eitaa logo
إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم
565 دنبال‌کننده
133 عکس
10 ویدیو
3 فایل
بنده علی هاشمی طلبه سنقری مقیم قم هستم. @aliabdolali
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻‏(57) نزدیک بین باش!!‏🔺 ‏" إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَ نَراهُ قَريباً "‏ ‏ ‏ 📖 آیات زیادی در قرآن وجود دارند که در مورد قیامت هستند ولی در روایات اهل بیت علیهم السلام، به امام ‏عصر عج و قیام مبارک ایشان تاویل شده اند. ✅ این مطلب سرّ کمی نیست؛ به نظر می رسد سرّ مطلب این باشد ‏که قیامت، یک فرآیند است که مرحله نخست آن ظهور و قیام آن ولیّ اعظم خداست. لذاست که از امر فرج و ‏قیام حضرت، تعبیر به قیامت صغری می کنند.‏ ✍️ در چند روایت با سندهای صحیح در کتب مختلف شیخ صدوق از جمله کتب خصال، امام باقر علیه السلام ایّام ‏الله را سه روز معرّفی کرده اند : روز قیام حضرت، رجعت و قیامت. 👈 این سه، سه مرحله و نقطه گذار، در فرآیند ‏تحقق قیامت کبری هستند.‏ ❇️ نکته دیگر این که برخی از این آیات به صورت مستقیم به امری مرتبط با حضرت حجّت و قیام ایشان تاویل ‏شده اند و برخی به صورت غیر مستقیم؛ مثلا در روایت دیگر یا در دعایی، آن آیه در فضای حضرت حجّت ‏ارواحنا فداه استعمال شده است.‏ ‏ ‏ 📖 در آیه 6 و 7 سوره معارج، خداوند قیامت را امری معرّفی می کند که کفّار آن را دور می بینند و به آن اعتقاد ‏ندارند. 🔸 این دور دیدن یا به معنای انکار است و یا به معنای نداشتن جایگاه در نظام معرفتی به گونه ای که ‏تاثیری در عملکرد و محاسبات آن ها در این دنیا ندارد. 🔹 امّا در منظر خداوندی و کسانی که به خداوند ایمان ‏دارند، قیامت حقیقتی است نزدیک؛ هم در نظام معرفتی مؤمنین جایگاهی ویژه دارد و هم به دلیل ایمان به آن، ‏در نظام عمل نیز، ایمان به آخرت و قیامت، به شدّت در تنظیم رفتار و برنامه زندگی و محاسباتشان تاثیر گذار ‏است.‏
♦️ " إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيداً وَ نَراهُ قَريباً "‏ در انتهای دعای عهد، خطاب به خداوند می گوییم که ما امام غائب خویش را نزدیک می بینیم در حالی که ‏دیگران او را دور می بینند. نزدیک دیدن امام هم شامل نزدیک دیدن امر فرج ایشان است و هم نزدیک دیدن ‏وجود مقدّس ایشان و ولایت عالم گسترشان.‏ ‏ ‏ 💻 در نظام محاسبات مادی ما، فراهم شدن اسباب ظهور حضرت که ظاهراً مستلزم شکل گیری یک تحوّل اساسی ‏در عالم و رسیدن وضعیت دنیای ما به نقطه خاصی است، خیل دور و دشوار به نظر می رسد. ✅ امّا در روایات ما ‏بیان فرموده اند که خداوند امر ولیّ خود را در یک شب اصلاح خواهد کرد. در نظام علم و قدرت الهی و ‏تقدیر و تدبیر او، رسیدن عالم به نقطه ای که آستانه فرج حضرت باشد، دشوار نیست و او قادر است که دنیای ‏ما را در چنان تحوّلات سنگین و پرحجمی در یک بازه زمانی کوتاه بیندازند که دومینو وار، به سرعت تمام، همه ‏مقدّمات در یک شب حاصل شود.‏ 👈 لذا باید در ساحت ایمان به خداوند علیم قادر، امر فرج حضرت را نزدیک بدانیم و ببینیم و خود را آماده کنیم. ♦️ توَقَّعْ أَمْرَ صَاحِبِكَ لَيْلَكَ وَ نَهَارَكَ فَإِنَّ اللَّهَ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.‏ باید در ساحت معرفت به خداوند و ولیّ او به جائی برسیم که فارغ از آن چه در بستر این دنیا و اسباب ظاهری ‏می گذرد، صبح و شام انتظار و توقّع ظهور آقا و صاحبمان را داشته باشیم. او که اسم اعظم خداست؛ همان ‏اسمی که کار اولین و آخرین با تجلّی او به صلاح و سامان می رسد.‏ ‏ ‏ تراب از فیض ربّانی طلب دارد لقایت را فقیر است و همی خواهد، نگاهت را دعایت را
‏(58) هوای نفس در قرآن و روایات (3)‏ ‎ ‎ "فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ ‏بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِساب‏" "إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ ‏فَيُنْسِي الْآخِرَة" ‏ ‏ ✍️ نفس انسان یا میزبان و آشیان حق است و یا در تسخیر و چپاول باطل.‏ باطل یعنی پوچ ِهستی نما که ممکن است زرق و برق و سر و صدا هم داشته باشد و حق یعنی واقعیت های ‏ریشه دار در ارکان هستی.‏ 👈 قبلا در چند نوشته این مطلب را بیان کرده ام که این ماییم که باید حقایق هستی را پذیرا بوده و خود را با آن ها ‏هماهنگ کنیم و الّا واقعیت های عالم منتظر ما نمی مانند. ‏ ❇️ مطلب سختی نیست، چند بار با مثال های فراوان توضیح داده ام ولی باز هم مثال می زنم. یکی از حقایق این ‏عالم، علم و دانش و معرفت است. نفس ما یا در وضعیتی است که حقیقتی به نام علم و دانش و معرفت را می پذیرد و بدان روی کرده و این حقیقت را در خود ایجاد کرده و از آثار آن بهره مند می شود یا این که رو به باطل مقابل آن یعنی جهل و خیال و اوهام می کند و نتایج تلخ باطلی به نام جهل جان او را در می نوردد. علم و جهل تنها یک جفت از حق و باطل ها هستند که می توانید با ‏استفاده از این مثال روی حق و باطل های دیگر هم اندیشه کنید.‏ ❓ چه می شود که نفس از ‏حق باز می ماند و با حقایق رفیق و شفیق نمی شود؟؟ چه عاملی باعث می شود که نفس به باطل روی کند؟؟
📖 پاسخ این سؤال در آیه شریفه و در روایت فوق بیان شده است؛ تبعیّت از هوای نفس است که مزاج نفس را به ‏هم ریخته و او را حق گریز و باطل طلب می کند. خود به خود دیگر نمی تواند به حق رو کند و به آسانی تن ‏به باطل می دهد. ‏ ♦️ علامه طباطبائی در رساله شریف "الولایة" خیلی عمیق این نکته را تحلیل می کنند :‏ ‏1️⃣ تبعیت از هوای نفس و حبّ دنیا، زمینه ساز اشتغال نفس به دنیا و معطوف شدن همّت انسان به دنیا و ‏امور این سویی و قطع ارتباط آن با ماورای دنیا می شود.‏ ‏2️⃣ در نتیجه آنچه در نفس نقش می بندد تنها صورت های مربوط به دنیا و بدن و ماده است؛ ساحت اندیشه ‏انسان را صورت های فکری پرقدرت مادی و باطل های جذّاب پر می کند و روشن است که در چنین ‏وضعیتی حرکات و سکنات انسان هم کاملاً مصروف به دنیا شده و نفس از حقایق باز می ماند و باطل، ‏نرم افزار عمل انسان خواهد شد.‏ ‏3️⃣ در این حال، یا اصلا انسان تصوّری از حقایق پیدا نمی کند و یا اگر هم اجمالاً اعتقادی به حقایق عالم ‏مانند خدا و قیامت و ولایت و....داشته باشد، دیگر تاثیری در نفس نمی گذارند و ثمرات و آثار آن ها در ‏نفس ایجاد نمی شود. یعنی اندیشه ای پرقدرت و صورتی شفاف و موثر از آن حقایق در نفس حاصل نمی ‏شود.‏ حق ‏در هر نفسی بنشیند، آثار خود را در آن نفس می گذارد و به آن حیات و بقاء و انرژی می دهد و باطل نیز ‏چون خود لرزان و ناپایدار و بی ریشه است، نفس را هم بی قرار و زائل می کند.‏ ‏4️⃣ این امر نتیجه آن است که هوای نفس اجازه نمی دهد که حقیقتی مانند توحید، صورتی قوی و مؤثّر در ‏نفس پیدا کند و آثار حقایق در نفس بسیار نازل و ضعیف خواهند بود. هوای نفس کارش تقویت صورت ‏های ضعیف دنیوی و مادی و ایجاد سلطنت برای باطل ها در حکومت جان است. مثلا اعتقاد به خدا تنها ‏همین قدر در نفس تاثیر می کند که تنها به اقتضای ظاهر مسلمانی برخی اعمال عبادی مانند نماز را بدون ‏برخورداری از روح و حقیقت و تنها در حدّ حرکتی بدنی و توجّهی ضعیف و اجمالی به خداوند انجام ‏دهد. ولی یک باطل به گونه ای روی انسان اثر می گذارند که همه همّت و توان انسان را مصروف به ‏خود می کند و تمام خودشی و ناخوشی های انسان تابع آن می شود.‏ ✅ این که خداوند فرمود هوای نفس انسان را از سبیل الله که همان حقّ است باز می دارد و رسول اکرم و ‏حضرت امیر علیهما السلام نیز، ترسناک ترین چیز برای انسان را تبعیت از هوای نفس معرّفی کردند، سرّش در ‏این است که هوای نفس زمینه پذیرش و ازدواج نفس با حقایق را از بین می برد؛ باطل نفس را تسخیر می کند ‏و از این به بعد زمین جان انسان به جای چیدن میوه های بهشتیِ حقایق، زقّوم تلخ و آتشین هم آغوشی با باطل ‏ها را خواهد چشید.‏ 🔸در همه عرصه های فردی و اجتماعی حیات انسان، همواره در دوراهی پذیرش حق یا باطلِ مقابل آن هستیم. ‏هوای نفس انسان را باطل خواه و باطل بین و باطل گرا کرده و سرکوب هوا و دست ردّ به سینه هوا زدن، انسان ‏را در دامن حق می اندازد. ‏ 🔹همه انحرافات و فتنه های فردی و اجتماعی نیز به تعبیر حضرت امیر، علی علیه السلام ریشه در پیروی از ‏هوای نفس دارد. ( أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَع‏) ‏
‏(59) هوای نفس در قرآن و روایات (4)‏ ‎ ‎ ‏"پیرایش نفس"‏‎ ‎‏ ‏ ‏" قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها"‏ 📖 یکی از مفاهیم قرآنی مرتبط با بحث نفس و هوای نفس، تزکیه نفس و نقطه مقابل آن، تدسیس نفس است.‏ ‏ ‏ ✍️ تزکیه در لغت، در بستر دو مفهوم طهارت و رشد معنا شده است. گاهی چیزی آلوده به نجاست شده؛ به شستن ‏و از بین بردن این نجاست و آلودگی تطهیر گفته می شود نه تزکیه. تزکیه نوع خاصی از پاکی است که در اثر ‏خارج کردن امور زائد از چیزی حاصل می شود. 🌴 مثلا تزکیه درخت، به زدن شاخ و برگ های زائد آن است و ‏تزکیه مال، به خارج کردن حقِّ نیازمندان و حقوق الهی از آن است؛ زکات را نیز به همین جهت زکات می گویند ‏که خارج کردن این حقوق از آن، زمینه پیراستگی و زیاد شدن آن را فراهم می کند. اصلا زکات دستوری است ‏که اوّلاً نفع آن به خود انسان می رسد.‏ 🥀 این زدودن امور زائد و خارج کردن آن ها، گاهی موجبات نوعی رشد و نموّ را نیز حاصل می کند. مثلا وقتی ‏درخت تزکیه می شود، یا موی سر کوتاه می شود، زمینه رشد و نموّ مجدد و بیشتر آن حاصل می شود.‏ ✅ می توان مفهوم "پیراستن" را معادل فارسی تزکیه دانست. پس در نفس چیزی هست که مانع رشد و نموّ و ‏توسعه نفس انسان است که باید از نفس خارج گردد و زدوده شود؛ آن چیز همان هوای نفس است. باید با ‏هوای نفس که مفهوم آن در نوشته های پیشین روشن شد، با توجه به مفهوم قرآنی تزکیه، به مثابه زوائد و ‏اضافاتی برخورد کرد که مانند موی زائد باید زائل و خارج شوند تا زمینه برای رشد و تعالی نفس و رسیدن به ‏نقطه ای که قرآن از آن تعبیر به فلاح می کند، حاصل شود.
♦️ شاخ و برگ اضافی درختان و گیاهان هرز و زائدِ ‏روئیده در کنار آن را و موهای زائدِ بدن را بنگرید که چگونه اخراج و از بین بردن آن ها زمینه ساز، رشد ‏درخت و موی سر و پیرایش تن از آن هاست. هوای نفس نیز همین طور باید زائل شود تا نفس پیراسته گردیده ‏و رشد کند.‏ ❇️ در مقابل مفهوم تزکیه، مفهوم تدسیس قرار دارد؛ برای این ماده نیز در لغت معانی ای مانند "پنهان کردن امری با ‏اکراه در چیز دیگر" یا "پنهان کردن چیزی مکروه و ناپسند با فشار و قهر در چیز دیگر" را بیان کرده اند. ‏خداوند برای زنده به گور کردن دختران در عصر جاهلیت از این ماده استفاده کرده؛ آن ها دختران را اموری ‏مکروه و ناپسند می دانستند و لذا او را به زور در دل خاک زنده به گور می کردند. ‏ 🔹 شاید بتوان گفت، هوای نفس که همان تمایلاتِ دانیِ برخاسته از نفسِ تربیت نشده انسانی است، اموری اند که ‏اوّلا از نظر فطرت و گوهر الهی روحانی انسان، اموری هستند نا پسند و منفی که باید به زور آن ها را در زمین ‏نفسِ فطری، داخل کرد وگرنه طبع الهی انسان آن ها را نخواهد پذیرفت. به تعبیر دقیق تر و منطبق تر با لفظ آیه شریفه، انسان می تواند نفس را پیرایش کرده یا گوهر نورانی نفس را با زور و اکراه، زیر خروارها آوارِ هوای نفس مدفون کند، مانند درختی که شاخ و برگ زائد و گیاهان هرز آن را در خود فروبرده اند و یا مانند بدنی که در تعفّن موهای زائد و دیگر اضافاتی که باید دفع شوند، پوشیده شده است. 🔰 جای این تمایلات حقیقتاً در نفس ‏انسان نیست و گوهر نوری انسان آن ها را نمی خواهد. امّا نفس امّاره می خواهد به زور آن ها را در عرصه ‏نفس داخل کند. به موهای زائد بدن خود بنگرید؛ طبع سالم انسانی می گویند آن ها را زائل کن امّا جهل و به ‏هم ریختن طبیعت سالم است که با آن ها مشکلی ندارد.‏ 💠 اگر هوای نفس تزکیه و اخراج شود، نفس، نفسی می کشد و آزادانه رشد خواهد کرد و به سعادت و فلاح می ‏رسد ولی اگر جهل و غرور، هوای نفسانی را به نفس تحمیل کردند و نفس از این زوائدِ لازم الاخراج انباشته ‏شد، نتیجه آن خیبت و محرومیت نفس است (و قد خاب من دسّاها)؛ محرومیت از کمالات و درجات و ‏سعادتی که می توانست بدان ها دست یابد.‏
‏(60) امانتِ ولایت‏ ‏"إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً ‏جَهُولا."‏ ‏ ‏ ♦️ در آن عرصه با شکوه که خداوند، عصاره خداوندی خویش را به رسم امانت، به هستی عرضه می داشت؛ پس ‏از آنکه همه از امانت داری این بار سهمگین، مشفقانه شانه تهی کردند، انسان نگاهی به خود کرد و نیک ‏دریافت که یکپارچه ظلم است و جهل بلکه منبع تراوش ظلم و جهل است. ‏ ✅ تنها راه این بود که زیر بار این امانت برود، امانت داری اش کند تا مزد امین بودنش، او را از ظلوم و جهول ‏بودن خارج کند. انسان خوب فهمید که بدون نشستن این امانت در جانش و بدون تحوّل حاصل از این امانت ‏داری، هر چه از او به عنوان عمل سر بزند، ظلم است و هر آن چه ادراک کند، عین جهل. ظهور عدل و آگاهی ‏در جان خویش را گره خورده با این امانت یافت؛ فتبارک الله احسن الخالقین.‏ ❇️ عجیب نیست؟؟ خداوند همه انسان ها را امین این امانت می خواهد. برخی امین الله هستند و حافظان و ‏مجریان این امانت که پیامبران و اوصیایشان هستند. همه امّت ها نیز به این امانت مبتلا به ابتلائی الهی هستند؛ و ‏الامانة المحفوظة و الباب المبتلی به الناس. هر کس به این امانت پشت کند، مشرک است و هر کس به ظاهر ‏پذیرفته ولی نیک امانت داری نکند منافق است و هر کس پذیرفت و پاس داشت، می شود مؤمن؛ خدا نیز به ‏چنین مؤمنی روی می آورد و او را زیر پر و بال خویش می پرورد.‏
🔰 این امانت، عصاره خداوندی خداست؛ روحی است که اگر در آشیانی امین بنشیند، او را خدائی می کند، به قله ‏عدالت و معرفت می رساند، دو ساحت اندیشه و عمل او را به تعلیم و تسدیدِ خداوند، منوّر به نور الله می کند. ‏ 👈 این امانت، نامش ولایت است؛ ولایت علیّ بن ابی طالب که همان ولایت خداوند است. همان علیّ که امین الله ‏مطلق است. همه انبیا اوّلا با این امانت، نبی شده اند و ثانیاً با این امانت، جان های مؤمنین امّت خویش را ‏شورانده اند. 🔥 آتشی است که حق به جانشان افروخته که هر چه غیر در جانشان هست را بسوزد و آن ها هم این ‏آتش را در جان دیگران بیفروزند. حامل این امانت که همه اولیاء الله سر سفره او نشسته اند از اوّل تا آخر، علی ‏مرتضاست. قسیم نار و جنّت است؛ اخذ موضع و چگونگی رفتار با امانت ولایت اوست که انسان ها را به سه ‏دسته مشرک و منافق و مؤمن تقسیم می کند. همه انسان ها مبتلی به این باب اند؛ باید جان خویش را امین این ‏امانت نشان دهند تا مدال ایمان بگیرند. ‏ 🔸 ولایت یعنی از ناحیه مولایت برای تو، همه حمایت و هدایت است و دستگیری و خارج کردن از ظلمات به ‏سوی نور و تربیت و پرورش و ایصال به محبوب. مبادا فکر کنی مسیر معنویت و توحید و سلوک، مسیری است ‏با قدم علم و عمل تو طی می شود. هیهات؛ باید با اقدام النبوة و الولایة طی طریق کنی؛ ولی ات برود و تو را با ‏خودش ببرد. تو و همه اعمال و دارائی ات تنها برای این است که بکوشی خود را به دامان ولیّ بیندازی. ‏ 🔹 ولایت یعنی از ناحیه تو همه سرسپردگی و طاعت؛ همه وابستگی و دلداگی؛ همه طاعت و بندگی. ولایت یعنی ‏اولویت و مولا یعنی اولی. می دانی یعنی چه و چرا این حقیقت امانت است و امانت داری اش به چیست؟ ♥️ ‏ولایت یعنی حالا که به حامل عصاره خداوندی ِ خدا ابتلاء شده ای، او را بر خود اولی بدانی. در قبضه ولایت ‏او بمیری و هوای او را بر هوای خود ایثار کنی. همان کاری که سلمان کرد و با آن کار سلمان شد. مگر سلمان ‏که بود و چه کرد؟ امانت دار خوبی برای بار امانتِ ولایت علی بود. به تعبیر امام صادق علیه السلام، هنرش این ‏بود که خواست و هوای مولایش را بر هوای خویش ایثار می کرد. ‼️ علیٌ اولی بالمؤمنین من انفسهم؛ امانتی است ‏ولایت که با هستی انسان و با نقطه حساس وجود یعنی کانون منیّت و انانیّت گره می خورد و آن را قلقلک می ‏دهد. امانت داری اش به ترک منیّت در تعامل با آن است. امانتی است که لایه حساس خودبینی و خودخواهی ‏را به چالش می کشد. آتش است دیگر؛ همه چیز را در خود می سوزاند حتی "من"‏ را.‏ در دو چشم من نشین ای آن که از من، من تری تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری 🕋 امشب میلاد مبارک جسمِ نازنین آن حقیقتی است که انبیاء به پذیرش ولایت او و امینِ حقیقت او گشتن نبی ‏شدند و اولیاء نیز او را در خود جاری کرده به ولایت الهی نائل گشتند. او خدا نیست ولی ولایتش، ولایت ‏خداست، به دریای پر تلاطم توحید، ناخداست. الله ولی الذین آمنوا، یعنی علی را به سرپرستی مؤمنین گماشتن ‏و با علیّ، مومن پروری کردن و جوجه های ایمان را تا آخر پاییز، به حمایت و ولایت او در سلک مؤمنین ‏شمردن و گماشتن.‏ من آن ظلوم جهولم که بی امانتِ دوست ‏ تمامِ من همه هیچ است و مغزِ من هم پوست اگر که قابلِ قربان، نیابدم مولا همه هوایم اگرچه، لبم پر از یا هوست که صفر بی عددم جز به انضمام علی
🔻 ‏(62) هوای نفس در قرآن و روایات (5)‏🔺 ‎ ‎ راه های غلبه بر هوای نفس أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ ‏مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُون‏.‏ ‏ ‏ ✍️ تا کنون مطالب مختلفی در مورد هوای نفس بیان شد؛ در این نوشتار می خواهم مقداری از راه ها و تکنیک ‏هایی که برای غلبه بر هوای نفس در آیات و روایات بیان شده بنویسم. ‏ ❇️ برخی از این موارد تکنیک های عملی هستند و مانند تمرین هایی برای تقویت قدرت مقاومت انسان در مقابل ‏هوای نفس و برخی داروهایی برای تسکین این درد و شاید درمان آن و برخی مانند کیمیا، با ایجاد تحوّل در ‏نفس، آن را به حقیقتی برتر تبدیل کرده که تیر هوای نفس به بلندای آن نمی رسد. 👈 البته این نکته باید مورد ‏توجّه قرار گیرد که نفس انسان در هر مرتبه ای از کمال، هوای نفس مربوط به خود را دارد و شکل و رنگ ‏عوض کرده و شناخت و رهایی از آن نیز پیچیده تر می شود.‏ ‏1️⃣ استعانت از خداوند و اسباب معنوی : باید زود این نکته را با همه وجود درک و لمس کنیم که برای ‏رهیدن از هوای نفس به مدد حق نیازمندیم و خود نمی توانیم از شرّ خویش خلاص شویم. لسان حال ما ‏همواره باید دست گدائی به آستان او دراز کردن و استعانت از او برای رهایی از نفس و هوای آن باشد. ‏ 🔹 زبان قال ما نیز به دعاهایی با این مضمون مترنّم باشد؛ مثلاً این عبارت دعای ابوحمزه را زیاد تکرار کنیم ‏‏: "َ أَعِنِّي عَلَى نَفْسِي بِمَا تُعِينُ بِهِ الصَّالِحِينَ عَلَى أَنْفُسِهِم‏". ‏
و یا این دعای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: اَللَّهُمَّ آتِ نَفْسِي تَقْوَاهَا وَ زَكِّهَا أَنْتَ خَيْرُ مَنْ زَكَّاهَا أَنْتَ وَلِيُّهَا وَ مَوْلاَهَا. 🔸 خداوند در قرآن ما را به کمک گرفتن از نماز و روزه دعوت کرده است؛ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا ‏بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين‏. نماز هوای الهی را در درون انسان تقویت کرده و هوای نفس را ‏تضعیف کرده و می تواند به کلّی دنیای درون انسان را عوض کند. روزه نیز از قوی ترین اسباب معنوی ‏برای تقویت نفس در مقابل خواهش ها و گرایش های نازل دنیایی است.‏ ‏2️⃣ عاقبت اندیشی پیرامون تبعیت از هوای نفس و مخالفت با آن : یکی از راه کارهای قرآنی و روایی که ‏جنبه دارویی نسبت به هوای نفس دارد، توجّه به نتایج پیروی از آن است که به عنوان نمونه در نوشته ‏شماره 58 به یکی از آن موارد که بازداشتن انسان از حق و حقیقت بود اشاره شد. در قرآن کریم و ‏روایات موارد فراوان دیگری به عنوان نتایج تبعیت از هوای نفس بیان شده است؛ مانند : گمراهی، شکل ‏گیری افراط در اعمال انسان و خارج شدن او از تعادل، نابودی عقل، هلاکت و پوچی، از دست دادن ‏انسانت و مقامات و کمالات معنوی، مرگ قلب و افسردگی معنوی، دشمنی با خدا و اولیاء او و سوء ‏عاقبت و.... . هوای نفس می تواند معبود انسان شود و قلب و سمع انسان را خداوند مهر و موم کرده و ‏بینائی و بصیرت او را نیز سلب کرده و آگاهانه او را گمراه کند.‏ 🔹 هم چنین است توجّه به عاقبتِ مخالفت با هوای نفس و برگزیدن هوای دوست که همین روایت زیبای ‏کتاب کافی که حدیثی قدسی و از زبان خداوند است، در این جهت کافی است. ‏ 🔻قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي وَ عَظَمَتِي وَ كِبْرِيَائِي وَ نُورِي وَ ‏عُلُوِّي وَ اِرْتِفَاعِ مَكَانِي لاَ يُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَايَ إِلاَّ شَتَّتُّ عَلَيْهِ أَمْرَهُ وَ لَبَّسْتُ عَلَيْهِ دُنْيَاهُ وَ شَغَلْتُ قَلْبَهُ ‏بِهَا وَ لَمْ أُؤْتِهِ مِنْهَا إِلاَّ مَا قَدَّرْتُ لَهُ وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي وَ عَظَمَتِي وَ نُورِي وَ عُلُوِّي وَ اِرْتِفَاعِ مَكَانِي لاَ يُؤْثِرُ ‏عَبْدٌ هَوَايَ عَلَى هَوَاهُ إِلاَّ اِسْتَحْفَظْتُهُ مَلاَئِكَتِي وَ كَفَّلْتُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِينَ رِزْقَهُ وَ كُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ ‏كُلِّ تَاجِرٍ وَ أَتَتْهُ اَلدُّنْيَا وَ هِيَ رَاغِمَةٌ. ‏🔺 رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله فرمود:‏ خداى عز و جل مى‌فرمايد : به عزت و جلال و بزرگى و كبرياء و نور و برترى مقامم سوگند،كه هيچ ‏بنده‌اى خواسته خود را بر خواسته من اختيار نكند جز آنكه كارش را پريشان كنم و دنيايش را به هم ‏ريزم و دلش را به آن سرگرم كنم و از آن چيزى به او ندهم جز همان كه مقدر او كرده‌ام،به عزت و جلال ‏و عظمت و نور و علوّ و مقام بلندم سوگند،هيچ بنده‌اى خواست مرا،بر خواست خود مقدم ندارد جز ‏آنكه فرشته‌هاى من او را نگهبانى كنند و آسمان‌ها و زمين را كفيل روزى او سازم و از پس تجارت و ‏بهره‌جوئى هر تاجرى من پشتيبان و نگران او باشم و دنيا هم با آنكه او نخواهد به جانب او رو كند.‏ ‏ ‏ ‏3️⃣ تقویت و احیای عقلانیت : برای رهایی از هوای نفس باید عقل خویش را زنده کرد. امیرالمؤمنین علیه ‏السلام در وصف گروهی از انسان های برگزیده می فرمایند : قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَه‏ (یعنی عقل ‏خویش را زنده کرد و بدین وسیله نفس امّاره خویش را می راند). در فرمایش دیگری که در کتاب کافی ‏از ایشان نقل شده نیز می فرمایند : قَاتِلْ هَوَاكَ بِعَقْلِك‏. (یعنی هوای نفست را با عقلت بکش.)‏ 👈 تا انسان اهل اندیشه نشود، خود و خدای خویش و آنچه که خداوند از او اراده کرده را با عقل نشناسد، ‏تا عقل و اندیشه خویش را که به اشتغال به دنیا و محاسبات مادی و پیجوئی لذّات مرده است را به نور ‏ایمان و معرفت های واقعی زنده نکند و اهل حکمت نشود، نفس امّاره در او زنده و حاکم خواهد بود. 👈 تا ‏افق دید انسان تنها خود و دنیای مادی خود است و نور عقل برای او افق های معنوی و ابدی را روشن ‏نکرده است، روشن است که همواره در گرایش های پوچ مادی و نفسانی حرکت خواهد کرد.‏