eitaa logo
إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم
564 دنبال‌کننده
133 عکس
10 ویدیو
3 فایل
بنده علی هاشمی طلبه سنقری مقیم قم هستم. @aliabdolali
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻‏(74) خشیت قرآنی‏🔺 ‏ ‏ "اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ ‏اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ.‏" ‏ ‏ ✍️ شایسته ترین شخص به این که برایش قرآن بخوانیم خود ما هستیم؛ قرآن را ابتدا باید بر خویش و برای خویش خواند ‏تا برای دیگران و اموات. 👈 امروزه جریان قرآنی در کشورهای اسلامی به نظر حقیر به سمت و سوی خوبی نمی رود؛ از ‏کشورهای تهی از روح ولایت که انتظاری نیست ولی کشور ما نیز متاثر از فضاهای قرآنی اهل سنّت، دارد راه آنها را ‏طی می کند. وقتی تمرکز بر خوش خوانی و ظاهر و جنبه های موسیقائی باشد، طبیعتاً تمرکز بر جنبه معنوی قرآن ‏کاسته شده و زمینه برای انواع بازی ها و بازی گری ها باز می شود و قاری واقعی، کمیاب!!‏ ‏ ‏ ♦️ قرآن؛ کتاب خشیت اوّلین مرتبه در استفاده واقعی (نه ظاهری و نمایشی) از قرآن این است که قرآن را برای خویش و بر خویش بخوانیم؛ ‏یعنی چه؟ یعنی سعی کنیم خود را مخاطب قرآن قرار دهیم. پند ها و معارف قرآنی را به گوش دل خویش برسانیم و ‏سعی کنیم خودمان را با قرآن تکان دهیم؛ بهار قرآن که ماه رمضان است، زمان خانه تکانی جان و افکندن زلزال ها ‏بر قلب به تاثیر قرآن است.‏ ‏ ‏ 🔰 قرآن کتاب خشیت است؛ کتابی است که چنان خدا را معرّفی می کند و حقیقت را عیان، به تصویر می کشد که ‏این ظرفیت را دارد که سنگین ترین تکانه های معنوی را در قلب انسان در نسبت با خداوند ایجاد کند. https://eitaa.com/basmale
💓خشیت یعنی ‏بیمناکی برخاسته از شناخت قوی خداوند به گونه ای که چشم دل انسان همواره به سوی خداوند بوده و در با ‏احساس حضور در محضر او دست و پایش را جمع کند و حساب بری ویژه ای از خداوند در قلبش ایجاد شود. دیده ‏ای کودکی را که از حضور پدرش حساب می برد و هر کاری می خواهد بکند، صورت پدر در قلب او حاضر شده ‏و او را می پاید و با توجه به حضور او کاری می کند؟ خشیت چنین حالتی است.‏ ‏ ‏ 👈 قرآن کتاب خشیت از خداوند است؛ ظرفیت ایجاد خشیت از خداوند توسّط قرآن به حدی زیاد است که خداوند در ‏انتهای سوره حشر می فرماید که اگر این قرآن را بر کوه نازل می کردیم، از خشیت خداوند متلاشی می شد.‏ 🔻لوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه‏🔺 ‏ ‏ 🔹 به ذهن قاصرم می رسد که مهمترین رسالت ما در قرائت قرآن این است که بکوشیم صورتهای ادراکی زلال و قوی ‏نسبت به خداوند را از قرآن انتزاع کرده و در خویش منعکس کنیم. برای رسیدن به این نقطه باید دو گام برداریم؛ ‏یک گام علمی و یک گام عملی.‏ ‏ ‏ 1️⃣ گام علمی آن است که جنبه نظری و علمی شناخت خداوند و توحید را در قرآن عمیق تر و دقیق تر و زلال تر کنیم. ‏خب این نیاز به تلاش های علمی و معرفتی خاصی دارد ولی بالاخره برای هر کسی مقدور است که عزم خود را برای ‏شناخت قرآنی خداوند جزم تر کند.‏ ‏ ‏ 2️⃣ گام عملی آن است که در تقویت این صورت های ادراکی در نفس بکوشیم؛ یعنی سعی کنیم با نفس خود کاری ‏کنیم که این معرفت ها بیشتر در نفس تاثیر بگذارد. قبلا در نوشته شماره 58 این مطلب را تبیین کردم که هوای نفس ‏از تاثیر صورت های ادراکی در نفس می کاهد و نمی گذارد حقائق در نفس مستقر شود. ممکن است کسی به دقیق ‏ترین معرفت ها نسبت به خداوند از نظر علمی برسد ولی اصلا در عمل و احوال او تاثیر گذار نباشد. روزه یکی از ‏قوی ترین وسیله ها برای تضعیف هوای نفس و آماده شدن قلب برای تاثیر پذیری از معارف است. شاید یکی از ‏معانی بهار قرآن بودنِ ماه رمضان همین باشد؛ این ماه، به دلیل ضعیف شدن نفس حیوانی انسان، زمینه را برای شکوفا ‏شدن و جوانه زدن معارف قرآنی در قلب تقویت می کند و در بهار قرآن، قلب انسان هم به واسطه قرآن بهاری می ‏شود. ‏ 🔻اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ كُتُبِكَ أَوْ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ أَوْ ‏عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِن‏ خَلْقِكَ أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِيعَ قَلْبِي‏.‏🔺 ‏ ‏ 🔸 یکی از آداب تلاوت قرآن که بر تأثّر نفس از معارف قرآنی نافع است، حزن است؛ قرآن را باید با اندوه خواند و ‏هنگام قرآن خواندن، حسّ گرفت و جنبه احساسی خویش را تحریک کرده و در خود ایجاد حزن کرد. در روایات ‏زیادی به این ادب اشاره شده از جمله در کتاب کافی که در وصف احوال امام هفتم علیه السلام وارده شده که ‏‏:كَانَتْ قِرَاءَتُهُ حُزْناً فَإِذَا قَرَأَ فَكَأَنَّهُ يُخَاطِبُ إِنْسَاناً (قرائت قرآن او یکپارچه حزن بود و هنگام تلاوت (چنان حضور خداوند را حس می کرد) گوئی با انسانی گفتگو می کرد.) و حضرت امیرالمومنین علیه السلام هم در وصف تلاوت متقین می ‏فرمایند : يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِم‏.‏ (به وسیله قرآن خود را اندوهگین کرده و دوای دردهای خویش را در قرآن می جویند.) ‏ ‏ ❇️ نشانه هدایت قرآنی ‏ 🔸 اگر این گام ها تاحدی برداشته شد، نوبت به چیدن ثمر می رسد که همان خشیة الله است. در آیه 23 سوره زمر، ‏اوّلا این خشیت به صورت زیبائی ترسیم شده و ثانیا آن را نشانه بهره مندی از هدایت قرآنی معرّفی کرده است؛ آری ‏تا به این وضعیت نرسیده ایم چندان از هدایت قرآن بهره مندی نشده ایم و صرفاً خوانده و ثوابی برده ایم.‏ ‏ ‏ 🔹 در این آیه خداوند می فرماید : کسانی اهل خشیت از خداوند اند، هنگام قرائت قرآن پوستشان از ادراک وجود ‏خداوند و درک محضر او جمع می شود؛ به تعبیر فارسی، مو بر تنشان سیخ می شود. سپس دوباره با یاد خداوند، قلب ‏و جسمشان که هر دو از خشیت خداوند متاثر شده بود، آرامش می یابد.‏ ‏ ‏ 🕋 عجب آیه زیبائی است و چه حال شگفتی؛ می ارزد که انسان عمری برای رسیدن به این لحظات ربّانی تلاش کند. ‏پس باید برای خویش و اینگونه قرآن خواند؛ ماه مبارک و روزه نفس انسان را می توانند به نقطه ای برسانند که ‏انسان هنگام تلاوت، از تجلّی خداوند در قرآن بهره مند شده، او را بشناسد و بیابد و از این خداشناسی به بیم و هراس ‏افتد و سپس دوباره با یاد او که تنها هرچه هست از اوست، بر دامن او آرام گیرد و به او رجوع کند؛ این است ‏هدایت قرآن.‏ https://eitaa.com/basmale
🔻‏(75) تو کیستی؟ مثل هیچ کس!!‏🔺 ‏ ‏ ‏" قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَد."‏ ‏ ‏ ‏ ‏ 🤲 مولای من!! تو مثل هیچ کس نیستی.......‏ ‏ ‏ 🔸 تو آن بی نیاز مطلقی که برای صید چون منی، دانه محبّت انداخته و طرح دوستی ریخته ای. ( الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي ‏تَحَبَّبَ إِلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي‏)‏ ‏ ‏ 🔹 هر کس نیز با تو از در دوستی وارد شده و به تو بگوید آیا با من رفیق می شوی، پاسخ تو مثبت است. فدای آن ‏آغوش بازت شوم!! (يَا حَبِيبَ مَنْ تَحَبَّبَ إِلَيْك‏)‏ ‏ ‏ 🔸 مدام با نعمت و عطا، با ما از در دوستی وارد می شوی ولی افسوس که من، خلاف مرام رفاقت، با گناه، دست ‏دوستی ات را رد می کنم. (تَتَحَبَّبُ إِلَيْنَا بِالنِّعَمِ وَ نُعَارِضُكَ بِالذُّنُوب.....خَيْرُكَ إِلَيْنَا نَازِلٌ وَ شَرُّنَا إِلَيْكَ صَاعِد‏)‏ ‏ ‏ 🔹 ولی چه باک!! تو چون دیگران نیستی که زود رشته رفاقت را بگسلی و دوستت را از عطا محروم کنی. تو کار ‏خود را می کنی؛ هرچه بدهی، خسته که نمی شوی هیچ، جود و عطایت به من مسکین بی وفا بیشتر می شود. ‏تو آن عزیزِ رفیق بازِ مفت بازی. کسی مثل تو نیست. (و لا تزیده کثرة العطاء الّا جوداً و کرماً إنّه هو العزیز الوهّاب)‏ ‏ ‏ 🔸 با آن که مولایی، آقایی، مالکی، همه چیزی، حق داری رسوایم کرده و از خویش برانی و مثل دیگران با ما تا ‏کنی، ولی تو که مثل دیگران نیستی؛ جوری می پوشانی که خودم هم می خواهد باورم شود که حقّی بر تو دارم ‏و طلبکارم. (أنّک یا ربّ خیر الساترین، تستر الذنب بکرمک و توخر العقوبة بحلمک......كَأَنَّ لِيَ التَّطَوُّلَ عَلَيْك‏)‏ ‏ ‏ 🔹چرا اینقدر شرمنده ام می کنی؟؟ چرا جوری رفتار می کنی که انگار تو از من شرمنده ای؟؟ فدایت شوم؛ آخر ‏کرم و آقایی هم حدّی دارد. ولی چه کنم؛ تو مثل هیچ کس نیستی.‏‎ ‎‏(حَتَّى كَأَنَّكَ اسْتَحْيَيْتَنِي‏.....حَتَّى كَأَنِّي لَا ذَنْبَ ‏لِي‏)‏ ‏ ‏ 🔸 با این همه وقتی تو را قصد می کنم هم برایت ناز می کنم؛ طاقچه بالا می گذارم و طلبکارانه و از روی جهل، از ‏تاخیر در اجابت خواسته ام گله می کنم. (مُدِلًّا عَلَيْكَ فِيمَا قَصَدْتُ بِهِ إِلَيْكَ فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّي عَتَبْتُ بِجَهْلِي عَلَيْك‏)‏ ‏ ‏ 🔹 آخر تو چرا ناز مرا می کشی؟ وقتی مرا می خوانی و جوابت را نمی دهم، دوباره تو چرا پیک می فرستی و ‏دعوت می کنی؟ این همه پیام دوستی فرستادی و دست دوستی ات را رد کردم؛ چرا از من خسته نمی شوی و ‏رهایم نمی کنی؟ مادرم هم با من چنین نکرده عزیزم؛ تو کیستی؟ ( إِنَّكَ تَدْعُونِي فَأُوَلِّي عَنْكَ وَ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ ‏فَأَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ وَ تَتَوَدَّدُ إِلَيَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْكَ كَأَنَّ لِيَ التَّطَوُّلَ عَلَيْكَ فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذَلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ بِي وَ الْإِحْسَانِ إِلَيَّ وَ ‏التَّفَضُّلِ عَلَيَّ بِجُودِكَ وَ كَرَمِك‏.)‏ ‏ ‏ 🔸 ولی عزیزم!! آنقدر ها هم دیگر بی مرام نیستم. وقتی ماجرای رفاقتمان را مرور می کنم، می گویم دمت گرم!! ‏خیلی مردی، خیلی آقایی، هیچ کس مثل تو نیست برایم. می ستایمت، می خواهمت. (فرّبی احمد شیء عندی و ‏احقّ بحمدی)‏ ‏ ‏ 🔹 آری!!تو مثل هیچ کس نیستی، تو را باید تنها با خودت شناخت. (اعرفو الله بالله)‏
🔻(76) دو معنا از معرفت نفس🔺 «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْکُمْ أَنْفُسَکُمْ». ✍️ آنچه امروزه به عنوان معرفت نفس شناخته می شود، ناظر به شناخت انسان از نظر نگاه به ساحت غیرمادی اوست که او را انسان کرده و از سایر موجودات جدا می کند. نفس در این معنا، همان معنای فلسفی خود را دارد و لذا آنچه امروزه به عنوان معرفت نفس شناخته می شود، یک نوع تلاش فکری-فلسفی خاص، با دغدغه های و سوال های خاص خود برای شناخت نفس به معنای فلسفی آن است. در این قسمت از فلسفه، مباحثی مانند تعریف فلسفی نفس،تجرد نفس، کیفیت حدوث و بقای آن، نحوه حضور آن در عالم دیگر و تحلیل هستی شناسی برخی امور مرتبط با نفس از جمله مرگ و مباحثی از این قبیل با رویکرد هستی شناسانه ی تعیّن یافته در مکتب های فلسفی موجود، مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرند. پس معنای اوّل از معرفت نفس، نوعی انسان شناسی و شناخت جنبه مشترک بین انسان ها با نگرشی خاص است. ✅ امّا به نظر می رسد آنچه به عنوان معرفت نفس در روایات مورد تاکید قرار گرفته، غیر از این معنای نخست است. نفس، در لغت به معنای خود است و ظاهرا در روایات نیز همین معنای لغوی اراده شده است نه معنای فلسفی؛ لذا معنای دقیق معرفت نفس، خودشناسی است. 🔹(البته اکثر روایت های پیرامون معرفت نفس از اعتبار چندانی برخوردار نیستند ولی اگر در روایات هم به صورت صریح به لزوم شناخت خویشتن دعوت نشده باشد، اوّلاً از مجموعه معارف دین به وضوح می توان لزوم شناخت خویشتن را استنباط کرد و هم به حکم عقل شناخت خویشتن امری ضروری است که نباید آن را منحصر در شناخت هستی شناسانه جنبه مشترک انسان ها کرد. البته روشن است که شناخت نفس به معنای فلسفی آن، امری لازم و نافع برای شناخت خویش بوده ولی کافی نیست.) 🔸 ما اگر عمیق ترین معرفت های فلسفی را پیرامون نفس انسانی و چیستی آن هم پیدا کردیم و در معرفت فلسفی نفس از بوعلی و صدرا نیز پیشی جستیم، ممکن است هنوز خود را نشناخته باشیم. آنچه لازم است بدان دعوت کنیم شناخت خویشتن است؛ ما علاوه بر شناخت نفس مشترک انسانی، باید به شناخت خود به عنوان یک نفسِ خاص و یک انسان ویژه بپردازیم. 👈 دعوت به توجّه به عیوب خویش، از موارد مهمِ این معنا از خودشناسی است. 🔻أَنْفَعُ الْأَشْيَاءِ لِلْمَرْءِ سَبْقُهُ النَّاسَ إِلَى عَيْبِ نَفْسِه‏🔺 (امام صادق علیه السلام : سودمند ترین چیز برای انسان این است که در شناخت و توجه به عیوب خویش، از دیگران پیشی بگیرد.) 👈 هر نفسی آسیب پذیریِ ویژه خود را دارد و از طریقی دچار خطا و سقوط می شود؛ باید این ها را شناخت و برای اصلاح آن ها تدبیر کرد. همانطور که هر مزاج جسمانی، مستعدّ بیماری های خاصی است و در زمینه های خاصی قوّت و برجستگی دارد و می تواند در جهات خاصی شکوفا شود، نفس هر انسان نیز مستعدّ بیماری های معنوی و فکری خاصی است و استعداد های معنوی خاصی نیز دارد که باید آن ها را شناخت. 👈 وقتی آزمایش می دهیم، مشخص می شود که جسم از نظر قند و چربی و ویتامین و آهن و...در چه وضعیتی قرار دارد و این شناختی است که برای حفظ سلامت جسمی ضروری است؛ دقیقاً نفس نیز می تواند دچار کمبود ها و زیاده هایی شود. باید این ها را نیز شناخت و برای تامین کمبود ها و تقلیل زیاده ها چاره ای جست تا سلامت روان انسان تامین شود. 🔰 پس نباید معرفت نفس را تنها در شناخت فلسفی جنبه مشترک انسانی خلاصه کرد؛ هم باید همان جنبه مشترک را از زوایایی غیر از زوایایی که فلسفه موجود به آن نگریسته شده،نگاه کرد و جنبه دانشی معرفت نفس را ارتقاء داد و هم باید خود را به عنوان یک انسان خاص و یک جلوه ویژه در عالم انسانی مورد مطالعه و شناخت دقیق قرار داد.
🔻‏(77) مهدویت در قرآن (5)‏🔺 "اعْلَمُوا أَنَ‏ اللَّهَ‏ يُحْيِ‏ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ." ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ☘️ زمین، علاوه بر حیات و مرگ مادی ظاهری که در بهار و زمستان جلوه می ‏کند، حیات و مرگ دیگری نیز دارد. 🔸 وقتی فرمان عالم به دست ولی خدا باشد، یعنی آن کسی که خداوند او را برای اداره عالم پرورانده است، ‏عالم زنده خواهد بود و وقتی از دست او خارج شد، به سمت مرگ پیش می ‏رود تا جائی که وقتی کفر جنبه غالب زمین شد، زمین خواهد مرد.‏ ‏ ‏ 🔹 امروزه، زمین مُرده است و بیشتر از این هم خواهد مُرد!! تا این که خداوند ‏اراده کند عالم را دوباره زنده کند و بهار ربّانی را به عالم بیاورد. برای این کار ‏باید دوباره روح حقیقی این عالم بدان دمیده شود که آن روح، ولیّ ختمی ‏کامل الهی، امام عصر، حجّت بن الحسن العسکری علیه السلام است.‏ ‏ ‏ 📖 در روایاتی که ذیل آیه شریفه وارد شده اند، دو عامل برای مرگ زمین بیان ‏شده است : 1️⃣ یکی کفرِ اهل زمین 2️⃣ یکی هم گسترش ظلم و جور. 👈 از طرفی عامل حیات ‏دوباره این عالم که وجود مقدّس امام است نیز به عدالت موجب حیات مجدد ‏عالم می شود که در روایات به این مطلب هم اشاره شده است. 🔻فيُحْيِيهَا اللَّهُ ‏بِالْقَائِمِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَيَعْدِلُ فِيهَا، فَتَحْيَا الْأَرْضُ وَ يَحْيَا أَهْلُهَا بَعْدَ مَوْتِهِم‏).🔺‏ 👈 بلکه در روایات خود حضرت عدل منتظر و عدل مشتهر نامیده شده است. ‏‏ 🔻(اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّ أَمْرِكَ الْقَائِمِ الْمُؤَمَّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَر)‏.🔺 ‏ ‏
🔰 چه ارتباطی بین کفر و بی عدالتی و از طرفی بین بسط ایمان و حیات زمین و ‏عدالت وجود دارد؟ چگونه گسترش عدل توسط امام، موجب احیای زمین ‏خواهد شد؟ ♦️‏ اوّلین اتفاقی که در حکومت ظلم و ناعدالتی رخ می دهد این است که نظمی که ‏لازمه تحقق هدایت الهی در زمین است از بین می رود. مهمترین مصداق این ‏بی نظمی هم این است که فرمان کشتی عالم، در مرتبه ظاهر از دست امام ‏خارج می شود و امام از آن مراتبی که خداوند برای او در نسبت به حرکت ‏عالم مشخص کرده، جا به جا شده و دیگران جای او را می گیرند؛ اتّفاقی که ‏در سقیفه آغاز شد و تا ظهور حضرت ادامه خواهد داشت.‏ 🔻و لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقَامِكُمْ وَ أَزَالَتْكُمْ عَنْ مَرَاتِبِكُمُ الَّتِي رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فِيهَا.‏🔺 ‏ ‏ ✅ وقتی این نظمِ ربّانی شکسته شد، دیگر جریان هدایت عمومی در عالم برچیده ‏می شود و روزِ هدایت، تبدیل به شب کفر و گمراهی می شود و زمینه بهره ‏مندی عمومی از نور هدایت الهی که از خورشید امام می تابد از بین می رود.‏ ‏ ‏ 👈 لذا اقتضای اولیه چنین زمینی، کفر و گمراهی خواهد بود مگر این که در این ‏شب تار، کسی موفّق شود از آن خورشید پشت ابر، اقتباس نور هدایت کند.‏ ‏ 👈 آنچه بیان شد، مصداق اعظم ظلم و بررسی تاثیر آن در کفر و ایمان اهل ‏زمین بود؛ لذا در عصر ظهور وقتی بالاترین مصداق عدالت محقق می شود و ‏سهمگین ترین ظلم، بساطش برچیده می شود یعنی عالم دوباره فرمانش به ‏دست امام می افتد، این عدالت موجب فراگیری ایمان و ورود انسان ها به ‏وادی دین داری می شود.‏ ‏ ‏ 🔹 ظلم در دیگر مصادیق خود نیز موجب مرگ زمین یعنی همان کفر اهل زمین ‏می شود؛ ظلم اقتصادی و شکل گیری تمدّن سرمایه داری و استثمار جهانی و ‏شکل گیری جریان گسترده استضعاف در عالم، ظلم گسترده فرهنگی و ‏فراگیری فرهنگ شیطانی و جهنّمی انسان محور غرب و الگو سازی از انسان ‏پوچ و منهط غربی، ظلم گسترده سیاسی و حکومت خرده شیاطینِ وابسته به ‏راس استکبار در جای جای جهان و دیگر مصادیق خرد و کلان ظلم، همه و ‏همه، زمین و اهل زمین را به سمت مرگ سوق می دهند و امکان دسترسی ‏انسان ها به هدایت را از بین می برند و لذا زمین به کفر اهلش، می میرد.‏ ‏ ‏ 🔸 یکی از ظلم های کلان و مدرن این عالم، کوچ دادن اجباری انسان ها از دنیای ‏واقعیت و توجه به حقایق، به دنیای مجازی و عالم خیال و قطع ارتباط انسان ‏ها با حقایق است؛ به گونه ای که نه تنها انسانها به هدایت زمینه دسترسی ‏مناسبی نداشته باشند، بلکه اساساً با ارزش های عالم خیال و بی خیال حقایق ‏عالم زندگی کنند؛ این مطلبی است که نیازمند تبیین بیشتر است.‏ ‏ ‏ ☑️ وقتی روح عالم یعنی امام، دوباره در زمین دمیده می شود، زمینی را که از ظلم ‏و جور پر شده است را از عدل و داد پر می کند؛ همه مظاهر خرد و کلان ‏عدالت، عالم را فرا می گیرد و همه چیز به نظمِ ربّانی خویش که خداوند برای ‏جریان نور خویش در عالم طراحی کرده باز می گردد. این جاست که انسانیتِ ‏رها شده از ظلم شیاطین، نفسی کشیده و بساط شیطنت برچیده می شود و ‏جان انسان ها برای شکوفائی فطری و حرکت طبیعی به سوی دین و ایمان و ‏حقایق رها می شود. ‏
🔻‏(78) تسبیح به حمد‏🔺 "‏ ‏فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدينَ." 📖 در آیاتی از قرآن خداوند ما را امر به تسبیح خویش کرده است و در کنار ‏تسبیح، حمد را نیز به صورت مجرور به حرف جرّ باء که متعلق به همان ‏تسبیح است ذکر کرده است که حاصل لفظی آن این می شود که ما را امر به ‏‏"تسبیح به حمد" کرده است.‏ ‏ ‏ 1️⃣ و سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ ‏ 2️⃣ و سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حينَ تَقُوم‏ 3️⃣ و سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها ‏ ‏ 🔸 در این که این عبارت چه معنایی دارد و حرف باء در این عبارت چه معنایی و نقشی را ایفاء می کند و این که بالاخره ‏خداوند با این عبارت ما را به چه چیزی تکلیف کرده است، چند قول بین ادبا و مفسّرین وجود دارد. 🔹قول مشهور ‏این است که حرف باء به معنای مصاحبت و همراهی است؛ یعنی خداوند را تسبیح و کن و همراه این تسبیح، حمد او ‏را نیز به جا بیاور. نتیجه این بیان این است که این جا دو تکلیف وجود دارد؛ یکی تسبیح و دیگری تحمید.‏ ‏ ‏ ✅ امّا به نظر می رسد حق، معنای دیگری است و در این آیات امر به گونه ی خاصی از تسبیح خداوند شده است. ‏خداوند در این آیه امر فرموده که با حمد و از طریق حمد او را تسبیح کنیم.‏ ‏ ‏ 🔰 تسبیح به معنای منزّه دانستن ذات خداوند از آن چیزی است که شایسته و لایق آن ساحت مقدّس نیست؛ گاهی لسان ‏تسبیح، سلبی است یعنی چیزی را از آن ذات سلب می کنیم مثلا فرزند و شریک و نقص داشتن و ظلم را از ذات حق ‏سلب می کنیم. 👈 امّا نوعی از تسبیح، تسبیح ایجابی است یعنی از طریق اثبات امری کمالی برای خداوند، ذات حق را از ‏آن چه شایسته او نیست تنزیه می کنیم. مثلا وقتی خداوند را به کمال عدل و علم حمد کرده و می ستاییم، در واقع به ‏لسان ایجاب و از طریق حمد و ستایش او را از صفت جهل و ظلم تنزیه کرده ایم.‏ ‏ ‏ 👈 لذا خود حمد که به معنای ستودن ذات حق به صفات کمال اوست، نوعی تنزیه و تسبیح اوست. این که تسبیحات ‏اربعه را نیز تسبیح گفته اند به همین خاطر است؛ تهلیل و تکبیر نیز نوعی تسبیح و تنزیه خداوند هستند؛ در تهلیل با ‏اثبات کمال توحید و ستودن ذات حق به وحدانیت و در تکبیر با اثبات کبریای مطلق حق او را از شریک و از همه ‏توصیفات، تنزیه می کنیم. ‏ ‏ ‏ ♦️علامه طباطبائی در تفسیر المیزان به خوبی این معنا را بیان فرموده اند : ‏" فهم دائبون في «يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ » «يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ » تسبيحا بالحمد، لا حمدا فقط او تسبيحا ‏فقط، حيث التسبيح سلب لما لا يليق بذاته المقدسة دون إثبات، و الحمد إثبات في معرض الإحباط لقدسية ‏الذات، و لكنما التسبيح بالحمد هو سلب بلسان الإثبات جامعا بين السلب و الإثبات، و هو الحري في توصيف ‏الذات، فقولهم إنه عليم، تسبيح له عن الجهل بإثبات علم، و تسبيح له عن سائر العلم لسائر الخلق، يعني أنه ليس ‏بجاهل على الإطلاق و لا بعالم كالعلماء! "‏
🔻‏(79) چرا با وجود ایمان، آرام نیستیم؟؟‏🔺 ‏" الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون‏."‏ ‏ ‏ 🔰 ایمان به خداوند و آنچه که باید بدان ها ایمان بیاوریم از جمله رسالت و امامت و معاد و...، زمینه ‏ساز امنیت انسان در دو سراست. 📖 در این آیه شریفه، ایمان، مایه أمنیت و آرامش مطلق مومن ‏معرّفی شده است؛ امنیتی که اختصاص به دنیا یا آخرت ندارد و هر دو سرا را شامل می شود. ‏ 👈 این ظرفیت در ایمان هست که مومن را به أمنیت و آرامش پایداری برساند که ‏مستمر و مستقر بوده و به هول و هراس و ناامنی تبدیل نشود.‏ ‏ ‏ ❓🔹 پس چرا با وجود ایمانی که ما مومنین در خود واقعاً حس می کنیم، باز هم در مواقع زیادی ‏احساس امنیت و آرامش نداریم؟ چرا دچار هول و هراس شده و حتی گاهی می بینیم ایمانمان ‏گوئی چندان نمی تواند برای آرام کردن نفسمان کاری کند؟ ‏ ‏ 🔸 تاثیر ایمان به صورت مقتضی است و ایمان به شرطی آثار خودش را ظاهر می کند - که در این ‏آیه به دو اثر مهم ایمان یعنی امنیت و هدایت اشاره شده است- که آمیخته با ظلم نگردد و ظلم، ‏مانعی است که نمی گذارد حقیقت ایمان تاثیر خویش را بر نفس آشکار کند. مراد از ظلم هر آن ‏چیزی است که به ایمان ضرر رسانده و مانع تاثیر آن شود مثل گناهان. ‏ ‏ در کتاب کافی شریف روایتی از وجود مقدّس امام صادق علیه السلام وارد شده که خیلی زیبا ‏فضای این آیه شریفه را ترسیم کرده است. ‏
🔻عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنَانِ فَمُؤْمِنٌ صَدَقَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ وَفَى بِشَرْطِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ‏رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ‏‎ فَذَلِكَ الَّذِي لَا تُصِيبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْيَا وَ لَا أَهْوَالُ الْآخِرَةِ وَ ذَلِكَ مِمَّنْ يَشْفَعُ وَ لَا ‏يُشْفَعُ لَهُ وَ مُؤْمِنٌ كَخَامَةِ الزَّرْعِ‏‎ تَعْوَجُّ أَحْيَاناً وَ تَقُومُ أَحْيَاناً فَذَلِكَ مِمَّنْ تُصِيبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْيَا وَ أَهْوَالُ الْآخِرَةِ وَ ‏ذَلِكَ مِمَّنْ يُشْفَعُ لَهُ وَ لَا يَشْفَعُ.‏🔺 ‏ ‏ 👈 در این روایت شریف، مؤمنین به دو صنف تقسیم شده اند : ‏ ‏ 1️⃣ دسته نخست مؤمنینی هستند که به عهدی که با خداوند بسته اند و به شروطی که این عهد و پیمان برآن ها ‏لازم کرده وفی کرده اند و از مرام و پیمان ایمان تخطّی نکرده اند. در این که مراد از این عهد و شرط چیست ‏شارحین اصول کافی مصادیق زیادی بیان کرده اند که ورود به آن ها لازم نیست؛ آنچه مدّ نظر است این ‏است که همه اجمالا می دانیم وقتی ایمان آوردیم، این ایمان لوازمی در مقام عمل دارد و الزاماتی را بر ما بار می ‏کند که باید بدان ها ملزم باشیم. همه می دانیم که ایمان باید زندگی و افکارو اعمال ما را تحت الشعاع قرار ‏دهد و نیک می دانیم که بسیاری از رفتارها با ایمان که عهدی است که با خداوند بسته ایم سازگار نبوده و ‏خارج از وادی ایمان و مصداق ظلم به خویشتن و یا دیگران است.‏ نتایج چنین ایمانی که در دسته نخست بیان شد این است که :‏ 👈 اوّلا هیچ هول و هراسی نه در دنیا و نه در آخرت به این گروه نمی رسد.‏ ‏👈 ثانیاً چنین مومنی، خود به مرتبه شفاعت می رسد و می تواند از دیگران هم دستگیری کرده و نجاتشان دهد.‏ ‏ ‏ 2️⃣ دسته دوم مؤمنینی هستند که استقرار و استقامت مؤمنین دسته نخست را ندارند و مانند ساقه نرم گیاهان که با ‏وزش باد، دچار لغزش شده و این ور و آن ور می شود، گاهی استقامت کرده و به شرایط و لوازم ایمان ‏خویش عمل کرده و گاهی دچار سستی و انحراف می شوند و دچار ظلم و خطا و گناه می شوند.‏ ‏ ‏ 🔸 امام صادق علیه السلام می فرمایند از این جاست که به این مؤمنین هول و هراس در دنیا و آخرت وارد می ‏شوند و چون کامل نبوده و دارای خلأهایی می باشند، دیگر به مرتبه شفاعت نرسیده و نیازمند شفاعت ‏هستند.‏ ‏ ‏ ✅ این ها را نوشتم که این نکته را تذکر بدهم که ای مؤمن؛ ریشه ترس ها و کمبودها و ناآرامی هایت را باید ‏در خودت و میزان پایبندی ات به ایمانت و پیمانی که به خدای خویش بسته ای جستجو کنی. اگر مؤمن، ‏واقعاً مردانه و صادقانه پای ایمان خویش بایستد و آن را با ظلم نیالاید، در دو دنیا هراسی نخواهد داشت؛ این ‏وعده خداوند و از قوانین و سنن هستی است.‏ ‏ ‏ 🔸 شاید بتوان آمیخته نکردن ایمان به ظلم که در آیه شریفه بدان اشاره شد و استقامت در عمل به عهد و شروط ‏الهی که در روایت شریف بیان شد را مترادف با همان مفهوم تقوی دانست. 👈 متّقی کسی است که با نظر به ‏خداوند، از آنچه در حیطه ایمان به او نمی گنجد می پرهیزد. این پرهیز با نظر به خداوند و ایمان به او که همان ‏تقوی است، زمینه ساز ایجاد امنیت و آرامش پایدار برای مؤمن است که در آیه شریفه دیگری از این وضعیت ‏به مقام امین تعبیر شده است : إِنَّ الْمُتَّقينَ في‏ مَقامٍ أَمين‏.‏ ‏ ‏ 📖 در کتاب کافی در مورد این آیه شریفه نیز روایت بسیار زیبایی وجود دارد که به بیان و ترجمه آن بسنده می ‏کنم؛ در این روایت نیز عمل به عهد و پیمان و شروط ایمانی به گونه ای دیگر تبیین شده است که عبارت ‏است از روی آوردن به آنچه که خداوند دوست دارد و بالتبع ترک آن چه محبوب و مرضی خداوند نیست.‏