🔻(79) چرا با وجود ایمان، آرام نیستیم؟؟🔺
" الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون."
🔰 ایمان به خداوند و آنچه که باید بدان ها ایمان بیاوریم از جمله رسالت و امامت و معاد و...، زمینه ساز امنیت انسان در دو سراست.
📖 در این آیه شریفه، ایمان، مایه أمنیت و آرامش مطلق مومن معرّفی شده است؛ امنیتی که اختصاص به دنیا یا آخرت ندارد و هر دو سرا را شامل می شود.
👈 این ظرفیت در ایمان هست که مومن را به أمنیت و آرامش پایداری برساند که مستمر و مستقر بوده و به هول و هراس و ناامنی تبدیل نشود.
❓🔹 پس چرا با وجود ایمانی که ما مومنین در خود واقعاً حس می کنیم، باز هم در مواقع زیادی احساس امنیت و آرامش نداریم؟ چرا دچار هول و هراس شده و حتی گاهی می بینیم ایمانمان گوئی چندان نمی تواند برای آرام کردن نفسمان کاری کند؟
🔸 تاثیر ایمان به صورت مقتضی است و ایمان به شرطی آثار خودش را ظاهر می کند - که در این آیه به دو اثر مهم ایمان یعنی امنیت و هدایت اشاره شده است- که آمیخته با ظلم نگردد و ظلم، مانعی است که نمی گذارد حقیقت ایمان تاثیر خویش را بر نفس آشکار کند. مراد از ظلم هر آن چیزی است که به ایمان ضرر رسانده و مانع تاثیر آن شود مثل گناهان.
در کتاب کافی شریف روایتی از وجود مقدّس امام صادق علیه السلام وارد شده که خیلی زیبا فضای این آیه شریفه را ترسیم کرده است.
🔻عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنَانِ فَمُؤْمِنٌ صَدَقَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ وَفَى بِشَرْطِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَذَلِكَ الَّذِي لَا تُصِيبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْيَا وَ لَا أَهْوَالُ الْآخِرَةِ وَ ذَلِكَ مِمَّنْ يَشْفَعُ وَ لَا يُشْفَعُ لَهُ وَ مُؤْمِنٌ كَخَامَةِ الزَّرْعِ تَعْوَجُّ أَحْيَاناً وَ تَقُومُ أَحْيَاناً فَذَلِكَ مِمَّنْ تُصِيبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْيَا وَ أَهْوَالُ الْآخِرَةِ وَ ذَلِكَ مِمَّنْ يُشْفَعُ لَهُ وَ لَا يَشْفَعُ.🔺
👈 در این روایت شریف، مؤمنین به دو صنف تقسیم شده اند :
1️⃣ دسته نخست مؤمنینی هستند که به عهدی که با خداوند بسته اند و به شروطی که این عهد و پیمان برآن ها لازم کرده وفی کرده اند و از مرام و پیمان ایمان تخطّی نکرده اند. در این که مراد از این عهد و شرط چیست شارحین اصول کافی مصادیق زیادی بیان کرده اند که ورود به آن ها لازم نیست؛ آنچه مدّ نظر است این است که همه اجمالا می دانیم وقتی ایمان آوردیم، این ایمان لوازمی در مقام عمل دارد و الزاماتی را بر ما بار می کند که باید بدان ها ملزم باشیم. همه می دانیم که ایمان باید زندگی و افکارو اعمال ما را تحت الشعاع قرار دهد و نیک می دانیم که بسیاری از رفتارها با ایمان که عهدی است که با خداوند بسته ایم سازگار نبوده و خارج از وادی ایمان و مصداق ظلم به خویشتن و یا دیگران است. نتایج چنین ایمانی که در دسته نخست بیان شد این است که :
👈 اوّلا هیچ هول و هراسی نه در دنیا و نه در آخرت به این گروه نمی رسد.
👈 ثانیاً چنین مومنی، خود به مرتبه شفاعت می رسد و می تواند از دیگران هم دستگیری کرده و نجاتشان دهد.
2️⃣ دسته دوم مؤمنینی هستند که استقرار و استقامت مؤمنین دسته نخست را ندارند و مانند ساقه نرم گیاهان که با وزش باد، دچار لغزش شده و این ور و آن ور می شود، گاهی استقامت کرده و به شرایط و لوازم ایمان خویش عمل کرده و گاهی دچار سستی و انحراف می شوند و دچار ظلم و خطا و گناه می شوند.
🔸 امام صادق علیه السلام می فرمایند از این جاست که به این مؤمنین هول و هراس در دنیا و آخرت وارد می شوند و چون کامل نبوده و دارای خلأهایی می باشند، دیگر به مرتبه شفاعت نرسیده و نیازمند شفاعت هستند.
✅ این ها را نوشتم که این نکته را تذکر بدهم که ای مؤمن؛ ریشه ترس ها و کمبودها و ناآرامی هایت را باید در خودت و میزان پایبندی ات به ایمانت و پیمانی که به خدای خویش بسته ای جستجو کنی. اگر مؤمن، واقعاً مردانه و صادقانه پای ایمان خویش بایستد و آن را با ظلم نیالاید، در دو دنیا هراسی نخواهد داشت؛ این وعده خداوند و از قوانین و سنن هستی است.
🔸 شاید بتوان آمیخته نکردن ایمان به ظلم که در آیه شریفه بدان اشاره شد و استقامت در عمل به عهد و شروط الهی که در روایت شریف بیان شد را مترادف با همان مفهوم تقوی دانست.
👈 متّقی کسی است که با نظر به خداوند، از آنچه در حیطه ایمان به او نمی گنجد می پرهیزد. این پرهیز با نظر به خداوند و ایمان به او که همان تقوی است، زمینه ساز ایجاد امنیت و آرامش پایدار برای مؤمن است که در آیه شریفه دیگری از این وضعیت به مقام امین تعبیر شده است : إِنَّ الْمُتَّقينَ في مَقامٍ أَمين.
📖 در کتاب کافی در مورد این آیه شریفه نیز روایت بسیار زیبایی وجود دارد که به بیان و ترجمه آن بسنده می کنم؛ در این روایت نیز عمل به عهد و پیمان و شروط ایمانی به گونه ای دیگر تبیین شده است که عبارت است از روی آوردن به آنچه که خداوند دوست دارد و بالتبع ترک آن چه محبوب و مرضی خداوند نیست.
🔻عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَيُّمَا عَبْدٍ أَقْبَلَ قِبَلَ مَا يُحِبُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَقْبَلَ اللَّهُ قِبَلَ مَا يُحِبُّ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَصَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَقْبَلَ اللَّهُ قِبَلَهُ وَ عَصَمَهُ لَمْ يُبَالِ لَوْ سَقَطَتِ السَّمَاءُ عَلَى الْأَرْضِ أَوْ كَانَتْ نَازِلَةٌ نَزَلَتْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَشَمِلَتْهُمْ بَلِيَّةٌ كَانَ فِي حِزْبِ اللَّهِ بِالتَّقْوَى مِنْ كُلِّ بَلِيَّةٍ أَ لَيْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِين.🔺
(( هر مؤمنى كه به سوى آن چه خدا دوست دارد روى آورد، خداوند نيز به سوى هر چه او دوست دارد روى كند و هر كه با تقواى خدا به او پناه جويد، خداوند او را [از گناه ]نگاه دارد و هر كه خدا به او روى كند و نگهش دارد، اگر آسمان هم به زمين افتد، ديگر برايش اهميتى ندارد و اگر بلايى بر زمينيان فرود آيد و همه آنها را فرا گيرد، او به سبب تقوا از هر گونه بلايى در پناه خداست. مگر نه اين كه خداوند متعال مى فرمايد: "همانا پرهيزگاران در جايگاهى امن هستند؟.))
❇️ از این دست آیات و روایات که به مؤمنین توجه می دهند که ریشه کمبودهای ما در کمبود های ما در وادی عمل به مقتضای ایمانمان است زیاد است و اگر ما به عهد و پیمان الهی و زندگی و عمل ایمانی پایبند باشیم، در امنیت و آرامش پایدار دنیوی و اخروی خواهیم بود و باید ریشه ناراحتی ها و ناآرامی ها را بیش از آن که در امور پیرامونی و بیرون از خویش و در اقتصاد و رفاه مادی و ....بجوییم، باید در نسبت خویش با ایمانمان و میزان استقامتمان در زندگی ایمانی جستجو کنیم.
🔻(80) نماز و مدیریت نفس🔺
" فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا."
✍️ آنچه در این نوشتار می خواهم بیان کنم، یک تجربه معنوی قطعی است؛ تجربه ای که مربوط به یکی دو روز نیست و حاصل توجّه و مراقبه در یک مورد خاص در طول سالیان دراز است.
✅ این گونه تجربه ها گاهی می تواند به عنوان قرائنی در فضای تفسیر آیات و روایاتِ مرتبط با فضای معنویت ایفای نقش کند؛ فضای تفسیر آیات و روایات در زمینه مسائل معنوی و سلوکی چیزی نیست که به صرف تلاش های علمی و نظری بتوان حق آن را ایفاء کرد. تجربه های معنوی ایمانی هم می توانند در روشن شدن نکات این دست از آیات و روایات ایفای نقش کنند.
🔰 آن تجربه این است که در طول سالیان زیاد در تعامل با نفس به این نتیجه رسیده ام که هر وقت و به هر مقدار، نماز را ضایع کنم، به همان مقدار نفسم سقوط کرده و از وضعیت تعادل خارج می شود و قدرت مدیریتم بر نفس کاهش می یابد و نفس مستعدّ پرداختن به امور شهوانی و پوچ و دانی می شود.
🔹 در این تجربه چند مفهوم نیازمند تبیین است :
1️⃣ اوّلا مراد از ضایع کردن نماز چیست؟ آنچه به تجربه برای خودم حاصل شده است این است که هر نوع کم گذاشتن در حقّ نماز در جائی که می توانستم کم نگذارم، نوعی ضایع کردن نماز است یعنی خودم به صورت اختیاری نمازم را از رسیدن به وضعیت مطلوب و کمالی که می توانست به آن برسد، بازداشتم.
🔸 این ضایع کردن مصادیق مختلفی دارد و در افراد مختلف هم شاید متفاوت باشد. برخی از موارد ضایع کردن نماز مانند این که انسان گاهی نماز بخواند و گاهی نخواند دیگر خیلی تابلوست و به آنها نمی پردازم و مواردی را اشاره می کنم که برای کسانی است که کمی هوای معنویت و خودسازی دارند و از آن موارد عبور کرده اند.
👈 مثلا عجله بیهوده در نماز که مانع گره خوردن قلب انسان با نماز می شود؛ نماز به تصریح خود قرآن برای رخ دادن پدیده ذکر و یاد عمیق خداوند در قلب انسان است و عجله انسان را از دریافت های عقل و قلب در نماز محروم می کند و نمی گذارد نماز در جان انسان بنشیند.
👈 رعایت نکردن شرایط زمان و مکان مناسب برای نماز و مهم نشماردن پدیده عظیم نماز نیز از موارد تضییع نماز است. عمدا ذهن را به امور بیرون از نماز منصرف کردن و جلوگیری نکردن از فرار ذهن هم از آن موارد است؛ ریشه این ها این است که برایمان مهم نیست در نماز باشیم یا نباشیم.
👈 گاهی حس می کنم نپرداختن کافی به شرایط و آداب نماز نیز از موارد تضییع نماز است؛ باید به نماز دل داد و به آداب آن در حد توان پرداخت. اذان و اقامه ای گفت، کمی قبل از نماز خود را برای نماز فارغ کرد و با اهتمام و علاقه وارد نماز شد.
👈 گاهی حتی لمس کرده ام که نپرداختن به نوافل و تعقیبات نیز،برای من نوعی ضایع کردن نماز است؛ چرا؟ چون بعد از نماز نفسم را در وضعیت نامطلوبی یافته و برایم روشن شده که به خاطر این است که نماز را درست از آب در نیاوردم.
‼️ موارد فراوان دیگری هم برای گفتن هست که مابقی را به اندیشه و تجربه های خودتان واگذار می کنم؛ هر وقت حس کردید در حق نماز کم گذاشتید و می توانستید بهتر از این از آب درش بیاورید، به نظرم نماز را ضایع کرده ایم و باید منتظر تبعات آن در نفس خویش باشیم.
2️⃣ ثانیاً مراد از پیروی شهوات چیست؟ شهوت در معنای منفی خود به معنای تمایلات و خواست های نامطلوب نفس است. مثلا میل انسان به پرخوری و پرخوابی و یا ولنگار شدن نفس و علاقه آن به اتلاف وقت و زیر بارکارهای جدی و پرثمر نرفتن، میل انسان به هر کاری که دوست دارد و طبع حیوانی اش از آن خوشش می آید مانند بیهوده گوئی و چشم چرانی و ....، همه از موارد شهوت منفی هستند.
3️⃣ ثالثاً تضعیف قدرت کنترل نفس هم یعنی انسان دیگر زورش به خودش نمی رسد و نمی تواند دست و پای نفسش را جمع بکند؛ آن جا که می داند کاری بد است نمی تواند جلوی خودش را بگیرد و آن جا که کاری خوب و مثبت است، نمی تواند عزمش را جزم کرده و آن را انجام دهد. خلاصه این که نگاه نفس انسان از امور عالی و راقی برداشته می شود و روی آن به لذّات زودگذر و امور پوچ می شود به نوعی ولنگاری مبتلا می شود؛ مزاج معنوی اش سرد شده و کرختی او را می گیرد.
❇️ همه این ها می تواند نتیجه ضایع کردن نماز باشد؛ آن چه گفتم که ارتباط امر آسمانی نماز با وضعیت نفس بود، از نظر فلسفی نیز به روشنی قابل تبیین است. آنچه گفتم همواره هنگام خواندن آیه فوق به ذهنم می رسید. اگرچه برخی مفسرین نیز همین مطلب را از این آیه برداشت کرده و تبعیت از شهوات را ثمر ضایع کردن نماز معرفی کرده اند ولی حتی اگر از نظر قواعد ادبی و تفسیری هم این مطلب قابل تبیین نباشد، از نظر فلسفی و تجربه های معنوی امری است مسلّم.
‼️ می توانید تجربه کنید و به تجربه ها و زندگی روزانه خود دقّت ورزید؛ هر وقت نماز را پاس داشتید و با شناخت این امر آسمانی و شناخت خدایی که مقصد این نماز است و با دلی آرام و همّتی مقدّس، واقعاً در نماز یک جرعه یاد خدا نوشیدید، خواهید دید که نفس کم کم طور دیگری می شود و شما بیشتر بر خواسته های نفس مسلّط خواهید شد. هر وقت هم به هر نحوی و به هر مقداری در حق نماز کم گذاشتید خواهید دید که چقدر حالتان فرق خواهد کرد و چموشی نفس بیشتر شده و از لطافتش کاسته خواهد شد. نماز را پاس بداریم تا نماز هم ما را پاسداری کند.
🔻(81) توحید و آزادی (1)🔺
" وَ الَّذينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُم."
✍️ ان شاء الله در چند شماره مفهوم جذّاب و عمیق آزادی را با نگاه از پنجره توحید بحث خواهم کرد. آزادی مطلوبی فطری است که حقیقت آن برای انسان، تنها از راه توحید حاصل می شود و انسان تا موحّد نشود، مزه آزادی را نمی چشد.
👈 آزادی از نظر مفهومی نیز با توحید پیوند عمیق دارد و تبیین خواهد شد که در عمق مفهومی آن نیز توحید حضور دارد، یعنی تا توحید را نشناسیم نمی توانیم تعریف درستی از آزادی ارائه دهیم.
🔹 آنچه در این نوشتار بیان می شود، تبیین نمونه ای از آزادی ناشی از توحید و نقطه مقابل آن، یعنی اسارت و محدودیتی ناشی از خروج از یک رفتار توحیدی است که در صحیفه سجادیه بیان شده و همواره ذهنم را به خود مشغول می ساخته است.
📖 در قسمتی از دعای اوّل صحیفه، حضرت زین العابدین علیه السلام می فرمایند : اگر انسان در گستره نعمت های الهی و در استفاده از داده های خداوند، حمد و شکر خداوند را از یاد ببرد، از گستره فراخ انسانیت وارد تنگنای محدود حیوانیت می شود.
🔻و الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِي مِنَنِهِ فَلَمْ يَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِي رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ.🔺
♦️ گستره انسانیت و تنگنای بهیمیت
👈 تفاوت انسان با دیگر حیوانات را معمولا با موهبت عقل تصویر می کنند ولی باید دانست که عقل، وقتی حقیقت انسانیت را برای انسان رقم زده و او را از دیگر حیوانات جدا می کند که توحید را در قلب و اندیشه انسان رقم بزند. آدمی، با توحید آدمی است.
👈 اگر آدمی از انسانیت به حیوانیت تنزّل کند، زندانی می شود. دنیای لذّت ها و بهره مندی های مادی و حیوانی اگرچه ممکن است خیلی وسیع به چشم بیاید، ولی حضرت در این عبارت آن را یک حدّ واحد و یک زندان یکنواخت تنگ ترسیم می کنند.
👈 ولی آدمیت یک عرصه گسترده و فراخ و دارای حد و مرزهای فراوان است. ما برای پرواز و سیر در آن حدود و مرزهای بی پایان و آن افق های دور خلق شده ایم نه برای حدّ واحد بهیمیت که هَمُّها عَلَفُها است. در این سو همواره در یک وضعیت نازل وجودی خواهیم بود و در آن سو تا افق انبیاء و اوصیاء پیش روی ماست.
🔹 از نظر فلسفی وقتی نفس در مرتبه حیوانیت قرار می گیرد، یعنی از وضعیت بقای عقلی و روحانی تنزّل می کند، به تعبیر قرآنی وارد وضعیت اسفل سافلین می شود. یعنی چه؟ زیرا حیوان، عبارت است از موجودی که به دلیل عدم بهره مندی از عقل و قدرت ادراک امور کلی و کلان و متعالی، تنها امور محسوس و جزئی را ادراک کرده و به تعبیری یک خط یک طرفه خواهد شد یعنی تنها همِّ او، تمتّعات مادی خواهد بود و گزینه دیگری ندارند.
🔸 البته خیال می کنند این یک گزینه خود بی کران انتخاب و فرصت است، ولی اشتباه می کنند؛ همه طول و عرض زیست حیوانی، یک کلمه بیشتر نیست آن هم بهره مندی محدود و ناقص از لذّاتی محدود و فانی است. دنیا زدگان را در هیاهوی آزادی شان خیلی جدّی نگیرید، به چشم زندانیانی سیاه چال نشین بدان ها بنگرید.
🤔 چه وضعیتی وحشتناکی است!! دنیای تمتّعات مادی با همه طول و عرضِ ظاهری اش، تنگنایی بس محدود است و انسان در این حالت یک گزینه بیشتر مقابل نفسش نیست. نفس بی نهایت طلب و نهنگ آسای انسانی را با یک گزینه محدود چه کار؟ این است که هیچ وقت نفس، در این تنگنا اشباع نشده و به لذّت خالص نمی رسد.
✅ آدمیت که در زیست توحیدی محقق می شود، عالمی بی کران و وسیع را پیش روی انسان می گشاید. انسان با اندیشه و قلب خویش می تواند حقایق بی کران و کلیات کلانِ هستی را فهمیده و با آن ها متّحد شود. می تواند در عمق هستی سفر کند و در دنیای بی کران درون خویش به لایه های نورانی هستی راه یابد.
‼️ به زندگی دنیا زدگان بنگرید؛ می بینید که چه قدر تنگ و محدود است اگرچه در ظاهر پر زرق و برق است. به حال شوریدگانِ خداوند نیز بنگرید که در چه آسمان هایی سیر می کنند.
🔻(۸۲) مهدویت در قرآن (۶)🔺
ریشه توحیدی انتظار
" وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرين."
✍️ انتظار فرج یکی از کمالاتی است که در روایات روی آن تاکیده شده و برخی احادیث آن را افضل اعمال نامیده اند. همان طور که می دانید انتظار فرج مفهوم عامی است و منحصر به انتظار فرج امام عصر ارواحنا فداه ندارد اگرچه بالاترین و با فضیلت ترین مصداقش است.
🔹 برای این که معلوم شود حقیقت انتظار فرج چیست و چرا انقدر فضیلت دارد و چگونه باید حال انتظار فرج در قلب ایجاد شود، باید ریشه و علّتی که این حال را در انسان ایجاد می کند شناخت. چگونه باید منتظر شد؟
📖 در ماه مبارک رمضان آیه بیستم سوره یونس از منظر شناخت حقیقت انتظار و ریشه آن برایم جلوه خاصی نمود. ماجرای این آیه این است که مشرکان از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، درخواست نزول معجزات و نشانه های الهی می کردند که نوعی بهانه جوئی بود.
👈 خداوند به پیامبر(ص) امر می کند که در جواب آنها بگو : غیبِ عالم که خزانه آیات الهی آن جاست و معجزات و نشانه ها از آن عالم بر این عالم تجلی می کند، تنها و تنها در انحصار مالکیت و مدیریت خداوند است. خود من نیز نسبت به آن مرتبه از هستی حالت انتظار و چشم به راهی دارم. من نمی توانم در غیب را بگشایم و برای شما آیه بیاورم؛ کلید های غیب عالم منحصراً در دست خداوند است. پس شما نیز این را بدانید و بهانه جوئی نکرده و با ایمان به این حقیقت چشم انتظار گشوده شدن باب غیب به دست خداوند باشید.
❇️ به ذهنم رسید که حقیقت انتظار، ریشه در اعتقاد به این گزاره توحیدی عمیق دارد که "إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ"؛ غیب عالم، در بردارنده خزائن نظام هستی است و این که چه چیز و چه مقدار و چه وقت از آن خزینه در عالم ما بیاید، همه و همه منحصراً در سیطره علم و قدرت و اراده و حکمت خداوندی است.
🔹 اگر از منِ پیامبر توقّع آوردن معجزه و نشانه ای دیگر را دارید بدانید که من نمی توانم به خواست خویش آن را بیاورم چون انّما الغیب لله. اگر در امور زندگی خود منتظر آمدن فرج و گشایش هستید نیز بدانید باید از خزائن غیب بیاید؛ خزائنی که فقط به اراده خداوند گشوده می شوند.
🔸 پس اگر می خواهید به حال خوش انتظار فرج برسید، یعنی در بن بست ها و کوچه های تنگ دنیا چشم به راه گشایشی گوارا باشید و بن بست ها برایتان بن باز شود، باور کنید که انّما الغیب لله. همین که باور کردید مطلوب شما باید از خزائنش بیاید و خزائنش در غیب عالم است و غیب عالم نیز تنها به دست خداست، این جا شما کم کم حقیقت انتظار فرج را تجربه می کنید.
🔰 امام عصر عجّ الله فرجه که آیه مخزون و غیبی خداوند و آن معجزه بی مثال و نهایی نبی اکرم است که هنوز در این عالم جلوه نکرده نیز، از این قاعده مستثنی نیست. این که آن طاووس غیب الهی و آن مصداق اتمّ غیب و آن که همه هستی از روز نخست چشم به راه اوست، کی در این عالم قدم رنجه می کند نیز تنها در دست مالک غیب و شهادت، خدای جلّ و علی است.
✅ انتظار فرج امام عصر علیه السلام که افضل اعمال امّت نبی اکرم است، کمالی است که ریشه در یک اعتقاد ناب توحیدی دارد؛" إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ". اگر انسان این را باور کرد که هر آن چه هست از خزائن غیب خداوند نازل می شود، همواره چشم قلبش به سوی بالا و چشم به راه گشوده شدن آن در خواهد بود.
👈 مانند گدائی که پشت در پادشاهی نشسته و هر آن منتظر است در باز شده و چیزی به او از خزائن پادشاه برسد؛ گدائی که می داند دری دیگر و خزینه دیگری نیست که چشمش را بدان بدوزد.
👈 این باور عمیق انسان را در نسبت با همه مطلوبات خویش، به خصوص در مواردی که خود انسان هم می فهمد که بدون گشایش خداوندی بن بست است، به وضعیت چشم انتظاری خاصی نسبت به غیب عالم که به دست خداوند است می رساند.
♦️در روایاتی زیبا ذیل همین آیه شریفه که در کتاب کمال الدین شیخ صدوق نقل شده است، امام رضا علیه السلام می فرمایند : چقدر زیبا و نیکو است صبر و انتظار فرج. بدانید که فرج تنها در حالت یأس از دیگران حاصل می شود.
🔻قَالَ الرِّضَا ع مَا أَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ انْتِظَارَ الْفَرَجِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ فَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا يَجِيءُ الْفَرَجُ عَلَى الْيَأْسِ فَقَدْ كَانَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ أَصْبَرَ مِنْكُمْ.🔺
🔹تنها باور به این که غیب تنها و تنها از آن خداوند است انسان را به یأس واقعی از غیر خداوند می رساند؛ تنها این جاست که انسان قلباً به این نقطه می رسد که توقّع گشایش از غیر خدا داشتن بی معناست؛ چون غیب و خزائن آن تنها به دست خداوند است. فرج و گشایش که به معنای گشوده شدن دری از غیب به روی این عالم است، تنها در حیطه اختیار خداوند است. خدا کند که در همه امور و همه بن بست هایی که در آن به دنبال گشایش هستیم به خصوص در امر فرج مبارک امام عصر علیه السلام به چنین باور توحیدی و چنان حال ربّانی و خوشی برسیم و ندای قلبمان این باشد که إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ. این جاست که تازه چشم به راه بودن و انتظار در قلب انسان به معنای واقعی خویش محقق می شود.
🔻(۸۳) با صادقین🔺
" يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ."
" فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُم."
✍️ صدق، مفهوم جذّابی است. همه ما عاشق آن هستیم؛ در هر انسانی روراستی را لمس کنیم به او جذب می شویم و دروغ نیرنگ را هرجا بو بکشیم از آن گریزانیم.
🔹 به ذهنم رسید در آستانه شهادت امام صادق علیه السلام، از منظر این مفهوم مقدّس نگاهی به آن خورشید عالم تاب کنیم.
📖 در آیه کریمه فوق، خداوند مؤمنین را، آنانی که وارد وادی ایمان شده اند را، کسانی که نگرش و گرایش الهی به مبدأ و معاد یافته اند و خود را در این مسیر تعریف کرده اند، کسانی که آغاز و پایان را خداوند می دانند، امر به تقوی و همراهی با صادقین کرده است.
🔸 بدون عمل به این نسخه، اتّصال مبدأ به معادِ انسان، آنگونه که باید باشد و او را به کمال برساند رقم نمی خورد و موهبت ایمان، به رویش و ثمر دهی ابدی خود نمی رسد. به تعبیر سوره مبارکه حمد، انسان در آن تقسیم سه گانه الهی، وارد وادی نعمت و حرکت بر صراط نمی رسد و یا از گمراهان خواهد بود یا از مغضوب علیهم. (رجوع شود به نوشته شماره ۴۳)
👈 بعد از ایمان، نوبت تقوی است؛ تبیین حقیقت تقوی مجال دیگری می طلبد ولی همین قدر می دانیم که تقوی حالتی است که انسان با توجه به خداوند، دیگر هر کاری نمی کند و از خویش در آستان سلطنت خداوند صیانت می کند.
https://eitaa.com/basmale
❇️ ولی ایمان و تقوی نه تنها کافی نیست، بلکه اصلا روح ایمان و تقوی بدون تحقق عامل سوم، نه به صورت واقعی در نفس شکل می گیرد و نه ضمانت بقاء خواهد داشت و نه در امان از انحراف و تحریف و تسویل و تزیین خواهد بود و نه رشد متعادل و نرمالی خواهد داشت و نه می تواند به سرانجام واقعی خویش برسد و انسان را برای معادِ ابدی خداوندی بسازد. (رجوع شود به نوشته شماره 72)
✅ عامل سوم، پیوستن به صادقین و همراه شدن با آنان است. این عامل سوم به یک معنا نتیجه ایمان و تقوای واقعی است؛ ایمان و رعایت حدود و حریم ایمان که نامش تقوی است، به انسان قدمِ همراهی با صادقین را می دهد. معلوم خواهد شد که همراهی با صادقینی که در این آیه معرّفی شده اند، کار هر صاحب قدمی نیست؛ قدمِ صدق می خواهد. از سوی دیگر همانطور که بیان شد، این همراهی و معیت است که روح دو عامل دیگر است.
📖 در روایات متعدد و معتبر در کتبی چون کافی، بصائر الدرجات و...، صادقین، به امامان علیهم السلام تفسیر شده است. آنطور که از برخی روایات ذیل این آیه و قرائن دیگر به دست می آید، ائمة هدی علیهم السلام یکی از مصادیق این آیه نیستند، بلکه این آیه دارای محدوده مصداقی خاصی است که تنها به آن ها تفسیر می شود و ما مأمور به همراهی هر راستی پیشه ای نیستیم و آن صادقینی که باید جا پای آنها فقط گذاشت و با آن ها به معیّت ظلّیه رسید (مانند سایه که به دنبال صاحب خود حرکت می کند)، چهارده نور پاک ازلی هستند.
👈 بحث از این آیه و ابعاد و زوایای مختلف همراهی با صادقین مجال واسعی می طلبد و این جا تنها می خواهم کمی از مقام صدق امام بنویسم. صدق در امام به چه معناست و این صداقت چه دامنه ای دارد که باید تنها با آن ها بود و با غیر آن ها نبود؟
🔰 صدق را به دو حیطه صدق خبری و صدق مخبری تقسیم می کنند؛ صدق خبری یعنی وقتی کسی گزاره ای برای ما بیان می کند و یا خبری می دهد، مطابق با واقع باشد. صدق مخبری نیز یعنی خودِ گوینده قصد کذب و خلاف واقع گوئی نداشته باشد و کلامی خلاف اعتقاد خویش بیان نکند.
👈 از طرفی دامنه و اهمیّت صدق هر شخص به میزان اهمیّت واقعی دارد که قصد خبر دادن از آن را دارد؛ مثلا کسی که پیرامون قیمت سیب زمینی خبری می دهد نه صدق و کذب مخبری اش چندان اهمیتی دارد نه صدق و کذب خبری اش. ولی اگر کسی پیرامون حقائق عالم، تعریف و راه سعادت و ابدیت خبری بدهد، خیلی مهم می شود که چه می گوید و چرا می گوید.
♦️ امام کسی است که عهده دار خبر دادن از حقائق عظیم و مؤثّر در مسیر حرکت انسان از مبدأ تا معاد است. وسعت إِخبار امام از هستی به گستره فراخ آفاق و ژرفای انفس است. اوست که می خواهد در چنین ساحتی بر مسند صدق بنشیند و در چنین وسعت و اهمیّتی عهده دار مقام تعلیم بشر شود.
🔸 خیلی ها در این عالم خبر می دهند و تعلیم می کنند؛ امّا نه پیوند امام با هستی را دارند و نه چون او انگیزه های ناب الهی دارند و نه چون او خورشید وار نور بخش هستی هستند. نهایتاً کبریتی در بیابان تاریک اند؛ مگر کسی که آینه دار او شده باشد.
✅ آری باید با صادقین بود، فقط و فقط با آن ها و تنها جا پای آن ها را برای حرکت خویش در این عالم تعریف کرد. دیگران حتّی نمی دانند چه باید بدانند و اصلا متعلق علم و معرفت چیست؟ باید از صادقین پرسید که علم و معرفت چیست و چه چیز را اصلا باید دانست؟ مبدأ و مسیر و مقصد کدام است؟ اصلاً من کی ام و باید چه بشوم؟ کمال چیست؟
https://eitaa.com/basmale
☀️ این ها سؤالاتی است که پاسخگوئی به آن ها، نیازمند صدق است. باید کسی به این ها پاسخ گوید که با ربّ در پیوند و ربط باشد، ربطی به وسعت این سؤال ها. پس برای صادق بودن به معنای صدق خبری، به علم و معرفتی به وسعت نفس الامر آن سؤال نیاز است و همچنین به صدق مخبری، که صاقانه و از روی استغنای از خلق و با صرف انگیزه الهی و از روی شفقت و آرمان هدایت و عهد تربیت بندگان و بدون ذرّه ای غل و غشّ و چشم داد، صرفاً لوجه الله، خبری به بندگان دهد.
👈 این تنها امام است که از چنین صدق و علمی برخوردار است؛ این رئیس مذهب حقّ،امام ناطق صادق است که پرده دار حقائق ضروریِ بشر، از تاریک خانه الست تا ظهور قیامت است. صدق مفهوم جذّابی است؛ اگر عالمیان بدانند امام صادق کیست، سراغ دروغ گویان دو روی دنیا طلب نمی روند، دنبال موران کور و در پی خودخواهان ناراست نمی روند. طالبان علم، سراغ نهر عظیم دانش او می آیند و گندآب ناچیز دیگران را نمی مکند. نمی دانند صادق کیست که نهر عظیم را رها کرده و گنداب می مکند؛
🔻يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيم.🔺
💠 حرف زیاد است؛ نکته آخر این که همراهی با چنین صادقی، آسان نیست. او ما را برای دو روز ناچیز دنیا و برای خود نمی خواهد که شرط همراهی با او بیش از علاقه های بهیمی و خیال خام زمینی نباشد؛ او ما را در ابدیت و برای خدا می خواهد. طبیبی است که نسخه های او برای آن افق است و گاهی به مذاق، تلخ می آید و باید برای همراهی با او روی خویش پا گذاشت.
🔶 برای همراهی برای او باید کمربند همّت و مردانگی را محکم بست و نفس را در هم کوبید تا به پایی برای همراهی با صادقین رسید؛ همان پایی که نامش قدمِ صدق است و حاصل ایمان آمیخته با تقوا در عالم ولایت است و می خواهد سرانجام سفر ایمان و تقوای ما را به نشیمنگاهی راستین نزد خدای مقتدر برساند.
🔻في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر🔺
https://eitaa.com/basmale