eitaa logo
إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم
564 دنبال‌کننده
133 عکس
10 ویدیو
3 فایل
بنده علی هاشمی طلبه سنقری مقیم قم هستم. @aliabdolali
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻‏(۸۲) مهدویت در قرآن (۶)‏🔺 ‏ ‏ ریشه توحیدی انتظار ‏ ‏ ‏" وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرين‏."‏ ‏ ‏ ✍️ انتظار فرج یکی از کمالاتی است که در روایات روی آن تاکیده شده و برخی احادیث آن را افضل اعمال نامیده اند. ‏همان طور که می دانید انتظار فرج مفهوم عامی است و منحصر به انتظار فرج امام عصر ارواحنا فداه ندارد اگرچه ‏بالاترین و با فضیلت ترین مصداقش است.‏ ‏ ‏ 🔹 برای این که معلوم شود حقیقت انتظار فرج چیست و چرا انقدر فضیلت دارد و چگونه باید حال انتظار فرج در قلب ‏ایجاد شود، باید ریشه و علّتی که این حال را در انسان ایجاد می کند شناخت. چگونه باید منتظر ‏شد؟ ‏ ‏ 📖 در ماه مبارک رمضان آیه بیستم سوره یونس از منظر شناخت حقیقت انتظار و ریشه آن برایم جلوه خاصی نمود. ‏ماجرای این آیه این است که مشرکان از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، درخواست نزول معجزات و نشانه های الهی ‏می کردند که نوعی بهانه جوئی بود. 👈 خداوند به پیامبر(ص) امر می کند که در جواب آنها بگو : غیبِ عالم که خزانه ‏آیات الهی آن جاست و معجزات و نشانه ها از آن عالم بر این عالم تجلی می کند، تنها و تنها در انحصار مالکیت و ‏مدیریت خداوند است. خود من نیز نسبت به آن مرتبه از هستی حالت انتظار و چشم به راهی دارم. من نمی توانم در ‏غیب را بگشایم و برای شما آیه بیاورم؛ کلید های غیب عالم منحصراً در دست خداوند است. پس شما نیز این را بدانید ‏و بهانه جوئی نکرده و با ایمان به این حقیقت چشم انتظار گشوده شدن باب غیب به دست خداوند باشید.
‏ ❇️ به ذهنم رسید که حقیقت انتظار، ریشه در اعتقاد به این گزاره توحیدی عمیق دارد که "إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ غیب عالم، ‏در بردارنده خزائن نظام هستی است و این که چه چیز و چه مقدار و چه وقت از آن خزینه در عالم ما بیاید، همه و همه ‏منحصراً در سیطره علم و قدرت و اراده و حکمت خداوندی است. ‏ ‏ ‏ 🔹 اگر از منِ پیامبر توقّع آوردن معجزه و نشانه ای دیگر را دارید بدانید که من نمی توانم به خواست خویش آن را بیاورم ‏چون انّما الغیب لله. اگر در امور زندگی خود منتظر آمدن فرج و گشایش هستید نیز بدانید باید از خزائن غیب بیاید؛ ‏خزائنی که فقط به اراده خداوند گشوده می شوند. 🔸 پس اگر می خواهید به حال خوش انتظار فرج برسید، یعنی در بن ‏بست ها و کوچه های تنگ دنیا چشم به راه گشایشی گوارا باشید و بن بست ها برایتان بن باز شود، باور کنید که ‏انّما الغیب لله. همین که باور کردید مطلوب شما باید از خزائنش بیاید و خزائنش در غیب عالم است و غیب عالم نیز ‏تنها به دست خداست، این جا شما کم کم حقیقت انتظار فرج را تجربه می کنید.‏ ‏ ‏ 🔰 امام عصر عجّ الله فرجه که آیه مخزون و غیبی خداوند و آن معجزه بی مثال و نهایی نبی اکرم است که هنوز در این عالم ‏جلوه نکرده نیز، از این قاعده مستثنی نیست. این که آن طاووس غیب الهی و آن مصداق اتمّ غیب و آن که همه هستی ‏از روز نخست چشم به راه اوست، کی در این عالم قدم رنجه می کند نیز تنها در دست مالک غیب و شهادت، خدای ‏جلّ و علی است. ‏ ‏ ‏ ✅ انتظار فرج امام عصر علیه السلام که افضل اعمال امّت نبی اکرم است، کمالی است که ریشه در یک اعتقاد ناب ‏توحیدی دارد؛" إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ". اگر انسان این را باور کرد که هر آن چه هست از خزائن غیب خداوند نازل می ‏شود، همواره چشم قلبش به سوی بالا و چشم به راه گشوده شدن آن در خواهد بود. 👈 مانند گدائی که پشت در ‏پادشاهی نشسته و هر آن منتظر است در باز شده و چیزی به او از خزائن پادشاه برسد؛ گدائی که می داند دری دیگر ‏و خزینه دیگری نیست که چشمش را بدان بدوزد. 👈 این باور عمیق انسان را در نسبت با همه مطلوبات خویش، به ‏خصوص در مواردی که خود انسان هم می فهمد که بدون گشایش خداوندی بن بست است، به وضعیت چشم ‏انتظاری خاصی نسبت به غیب عالم که به دست خداوند است می رساند.‏ ‏ ‏ ♦️در روایاتی زیبا ذیل همین آیه شریفه که در کتاب کمال الدین شیخ صدوق نقل شده است، امام رضا علیه السلام می ‏فرمایند : چقدر زیبا و نیکو است صبر و انتظار فرج. بدانید که فرج تنها در حالت یأس از دیگران حاصل می شود.‏ 🔻قَالَ الرِّضَا ع‏ مَا أَحْسَنَ‏ الصَّبْرَ وَ انْتِظَارَ الْفَرَجِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ‏‎ فَانْتَظِرُوا إِنِّي ‏مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ‏ فَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا يَجِي‏ءُ الْفَرَجُ عَلَى الْيَأْسِ فَقَدْ كَانَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ أَصْبَرَ مِنْكُمْ.‏🔺 ‏ ‏ 🔹تنها باور به این که غیب تنها و تنها از آن خداوند است انسان را به یأس واقعی از غیر خداوند می رساند؛ تنها این ‏جاست که انسان قلباً به این نقطه می رسد که توقّع گشایش از غیر خدا داشتن بی معناست؛ چون غیب و خزائن آن ‏تنها به دست خداوند است. فرج و گشایش که به معنای گشوده شدن دری از غیب به روی این عالم است، تنها در ‏حیطه اختیار خداوند است. خدا کند که در همه امور و همه بن بست هایی که در آن به دنبال گشایش هستیم به ‏خصوص در امر فرج مبارک امام عصر علیه السلام به چنین باور توحیدی و چنان حال ربّانی و خوشی برسیم و ندای ‏قلبمان این باشد که إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ. این جاست که تازه چشم به راه بودن و انتظار در قلب انسان به معنای واقعی ‏خویش محقق می شود.
🔻‏(۸۳) با صادقین‏🔺 ‏ ‏ ‏" يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ."‏ ‏ ‏ ‏" فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُم‏."‏ ‏ ‏ ✍️ صدق، مفهوم جذّابی است. همه ما عاشق آن هستیم؛ در هر انسانی روراستی ‏را لمس کنیم به او جذب می شویم و دروغ نیرنگ را هرجا بو بکشیم از آن ‏گریزانیم.‏ ‏ ‏ 🔹 به ذهنم رسید در آستانه شهادت امام صادق علیه السلام، از منظر این مفهوم ‏مقدّس نگاهی به آن خورشید عالم تاب کنیم.‏ ‏ ‏ 📖 در آیه کریمه فوق، خداوند مؤمنین را، آنانی که وارد وادی ایمان شده اند را، ‏کسانی که نگرش و گرایش الهی به مبدأ و معاد یافته اند و خود را در این ‏مسیر تعریف کرده اند، کسانی که آغاز و پایان را خداوند می دانند، امر به ‏تقوی و همراهی با صادقین کرده است. 🔸 بدون عمل به این نسخه، اتّصال مبدأ ‏به معادِ انسان، آنگونه که باید باشد و او را به کمال برساند رقم نمی خورد و ‏موهبت ایمان، به رویش و ثمر دهی ابدی خود نمی رسد. به تعبیر سوره ‏مبارکه حمد، انسان در آن تقسیم سه گانه الهی، وارد وادی نعمت و حرکت بر ‏صراط نمی رسد و یا از گمراهان خواهد بود یا از مغضوب علیهم. (رجوع شود به نوشته شماره ۴۳) ‏ ‏ ‏ 👈 بعد از ایمان، نوبت تقوی است؛ تبیین حقیقت تقوی مجال دیگری می طلبد ‏ولی همین قدر می دانیم که تقوی حالتی است که انسان با توجه به خداوند، ‏دیگر هر کاری نمی کند و از خویش در آستان سلطنت خداوند صیانت می ‏کند.‏ https://eitaa.com/basmale
❇️ ولی ایمان و تقوی نه تنها کافی نیست، بلکه اصلا روح ایمان و تقوی بدون ‏تحقق عامل سوم، نه به صورت واقعی در نفس شکل می گیرد و نه ضمانت ‏بقاء خواهد داشت و نه در امان از انحراف و تحریف و تسویل و تزیین خواهد ‏بود و نه رشد متعادل و نرمالی خواهد داشت و نه می تواند به سرانجام واقعی ‏خویش برسد و انسان را برای معادِ ابدی خداوندی بسازد. (رجوع شود به نوشته شماره 72) ‏ ‏ ✅ عامل سوم، پیوستن به صادقین و همراه شدن با آنان است. این عامل سوم به ‏یک معنا نتیجه ایمان و تقوای واقعی است؛ ایمان و رعایت حدود و حریم ‏ایمان که نامش تقوی است، به انسان قدمِ همراهی با صادقین را می دهد. ‏معلوم خواهد شد که همراهی با صادقینی که در این آیه معرّفی شده اند، کار ‏هر صاحب قدمی نیست؛ قدمِ صدق می خواهد. از سوی دیگر همانطور که ‏بیان شد، این همراهی و معیت است که روح دو عامل دیگر است.‏ ‏ ‏ 📖 در روایات متعدد و معتبر در کتبی چون کافی، بصائر الدرجات و...، صادقین، ‏به امامان علیهم السلام تفسیر شده است. آنطور که از برخی روایات ذیل این ‏آیه و قرائن دیگر به دست می آید، ائمة هدی علیهم السلام یکی از مصادیق ‏این آیه نیستند، بلکه این آیه دارای محدوده مصداقی خاصی است که تنها به ‏آن ها تفسیر می شود و ما مأمور به همراهی هر راستی پیشه ای نیستیم و آن ‏صادقینی که باید جا پای آنها فقط گذاشت و با آن ها به معیّت ظلّیه رسید ‏‏(مانند سایه که به دنبال صاحب خود حرکت می کند)، چهارده نور پاک ازلی ‏هستند. ‏ ‏ ‏ 👈 بحث از این آیه و ابعاد و زوایای مختلف همراهی با صادقین مجال واسعی می ‏طلبد و این جا تنها می خواهم کمی از مقام صدق امام بنویسم. صدق در امام ‏به چه معناست و این صداقت چه دامنه ای دارد که باید تنها با آن ها بود و با ‏غیر آن ها نبود؟ ‏ ‏ 🔰 صدق را به دو حیطه صدق خبری و صدق مخبری تقسیم می کنند؛ صدق ‏خبری یعنی وقتی کسی گزاره ای برای ما بیان می کند و یا خبری می دهد، ‏مطابق با واقع باشد. صدق مخبری نیز یعنی خودِ گوینده قصد کذب و خلاف ‏واقع گوئی نداشته باشد و کلامی خلاف اعتقاد خویش بیان نکند. ‏ ‏ ‏ 👈 از طرفی دامنه و اهمیّت صدق هر شخص به میزان اهمیّت واقعی دارد که ‏قصد خبر دادن از آن را دارد؛ مثلا کسی که پیرامون قیمت سیب زمینی خبری ‏می دهد نه صدق و کذب مخبری اش چندان اهمیتی دارد نه صدق و کذب ‏خبری اش. ولی اگر کسی پیرامون حقائق عالم، تعریف و راه سعادت و ابدیت ‏خبری بدهد، خیلی مهم می شود که چه می گوید و چرا می گوید. ‏ ‏ ♦️ امام کسی است که عهده دار خبر دادن از حقائق عظیم و مؤثّر در مسیر حرکت ‏انسان از مبدأ تا معاد است. وسعت إِخبار امام از هستی به گستره فراخ آفاق و ‏ژرفای انفس است. اوست که می خواهد در چنین ساحتی بر مسند صدق ‏بنشیند و در چنین وسعت و اهمیّتی عهده دار مقام تعلیم بشر شود. ‏ ‏ ‏ 🔸 خیلی ها در این عالم خبر می دهند و تعلیم می کنند؛ امّا نه پیوند امام با هستی ‏را دارند و نه چون او انگیزه های ناب الهی دارند و نه چون او خورشید وار ‏نور بخش هستی هستند. نهایتاً کبریتی در بیابان تاریک اند؛ مگر کسی که آینه دار او شده باشد. ‏ ‏ ✅ آری باید با صادقین بود، فقط و فقط با آن ها و تنها جا پای آن ها را برای ‏حرکت خویش در این عالم تعریف کرد. دیگران حتّی نمی دانند چه باید ‏بدانند و اصلا متعلق علم و معرفت چیست؟ باید از صادقین پرسید که علم و ‏معرفت چیست و چه چیز را اصلا باید دانست؟ مبدأ و مسیر و مقصد کدام ‏است؟ اصلاً من کی ام و باید چه بشوم؟ کمال چیست؟ https://eitaa.com/basmale
☀️ این ها سؤالاتی ‏است که پاسخگوئی به آن ها، نیازمند صدق است. باید کسی به این ها پاسخ ‏گوید که با ربّ در پیوند و ربط باشد، ربطی به وسعت این سؤال ها. پس ‏برای صادق بودن به معنای صدق خبری، به علم و معرفتی به وسعت نفس ‏الامر آن سؤال نیاز است و همچنین به صدق مخبری، که صاقانه و از روی ‏استغنای از خلق و با صرف انگیزه الهی و از روی شفقت و آرمان هدایت و ‏عهد تربیت بندگان و بدون ذرّه ای غل و غشّ و چشم داد، صرفاً لوجه الله، ‏خبری به بندگان دهد.‏ ‏ ‏ 👈 این تنها امام است که از چنین صدق و علمی برخوردار است؛ این رئیس ‏مذهب حقّ،امام ناطق صادق است که پرده دار حقائق ضروریِ بشر، از تاریک ‏خانه الست تا ظهور قیامت است. صدق مفهوم جذّابی است؛ اگر عالمیان ‏بدانند امام صادق کیست، سراغ دروغ گویان دو روی دنیا طلب نمی روند، ‏دنبال موران کور و در پی خودخواهان ناراست نمی روند. طالبان علم، سراغ ‏نهر عظیم دانش او می آیند و گندآب ناچیز دیگران را نمی مکند. نمی دانند ‏صادق کیست که نهر عظیم را رها کرده و گنداب می مکند؛ 🔻‏يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيم‏.🔺 ‏ ‏ 💠 حرف زیاد است؛ نکته آخر این که همراهی با چنین صادقی، آسان نیست. او ما ‏را برای دو روز ناچیز دنیا و برای خود نمی خواهد که شرط همراهی با او ‏بیش از علاقه های بهیمی و خیال خام زمینی نباشد؛ او ما را در ابدیت و برای ‏خدا می خواهد. طبیبی است که نسخه های او برای آن افق است و گاهی به ‏مذاق، تلخ می آید و باید برای همراهی با او روی خویش پا گذاشت. 🔶 برای ‏همراهی برای او باید کمربند همّت و مردانگی را محکم بست و نفس را در ‏هم کوبید تا به پایی برای همراهی با صادقین رسید؛ همان پایی که نامش قدمِ ‏صدق است و حاصل ایمان آمیخته با تقوا در عالم ولایت است و می خواهد ‏سرانجام سفر ایمان و تقوای ما را به نشیمنگاهی راستین نزد خدای مقتدر ‏برساند. 🔻في‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر🔺 https://eitaa.com/basmale
🔻‏(۸۴) شب و روز مؤمن‏🔺 ‏ ‏ ‏"يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيرا وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلا."‏ ‏ ‏ ✍️ وقتی صبح می شود و بعد از مرگی موقّت دوباره چشم به دنیا باز می کنیم، به فکر چه هستیم؟ دغدغه ما چیست؟ ‏همچنین وقتی شب می شود همّ و غمّ ما چیست؟ چه حالی و چه فکری بر ما غالب است؟ ‏ ‏ 📖 در خطبه متّقین نهج البلاغه حضرت مولا روحی فداه، در بیان یکی از حالات مؤمن متّقی می فرمایند : يُمْسِي وَ هَمُّهُ الشُّكْرُ وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّكْر. چند ‏روزی است این کلام حضرت ذهنم را مشغول کرده و به این وضعیت زیبایی که برای متقین ترسیم کرده اند می ‏اندیشم.‏ ‏ ‏ 👈 این حال مؤمن با تقوی است؛ صبح که می کند همّ و غمّش یاد خداست و شب هنگام، شکرگزاری به آستان ‏خداوند. حال با شکوهی است و زندگی برآمده از چنین حالی دیدنی است. ‏ ‏ ‏ 🔹 صبح که می شود و می خواهد وارد دریای موّاج این دنیا شود، همِّ مؤمن ذکر است؛ دغدغه او این است که مبادا در ‏این شناگری روزانه در این دریا، خدا را فراموش کنم. چون می داند فراموش کردن خداوند همانا و در این دنیا غرق ‏شدن همانا. 🔹 یا اگر بخواهیم از زاویه دیگری نگاه کنیم، دغدغه او این است که مبادا در این شناوری در دریای ‏پرحجاب دنیا، خدا را از یاد ببرم؛ من برای یاد او و توجه به او خلق شده و زیست می کنم. این اصل است و باید ‏مراقب باشم اصل را فدای فرع نکنم. مبادا دنیا و کار و بار، مرا از خداوند محجوب کند؛ فعالیت دنیایی نیز عرصه ‏دیگری برای یاد خدا و بندگی او و پرده دیگری برای خدابینی است. اصلا تعریف بندگی پیاده کردن یاد خدا در هر ‏عرصه ای به تناسب آن است. ‏ ‏ ‏ 🔸 شب هم که می شود همّ مؤمن، شکر خداوند است. حال که روزی را با یاد او گذراند و بندگی کرد، می فهمد که ‏شب عرصه شکرگزاری به آستان او است؛ نگران است که مبادا در نمک شناسی حقّ مولا کوتاهی کنم. مبادا آن چه ‏از نعمت ها و الطاف او به من رسید را نبینم و ناسپاس شوم. ‏ ‏ ‏ 🔸 شب که می شود نداشته ها و ناملایماتی که اکثراً خودساخته و تقصیر خود ما هستند یا اصلا نباید این خواسته ها و ‏تمایلات را برای خود تعریف می کردیم و به صلاحمان نبود، مقابلش رژه نمی رود، نیمه پر لیوان را سعی می کند ببیند. ‏همّت او مصروف به این است که حالا بعد از یک روز دیگر زندگی در ملک خداوند، ردّ پاهای کرامت و آقایی ‏دوست را در زندگی خود بازخوانی کنم و دست او را در آستین اسباب ببینم که چه منّت ها با من مسکین داشت.‏ ‏ ‏ 🤲 حال زیبا و باشکوهی است؛ خدا روزی مان کند.‏
🔻‏(۸۵) دانه ی مؤمن‏🔺 ‏ ‏ ‏" إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُون‏."‏ ‏ ‏ 📖 روایات مربوط به طینت و سرشت نخستین انسان ها، بابی مهمّ و کلیدی در معارف اهل بیت علیهم السلام ‏است که به دلائلی از جمله برخورد به شبهه جبر و دشواری تبیین اختیار در بستر معارف مربوط به طینت، ‏آنگونه که باید مورد توجّه و امتداد قرار نگرفته و بیشتر کسانی هم که به این روایات ورود کرده اند، تمرکزشان ‏بر تبیین اختیار و عدم تنافی آن با سرشتی نخستین داشته اند. ولی معارفی که در این باب وارد شده خیلی بیشتر ‏و قیمتی تر از این حرفهاست؛ امید که در نوشته های آتی لااقل به برخی از این معارف مهم اشاره کنم.‏ ‏ ‏ 👈 در یکی از روایات این باب در کتاب شریف اصول کافی، نگاهی زیبا به مؤمن و کافر از منظر آیه 95 سوره انعام ‏که در ابتدای نوشتار آمده است، ارائه شده است. تفسیر ظاهر آیه این است که همان خداوندی که دانه ها و ‏هسته ها را می شکافد و از آنها گیاهان مختلف می رویاند، همان خدا از دل موجودات بی جان و جماد، زندگی ‏را ایجاد و آشکار می کند و زندگان را می میراند که اشاره ای به ایجاد حیات و میراندن در این دنیاست و هم ‏به قدرت خداوند به زنده کردن مردگان در قیامت. ‏ ‏ ‏ 🔹 امّا در مقام تاویل و بطن، در آن روایت شریف، دانه (حبّ) به مؤمن و هسته (نوی) به کافر تفسیر شده است. ‏حبّ، به معنای دانه است که به دانه های خوراکی بدون پوشش چوبی مانند گندم گفته می شود.
🔸 مراد از هسته ‏هم همان است که همه می دانیم؛ مانند هسته میوه ها که دانه ی روینده در دل آن، در پوششی چوبی قرار دارد.‏ ‏ ‏ 🔰 در روایت شریف دلیل دانه نامیدن مؤمن و هسته نامیدن کافر چنین بیان شده است : ‏ 🔻فالْحَبُّ طِينَةُ الْمُؤْمِنِينَ الَّتِي أَلْقَى اللَّهُ عَلَيْهَا مَحَبَّتَهُ وَ النَّوَى طِينَةُ الْكَافِرِينَ الَّذِينَ نَأَوْا عَنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ النَّوَى مِنْ ‏أَجْلِ أَنَّهُ نَأَى عَنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ تَبَاعَدَ عَنْه‏.‏🔺 ‏ ‏ ❇️ این که مؤمن حبّ، نامیده شده است به این دلیل است که خداوند محبّت خود را بر او القاء کرده است و این که کافر ‏نوی (هسته) نامیده شده به خاطر این است که او از خیرات و از حق، اهل دوری گزیدن و تباعد است. {نکته ادبی ‏طلبگی : این که بین ماده حبّ به معنای دوستی با واژه حبّ به معنای دانه چگونه ارتباط برقرار شده، مربوط به ‏مباحث دانش اشتقاق است که در این نوشتار مجال پرداختن به آن نیست و برخی از شارحین این حدیث به این مطلب ‏اشاره و بحث کرده اند.}‏ ‏ ‏ ♦️ می خواهم چند نکته و درس که از این آیه شریف و تاویل روایی آن قابل برداشت است را بیان کنم : ‏ ‏1️⃣ ویژگی ای که در این آیه برای معرّفی سرشت مؤمن انتخاب شده، محبّت خداوند است. این محبّت و ‏جاذبه به سوی خداوند و اقبال وجودی او به حقّ است که او را مومن کرده و از کافر جدا می کند. سرشت کافر به ‏گونه ای است که از این جاذبه و اقبال محروم است.‏ ‏2️⃣ این جاذبه و کششِ وجودی ایمانی به سوی خداوند و حقائق، مؤمن را مانند دانه کرده است؛ آن پوشش ‏چوبیِ هسته را ندارد و همه چیز برای کاشته شدن و سپس شکافت و روییدنش مهیّاست. ‏ ‏3️⃣ این محبّت و علقه و کشش در سرشت مؤمن، خبر از سرشت و جنس وجودی خاص مؤمن می دهد؛ ‏مؤمن از جنس انبیاست. در همان باب طینت از امام باقر و امام صادق علیه السلام نقل شده است که ‏فرمودند مؤمن از طینت انبیاست یعنی مؤمن هم سرشت و از جنس گوهر وجودی انبیاست. ( قُلْتُ لِأَبِي ‏عَبْدِ اللَّهِ ع الْمُؤْمِنُونَ مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ؟ قَالَ نَعَمْ.)‏ ‏4️⃣ پس مؤمن از جنس انبیاست و به دلیل این که زیرساخت وجودی او از جنسی است که برای او گرایش و ‏محبّت به سوی خداوند ایجاد می کند، می تواند با این سرمایه، در مقام رشد و فعلیت نیز مانند انبیاء ‏شود و احوالات پیغمبر گونه و توحید و قرب الهی و عبودیت خاص و خالص خداوند و نهایتاً ولایت ‏الهی را تجربه کند. (رجوع شود به نوشته شماره 15؛ عبودیت مفتاح ولایت.)‏ ‏5️⃣ آنچه در این مسیر بیش از همه می تواند مؤمن را یاری کند و زمینه ساز شکوفائی او شود، همین محبّت ‏است. ارزشمند ترین عنصر دینی و محکم ترین دستگیره ایمانی، محبت خداوند و اولیای اوست. دانه ای ‏که سرشت آن از جنس محبّت خداوند است، با باران محبّت نیز شکوفا می شود؛ باید آن سرمایه نخستین ‏و دربسته محبّت که پایی آغازین برای راه افتادن و شروع حرکت است، کم کم تقویت شود و جذبه ‏محبّت خداوند و اولیای او، بُراق سفر انسان به سوی خداوند شود. ‏
🔻‏(۸۶) اینِرسی معنوی‏🔺 ‏ ‏ ‏" وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏."‏ ⛰ اینرسی یا لَختی، یکی از ویژگی های جسم است که میزان مقاومت جسم در برابر حرکت یا تغییر مسیر را ‏مشخص می کند. هر چه اینرسی جسم بیشتر باشد، دیرتر و کند تر به حرکت در می آید و تغییر مسیر می دهد ‏و باید نیروی بیشتری برای حرکت و شتاب گرفتن به آن وارد کرد. 👈 هرچه جرمِ جسم بیشتر باشد، لختی آن بیشتر ‏است؛ واضح است که یک برگ کاغذ یا یک کیسه پلاستیکی، خیلی راحت از تر یک کتاب به حرکت در می ‏آید؛ همه با قانون اوّل نیوتن آشنایید و نیاز به توضیح بیشتر نیست.‏ ‏ ‏ 🔰 در دنیای معنویت هم همه ما انسان ها از یک اینرسی و جرم مخصوص به خود برخورداریم بلکه در هر حیطه ‏از حیطه های غیر مادی، یک اینرسی برای ما تعریف می شود. انسان ایده آل، انسانی است که در برخی امور ‏اینرسی و لَختی خیلی زیادی داشته باشد و در برخی امور، دارای اینرسی پایینی باشد.‏ ‏ ‏ 🔹 مؤمن نباید با هر نسیمی، تکان بخورد و نباید هر ندائی او را به سوی خود بکشد. در برابر نیروهای مادی و ‏جاذبه های دنیایی باید بسیار لَخت باشد و زود از جا کنده نشود. 🔸 گناه و لذّت های زود گذر نباید سریع او را ‏شتاب دهد و هر نغمه ای در این دو روز زندگی دنیوی، نباید او را به وجد آورد و به هر سازی نباید برقصد. نه ‏فقر و نداری و ابتلاء او را بلرزاند و نه رخاء و آسایش او را به طغیان بکشد و او را از شکر خداوند غافل کند. ‏‏( يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ وَقُوراً عِنْدَ الْهَزَاهِزِ صَبُوراً عِنْدَ الْبَلَاءِ شَكُوراً عِنْدَ الرَّخَاء)