eitaa logo
إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم
564 دنبال‌کننده
133 عکس
10 ویدیو
3 فایل
بنده علی هاشمی طلبه سنقری مقیم قم هستم. @aliabdolali
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻‏(78) تسبیح به حمد‏🔺 "‏ ‏فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدينَ." 📖 در آیاتی از قرآن خداوند ما را امر به تسبیح خویش کرده است و در کنار ‏تسبیح، حمد را نیز به صورت مجرور به حرف جرّ باء که متعلق به همان ‏تسبیح است ذکر کرده است که حاصل لفظی آن این می شود که ما را امر به ‏‏"تسبیح به حمد" کرده است.‏ ‏ ‏ 1️⃣ و سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ ‏ 2️⃣ و سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حينَ تَقُوم‏ 3️⃣ و سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها ‏ ‏ 🔸 در این که این عبارت چه معنایی دارد و حرف باء در این عبارت چه معنایی و نقشی را ایفاء می کند و این که بالاخره ‏خداوند با این عبارت ما را به چه چیزی تکلیف کرده است، چند قول بین ادبا و مفسّرین وجود دارد. 🔹قول مشهور ‏این است که حرف باء به معنای مصاحبت و همراهی است؛ یعنی خداوند را تسبیح و کن و همراه این تسبیح، حمد او ‏را نیز به جا بیاور. نتیجه این بیان این است که این جا دو تکلیف وجود دارد؛ یکی تسبیح و دیگری تحمید.‏ ‏ ‏ ✅ امّا به نظر می رسد حق، معنای دیگری است و در این آیات امر به گونه ی خاصی از تسبیح خداوند شده است. ‏خداوند در این آیه امر فرموده که با حمد و از طریق حمد او را تسبیح کنیم.‏ ‏ ‏ 🔰 تسبیح به معنای منزّه دانستن ذات خداوند از آن چیزی است که شایسته و لایق آن ساحت مقدّس نیست؛ گاهی لسان ‏تسبیح، سلبی است یعنی چیزی را از آن ذات سلب می کنیم مثلا فرزند و شریک و نقص داشتن و ظلم را از ذات حق ‏سلب می کنیم. 👈 امّا نوعی از تسبیح، تسبیح ایجابی است یعنی از طریق اثبات امری کمالی برای خداوند، ذات حق را از ‏آن چه شایسته او نیست تنزیه می کنیم. مثلا وقتی خداوند را به کمال عدل و علم حمد کرده و می ستاییم، در واقع به ‏لسان ایجاب و از طریق حمد و ستایش او را از صفت جهل و ظلم تنزیه کرده ایم.‏ ‏ ‏ 👈 لذا خود حمد که به معنای ستودن ذات حق به صفات کمال اوست، نوعی تنزیه و تسبیح اوست. این که تسبیحات ‏اربعه را نیز تسبیح گفته اند به همین خاطر است؛ تهلیل و تکبیر نیز نوعی تسبیح و تنزیه خداوند هستند؛ در تهلیل با ‏اثبات کمال توحید و ستودن ذات حق به وحدانیت و در تکبیر با اثبات کبریای مطلق حق او را از شریک و از همه ‏توصیفات، تنزیه می کنیم. ‏ ‏ ‏ ♦️علامه طباطبائی در تفسیر المیزان به خوبی این معنا را بیان فرموده اند : ‏" فهم دائبون في «يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ » «يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ » تسبيحا بالحمد، لا حمدا فقط او تسبيحا ‏فقط، حيث التسبيح سلب لما لا يليق بذاته المقدسة دون إثبات، و الحمد إثبات في معرض الإحباط لقدسية ‏الذات، و لكنما التسبيح بالحمد هو سلب بلسان الإثبات جامعا بين السلب و الإثبات، و هو الحري في توصيف ‏الذات، فقولهم إنه عليم، تسبيح له عن الجهل بإثبات علم، و تسبيح له عن سائر العلم لسائر الخلق، يعني أنه ليس ‏بجاهل على الإطلاق و لا بعالم كالعلماء! "‏
🔻‏(79) چرا با وجود ایمان، آرام نیستیم؟؟‏🔺 ‏" الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون‏."‏ ‏ ‏ 🔰 ایمان به خداوند و آنچه که باید بدان ها ایمان بیاوریم از جمله رسالت و امامت و معاد و...، زمینه ‏ساز امنیت انسان در دو سراست. 📖 در این آیه شریفه، ایمان، مایه أمنیت و آرامش مطلق مومن ‏معرّفی شده است؛ امنیتی که اختصاص به دنیا یا آخرت ندارد و هر دو سرا را شامل می شود. ‏ 👈 این ظرفیت در ایمان هست که مومن را به أمنیت و آرامش پایداری برساند که ‏مستمر و مستقر بوده و به هول و هراس و ناامنی تبدیل نشود.‏ ‏ ‏ ❓🔹 پس چرا با وجود ایمانی که ما مومنین در خود واقعاً حس می کنیم، باز هم در مواقع زیادی ‏احساس امنیت و آرامش نداریم؟ چرا دچار هول و هراس شده و حتی گاهی می بینیم ایمانمان ‏گوئی چندان نمی تواند برای آرام کردن نفسمان کاری کند؟ ‏ ‏ 🔸 تاثیر ایمان به صورت مقتضی است و ایمان به شرطی آثار خودش را ظاهر می کند - که در این ‏آیه به دو اثر مهم ایمان یعنی امنیت و هدایت اشاره شده است- که آمیخته با ظلم نگردد و ظلم، ‏مانعی است که نمی گذارد حقیقت ایمان تاثیر خویش را بر نفس آشکار کند. مراد از ظلم هر آن ‏چیزی است که به ایمان ضرر رسانده و مانع تاثیر آن شود مثل گناهان. ‏ ‏ در کتاب کافی شریف روایتی از وجود مقدّس امام صادق علیه السلام وارد شده که خیلی زیبا ‏فضای این آیه شریفه را ترسیم کرده است. ‏
🔻عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنَانِ فَمُؤْمِنٌ صَدَقَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ وَفَى بِشَرْطِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- ‏رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ‏‎ فَذَلِكَ الَّذِي لَا تُصِيبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْيَا وَ لَا أَهْوَالُ الْآخِرَةِ وَ ذَلِكَ مِمَّنْ يَشْفَعُ وَ لَا ‏يُشْفَعُ لَهُ وَ مُؤْمِنٌ كَخَامَةِ الزَّرْعِ‏‎ تَعْوَجُّ أَحْيَاناً وَ تَقُومُ أَحْيَاناً فَذَلِكَ مِمَّنْ تُصِيبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْيَا وَ أَهْوَالُ الْآخِرَةِ وَ ‏ذَلِكَ مِمَّنْ يُشْفَعُ لَهُ وَ لَا يَشْفَعُ.‏🔺 ‏ ‏ 👈 در این روایت شریف، مؤمنین به دو صنف تقسیم شده اند : ‏ ‏ 1️⃣ دسته نخست مؤمنینی هستند که به عهدی که با خداوند بسته اند و به شروطی که این عهد و پیمان برآن ها ‏لازم کرده وفی کرده اند و از مرام و پیمان ایمان تخطّی نکرده اند. در این که مراد از این عهد و شرط چیست ‏شارحین اصول کافی مصادیق زیادی بیان کرده اند که ورود به آن ها لازم نیست؛ آنچه مدّ نظر است این ‏است که همه اجمالا می دانیم وقتی ایمان آوردیم، این ایمان لوازمی در مقام عمل دارد و الزاماتی را بر ما بار می ‏کند که باید بدان ها ملزم باشیم. همه می دانیم که ایمان باید زندگی و افکارو اعمال ما را تحت الشعاع قرار ‏دهد و نیک می دانیم که بسیاری از رفتارها با ایمان که عهدی است که با خداوند بسته ایم سازگار نبوده و ‏خارج از وادی ایمان و مصداق ظلم به خویشتن و یا دیگران است.‏ نتایج چنین ایمانی که در دسته نخست بیان شد این است که :‏ 👈 اوّلا هیچ هول و هراسی نه در دنیا و نه در آخرت به این گروه نمی رسد.‏ ‏👈 ثانیاً چنین مومنی، خود به مرتبه شفاعت می رسد و می تواند از دیگران هم دستگیری کرده و نجاتشان دهد.‏ ‏ ‏ 2️⃣ دسته دوم مؤمنینی هستند که استقرار و استقامت مؤمنین دسته نخست را ندارند و مانند ساقه نرم گیاهان که با ‏وزش باد، دچار لغزش شده و این ور و آن ور می شود، گاهی استقامت کرده و به شرایط و لوازم ایمان ‏خویش عمل کرده و گاهی دچار سستی و انحراف می شوند و دچار ظلم و خطا و گناه می شوند.‏ ‏ ‏ 🔸 امام صادق علیه السلام می فرمایند از این جاست که به این مؤمنین هول و هراس در دنیا و آخرت وارد می ‏شوند و چون کامل نبوده و دارای خلأهایی می باشند، دیگر به مرتبه شفاعت نرسیده و نیازمند شفاعت ‏هستند.‏ ‏ ‏ ✅ این ها را نوشتم که این نکته را تذکر بدهم که ای مؤمن؛ ریشه ترس ها و کمبودها و ناآرامی هایت را باید ‏در خودت و میزان پایبندی ات به ایمانت و پیمانی که به خدای خویش بسته ای جستجو کنی. اگر مؤمن، ‏واقعاً مردانه و صادقانه پای ایمان خویش بایستد و آن را با ظلم نیالاید، در دو دنیا هراسی نخواهد داشت؛ این ‏وعده خداوند و از قوانین و سنن هستی است.‏ ‏ ‏ 🔸 شاید بتوان آمیخته نکردن ایمان به ظلم که در آیه شریفه بدان اشاره شد و استقامت در عمل به عهد و شروط ‏الهی که در روایت شریف بیان شد را مترادف با همان مفهوم تقوی دانست. 👈 متّقی کسی است که با نظر به ‏خداوند، از آنچه در حیطه ایمان به او نمی گنجد می پرهیزد. این پرهیز با نظر به خداوند و ایمان به او که همان ‏تقوی است، زمینه ساز ایجاد امنیت و آرامش پایدار برای مؤمن است که در آیه شریفه دیگری از این وضعیت ‏به مقام امین تعبیر شده است : إِنَّ الْمُتَّقينَ في‏ مَقامٍ أَمين‏.‏ ‏ ‏ 📖 در کتاب کافی در مورد این آیه شریفه نیز روایت بسیار زیبایی وجود دارد که به بیان و ترجمه آن بسنده می ‏کنم؛ در این روایت نیز عمل به عهد و پیمان و شروط ایمانی به گونه ای دیگر تبیین شده است که عبارت ‏است از روی آوردن به آنچه که خداوند دوست دارد و بالتبع ترک آن چه محبوب و مرضی خداوند نیست.‏
🔻عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَيُّمَا عَبْدٍ أَقْبَلَ قِبَلَ مَا يُحِبُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَقْبَلَ اللَّهُ قِبَلَ مَا يُحِبُّ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ ‏عَصَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَقْبَلَ اللَّهُ قِبَلَهُ وَ عَصَمَهُ لَمْ يُبَالِ لَوْ سَقَطَتِ السَّمَاءُ عَلَى الْأَرْضِ أَوْ كَانَتْ نَازِلَةٌ نَزَلَتْ عَلَى أَهْلِ ‏الْأَرْضِ فَشَمِلَتْهُمْ بَلِيَّةٌ كَانَ فِي حِزْبِ اللَّهِ بِالتَّقْوَى مِنْ كُلِّ بَلِيَّةٍ أَ لَيْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ‏ ‏أَمِين‏.‏🔺 ‏ (( هر مؤمنى كه به سوى آن چه خدا دوست دارد روى آورد، خداوند نيز به سوى هر چه او دوست دارد روى ‏كند و هر كه با تقواى خدا به او پناه جويد، خداوند او را [از گناه ]نگاه دارد و هر كه خدا به او روى كند ‏و نگهش دارد، اگر آسمان هم به زمين افتد، ديگر برايش اهميتى ندارد و اگر بلايى بر زمينيان فرود آيد و همه ‏آنها را فرا گيرد، او به سبب تقوا از هر گونه بلايى در پناه خداست. مگر نه اين كه خداوند متعال مى فرمايد: ‏‎"همانا پرهيزگاران در جايگاهى امن هستند‎؟.)) ‏ ‏ ‏ ❇️ از این دست آیات و روایات که به مؤمنین توجه می دهند که ریشه کمبودهای ما در کمبود های ما در ‏وادی عمل به مقتضای ایمانمان است زیاد است و اگر ما به عهد و پیمان الهی و زندگی و عمل ایمانی پایبند ‏باشیم، در امنیت و آرامش پایدار دنیوی و اخروی خواهیم بود و باید ریشه ناراحتی ها و ناآرامی ها را بیش ‏از آن که در امور پیرامونی و بیرون از خویش و در اقتصاد و رفاه مادی و ....بجوییم، باید در نسبت خویش ‏با ایمانمان و میزان استقامتمان در زندگی ایمانی جستجو کنیم.‏
🔻‏(80) نماز و مدیریت نفس‏🔺 ‏" فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا."‏ ‏ ‏ ✍️ آنچه در این نوشتار می خواهم بیان کنم، یک تجربه معنوی قطعی است؛ تجربه ای که مربوط به یکی دو روز ‏نیست و حاصل توجّه و مراقبه در یک مورد خاص در طول سالیان دراز است. ✅ این گونه تجربه ها گاهی می ‏تواند به عنوان قرائنی در فضای تفسیر آیات و روایاتِ مرتبط با فضای معنویت ایفای نقش کند؛ فضای تفسیر ‏آیات و روایات در زمینه مسائل معنوی و سلوکی چیزی نیست که به صرف تلاش های علمی و نظری بتوان ‏حق آن را ایفاء کرد. تجربه های معنوی ایمانی هم می توانند در روشن شدن نکات این دست از آیات و ‏روایات ایفای نقش کنند. ‏ ‏ 🔰 آن تجربه این است که در طول سالیان زیاد در تعامل با نفس به این نتیجه رسیده ام که هر وقت و به هر مقدار، ‏نماز را ضایع کنم، به همان مقدار نفسم سقوط کرده و از وضعیت تعادل خارج می شود و قدرت مدیریتم بر ‏نفس کاهش می یابد و نفس مستعدّ پرداختن به امور شهوانی و پوچ و دانی می شود. ‏ ‏ ‏ 🔹 در این تجربه چند مفهوم نیازمند تبیین است :‏ 1️⃣ اوّلا مراد از ضایع کردن نماز چیست؟ آنچه به تجربه برای خودم حاصل شده است این است که هر نوع کم ‏گذاشتن در حقّ نماز در جائی که می توانستم کم نگذارم، نوعی ضایع کردن نماز است یعنی خودم به صورت ‏اختیاری نمازم را از رسیدن به وضعیت مطلوب و کمالی که می توانست به آن برسد، بازداشتم.
🔸 این ضایع کردن ‏مصادیق مختلفی دارد و در افراد مختلف هم شاید متفاوت باشد. برخی از موارد ضایع کردن نماز مانند این که ‏انسان گاهی نماز بخواند و گاهی نخواند دیگر خیلی تابلوست و به آنها نمی پردازم و مواردی را اشاره می کنم ‏که برای کسانی است که کمی هوای معنویت و خودسازی دارند و از آن موارد عبور کرده اند.‏ ‏ ‏ 👈 مثلا عجله بیهوده در نماز که مانع گره خوردن قلب انسان با نماز می شود؛ نماز به تصریح خود قرآن برای رخ ‏دادن پدیده ذکر و یاد عمیق خداوند در قلب انسان است و عجله انسان را از دریافت های عقل و قلب در نماز ‏محروم می کند و نمی گذارد نماز در جان انسان بنشیند. ‏ ‏ ‏ 👈 رعایت نکردن شرایط زمان و مکان مناسب برای نماز و مهم نشماردن پدیده عظیم نماز نیز از موارد تضییع نماز ‏است. عمدا ذهن را به امور بیرون از نماز منصرف کردن و جلوگیری نکردن از فرار ذهن هم از آن موارد است؛ ‏ریشه این ها این است که برایمان مهم نیست در نماز باشیم یا نباشیم.‏ ‏ ‏ 👈 گاهی حس می کنم نپرداختن کافی به شرایط و آداب نماز نیز از موارد تضییع نماز است؛ باید به نماز دل داد و ‏به آداب آن در حد توان پرداخت. اذان و اقامه ای گفت، کمی قبل از نماز خود را برای نماز فارغ کرد و با ‏اهتمام و علاقه وارد نماز شد. ‏ 👈 گاهی حتی لمس کرده ام که نپرداختن به نوافل و تعقیبات نیز،‌برای من نوعی ضایع کردن نماز است؛ چرا؟ چون بعد از ‏نماز نفسم را در وضعیت نامطلوبی یافته و برایم روشن شده که به خاطر این است که نماز را درست از آب در ‏نیاوردم.‏ ‏ ‏ ‼️ موارد فراوان دیگری هم برای گفتن هست که مابقی را به اندیشه و تجربه های خودتان واگذار می کنم؛ هر ‏وقت حس کردید در حق نماز کم گذاشتید و می توانستید بهتر از این از آب درش بیاورید، به نظرم نماز را ‏ضایع کرده ایم و باید منتظر تبعات آن در نفس خویش باشیم. ‏ ‏ 2️⃣ ثانیاً مراد از پیروی شهوات چیست؟ شهوت در معنای منفی خود به معنای تمایلات و خواست های نامطلوب ‏نفس است. مثلا میل انسان به پرخوری و پرخوابی و یا ولنگار شدن نفس و علاقه آن به اتلاف وقت و زیر ‏بارکارهای جدی و پرثمر نرفتن، میل انسان به هر کاری که دوست دارد و طبع حیوانی اش از آن خوشش می ‏آید مانند بیهوده گوئی و چشم چرانی و ....، همه از موارد شهوت منفی هستند.‏ ‏ ‏ 3️⃣ ثالثاً تضعیف قدرت کنترل نفس هم یعنی انسان دیگر زورش به خودش نمی رسد و نمی تواند دست و پای ‏نفسش را جمع بکند؛ آن جا که می داند کاری بد است نمی تواند جلوی خودش را بگیرد و آن جا که کاری ‏خوب و مثبت است، نمی تواند عزمش را جزم کرده و آن را انجام دهد. خلاصه این که نگاه نفس انسان از امور ‏عالی و راقی برداشته می شود و روی آن به لذّات زودگذر و امور پوچ می شود به نوعی ولنگاری مبتلا می ‏شود؛ مزاج معنوی اش سرد شده و کرختی او را می گیرد.‏ ‏ ‏ ❇️ همه این ها می تواند نتیجه ضایع کردن نماز باشد؛ آن چه گفتم که ارتباط امر آسمانی نماز با وضعیت نفس بود، ‏از نظر فلسفی نیز به روشنی قابل تبیین است. آنچه گفتم همواره هنگام خواندن آیه فوق به ذهنم می رسید. ‏اگرچه برخی مفسرین نیز همین مطلب را از این آیه برداشت کرده و تبعیت از شهوات را ثمر ضایع کردن نماز ‏معرفی کرده اند ولی حتی اگر از نظر قواعد ادبی و تفسیری هم این مطلب قابل تبیین نباشد، از نظر فلسفی و ‏تجربه های معنوی امری است مسلّم.‏ ‏ ‏ ‼️ می توانید تجربه کنید و به تجربه ها و زندگی روزانه خود دقّت ورزید؛ هر وقت نماز را پاس داشتید و با ‏شناخت این امر آسمانی و شناخت خدایی که مقصد این نماز است و با دلی آرام و همّتی مقدّس، واقعاً در نماز ‏یک جرعه یاد خدا نوشیدید، خواهید دید که نفس کم کم طور دیگری می شود و شما بیشتر بر خواسته های ‏نفس مسلّط خواهید شد. هر وقت هم به هر نحوی و به هر مقداری در حق نماز کم گذاشتید خواهید دید که ‏چقدر حالتان فرق خواهد کرد و چموشی نفس بیشتر شده و از لطافتش کاسته خواهد شد. نماز را پاس بداریم ‏تا نماز هم ما را پاسداری کند.‏
🔻‏(81) توحید و آزادی (1)‏🔺 ‏ ‏ ‏" وَ الَّذينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُم‏."‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ✍️ ان شاء الله در چند شماره مفهوم جذّاب و عمیق آزادی را با نگاه از پنجره توحید بحث خواهم کرد. آزادی مطلوبی فطری است که ‏حقیقت آن برای انسان، تنها از راه توحید حاصل می شود و انسان تا موحّد نشود، مزه آزادی را نمی چشد. 👈 آزادی از نظر مفهومی ‏نیز با توحید پیوند عمیق دارد و تبیین خواهد شد که در عمق مفهومی آن نیز توحید حضور دارد، یعنی تا توحید را نشناسیم نمی توانیم ‏تعریف درستی از آزادی ارائه دهیم. ‏ ‏ ‏ 🔹 آنچه در این نوشتار بیان می شود، تبیین نمونه ای از آزادی ناشی از توحید و نقطه مقابل آن، یعنی اسارت و محدودیتی ناشی از ‏خروج از یک رفتار توحیدی است که در صحیفه سجادیه بیان شده و همواره ذهنم را به خود مشغول می ساخته است. ‏ ‏ ‏ 📖 در قسمتی از دعای اوّل صحیفه، حضرت زین العابدین علیه السلام می فرمایند : اگر انسان در گستره نعمت های الهی و در ‏استفاده از داده های خداوند، حمد و شکر خداوند را از یاد ببرد، از گستره فراخ انسانیت وارد تنگنای محدود ‏حیوانیت می شود.‏ 🔻و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِي ‏مِنَنِهِ فَلَمْ يَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِي رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ.‏🔺 ‏ ‏
♦️ گستره انسانیت و تنگنای بهیمیت ‏ ‏ 👈 تفاوت انسان با دیگر حیوانات را معمولا با موهبت عقل تصویر می کنند ولی باید دانست که عقل، وقتی ‏حقیقت انسانیت را برای انسان رقم زده و او را از دیگر حیوانات جدا می کند که توحید را در قلب و اندیشه ‏انسان رقم بزند. آدمی، با توحید آدمی است.‏ ‏ ‏ 👈 اگر آدمی از انسانیت به حیوانیت تنزّل کند، زندانی می شود. دنیای لذّت ها و بهره مندی های مادی و حیوانی ‏اگرچه ممکن است خیلی وسیع به چشم بیاید، ولی حضرت در این عبارت آن را یک حدّ واحد و یک زندان ‏یکنواخت تنگ ترسیم می کنند. 👈 ولی آدمیت یک عرصه گسترده و فراخ و دارای حد و مرزهای فراوان است. ما ‏برای پرواز و سیر در آن حدود و مرزهای بی پایان و آن افق های دور خلق شده ایم نه برای حدّ واحد بهیمیت ‏که هَمُّها عَلَفُها است. در این سو همواره در یک وضعیت نازل وجودی خواهیم بود و در آن سو تا افق انبیاء و ‏اوصیاء‌ پیش روی ماست.‏ ‏ ‏ 🔹 از نظر فلسفی وقتی نفس در مرتبه حیوانیت قرار می گیرد، یعنی از وضعیت بقای عقلی و روحانی تنزّل می کند، ‏به تعبیر قرآنی وارد وضعیت اسفل سافلین می شود. یعنی چه؟ زیرا حیوان، عبارت است از موجودی که به دلیل ‏عدم بهره مندی از عقل و قدرت ادراک امور کلی و کلان و متعالی، تنها امور محسوس و جزئی را ادراک کرده ‏و به تعبیری یک خط یک طرفه خواهد شد یعنی تنها همِّ او، تمتّعات مادی خواهد بود و گزینه دیگری ندارند. 🔸 ‏البته خیال می کنند این یک گزینه خود بی کران انتخاب و فرصت است، ولی اشتباه می کنند؛ همه طول و عرض ‏زیست حیوانی، یک کلمه بیشتر نیست آن هم بهره مندی محدود و ناقص از لذّاتی محدود و فانی است. دنیا ‏زدگان را در هیاهوی آزادی شان خیلی جدّی نگیرید، به چشم زندانیانی سیاه چال نشین بدان ها بنگرید.‏ ‏ ‏ 🤔 چه وضعیتی وحشتناکی است!! دنیای تمتّعات مادی با همه طول و عرضِ ظاهری اش، تنگنایی بس محدود ‏است و انسان در این حالت یک گزینه بیشتر مقابل نفسش نیست. نفس بی نهایت طلب و نهنگ آسای انسانی ‏را با یک گزینه محدود چه کار؟ این است که هیچ وقت نفس، در این تنگنا اشباع نشده و به لذّت خالص نمی ‏رسد.‏ ‏ ‏ ✅ آدمیت که در زیست توحیدی محقق می شود، عالمی بی کران و وسیع را پیش روی انسان می گشاید. ‏انسان با اندیشه و قلب خویش می تواند حقایق بی کران و کلیات کلانِ هستی را فهمیده و با آن ها متّحد شود. ‏می تواند در عمق هستی سفر کند و در دنیای بی کران درون خویش به لایه های نورانی هستی راه یابد.‏ ‏ ‏ ‼️ به زندگی دنیا زدگان بنگرید؛ می بینید که چه قدر تنگ و محدود است اگرچه در ظاهر پر زرق و برق است. به ‏حال شوریدگانِ خداوند نیز بنگرید که در چه آسمان هایی سیر می کنند.
🔻‏(۸۲) مهدویت در قرآن (۶)‏🔺 ‏ ‏ ریشه توحیدی انتظار ‏ ‏ ‏" وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرين‏."‏ ‏ ‏ ✍️ انتظار فرج یکی از کمالاتی است که در روایات روی آن تاکیده شده و برخی احادیث آن را افضل اعمال نامیده اند. ‏همان طور که می دانید انتظار فرج مفهوم عامی است و منحصر به انتظار فرج امام عصر ارواحنا فداه ندارد اگرچه ‏بالاترین و با فضیلت ترین مصداقش است.‏ ‏ ‏ 🔹 برای این که معلوم شود حقیقت انتظار فرج چیست و چرا انقدر فضیلت دارد و چگونه باید حال انتظار فرج در قلب ‏ایجاد شود، باید ریشه و علّتی که این حال را در انسان ایجاد می کند شناخت. چگونه باید منتظر ‏شد؟ ‏ ‏ 📖 در ماه مبارک رمضان آیه بیستم سوره یونس از منظر شناخت حقیقت انتظار و ریشه آن برایم جلوه خاصی نمود. ‏ماجرای این آیه این است که مشرکان از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، درخواست نزول معجزات و نشانه های الهی ‏می کردند که نوعی بهانه جوئی بود. 👈 خداوند به پیامبر(ص) امر می کند که در جواب آنها بگو : غیبِ عالم که خزانه ‏آیات الهی آن جاست و معجزات و نشانه ها از آن عالم بر این عالم تجلی می کند، تنها و تنها در انحصار مالکیت و ‏مدیریت خداوند است. خود من نیز نسبت به آن مرتبه از هستی حالت انتظار و چشم به راهی دارم. من نمی توانم در ‏غیب را بگشایم و برای شما آیه بیاورم؛ کلید های غیب عالم منحصراً در دست خداوند است. پس شما نیز این را بدانید ‏و بهانه جوئی نکرده و با ایمان به این حقیقت چشم انتظار گشوده شدن باب غیب به دست خداوند باشید.
‏ ❇️ به ذهنم رسید که حقیقت انتظار، ریشه در اعتقاد به این گزاره توحیدی عمیق دارد که "إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ غیب عالم، ‏در بردارنده خزائن نظام هستی است و این که چه چیز و چه مقدار و چه وقت از آن خزینه در عالم ما بیاید، همه و همه ‏منحصراً در سیطره علم و قدرت و اراده و حکمت خداوندی است. ‏ ‏ ‏ 🔹 اگر از منِ پیامبر توقّع آوردن معجزه و نشانه ای دیگر را دارید بدانید که من نمی توانم به خواست خویش آن را بیاورم ‏چون انّما الغیب لله. اگر در امور زندگی خود منتظر آمدن فرج و گشایش هستید نیز بدانید باید از خزائن غیب بیاید؛ ‏خزائنی که فقط به اراده خداوند گشوده می شوند. 🔸 پس اگر می خواهید به حال خوش انتظار فرج برسید، یعنی در بن ‏بست ها و کوچه های تنگ دنیا چشم به راه گشایشی گوارا باشید و بن بست ها برایتان بن باز شود، باور کنید که ‏انّما الغیب لله. همین که باور کردید مطلوب شما باید از خزائنش بیاید و خزائنش در غیب عالم است و غیب عالم نیز ‏تنها به دست خداست، این جا شما کم کم حقیقت انتظار فرج را تجربه می کنید.‏ ‏ ‏ 🔰 امام عصر عجّ الله فرجه که آیه مخزون و غیبی خداوند و آن معجزه بی مثال و نهایی نبی اکرم است که هنوز در این عالم ‏جلوه نکرده نیز، از این قاعده مستثنی نیست. این که آن طاووس غیب الهی و آن مصداق اتمّ غیب و آن که همه هستی ‏از روز نخست چشم به راه اوست، کی در این عالم قدم رنجه می کند نیز تنها در دست مالک غیب و شهادت، خدای ‏جلّ و علی است. ‏ ‏ ‏ ✅ انتظار فرج امام عصر علیه السلام که افضل اعمال امّت نبی اکرم است، کمالی است که ریشه در یک اعتقاد ناب ‏توحیدی دارد؛" إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ". اگر انسان این را باور کرد که هر آن چه هست از خزائن غیب خداوند نازل می ‏شود، همواره چشم قلبش به سوی بالا و چشم به راه گشوده شدن آن در خواهد بود. 👈 مانند گدائی که پشت در ‏پادشاهی نشسته و هر آن منتظر است در باز شده و چیزی به او از خزائن پادشاه برسد؛ گدائی که می داند دری دیگر ‏و خزینه دیگری نیست که چشمش را بدان بدوزد. 👈 این باور عمیق انسان را در نسبت با همه مطلوبات خویش، به ‏خصوص در مواردی که خود انسان هم می فهمد که بدون گشایش خداوندی بن بست است، به وضعیت چشم ‏انتظاری خاصی نسبت به غیب عالم که به دست خداوند است می رساند.‏ ‏ ‏ ♦️در روایاتی زیبا ذیل همین آیه شریفه که در کتاب کمال الدین شیخ صدوق نقل شده است، امام رضا علیه السلام می ‏فرمایند : چقدر زیبا و نیکو است صبر و انتظار فرج. بدانید که فرج تنها در حالت یأس از دیگران حاصل می شود.‏ 🔻قَالَ الرِّضَا ع‏ مَا أَحْسَنَ‏ الصَّبْرَ وَ انْتِظَارَ الْفَرَجِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ‏‎ فَانْتَظِرُوا إِنِّي ‏مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ‏ فَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا يَجِي‏ءُ الْفَرَجُ عَلَى الْيَأْسِ فَقَدْ كَانَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ أَصْبَرَ مِنْكُمْ.‏🔺 ‏ ‏ 🔹تنها باور به این که غیب تنها و تنها از آن خداوند است انسان را به یأس واقعی از غیر خداوند می رساند؛ تنها این ‏جاست که انسان قلباً به این نقطه می رسد که توقّع گشایش از غیر خدا داشتن بی معناست؛ چون غیب و خزائن آن ‏تنها به دست خداوند است. فرج و گشایش که به معنای گشوده شدن دری از غیب به روی این عالم است، تنها در ‏حیطه اختیار خداوند است. خدا کند که در همه امور و همه بن بست هایی که در آن به دنبال گشایش هستیم به ‏خصوص در امر فرج مبارک امام عصر علیه السلام به چنین باور توحیدی و چنان حال ربّانی و خوشی برسیم و ندای ‏قلبمان این باشد که إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ. این جاست که تازه چشم به راه بودن و انتظار در قلب انسان به معنای واقعی ‏خویش محقق می شود.
🔻‏(۸۳) با صادقین‏🔺 ‏ ‏ ‏" يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ."‏ ‏ ‏ ‏" فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُم‏."‏ ‏ ‏ ✍️ صدق، مفهوم جذّابی است. همه ما عاشق آن هستیم؛ در هر انسانی روراستی ‏را لمس کنیم به او جذب می شویم و دروغ نیرنگ را هرجا بو بکشیم از آن ‏گریزانیم.‏ ‏ ‏ 🔹 به ذهنم رسید در آستانه شهادت امام صادق علیه السلام، از منظر این مفهوم ‏مقدّس نگاهی به آن خورشید عالم تاب کنیم.‏ ‏ ‏ 📖 در آیه کریمه فوق، خداوند مؤمنین را، آنانی که وارد وادی ایمان شده اند را، ‏کسانی که نگرش و گرایش الهی به مبدأ و معاد یافته اند و خود را در این ‏مسیر تعریف کرده اند، کسانی که آغاز و پایان را خداوند می دانند، امر به ‏تقوی و همراهی با صادقین کرده است. 🔸 بدون عمل به این نسخه، اتّصال مبدأ ‏به معادِ انسان، آنگونه که باید باشد و او را به کمال برساند رقم نمی خورد و ‏موهبت ایمان، به رویش و ثمر دهی ابدی خود نمی رسد. به تعبیر سوره ‏مبارکه حمد، انسان در آن تقسیم سه گانه الهی، وارد وادی نعمت و حرکت بر ‏صراط نمی رسد و یا از گمراهان خواهد بود یا از مغضوب علیهم. (رجوع شود به نوشته شماره ۴۳) ‏ ‏ ‏ 👈 بعد از ایمان، نوبت تقوی است؛ تبیین حقیقت تقوی مجال دیگری می طلبد ‏ولی همین قدر می دانیم که تقوی حالتی است که انسان با توجه به خداوند، ‏دیگر هر کاری نمی کند و از خویش در آستان سلطنت خداوند صیانت می ‏کند.‏ https://eitaa.com/basmale
❇️ ولی ایمان و تقوی نه تنها کافی نیست، بلکه اصلا روح ایمان و تقوی بدون ‏تحقق عامل سوم، نه به صورت واقعی در نفس شکل می گیرد و نه ضمانت ‏بقاء خواهد داشت و نه در امان از انحراف و تحریف و تسویل و تزیین خواهد ‏بود و نه رشد متعادل و نرمالی خواهد داشت و نه می تواند به سرانجام واقعی ‏خویش برسد و انسان را برای معادِ ابدی خداوندی بسازد. (رجوع شود به نوشته شماره 72) ‏ ‏ ✅ عامل سوم، پیوستن به صادقین و همراه شدن با آنان است. این عامل سوم به ‏یک معنا نتیجه ایمان و تقوای واقعی است؛ ایمان و رعایت حدود و حریم ‏ایمان که نامش تقوی است، به انسان قدمِ همراهی با صادقین را می دهد. ‏معلوم خواهد شد که همراهی با صادقینی که در این آیه معرّفی شده اند، کار ‏هر صاحب قدمی نیست؛ قدمِ صدق می خواهد. از سوی دیگر همانطور که ‏بیان شد، این همراهی و معیت است که روح دو عامل دیگر است.‏ ‏ ‏ 📖 در روایات متعدد و معتبر در کتبی چون کافی، بصائر الدرجات و...، صادقین، ‏به امامان علیهم السلام تفسیر شده است. آنطور که از برخی روایات ذیل این ‏آیه و قرائن دیگر به دست می آید، ائمة هدی علیهم السلام یکی از مصادیق ‏این آیه نیستند، بلکه این آیه دارای محدوده مصداقی خاصی است که تنها به ‏آن ها تفسیر می شود و ما مأمور به همراهی هر راستی پیشه ای نیستیم و آن ‏صادقینی که باید جا پای آنها فقط گذاشت و با آن ها به معیّت ظلّیه رسید ‏‏(مانند سایه که به دنبال صاحب خود حرکت می کند)، چهارده نور پاک ازلی ‏هستند. ‏ ‏ ‏ 👈 بحث از این آیه و ابعاد و زوایای مختلف همراهی با صادقین مجال واسعی می ‏طلبد و این جا تنها می خواهم کمی از مقام صدق امام بنویسم. صدق در امام ‏به چه معناست و این صداقت چه دامنه ای دارد که باید تنها با آن ها بود و با ‏غیر آن ها نبود؟ ‏ ‏ 🔰 صدق را به دو حیطه صدق خبری و صدق مخبری تقسیم می کنند؛ صدق ‏خبری یعنی وقتی کسی گزاره ای برای ما بیان می کند و یا خبری می دهد، ‏مطابق با واقع باشد. صدق مخبری نیز یعنی خودِ گوینده قصد کذب و خلاف ‏واقع گوئی نداشته باشد و کلامی خلاف اعتقاد خویش بیان نکند. ‏ ‏ ‏ 👈 از طرفی دامنه و اهمیّت صدق هر شخص به میزان اهمیّت واقعی دارد که ‏قصد خبر دادن از آن را دارد؛ مثلا کسی که پیرامون قیمت سیب زمینی خبری ‏می دهد نه صدق و کذب مخبری اش چندان اهمیتی دارد نه صدق و کذب ‏خبری اش. ولی اگر کسی پیرامون حقائق عالم، تعریف و راه سعادت و ابدیت ‏خبری بدهد، خیلی مهم می شود که چه می گوید و چرا می گوید. ‏ ‏ ♦️ امام کسی است که عهده دار خبر دادن از حقائق عظیم و مؤثّر در مسیر حرکت ‏انسان از مبدأ تا معاد است. وسعت إِخبار امام از هستی به گستره فراخ آفاق و ‏ژرفای انفس است. اوست که می خواهد در چنین ساحتی بر مسند صدق ‏بنشیند و در چنین وسعت و اهمیّتی عهده دار مقام تعلیم بشر شود. ‏ ‏ ‏ 🔸 خیلی ها در این عالم خبر می دهند و تعلیم می کنند؛ امّا نه پیوند امام با هستی ‏را دارند و نه چون او انگیزه های ناب الهی دارند و نه چون او خورشید وار ‏نور بخش هستی هستند. نهایتاً کبریتی در بیابان تاریک اند؛ مگر کسی که آینه دار او شده باشد. ‏ ‏ ✅ آری باید با صادقین بود، فقط و فقط با آن ها و تنها جا پای آن ها را برای ‏حرکت خویش در این عالم تعریف کرد. دیگران حتّی نمی دانند چه باید ‏بدانند و اصلا متعلق علم و معرفت چیست؟ باید از صادقین پرسید که علم و ‏معرفت چیست و چه چیز را اصلا باید دانست؟ مبدأ و مسیر و مقصد کدام ‏است؟ اصلاً من کی ام و باید چه بشوم؟ کمال چیست؟ https://eitaa.com/basmale