1️⃣ و ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ.
2️⃣ و أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى.
3️⃣ و نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها.
🔰 نفس به معنای حقیقت و هویت انسانی است. حقیقتی که به حسب طبیعت اولیه و تربیت نشده خویش، کاملاً متمایل به امور مادی و طبیعی و دنیایی و شهوات و لذّات است. ولی می تواند دچار تغییر و تحوّل شده و گرایش های روحانی و غیرمادی پیدا کند.
🔸 حقیقت و هویت اصلی ما انسان ها که از آن تعبیر به نفس می کنیم و همه می دانیم که غیر از بدن چیز دیگری به نام نفس داریم، می تواند در وضعیت های مختلفی قرار بگیرد و قرآن کریم برای این وضعیت های مختلف نفس نام هایی از قبیل امّارة، لوّامة و مطمئنّة به کار برده است.
🔹 نفس گاهی در قرآن به معنای صرف همین حقیقت و هویت انسانی به کار می رود بدون این که بار معنایی مثبت و منفی داشته باشد (مانند آیه و نفسٍ و ما سوّاها) گاهی نیز همراه با بار منفی و به همان هویت انسانی در وضعیت اوّلیه و تربیت نشده خویش اشاره داد (مانند دو آیه نخست.)
💠 واژه هوی در قرآن همواره معنایی منفی داشته و مورد نکوهش و مذمّت قرار گرفته است. در لغت معانی متعددی از جمله میل و گرایش، سقوط از بالا به پایین، تمایلات پوچ و موجب سقوط نفس انسان و شهوات و....برای این واژه بیان شده است.
✅ به نظر می رسد می توان واژه هوی در قرآن را به معنای تمایلاتِ دانیِ برخاسته از نفسِ تربیت نشده انسانی دانست؛ گرایش هایی که رو به سوی تعالی نداشته و اقتضای قرار گرفتن انسان در مرتبه وجودیِ غیر روحانی است. وقتی نفس انسان در بستر دین و عقل تربیت نشده و جنبه های معنوی و ظرفیت های روحانی آن آشکار نشده، به صورت طبیعی گرایش هایی دارد که جهت و فلش آن ها به سوی امور مادی و شهوانی، فساد و شرّ و طغیان است. اگر انسان از این گرایش های منفی برخاسته از نفس تبعیت کرده یعنی اندیشه و اراده خود را در این جهت اعمال کند، اینجاست که او تابع هوای نفس خواهد بود.
❇️ همانطور که بیان شد در شریعت مقدّس و در لسان آیات و روایات، کلید های معارفی بسیار مهمی پیرامون انسان و تعامل او با هوای نفس خویش از جنبه های مختلف بیان شده که ان شاء الله در نوشته های آتی به آن معارف به اختصار اشاره خواهد شد.
(55) هوای نفس در قرآن و روایات (2)
نگرشی فلسفی به هوای نفس
"وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ."
❇️ از نظر حکما امّاره بودن نفس و حقیقت انسان، به معنای تعلّق روح الهی انسان (نفخت فیه من روحی)، به جنبه خاکی و بشری و مادی است.
👈 گوهر وجودی انسان، برای بقاء انسان در این دنیا، یکسری میل ها و گرایش هایی به بدن و امور مادی دارد مانند گرایش به غذا. از نظر حکما وقتی این گرایش ها از وضعیت تعادل و توسّط و به مقدار نیاز انسان برای بقاء در این دنیا خارج شود، به بیان دیگر وقتی مدیریت این گرایش ها از دست عقل و حکمت و ایمان و تایید و هدایت الهی خارج شده و منجر به شکل گیری افراط و تفریط در گرایش های لازم و یا شکل گیری گرایش های مخرّب در انسان می شود.
👈 این جاست که مفهوم هوای نفس و نفس امّاره متولّد می شود؛ آن گرایش ها، هوای نفس و نفسی که این گرایش ها از آن برمی خیزد را نفس امّاره و فعل برآمده از هوای نفسی یا نتیجه آن، سوء و بدی نامیده می شود.
🔸 از نظر حکما، سعادت انسانی در این است که یک هیئت استعلائیه در نفس انسان ایجاد شود؛ یعنی نفس با تابش نور تایید و هدایت الهی و پیروی از عقل منوّر به نور شریعت، در وضعیتی قرار بگیرد که همواره حالت سیطره و علوّ و برتری نسبت به گرایش های مذکور داشته باشد و در نتیجه، قوای عملی انسان، بر اساس جهت دهی و فشار این گرایش ها یعنی همان هوای نفس کار نکنند و به تعبیر ملاصدرا، نفس انسان به قوّتی نوری برسد که با جنبه نورانیت خویش، تشخیص دهد که کدام گرایش برخاسته از نفس امّاره و کدام یک زاییده روح الهی است و با قوّت خویش بتواند صادرات و افعال نفس را به مقتضای روح الهی مدیریت کند.
🔹 اگر این هیئت استعلائیه در نفس شکل بگیرد، اینجا دیگر کارهای دشوار، مانند بازداشتن نفس از تبعیت هوا، آسان می شود. در غیر این صورت، یک هیئت انقیادی انفعالی در نفس شکل می گیرد؛ یعنی نفس در وضعیتی قرار می گیرد که دیگر قوّت و نورانیتی برای بازداشتن انسان از تبعیت هوا نخواهد داشت و لذا روز به روز روحانیت روح الهی در وجود انسان مخفی تر شده و آثار و نتایج فرورفتن در گرایش های غیرمتعادل و مخرّب در نفس انسان و دور شدن از آن چه موجب صلاح و سعادت انسان است، او را احاطه خواهد کرد.
👈 حکما از این وضعیت انسان به جهل تعبیر می کنند؛ این انسان هم از دریافت اندیشه های بلند و معارف الهی که به آن حکمت نظری می گویند محروم است (جهل نظری) و هم از مدیریت رفتار و کردار خویش بر مدار حق که به آن حکمت عملی می گویند. (جهل عملی)
♦️ از نگاه حِکمی، انسان برای رسیدن به حکمت نظری و عملی و در نتیجه رسیدن به سعادت، نیازمند تایید الهی و بروز ملکوت خداوندی است؛ انسان به خودی خود نمی تواند بر خویشتن غالب شود. باید از جانب خداوند، یک فیض و عنایتی که با جنبه روح الهی انسان سنخیت دارد و می تواند آن را فعال و قوی کند و موجب صدور زیبائی ها و عدالت و اعتدال از نفس شود، به روح انسان برسد.
📖 این همان است که در ادبیات قرآنی از آن تعبیر به رحمت شده است؛ تنها آن بارقه فیض الهی و کمک رسانی رحمت اوست که می تواند نفس را به وضعیت قهر و غلبه و علوّ نسبت به هوا رسانده و او را در آن وضعیت نگاه دارد. با این سخنان، تا حدودی فضای آیه شریفه "وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيم" از منظر نگاه فلسفی روشن شد. البته در این آیه لطایف و ظرایف معرفتی فراوانی وجود دارد که با اندیشه و دقّت در آیه می توان ان شاء الله بدان ها دست یافت؛ والله الهادی.
🔻(56) اپیدمی غفلت و قساوت🔺
" فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ".
👤 حقیقت انسان نیز مانند جسم او بیمار می شود و بیماری های قلب نیز مانند بیماری های تن، قوی و ضعیف دارد؛ اگر در بیماری های جسم، سرماخوردگی و سرطان وجود دارد، قلب انسان نیز دچار سرطان های کشنده مختلفی می شود.
‼️ دو بیماری بسیار کشنده روحی که انسان را از حقیقت تهی می کنند، غفلت و قساوت اند. غفلت به معنای از یاد بردن و قطع ارتباط ادراکی با حقایقی است که نمی شود به آن ها بی توجّهی کرد؛ حقایقی که کار خود را می کنند و منتظر غفلت و توجه ما نمی مانند. مثلا غفلت و بی توجهی از یک بیماری جسمی و نپرداختن به دارو و درمان.
👈 یا غفلت از خداوند و یاد او، که به معنای رو نکردن و از خاطر بردن برزگترین و موثرترین حقیقت این عالم است. حقیقتی که همه چیز در ید قدرت اوست لذا غفلت از او نیز از کاری ترین ضربه ها بر پیکر حقیقت انسان و کشنده ترین بیماری های برای قلب است.
🔒 قساوت نیز به معنای متأثّر نشدن قلب انسان از آن چیزی است که باید روی او تاثیر بگذارد و حال و هوای قلب او و جهت گیری عملی او را تحت شعاع قرار دهد. مثلا قلب انسان باید از مشاهده مظلومیت انسانی مظلوم و ستم کشیده به درد بیاید ولی به مرور دچار بیماری قساوت می شود و دیگر از مشاهده مظلومیت مظلومین قلبش به درد نمی آید یا این که باید از شنیدن موعظه تاثیر پذیرفته و تکانی به خود بدهد ولی کم کم قلب حالت نرمی و تاثیر پذیری خود را از دست می دهد و هیچ پندی او را نمی لرزاند.
♦️ گاهی خداوند شخصی یا قومی را به چالشها و کمبود ها و عذاب هایی مبتلا می کند تا رو به سوی کرده و تضرّع کنند؛ یعنی فطرت خدا خواه خویش را بیدار کرده و از دل اسبابی که تمامی دلخوشی آن ها بدان ها بود و الان نمی توانند کاری برایشان کنند، به آستان مسبّب الاسباب پناه برند.
🤲 طبیعتاً انسان ها وقتی در شرایطی قرار می گیرند که لمس می کنند اسبابی که در اختیار آن هاست از پس رفع این سنخ گرفتاری ها برنمی آیند، این جا باید قلب آن ها به سوی آن یگانه کارساز و چاره پرداز هستی دگرگون شده و به آستان او اظهار فقر و ناتوانی و نیاز کند.
👈 ولی اگر قلب دچار غفلت و قساوت شود، در این شرایط بحرانی که اگر توجه کنند خود نیز می دانند با چه خطری مواجه اند و از طرفی می دانند که خود آن ها و هر آن چه که دارند و می توانند، از پس این عرصه بر نمی آید، باز هم متحوّل و متذکر نشده و رو به سوی آستان حق نمی کنند.
🌨 در این ایّام که باب آسمان بسته است و باران و برفی نمی بارد و به روشنی می توان درک کرد که این وضعیت از آن وضعیت هایی است که باید در آن منقطع از همه جا به آستان حق به صورت جمعی نالید و تضرّع کرد، در کمال تعجّب می بینیم که اپیدمی غفلت و قساوت اکثریت را فرا گرفته است. این وضعیت نیز، آنی نیست که بتوان در آن به لهو و پوچی و اسباب ظاهری دل خوش کرد.
❇️ به نظرم رسید این نکته را به عزیزان تذکر دهم که بیایید ما به سهم خویش، به جای همه غافلان و مرده دلان به آستان حق بنالیم و تضرّع کنیم؛ خود را و گناهان و قصورات و تقصیراتمان را در این خشکی مؤثر بدانیم و به این حقیقت توجه کنیم که کیفیت حیات فردی و جمعی ما و تقوا یا فجور فردی و جمعی ما بر تعامل عالم و قوای این عالم که همه تحت فرمان خداوند هستند با ما تاثیر مستقیم دارد. برای این هدف می توان کارهای زیادی انجام داد؛ از جمله :
1️⃣ اقامه نماز باران به صورت فردی یا جمعی که آداب و احکام آن در رساله های عملیه بیان شده است.
2️⃣ قرائت دعای نوزدهم صحیفه سجادیه و دیگر دعاهای ماثور طلب باران مانند دعایی که از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه نقل شده است.
3️⃣ استغفار و توبه از گناهان که به نصّ قرآن مایه گشایش ابواب آسمان است.
4️⃣ توسّل به بزرگتر این عالم و پدر همه مؤمنان و آن کسی که همه خلق به یمن او روزی داده می شوند و به برکت او آسمان بر زمین می بارد و آن کسی که سبب اتصال آسمان و عالم پروردگار با زمین ماست یعنی وجود مقدّس حضرت بقیة الله عج الله تعالی فرجه الشریف و درخواست از حضرتش که برای ما فرزندان پیمان شکن و غافل خویش استغفار کنند.
🔻قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ (يوسف: 97)🔺
5️⃣ به صورت کلی توجه و تضرّع و انقطاع به آستان خداوند و انجام هرآنچه که می تواند در استجابت دعای طلب باران موثّر باشد مانند ذکر مصایب اهل البیت خصوصاً سالار شهیدان، آن شاه سرجدای تشنه لب، به خصوص به صورت جمعی.
🆔 https://eitaa.com/basmale
🔻(57) نزدیک بین باش!!🔺
" إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَ نَراهُ قَريباً "
📖 آیات زیادی در قرآن وجود دارند که در مورد قیامت هستند ولی در روایات اهل بیت علیهم السلام، به امام عصر عج و قیام مبارک ایشان تاویل شده اند.
✅ این مطلب سرّ کمی نیست؛ به نظر می رسد سرّ مطلب این باشد که قیامت، یک فرآیند است که مرحله نخست آن ظهور و قیام آن ولیّ اعظم خداست. لذاست که از امر فرج و قیام حضرت، تعبیر به قیامت صغری می کنند.
✍️ در چند روایت با سندهای صحیح در کتب مختلف شیخ صدوق از جمله کتب خصال، امام باقر علیه السلام ایّام الله را سه روز معرّفی کرده اند : روز قیام حضرت، رجعت و قیامت.
👈 این سه، سه مرحله و نقطه گذار، در فرآیند تحقق قیامت کبری هستند.
❇️ نکته دیگر این که برخی از این آیات به صورت مستقیم به امری مرتبط با حضرت حجّت و قیام ایشان تاویل شده اند و برخی به صورت غیر مستقیم؛ مثلا در روایت دیگر یا در دعایی، آن آیه در فضای حضرت حجّت ارواحنا فداه استعمال شده است.
📖 در آیه 6 و 7 سوره معارج، خداوند قیامت را امری معرّفی می کند که کفّار آن را دور می بینند و به آن اعتقاد ندارند.
🔸 این دور دیدن یا به معنای انکار است و یا به معنای نداشتن جایگاه در نظام معرفتی به گونه ای که تاثیری در عملکرد و محاسبات آن ها در این دنیا ندارد.
🔹 امّا در منظر خداوندی و کسانی که به خداوند ایمان دارند، قیامت حقیقتی است نزدیک؛ هم در نظام معرفتی مؤمنین جایگاهی ویژه دارد و هم به دلیل ایمان به آن، در نظام عمل نیز، ایمان به آخرت و قیامت، به شدّت در تنظیم رفتار و برنامه زندگی و محاسباتشان تاثیر گذار است.
♦️ " إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَ نَراهُ قَريباً "
در انتهای دعای عهد، خطاب به خداوند می گوییم که ما امام غائب خویش را نزدیک می بینیم در حالی که دیگران او را دور می بینند. نزدیک دیدن امام هم شامل نزدیک دیدن امر فرج ایشان است و هم نزدیک دیدن وجود مقدّس ایشان و ولایت عالم گسترشان.
💻 در نظام محاسبات مادی ما، فراهم شدن اسباب ظهور حضرت که ظاهراً مستلزم شکل گیری یک تحوّل اساسی در عالم و رسیدن وضعیت دنیای ما به نقطه خاصی است، خیل دور و دشوار به نظر می رسد.
✅ امّا در روایات ما بیان فرموده اند که خداوند امر ولیّ خود را در یک شب اصلاح خواهد کرد. در نظام علم و قدرت الهی و تقدیر و تدبیر او، رسیدن عالم به نقطه ای که آستانه فرج حضرت باشد، دشوار نیست و او قادر است که دنیای ما را در چنان تحوّلات سنگین و پرحجمی در یک بازه زمانی کوتاه بیندازند که دومینو وار، به سرعت تمام، همه مقدّمات در یک شب حاصل شود.
👈 لذا باید در ساحت ایمان به خداوند علیم قادر، امر فرج حضرت را نزدیک بدانیم و ببینیم و خود را آماده کنیم.
♦️ توَقَّعْ أَمْرَ صَاحِبِكَ لَيْلَكَ وَ نَهَارَكَ فَإِنَّ اللَّهَ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.
باید در ساحت معرفت به خداوند و ولیّ او به جائی برسیم که فارغ از آن چه در بستر این دنیا و اسباب ظاهری می گذرد، صبح و شام انتظار و توقّع ظهور آقا و صاحبمان را داشته باشیم. او که اسم اعظم خداست؛ همان اسمی که کار اولین و آخرین با تجلّی او به صلاح و سامان می رسد.
تراب از فیض ربّانی طلب دارد لقایت را
فقیر است و همی خواهد، نگاهت را دعایت را
(58) هوای نفس در قرآن و روایات (3)
"فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِساب"
"إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَة"
✍️ نفس انسان یا میزبان و آشیان حق است و یا در تسخیر و چپاول باطل. باطل یعنی پوچ ِهستی نما که ممکن است زرق و برق و سر و صدا هم داشته باشد و حق یعنی واقعیت های ریشه دار در ارکان هستی.
👈 قبلا در چند نوشته این مطلب را بیان کرده ام که این ماییم که باید حقایق هستی را پذیرا بوده و خود را با آن ها هماهنگ کنیم و الّا واقعیت های عالم منتظر ما نمی مانند.
❇️ مطلب سختی نیست، چند بار با مثال های فراوان توضیح داده ام ولی باز هم مثال می زنم. یکی از حقایق این عالم، علم و دانش و معرفت است. نفس ما یا در وضعیتی است که حقیقتی به نام علم و دانش و معرفت را می پذیرد و بدان روی کرده و این حقیقت را در خود ایجاد کرده و از آثار آن بهره مند می شود یا این که رو به باطل مقابل آن یعنی جهل و خیال و اوهام می کند و نتایج تلخ باطلی به نام جهل جان او را در می نوردد. علم و جهل تنها یک جفت از حق و باطل ها هستند که می توانید با استفاده از این مثال روی حق و باطل های دیگر هم اندیشه کنید.
❓ چه می شود که نفس از حق باز می ماند و با حقایق رفیق و شفیق نمی شود؟؟ چه عاملی باعث می شود که نفس به باطل روی کند؟؟
📖 پاسخ این سؤال در آیه شریفه و در روایت فوق بیان شده است؛ تبعیّت از هوای نفس است که مزاج نفس را به هم ریخته و او را حق گریز و باطل طلب می کند. خود به خود دیگر نمی تواند به حق رو کند و به آسانی تن به باطل می دهد.
♦️ علامه طباطبائی در رساله شریف "الولایة" خیلی عمیق این نکته را تحلیل می کنند :
1️⃣ تبعیت از هوای نفس و حبّ دنیا، زمینه ساز اشتغال نفس به دنیا و معطوف شدن همّت انسان به دنیا و امور این سویی و قطع ارتباط آن با ماورای دنیا می شود.
2️⃣ در نتیجه آنچه در نفس نقش می بندد تنها صورت های مربوط به دنیا و بدن و ماده است؛ ساحت اندیشه انسان را صورت های فکری پرقدرت مادی و باطل های جذّاب پر می کند و روشن است که در چنین وضعیتی حرکات و سکنات انسان هم کاملاً مصروف به دنیا شده و نفس از حقایق باز می ماند و باطل، نرم افزار عمل انسان خواهد شد.
3️⃣ در این حال، یا اصلا انسان تصوّری از حقایق پیدا نمی کند و یا اگر هم اجمالاً اعتقادی به حقایق عالم مانند خدا و قیامت و ولایت و....داشته باشد، دیگر تاثیری در نفس نمی گذارند و ثمرات و آثار آن ها در نفس ایجاد نمی شود. یعنی اندیشه ای پرقدرت و صورتی شفاف و موثر از آن حقایق در نفس حاصل نمی شود. حق در هر نفسی بنشیند، آثار خود را در آن نفس می گذارد و به آن حیات و بقاء و انرژی می دهد و باطل نیز چون خود لرزان و ناپایدار و بی ریشه است، نفس را هم بی قرار و زائل می کند.
4️⃣ این امر نتیجه آن است که هوای نفس اجازه نمی دهد که حقیقتی مانند توحید، صورتی قوی و مؤثّر در نفس پیدا کند و آثار حقایق در نفس بسیار نازل و ضعیف خواهند بود. هوای نفس کارش تقویت صورت های ضعیف دنیوی و مادی و ایجاد سلطنت برای باطل ها در حکومت جان است. مثلا اعتقاد به خدا تنها همین قدر در نفس تاثیر می کند که تنها به اقتضای ظاهر مسلمانی برخی اعمال عبادی مانند نماز را بدون برخورداری از روح و حقیقت و تنها در حدّ حرکتی بدنی و توجّهی ضعیف و اجمالی به خداوند انجام دهد. ولی یک باطل به گونه ای روی انسان اثر می گذارند که همه همّت و توان انسان را مصروف به خود می کند و تمام خودشی و ناخوشی های انسان تابع آن می شود.
✅ این که خداوند فرمود هوای نفس انسان را از سبیل الله که همان حقّ است باز می دارد و رسول اکرم و حضرت امیر علیهما السلام نیز، ترسناک ترین چیز برای انسان را تبعیت از هوای نفس معرّفی کردند، سرّش در این است که هوای نفس زمینه پذیرش و ازدواج نفس با حقایق را از بین می برد؛ باطل نفس را تسخیر می کند و از این به بعد زمین جان انسان به جای چیدن میوه های بهشتیِ حقایق، زقّوم تلخ و آتشین هم آغوشی با باطل ها را خواهد چشید.
🔸در همه عرصه های فردی و اجتماعی حیات انسان، همواره در دوراهی پذیرش حق یا باطلِ مقابل آن هستیم. هوای نفس انسان را باطل خواه و باطل بین و باطل گرا کرده و سرکوب هوا و دست ردّ به سینه هوا زدن، انسان را در دامن حق می اندازد.
🔹همه انحرافات و فتنه های فردی و اجتماعی نیز به تعبیر حضرت امیر، علی علیه السلام ریشه در پیروی از هوای نفس دارد. ( أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَع)
(59) هوای نفس در قرآن و روایات (4)
"پیرایش نفس"
" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها"
📖 یکی از مفاهیم قرآنی مرتبط با بحث نفس و هوای نفس، تزکیه نفس و نقطه مقابل آن، تدسیس نفس است.
✍️ تزکیه در لغت، در بستر دو مفهوم طهارت و رشد معنا شده است. گاهی چیزی آلوده به نجاست شده؛ به شستن و از بین بردن این نجاست و آلودگی تطهیر گفته می شود نه تزکیه. تزکیه نوع خاصی از پاکی است که در اثر خارج کردن امور زائد از چیزی حاصل می شود.
🌴 مثلا تزکیه درخت، به زدن شاخ و برگ های زائد آن است و تزکیه مال، به خارج کردن حقِّ نیازمندان و حقوق الهی از آن است؛ زکات را نیز به همین جهت زکات می گویند که خارج کردن این حقوق از آن، زمینه پیراستگی و زیاد شدن آن را فراهم می کند. اصلا زکات دستوری است که اوّلاً نفع آن به خود انسان می رسد.
🥀 این زدودن امور زائد و خارج کردن آن ها، گاهی موجبات نوعی رشد و نموّ را نیز حاصل می کند. مثلا وقتی درخت تزکیه می شود، یا موی سر کوتاه می شود، زمینه رشد و نموّ مجدد و بیشتر آن حاصل می شود.
✅ می توان مفهوم "پیراستن" را معادل فارسی تزکیه دانست. پس در نفس چیزی هست که مانع رشد و نموّ و توسعه نفس انسان است که باید از نفس خارج گردد و زدوده شود؛ آن چیز همان هوای نفس است. باید با هوای نفس که مفهوم آن در نوشته های پیشین روشن شد، با توجه به مفهوم قرآنی تزکیه، به مثابه زوائد و اضافاتی برخورد کرد که مانند موی زائد باید زائل و خارج شوند تا زمینه برای رشد و تعالی نفس و رسیدن به نقطه ای که قرآن از آن تعبیر به فلاح می کند، حاصل شود.
♦️ شاخ و برگ اضافی درختان و گیاهان هرز و زائدِ روئیده در کنار آن را و موهای زائدِ بدن را بنگرید که چگونه اخراج و از بین بردن آن ها زمینه ساز، رشد درخت و موی سر و پیرایش تن از آن هاست. هوای نفس نیز همین طور باید زائل شود تا نفس پیراسته گردیده و رشد کند.
❇️ در مقابل مفهوم تزکیه، مفهوم تدسیس قرار دارد؛ برای این ماده نیز در لغت معانی ای مانند "پنهان کردن امری با اکراه در چیز دیگر" یا "پنهان کردن چیزی مکروه و ناپسند با فشار و قهر در چیز دیگر" را بیان کرده اند. خداوند برای زنده به گور کردن دختران در عصر جاهلیت از این ماده استفاده کرده؛ آن ها دختران را اموری مکروه و ناپسند می دانستند و لذا او را به زور در دل خاک زنده به گور می کردند.
🔹 شاید بتوان گفت، هوای نفس که همان تمایلاتِ دانیِ برخاسته از نفسِ تربیت نشده انسانی است، اموری اند که اوّلا از نظر فطرت و گوهر الهی روحانی انسان، اموری هستند نا پسند و منفی که باید به زور آن ها را در زمین نفسِ فطری، داخل کرد وگرنه طبع الهی انسان آن ها را نخواهد پذیرفت. به تعبیر دقیق تر و منطبق تر با لفظ آیه شریفه، انسان می تواند نفس را پیرایش کرده یا گوهر نورانی نفس را با زور و اکراه، زیر خروارها آوارِ هوای نفس مدفون کند، مانند درختی که شاخ و برگ زائد و گیاهان هرز آن را در خود فروبرده اند و یا مانند بدنی که در تعفّن موهای زائد و دیگر اضافاتی که باید دفع شوند، پوشیده شده است.
🔰 جای این تمایلات حقیقتاً در نفس انسان نیست و گوهر نوری انسان آن ها را نمی خواهد. امّا نفس امّاره می خواهد به زور آن ها را در عرصه نفس داخل کند. به موهای زائد بدن خود بنگرید؛ طبع سالم انسانی می گویند آن ها را زائل کن امّا جهل و به هم ریختن طبیعت سالم است که با آن ها مشکلی ندارد.
💠 اگر هوای نفس تزکیه و اخراج شود، نفس، نفسی می کشد و آزادانه رشد خواهد کرد و به سعادت و فلاح می رسد ولی اگر جهل و غرور، هوای نفسانی را به نفس تحمیل کردند و نفس از این زوائدِ لازم الاخراج انباشته شد، نتیجه آن خیبت و محرومیت نفس است (و قد خاب من دسّاها)؛ محرومیت از کمالات و درجات و سعادتی که می توانست بدان ها دست یابد.
(60) امانتِ ولایت
"إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا."
♦️ در آن عرصه با شکوه که خداوند، عصاره خداوندی خویش را به رسم امانت، به هستی عرضه می داشت؛ پس از آنکه همه از امانت داری این بار سهمگین، مشفقانه شانه تهی کردند، انسان نگاهی به خود کرد و نیک دریافت که یکپارچه ظلم است و جهل بلکه منبع تراوش ظلم و جهل است.
✅ تنها راه این بود که زیر بار این امانت برود، امانت داری اش کند تا مزد امین بودنش، او را از ظلوم و جهول بودن خارج کند. انسان خوب فهمید که بدون نشستن این امانت در جانش و بدون تحوّل حاصل از این امانت داری، هر چه از او به عنوان عمل سر بزند، ظلم است و هر آن چه ادراک کند، عین جهل. ظهور عدل و آگاهی در جان خویش را گره خورده با این امانت یافت؛ فتبارک الله احسن الخالقین.
❇️ عجیب نیست؟؟ خداوند همه انسان ها را امین این امانت می خواهد. برخی امین الله هستند و حافظان و مجریان این امانت که پیامبران و اوصیایشان هستند. همه امّت ها نیز به این امانت مبتلا به ابتلائی الهی هستند؛ و الامانة المحفوظة و الباب المبتلی به الناس. هر کس به این امانت پشت کند، مشرک است و هر کس به ظاهر پذیرفته ولی نیک امانت داری نکند منافق است و هر کس پذیرفت و پاس داشت، می شود مؤمن؛ خدا نیز به چنین مؤمنی روی می آورد و او را زیر پر و بال خویش می پرورد.