده کرد؛ رنج های نوح و خلیل و حبیب حق تا ابتلای سهمگین سیدالشّهداء و دیگر ائمة علیهم السلام گواه صادق این عهد و وفاست.
3️⃣ امّا در این بین حضرت صدّیقه کبری سلام الله علیها جایگاه بسیار خاصی دارد؛ همه چیز او خاص است؛ زیارت او، ابتلای او، نور او، تولّد او، پدر و همسر و فرزندان او، لیلة القدر او. حتی نسبت به دیگر معصومین مختصات بی نظیر خود را دارد و این امتحان که بنده ندیده ام چنین عبارتی (امتحان قبل از خلقت) برای دیگر معصومین به کار رفته باشد؛ امتحانی که آن قدر ویژه و خاص است که زیارت ایشان نه با السلام علیک به مانند دیگر زیارت ها، بلکه با خطاب قرار دادن مقام ممتحنه بودن این بانو شروع می شود.
4️⃣ به نظر قاصر حقیر، این مقام امتحان، پرتوی و شأنی از مقام لیلة القدری این بانوست. یکی از معانی لیلة القدر که در روایات بدان اشاره شده، ظرف نزول حقیقت قرآن و ولایت است و کسی که دارای این مقام است می شود مادر امامانِ نور، مادر کتاب.
وجود فاطمه بر صادرات ذاتی ظرف
چو اوست مادر یازده کتاب انسانی
5️⃣ لیلة قدر ظرفیت باطنی و پشت پرده حقیقت ولایت است که حافظ و پوشش و پاسبان این حقیقت است؛ هم نور ائمة از این مصدر منتشر می شود و هم مادر و حفاظ و پشتیبان آن در مقابل تلاطم ها و طغیان های اساسی است. او ممتحنة است؛ با خدای خویش عهد بسته که در ورای عهد خاصان که بدان اشاره شد، بارکش اصلی این بار سنگین باشد، مادر خاصان و مشکات نور آنان باشد و هر وقت اصل این نور مورد خطر قرار گرفت، به میدان آید و با امتحان و ابتلایی سخت، این نور الهی را چون مشکات حفظ کند. مشکات که چراغدان است دو کار می کند؛ هم زمینه ساز تجلی و انتشار نور است و هم از خاموشی و خطرات آن را حفظ می کند.
6️⃣ سقیفه سنگین ترین طغیان شیطان در مقابل آدم بود، طغیانی در مقابل اصلِ اصلِ هدایت. اصل و خاتم هدایت، نبوّت حضرت ختمی مرتبت (علیه و آله السلام) است و اصلِ آن اصل و لبّ آن که لبّ اللباب حقیقت است، ولایت او که فاتح باب آن حضرت مولی علی علیه السلام است. مرحوم فیض در کتاب کلمات مکنونه، فصلی را به این مطلب اختصاص داده اند که هر چه مقام و رفعت یک نبی و وصی بالاتر می رود، دشمنان و طواغیت و شیاطینی که در مقابل آن ها می ایستند نیز در عمق و وسعت شیطنت و ظلمت بالاتر هستند. سقیفه قرار بود به کلی عالم را از نور ولایت محروم کند و این جا بود که وجود مقدّس زهرای اطهر سلام الله علیها، که امتحان صبر خود را در مقابل بلایی عظیم در عوالم قبلی پس داده بود، به میدان آمد و در دل ظلمت پیچ در پیچی که سقیفه تا ظهور منجی عالم بشریت به پا کرد، کانالی نورانی برای حرکت مؤمنین به سوی توحید گشود. ظلمت سقیفه یعنی همه طواغیتی که تا عصر ظهور هزاران ماه افسار این مرکب عالم را در دست گرفته اند و مدام به این عالم پمپاژ ظلمت می کنند؛ ظمتی که نوشتار شماره 46 به آن اشاره کرد. آن قدر ظلمات سنگین است که اگر مومن بخواهد دستش را در آن ببیند نمی تواند یعنی اگر کسی در این ظلمات افتاد از خودش غافل می شود می خواهد خود را ببیند اما نمی تواند؛ دچار خدافراموشی و خود فراموشی می شود. ولی چه باک که لیلة قدر بهتر از هزار شب آن هاست. نور او بر ظلمت همه آن ها غلبه دارد. در مقابل ظلمات بعضها فوق بعض، حقیقت آن بانور بود که نورٌ علی نورٌ را در عالم تابان نگاه داشت.
7️⃣ رسالت ممتحنه صابره این بود که با تحمّل بلایی عظیم در مورد خود و فرزندانش، ضمانت کرد بقای نور خاصان و اقامه کنندگان توحید در عالم را که همان ائمة نوری هستند که از نور خود او خارج می شوند. وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِي.عبور ما از وادی ظلمات و وادی ولایت طاغوت و ولایت سقیفه وفراعنه جز با نور حضرت زهرا(س) ممکن نیست لذا حضرت معبر نورانی همه یا همان لیلة القدر ما برای عبور از دریای ظلمت به وادی ولایت حق هستند.
https://eitaa.com/basmale
8️⃣ او یکتا ممتحنه خداوند است؛ عهد او ورای عهد خاصان و دیگر ائمة است. عهد و ابتلای امامان برای اقامه نور هدایت و توحید در عالم است و عهد آن بانوی نور، برای برپا ماندن و حفظ نور امامان در عالم.
🔻(51) مقام حمد🔺
" الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ"
✍️ معارف توحیدی مطرح شده در کلام خداوند و معصومین که راسخون در علم هستند دارای دو ویژگی است که در معارف توحیدی مطرح شده در علومی چون فلسفه و عرفان نظری، این دو ویژگی کمتر به چشم می آید :
1️⃣ یکی این که معارف الهی در قرآن و کلام معصومین، آمیخته ای از اندیشه و انگیزه است، هم با عقل کار دارد و هم قلب را تحریک می کند. به تعبیر آیت الله جوادی آملی : " قرآن نور است، یک کتاب علمی نیست. هر جا یک مطلب علمی دارد که مربوط به حکمت نظری است، بهاندیشه برمیگردد، حتماً در کنارش عامل انگیزه را هم ذکر میکند. قرآن مسئله توحید را که از زبان حضرت خلیل نقل می کند می گوید من خدائی که آفل و متغیر باشد را دوست ندارم؛ ﴿لا اُحِبُّ الْآفِلینَ﴾، این مکتب توحید است؛ یعنی بحثهایاندیشه را با انگیزه دوخت. خدا آن نیست که فقط حکیم میگوید واجبی ما در عالم داریم برای اینکه دیگران ممکن هستند. خدا آن است که دلپذیر باشد، خدا آن است که آدم به او دل بدهد، خدا آن است که از دل آدم باخبر باشد، خدا آن است که محبوب آدم باشد. من موجودی که گاهی هست و گاهی نیست دوست ندارم. ببینید این حرفها حرفهای انبیاست فقط. در هیچ کتاب فلسفی و کلامی انگیزه واندیشه دوخته نیست، این فقط راه وحی است."
2️⃣ ویژگی دوم این است که معارف توحیدی قرآنی نه فقط برای فهم بلکه برای تحقق و عمل هستند و لذا راه فهم آن ها تنها تلاش های علمی و فکری نیست و رسیدن به عمق آن ها نیازمند سلوک و تجربه های عملی و طهارت نفس است و بسیاری از معارف توحیدی سر صحنه عمل به شکار نفس در می آیند.