🔻(۸۲) مهدویت در قرآن (۶)🔺
ریشه توحیدی انتظار
" وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرين."
✍️ انتظار فرج یکی از کمالاتی است که در روایات روی آن تاکیده شده و برخی احادیث آن را افضل اعمال نامیده اند. همان طور که می دانید انتظار فرج مفهوم عامی است و منحصر به انتظار فرج امام عصر ارواحنا فداه ندارد اگرچه بالاترین و با فضیلت ترین مصداقش است.
🔹 برای این که معلوم شود حقیقت انتظار فرج چیست و چرا انقدر فضیلت دارد و چگونه باید حال انتظار فرج در قلب ایجاد شود، باید ریشه و علّتی که این حال را در انسان ایجاد می کند شناخت. چگونه باید منتظر شد؟
📖 در ماه مبارک رمضان آیه بیستم سوره یونس از منظر شناخت حقیقت انتظار و ریشه آن برایم جلوه خاصی نمود. ماجرای این آیه این است که مشرکان از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، درخواست نزول معجزات و نشانه های الهی می کردند که نوعی بهانه جوئی بود.
👈 خداوند به پیامبر(ص) امر می کند که در جواب آنها بگو : غیبِ عالم که خزانه آیات الهی آن جاست و معجزات و نشانه ها از آن عالم بر این عالم تجلی می کند، تنها و تنها در انحصار مالکیت و مدیریت خداوند است. خود من نیز نسبت به آن مرتبه از هستی حالت انتظار و چشم به راهی دارم. من نمی توانم در غیب را بگشایم و برای شما آیه بیاورم؛ کلید های غیب عالم منحصراً در دست خداوند است. پس شما نیز این را بدانید و بهانه جوئی نکرده و با ایمان به این حقیقت چشم انتظار گشوده شدن باب غیب به دست خداوند باشید.
❇️ به ذهنم رسید که حقیقت انتظار، ریشه در اعتقاد به این گزاره توحیدی عمیق دارد که "إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ"؛ غیب عالم، در بردارنده خزائن نظام هستی است و این که چه چیز و چه مقدار و چه وقت از آن خزینه در عالم ما بیاید، همه و همه منحصراً در سیطره علم و قدرت و اراده و حکمت خداوندی است.
🔹 اگر از منِ پیامبر توقّع آوردن معجزه و نشانه ای دیگر را دارید بدانید که من نمی توانم به خواست خویش آن را بیاورم چون انّما الغیب لله. اگر در امور زندگی خود منتظر آمدن فرج و گشایش هستید نیز بدانید باید از خزائن غیب بیاید؛ خزائنی که فقط به اراده خداوند گشوده می شوند.
🔸 پس اگر می خواهید به حال خوش انتظار فرج برسید، یعنی در بن بست ها و کوچه های تنگ دنیا چشم به راه گشایشی گوارا باشید و بن بست ها برایتان بن باز شود، باور کنید که انّما الغیب لله. همین که باور کردید مطلوب شما باید از خزائنش بیاید و خزائنش در غیب عالم است و غیب عالم نیز تنها به دست خداست، این جا شما کم کم حقیقت انتظار فرج را تجربه می کنید.
🔰 امام عصر عجّ الله فرجه که آیه مخزون و غیبی خداوند و آن معجزه بی مثال و نهایی نبی اکرم است که هنوز در این عالم جلوه نکرده نیز، از این قاعده مستثنی نیست. این که آن طاووس غیب الهی و آن مصداق اتمّ غیب و آن که همه هستی از روز نخست چشم به راه اوست، کی در این عالم قدم رنجه می کند نیز تنها در دست مالک غیب و شهادت، خدای جلّ و علی است.
✅ انتظار فرج امام عصر علیه السلام که افضل اعمال امّت نبی اکرم است، کمالی است که ریشه در یک اعتقاد ناب توحیدی دارد؛" إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ". اگر انسان این را باور کرد که هر آن چه هست از خزائن غیب خداوند نازل می شود، همواره چشم قلبش به سوی بالا و چشم به راه گشوده شدن آن در خواهد بود.
👈 مانند گدائی که پشت در پادشاهی نشسته و هر آن منتظر است در باز شده و چیزی به او از خزائن پادشاه برسد؛ گدائی که می داند دری دیگر و خزینه دیگری نیست که چشمش را بدان بدوزد.
👈 این باور عمیق انسان را در نسبت با همه مطلوبات خویش، به خصوص در مواردی که خود انسان هم می فهمد که بدون گشایش خداوندی بن بست است، به وضعیت چشم انتظاری خاصی نسبت به غیب عالم که به دست خداوند است می رساند.
♦️در روایاتی زیبا ذیل همین آیه شریفه که در کتاب کمال الدین شیخ صدوق نقل شده است، امام رضا علیه السلام می فرمایند : چقدر زیبا و نیکو است صبر و انتظار فرج. بدانید که فرج تنها در حالت یأس از دیگران حاصل می شود.
🔻قَالَ الرِّضَا ع مَا أَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ انْتِظَارَ الْفَرَجِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ فَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا يَجِيءُ الْفَرَجُ عَلَى الْيَأْسِ فَقَدْ كَانَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ أَصْبَرَ مِنْكُمْ.🔺
🔹تنها باور به این که غیب تنها و تنها از آن خداوند است انسان را به یأس واقعی از غیر خداوند می رساند؛ تنها این جاست که انسان قلباً به این نقطه می رسد که توقّع گشایش از غیر خدا داشتن بی معناست؛ چون غیب و خزائن آن تنها به دست خداوند است. فرج و گشایش که به معنای گشوده شدن دری از غیب به روی این عالم است، تنها در حیطه اختیار خداوند است. خدا کند که در همه امور و همه بن بست هایی که در آن به دنبال گشایش هستیم به خصوص در امر فرج مبارک امام عصر علیه السلام به چنین باور توحیدی و چنان حال ربّانی و خوشی برسیم و ندای قلبمان این باشد که إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ. این جاست که تازه چشم به راه بودن و انتظار در قلب انسان به معنای واقعی خویش محقق می شود.
🔻(۸۳) با صادقین🔺
" يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ."
" فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُم."
✍️ صدق، مفهوم جذّابی است. همه ما عاشق آن هستیم؛ در هر انسانی روراستی را لمس کنیم به او جذب می شویم و دروغ نیرنگ را هرجا بو بکشیم از آن گریزانیم.
🔹 به ذهنم رسید در آستانه شهادت امام صادق علیه السلام، از منظر این مفهوم مقدّس نگاهی به آن خورشید عالم تاب کنیم.
📖 در آیه کریمه فوق، خداوند مؤمنین را، آنانی که وارد وادی ایمان شده اند را، کسانی که نگرش و گرایش الهی به مبدأ و معاد یافته اند و خود را در این مسیر تعریف کرده اند، کسانی که آغاز و پایان را خداوند می دانند، امر به تقوی و همراهی با صادقین کرده است.
🔸 بدون عمل به این نسخه، اتّصال مبدأ به معادِ انسان، آنگونه که باید باشد و او را به کمال برساند رقم نمی خورد و موهبت ایمان، به رویش و ثمر دهی ابدی خود نمی رسد. به تعبیر سوره مبارکه حمد، انسان در آن تقسیم سه گانه الهی، وارد وادی نعمت و حرکت بر صراط نمی رسد و یا از گمراهان خواهد بود یا از مغضوب علیهم. (رجوع شود به نوشته شماره ۴۳)
👈 بعد از ایمان، نوبت تقوی است؛ تبیین حقیقت تقوی مجال دیگری می طلبد ولی همین قدر می دانیم که تقوی حالتی است که انسان با توجه به خداوند، دیگر هر کاری نمی کند و از خویش در آستان سلطنت خداوند صیانت می کند.
https://eitaa.com/basmale
❇️ ولی ایمان و تقوی نه تنها کافی نیست، بلکه اصلا روح ایمان و تقوی بدون تحقق عامل سوم، نه به صورت واقعی در نفس شکل می گیرد و نه ضمانت بقاء خواهد داشت و نه در امان از انحراف و تحریف و تسویل و تزیین خواهد بود و نه رشد متعادل و نرمالی خواهد داشت و نه می تواند به سرانجام واقعی خویش برسد و انسان را برای معادِ ابدی خداوندی بسازد. (رجوع شود به نوشته شماره 72)
✅ عامل سوم، پیوستن به صادقین و همراه شدن با آنان است. این عامل سوم به یک معنا نتیجه ایمان و تقوای واقعی است؛ ایمان و رعایت حدود و حریم ایمان که نامش تقوی است، به انسان قدمِ همراهی با صادقین را می دهد. معلوم خواهد شد که همراهی با صادقینی که در این آیه معرّفی شده اند، کار هر صاحب قدمی نیست؛ قدمِ صدق می خواهد. از سوی دیگر همانطور که بیان شد، این همراهی و معیت است که روح دو عامل دیگر است.
📖 در روایات متعدد و معتبر در کتبی چون کافی، بصائر الدرجات و...، صادقین، به امامان علیهم السلام تفسیر شده است. آنطور که از برخی روایات ذیل این آیه و قرائن دیگر به دست می آید، ائمة هدی علیهم السلام یکی از مصادیق این آیه نیستند، بلکه این آیه دارای محدوده مصداقی خاصی است که تنها به آن ها تفسیر می شود و ما مأمور به همراهی هر راستی پیشه ای نیستیم و آن صادقینی که باید جا پای آنها فقط گذاشت و با آن ها به معیّت ظلّیه رسید (مانند سایه که به دنبال صاحب خود حرکت می کند)، چهارده نور پاک ازلی هستند.
👈 بحث از این آیه و ابعاد و زوایای مختلف همراهی با صادقین مجال واسعی می طلبد و این جا تنها می خواهم کمی از مقام صدق امام بنویسم. صدق در امام به چه معناست و این صداقت چه دامنه ای دارد که باید تنها با آن ها بود و با غیر آن ها نبود؟
🔰 صدق را به دو حیطه صدق خبری و صدق مخبری تقسیم می کنند؛ صدق خبری یعنی وقتی کسی گزاره ای برای ما بیان می کند و یا خبری می دهد، مطابق با واقع باشد. صدق مخبری نیز یعنی خودِ گوینده قصد کذب و خلاف واقع گوئی نداشته باشد و کلامی خلاف اعتقاد خویش بیان نکند.
👈 از طرفی دامنه و اهمیّت صدق هر شخص به میزان اهمیّت واقعی دارد که قصد خبر دادن از آن را دارد؛ مثلا کسی که پیرامون قیمت سیب زمینی خبری می دهد نه صدق و کذب مخبری اش چندان اهمیتی دارد نه صدق و کذب خبری اش. ولی اگر کسی پیرامون حقائق عالم، تعریف و راه سعادت و ابدیت خبری بدهد، خیلی مهم می شود که چه می گوید و چرا می گوید.
♦️ امام کسی است که عهده دار خبر دادن از حقائق عظیم و مؤثّر در مسیر حرکت انسان از مبدأ تا معاد است. وسعت إِخبار امام از هستی به گستره فراخ آفاق و ژرفای انفس است. اوست که می خواهد در چنین ساحتی بر مسند صدق بنشیند و در چنین وسعت و اهمیّتی عهده دار مقام تعلیم بشر شود.
🔸 خیلی ها در این عالم خبر می دهند و تعلیم می کنند؛ امّا نه پیوند امام با هستی را دارند و نه چون او انگیزه های ناب الهی دارند و نه چون او خورشید وار نور بخش هستی هستند. نهایتاً کبریتی در بیابان تاریک اند؛ مگر کسی که آینه دار او شده باشد.
✅ آری باید با صادقین بود، فقط و فقط با آن ها و تنها جا پای آن ها را برای حرکت خویش در این عالم تعریف کرد. دیگران حتّی نمی دانند چه باید بدانند و اصلا متعلق علم و معرفت چیست؟ باید از صادقین پرسید که علم و معرفت چیست و چه چیز را اصلا باید دانست؟ مبدأ و مسیر و مقصد کدام است؟ اصلاً من کی ام و باید چه بشوم؟ کمال چیست؟
https://eitaa.com/basmale
☀️ این ها سؤالاتی است که پاسخگوئی به آن ها، نیازمند صدق است. باید کسی به این ها پاسخ گوید که با ربّ در پیوند و ربط باشد، ربطی به وسعت این سؤال ها. پس برای صادق بودن به معنای صدق خبری، به علم و معرفتی به وسعت نفس الامر آن سؤال نیاز است و همچنین به صدق مخبری، که صاقانه و از روی استغنای از خلق و با صرف انگیزه الهی و از روی شفقت و آرمان هدایت و عهد تربیت بندگان و بدون ذرّه ای غل و غشّ و چشم داد، صرفاً لوجه الله، خبری به بندگان دهد.
👈 این تنها امام است که از چنین صدق و علمی برخوردار است؛ این رئیس مذهب حقّ،امام ناطق صادق است که پرده دار حقائق ضروریِ بشر، از تاریک خانه الست تا ظهور قیامت است. صدق مفهوم جذّابی است؛ اگر عالمیان بدانند امام صادق کیست، سراغ دروغ گویان دو روی دنیا طلب نمی روند، دنبال موران کور و در پی خودخواهان ناراست نمی روند. طالبان علم، سراغ نهر عظیم دانش او می آیند و گندآب ناچیز دیگران را نمی مکند. نمی دانند صادق کیست که نهر عظیم را رها کرده و گنداب می مکند؛
🔻يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيم.🔺
💠 حرف زیاد است؛ نکته آخر این که همراهی با چنین صادقی، آسان نیست. او ما را برای دو روز ناچیز دنیا و برای خود نمی خواهد که شرط همراهی با او بیش از علاقه های بهیمی و خیال خام زمینی نباشد؛ او ما را در ابدیت و برای خدا می خواهد. طبیبی است که نسخه های او برای آن افق است و گاهی به مذاق، تلخ می آید و باید برای همراهی با او روی خویش پا گذاشت.
🔶 برای همراهی برای او باید کمربند همّت و مردانگی را محکم بست و نفس را در هم کوبید تا به پایی برای همراهی با صادقین رسید؛ همان پایی که نامش قدمِ صدق است و حاصل ایمان آمیخته با تقوا در عالم ولایت است و می خواهد سرانجام سفر ایمان و تقوای ما را به نشیمنگاهی راستین نزد خدای مقتدر برساند.
🔻في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر🔺
https://eitaa.com/basmale
🔻(۸۴) شب و روز مؤمن🔺
"يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيرا وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلا."
✍️ وقتی صبح می شود و بعد از مرگی موقّت دوباره چشم به دنیا باز می کنیم، به فکر چه هستیم؟ دغدغه ما چیست؟ همچنین وقتی شب می شود همّ و غمّ ما چیست؟ چه حالی و چه فکری بر ما غالب است؟
📖 در خطبه متّقین نهج البلاغه حضرت مولا روحی فداه، در بیان یکی از حالات مؤمن متّقی می فرمایند : يُمْسِي وَ هَمُّهُ الشُّكْرُ وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّكْر. چند روزی است این کلام حضرت ذهنم را مشغول کرده و به این وضعیت زیبایی که برای متقین ترسیم کرده اند می اندیشم.
👈 این حال مؤمن با تقوی است؛ صبح که می کند همّ و غمّش یاد خداست و شب هنگام، شکرگزاری به آستان خداوند. حال با شکوهی است و زندگی برآمده از چنین حالی دیدنی است.
🔹 صبح که می شود و می خواهد وارد دریای موّاج این دنیا شود، همِّ مؤمن ذکر است؛ دغدغه او این است که مبادا در این شناگری روزانه در این دریا، خدا را فراموش کنم. چون می داند فراموش کردن خداوند همانا و در این دنیا غرق شدن همانا.
🔹 یا اگر بخواهیم از زاویه دیگری نگاه کنیم، دغدغه او این است که مبادا در این شناوری در دریای پرحجاب دنیا، خدا را از یاد ببرم؛ من برای یاد او و توجه به او خلق شده و زیست می کنم. این اصل است و باید مراقب باشم اصل را فدای فرع نکنم. مبادا دنیا و کار و بار، مرا از خداوند محجوب کند؛ فعالیت دنیایی نیز عرصه دیگری برای یاد خدا و بندگی او و پرده دیگری برای خدابینی است. اصلا تعریف بندگی پیاده کردن یاد خدا در هر عرصه ای به تناسب آن است.
🔸 شب هم که می شود همّ مؤمن، شکر خداوند است. حال که روزی را با یاد او گذراند و بندگی کرد، می فهمد که شب عرصه شکرگزاری به آستان او است؛ نگران است که مبادا در نمک شناسی حقّ مولا کوتاهی کنم. مبادا آن چه از نعمت ها و الطاف او به من رسید را نبینم و ناسپاس شوم.
🔸 شب که می شود نداشته ها و ناملایماتی که اکثراً خودساخته و تقصیر خود ما هستند یا اصلا نباید این خواسته ها و تمایلات را برای خود تعریف می کردیم و به صلاحمان نبود، مقابلش رژه نمی رود، نیمه پر لیوان را سعی می کند ببیند. همّت او مصروف به این است که حالا بعد از یک روز دیگر زندگی در ملک خداوند، ردّ پاهای کرامت و آقایی دوست را در زندگی خود بازخوانی کنم و دست او را در آستین اسباب ببینم که چه منّت ها با من مسکین داشت.
🤲 حال زیبا و باشکوهی است؛ خدا روزی مان کند.
🔻(۸۵) دانه ی مؤمن🔺
" إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُون."
📖 روایات مربوط به طینت و سرشت نخستین انسان ها، بابی مهمّ و کلیدی در معارف اهل بیت علیهم السلام است که به دلائلی از جمله برخورد به شبهه جبر و دشواری تبیین اختیار در بستر معارف مربوط به طینت، آنگونه که باید مورد توجّه و امتداد قرار نگرفته و بیشتر کسانی هم که به این روایات ورود کرده اند، تمرکزشان بر تبیین اختیار و عدم تنافی آن با سرشتی نخستین داشته اند. ولی معارفی که در این باب وارد شده خیلی بیشتر و قیمتی تر از این حرفهاست؛ امید که در نوشته های آتی لااقل به برخی از این معارف مهم اشاره کنم.
👈 در یکی از روایات این باب در کتاب شریف اصول کافی، نگاهی زیبا به مؤمن و کافر از منظر آیه 95 سوره انعام که در ابتدای نوشتار آمده است، ارائه شده است. تفسیر ظاهر آیه این است که همان خداوندی که دانه ها و هسته ها را می شکافد و از آنها گیاهان مختلف می رویاند، همان خدا از دل موجودات بی جان و جماد، زندگی را ایجاد و آشکار می کند و زندگان را می میراند که اشاره ای به ایجاد حیات و میراندن در این دنیاست و هم به قدرت خداوند به زنده کردن مردگان در قیامت.
🔹 امّا در مقام تاویل و بطن، در آن روایت شریف، دانه (حبّ) به مؤمن و هسته (نوی) به کافر تفسیر شده است. حبّ، به معنای دانه است که به دانه های خوراکی بدون پوشش چوبی مانند گندم گفته می شود.
🔸 مراد از هسته هم همان است که همه می دانیم؛ مانند هسته میوه ها که دانه ی روینده در دل آن، در پوششی چوبی قرار دارد.
🔰 در روایت شریف دلیل دانه نامیدن مؤمن و هسته نامیدن کافر چنین بیان شده است :
🔻فالْحَبُّ طِينَةُ الْمُؤْمِنِينَ الَّتِي أَلْقَى اللَّهُ عَلَيْهَا مَحَبَّتَهُ وَ النَّوَى طِينَةُ الْكَافِرِينَ الَّذِينَ نَأَوْا عَنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ النَّوَى مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ نَأَى عَنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ تَبَاعَدَ عَنْه.🔺
❇️ این که مؤمن حبّ، نامیده شده است به این دلیل است که خداوند محبّت خود را بر او القاء کرده است و این که کافر نوی (هسته) نامیده شده به خاطر این است که او از خیرات و از حق، اهل دوری گزیدن و تباعد است. {نکته ادبی طلبگی : این که بین ماده حبّ به معنای دوستی با واژه حبّ به معنای دانه چگونه ارتباط برقرار شده، مربوط به مباحث دانش اشتقاق است که در این نوشتار مجال پرداختن به آن نیست و برخی از شارحین این حدیث به این مطلب اشاره و بحث کرده اند.}
♦️ می خواهم چند نکته و درس که از این آیه شریف و تاویل روایی آن قابل برداشت است را بیان کنم :
1️⃣ ویژگی ای که در این آیه برای معرّفی سرشت مؤمن انتخاب شده، محبّت خداوند است. این محبّت و جاذبه به سوی خداوند و اقبال وجودی او به حقّ است که او را مومن کرده و از کافر جدا می کند. سرشت کافر به گونه ای است که از این جاذبه و اقبال محروم است.
2️⃣ این جاذبه و کششِ وجودی ایمانی به سوی خداوند و حقائق، مؤمن را مانند دانه کرده است؛ آن پوشش چوبیِ هسته را ندارد و همه چیز برای کاشته شدن و سپس شکافت و روییدنش مهیّاست.
3️⃣ این محبّت و علقه و کشش در سرشت مؤمن، خبر از سرشت و جنس وجودی خاص مؤمن می دهد؛ مؤمن از جنس انبیاست. در همان باب طینت از امام باقر و امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند مؤمن از طینت انبیاست یعنی مؤمن هم سرشت و از جنس گوهر وجودی انبیاست. ( قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْمُؤْمِنُونَ مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ؟ قَالَ نَعَمْ.)
4️⃣ پس مؤمن از جنس انبیاست و به دلیل این که زیرساخت وجودی او از جنسی است که برای او گرایش و محبّت به سوی خداوند ایجاد می کند، می تواند با این سرمایه، در مقام رشد و فعلیت نیز مانند انبیاء شود و احوالات پیغمبر گونه و توحید و قرب الهی و عبودیت خاص و خالص خداوند و نهایتاً ولایت الهی را تجربه کند. (رجوع شود به نوشته شماره 15؛ عبودیت مفتاح ولایت.)
5️⃣ آنچه در این مسیر بیش از همه می تواند مؤمن را یاری کند و زمینه ساز شکوفائی او شود، همین محبّت است. ارزشمند ترین عنصر دینی و محکم ترین دستگیره ایمانی، محبت خداوند و اولیای اوست. دانه ای که سرشت آن از جنس محبّت خداوند است، با باران محبّت نیز شکوفا می شود؛ باید آن سرمایه نخستین و دربسته محبّت که پایی آغازین برای راه افتادن و شروع حرکت است، کم کم تقویت شود و جذبه محبّت خداوند و اولیای او، بُراق سفر انسان به سوی خداوند شود.
🔻(۸۶) اینِرسی معنوی🔺
" وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون."
⛰ اینرسی یا لَختی، یکی از ویژگی های جسم است که میزان مقاومت جسم در برابر حرکت یا تغییر مسیر را مشخص می کند. هر چه اینرسی جسم بیشتر باشد، دیرتر و کند تر به حرکت در می آید و تغییر مسیر می دهد و باید نیروی بیشتری برای حرکت و شتاب گرفتن به آن وارد کرد.
👈 هرچه جرمِ جسم بیشتر باشد، لختی آن بیشتر است؛ واضح است که یک برگ کاغذ یا یک کیسه پلاستیکی، خیلی راحت از تر یک کتاب به حرکت در می آید؛ همه با قانون اوّل نیوتن آشنایید و نیاز به توضیح بیشتر نیست.
🔰 در دنیای معنویت هم همه ما انسان ها از یک اینرسی و جرم مخصوص به خود برخورداریم بلکه در هر حیطه از حیطه های غیر مادی، یک اینرسی برای ما تعریف می شود. انسان ایده آل، انسانی است که در برخی امور اینرسی و لَختی خیلی زیادی داشته باشد و در برخی امور، دارای اینرسی پایینی باشد.
🔹 مؤمن نباید با هر نسیمی، تکان بخورد و نباید هر ندائی او را به سوی خود بکشد. در برابر نیروهای مادی و جاذبه های دنیایی باید بسیار لَخت باشد و زود از جا کنده نشود.
🔸 گناه و لذّت های زود گذر نباید سریع او را شتاب دهد و هر نغمه ای در این دو روز زندگی دنیوی، نباید او را به وجد آورد و به هر سازی نباید برقصد. نه فقر و نداری و ابتلاء او را بلرزاند و نه رخاء و آسایش او را به طغیان بکشد و او را از شکر خداوند غافل کند. ( يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ وَقُوراً عِنْدَ الْهَزَاهِزِ صَبُوراً عِنْدَ الْبَلَاءِ شَكُوراً عِنْدَ الرَّخَاء)