eitaa logo
إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم
565 دنبال‌کننده
133 عکس
10 ویدیو
3 فایل
بنده علی هاشمی طلبه سنقری مقیم قم هستم. @aliabdolali
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻‏(100) شکرِ نداده ها و نداشته ها‏🔺 ‏ ‏ 🔸 كلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ‏ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُون‏.🔸 ‏ ‏ ✍️ ما انسان ها به شدّت به اصلاح اندیشه نیازمندیم؛ همه ی ما اندیشه ماست و همه حالات ما تابع این اندیشه ها. لذا ‏یکی از رسالت های اساسی دین، اصلاح اندیشه و کاشتن بنیادی ترین اندیشه های مورد نیاز انسان در درون انسان ‏است. 📖 واقعاً صحیفه سجادیه ‏بهشت اندیشه های توحیدی و آرامستان گرایش های انسانی است.‏ 🤲 دعای سی و پنجم صحیفه، دعایی است که حضرت هنگام برخورد با اهل دنیا و دارایی ها و امکانات آن ها ‏خواندنش را به ما آموزش داده اند. 🔹 وقتی ما با کسانی که بهره مندی مادی و دنیوی آن ها بیش از ماست برخورد می ‏کنیم، طبیعتاً در معرض فتنه و مبتلا شدن به ناشکری و گله از خداوند هستیم و در معرض خطر به هم ریختن ‏تنظیماتمان در نسبت با خداوند قرار می گیریم. لذا در دعاها به ما یاد داده اند که از خدا بخواهیم در برخورد با نداشته ‏های خویش دچار فتنه و لغزش نشویم؛‌ وَ لَا تَفْتِنِّي بِمَا زَوَيْتَ‏ عَنِّي‏.‏ ‏ ‏ ✅ کلا این نکته را یادمان باشد که رابطه مان با خداوند را بر اساس داشته های مادی و دنیایی مان نبندیم؛ اینگونه نباشد ‏که اگر دنیای مطلوب ما حاصل بود از خدا راضی و شاد باشیم و اگر ذره ای دلخواه ما در دنیا فراهم نشد و خلاف ‏میل ما رقم خورد، از او ببریم و زبان به گله بگشاییم. این یک اشتباه استراتژیک و ناشی از نشناختن دنیا، خود و خداوند است.
🔰 همه این دعای شریف شایسته توجّه و تبیین است؛ امّا یکی از عبارات بسیار درخشان این دعا این است که حضرت می ‏فرمایند : خداوندا شکر و سپاس من را نسبت به آن چیزهایی که به من ندادی، بیشتر از شکرِ چیزهایی که به من ‏دادی قرار بده؛ 🔻وَ اجْعَلْ شُكْرِي لَكَ عَلَى مَا زَوَيْتَ‏ عَنِّي‏ أَوْفَرَ مِنْ شُكْرِي إِيَّاكَ عَلَى مَا خَوَّلْتَنِي‏.‏🔺 ‏ ‏ 💠 الله اکبر از بلندای این اندیشه!! یعنی ما باید بیشتر از داشته ها و داده های الهی، نداده های او و نداشته های ‏دنیایی را ببینیم و مدام بگوییم شکرت که این را به من ندادی و هزار سپاس که آن را که از تو می خواستم از ‏من دور کردی. شاید اگر آن را به من می دادی، هلاک می شدم، بیشتر اسیر دنیا می شدم و خیلی از داشته های ‏کنونی را نمی داشتم.‏ ‏ ‏ 📖 سید علی خان مدنی در کتاب شریف ریاض السالکین، حکمت لزوم بیشتر بودن شکر بر نداشته ها را این چنین تبیین می ‏کند که دفع ضرر مهمتر از جلب منفعت است؛ ابتدا باید آن چه مایه فساد و تباهی و ضرر است را از خویش دور ‏کرد و سپس به تحصیل فوائد و منافع پرداخت. مثلاً ابتدا باید دفع بیماری نمود و سپس به غذاهای رنگارنگ پرداخت؛ ‏و دفع الضرر أهمّ من جلب النفع، فيجب أن يكون الشكر على الأهمّ أكمل و أتم‏.‏ ‏پس باید او را برای آن چه که با ما نداد و با این ندادن بسیاری ضرر ها و مفاسد را از ما دور کرد بیشتر شکر کنیم. ‏ ‏ ❇️ نداده ها و نداشته ها می تواند زمینه ساز هزاران فائده و نفع باشد؛ مثلا می تواند برای ما فراغتی درونی برای پرداختن ‏به خویشتن و اموری که ما برای آن خلق شده ایم باشد، همانطور که داشته ها می تواند ما را به آنچه مایه سعادت ‏ماست مشغول کند. تنظیم این شغل و فراغت ها تنها به حکمت الهی ها و مدیریت داده ها و نداده ها توسّط او می ‏تواند رقم بخورد؛‌‌ اللَّهُمَّ وَ مَا أَعْطَيْتَنِي مِنْ عَطَاءٍ فَاجْعَلْهُ شُغُلًا فِيمَا تُحِبُّ وَ مَا زَوَيْتَ عَنِّي فَاجْعَلْهُ فَرَاغاً لِي فِيمَا تُحِبّ. ‏ ‏ 🔹 چه می دانی؛ اگر مثلاً از خداوند فرزند یا امری مادی را می خواهی و تا به حال به تو نداده، شاید برای این است که ‏تو را برای امر بزرگی فارغ کند که با وجود خواسته ات نمی توانستی آن فراغت را داشته باشی.‏ ‏ ‏ 👌 از دیگر سو در برخورد با نداشته ها به ما آموزش داده اند که دوردست ابدیت را نگاه کنیم و نداده دنیایی را ‏دستآورد بزرگ ابدی ببینیم؛ بدانی که خواسته ای که این جا از خدا داشتی و وقتی به تو نداد، راضی بودی، ‏دستآوردی ابدی برای تو خواهد داشت که آن چه می خواستی در برابر آن هیچ است؛ وَ مَا زَوَيْتَ‏ عَنِّي‏ مِنْ مَتَاعِ ‏الدُّنْيَا الْفَانِيَةِ فَاذْخَرْهُ لِي فِي خَزَائِنِكَ الْبَاقِيَة.‏ ‏ ‏ 👈 به گونه ای که وقتی بنده در قیامت به عوض و جایگزینی که خداوند در قبال عدم اجابت خواسته اش در این دنیا به ‏آن می نگرد، خودش می گوید چه خوب شد که ندادی و این جا با امری عظیم و ابدی جبران کردی. فَيَنْظُرُ مَا ‏عَوَّضَهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الدُّنْيَا فَيَقُولُ مَا ضَرَّنِي يَا رَبِّ مَا زَوَيْتَ عَنِّي مَعَ مَا عَوَّضْتَنِي‏.‏ 🕋 گاهی خواسته ما از خداوند، از منظر او دَوَرانی است بین این که ما را از امری بی ارزش و زود گذر که شاید مایه ‏هلاکت و محرومیت ابدی ما باشد بهره مند کند یا این که ما را برای ابدیت و سعادت و نعمتی بی پایان بخواهد. ‏حکمت و رحمت خدا را در داده ها و نداده ها باور کنیم تا هم آرام باشیم و هم خود را از برنامه تربیتی الهی در ‏کلاس درس دنیا خارج نکنیم.‏
🔻‏(101) کلید ذکر‏🔺 ‏ ‏ 🔹‏" بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم‏. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِين‏."‏🔹 ‏ ‏ 💠 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلًا عَلَى ‏آلَائِهِ وَ عَظَمَتِه‏.‏💠 ‏ ‏ 📖 عبارت فوق بخشی از یکی از خطبه های حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در ‏نهج البلاغه است. آن قدر که در کتب حدیثی شیعه و کتب مرتبط با اسناد و ‏مدارک نهج البلاغه جستجو کردم نتوانستم منبعی که سید رضی این خطبه را ‏از آن نقل کرده پیدا کنم؛ تنها بخش هایی از آن در برخی کتب دیگر نقل شده ‏است. لذا اگرچه اعتبارسنجی آن کمی دشوار می شود ولی خب عبارت های ‏بسیار بلند و عمیقی در آن وجود دارد که شایسته توجّه است.‏ ‏ ‏ 👈 یکی از آن عبارات این است که حمد را کلید ذکر خداوند معرّفی کرده اند؛ ‏جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِه.‏ ‏ ‏ ✍️ شارحین نهج البلاغه اکثراً این عبارت را این گونه معنا کرده اند که : خداوند ‏حمد را آغاز کتاب خود قرار داده است و مراد از ذکر را قرآن معرّفی کرده اند ‏که اشاره دارد به شروع قرآن با سوره حمد.‏ ‏ ‏ 👈 برخی دیگر چون متوجّه اشکالاتی بر این قول بوده اند مراد از ذکر را برخی ‏سوره های قرآن دانسته اند یعنی خداوند برخی سوره های قرآن مانند انعام، ‏کهف و..... را با حمد و ثنای خویش آغاز کرده است.‏ ‏ ‏ 🔰 اگرچه یکی از نام های قرآن، ذکر است ولی دلیل و شاهدی روشن در این ‏عبارت وجود ندارد که مراد از ذکر، قرآن باشد. ممکن است مراد از ذکر، همان ‏یاد خداوند باشد و حضرت می خواهند در این عبارت، حمد را کلید یاد ‏خداوند و دارای نقشی اساسی در یاد او معرّفی کنند. قرائن و شواهدی ‏نیز برای اراده این معنا وجود دارد که بیان آن ها موجب طولانی شدن کلام می ‏شود.‏ ‏ ‏ 🔸 حال اگر مراد از ذکر، همان یاد خداوند باشد، این که حمد کلید ذکر خداوند ‏است به چه معناست؟ چند احتمال به ذهنم می رسد : (اگر به ذهن شما ‏مخاطب عزیز معنای بهتر و دقیق تری رسید به بنده هم بگویید.)‏ ‏ ‏ ‏1️⃣ کلید یک استعاره است و چند معنا از آن می تواند اراده شود. یکی از آن ‏معانی، نقش و جایگاه اساسی داشتن است. یعنی در بین اذکار و گونه ‏های مختلف یاد خداوند، توجّه به او از ناحیه حمد و سپاس و ستودن ‏کمالاتش جایگاهی اساسی و رکنی دارد و بدون آن یاد خداوند به کمال ‏نمی رسد. چرا؟ چون تا انسان حال و قالش در نسبت با خداوند، حال ‏حمد و ستایش نشود، تا کمالات او را نبیند و ذات و افعال او را شایسته ‏ثنا و ستودن نیابد، دیگر چگونه و به چه معنایی می خواهد او را یاد کند؟ ‏ذکر، حاضر کردن خداوند در اندیشه و قلب خویش است؛ تا حامد و ‏ستایشگر او نباشیم چگونه این حضور رخ می دهد؟ ‏2️⃣ معنای دیگر که نزدیک به معنای فوق است این است که کلید به معنای ‏همان وسیله گشودن و استعاره باشد از سببی برای ورود به عالم ‏ذکر. یعنی انسان وقتی می تواند وارد وادی یاد خداوند شده و او را در ‏قلب خویش به گونه های مختلف حاضر کند، که ابتدا با کلید حمد وارد ‏این وادی شود و در آن را بگشاید. بدون حمد، درِ وادی ذکر بسته است؛ ‏حالِ ستایش و توجّه به اندماج حقایق کمالی در آن ذات است که کلید ‏توجّه به هر یک از کمالات خداوند است.‏ ‏3️⃣ حمد، پایه ی اذکار تشبیهیه است و بدون تشبیه، تنزیه صرف و اذکار ‏تنزیهیه، نمی توانند حقیقتاً انسان را ذاکر کنند. اذکار تنزیهی اذکاری ‏هستند که انسان با آن ها به نزاهت خداوند از نقائص توجه می کند و ‏اذکار تشبیهی اذکاری هستند که انسان را متوجّه کمالات، دارائی ها و ‏زیبائی های او می کنند. روشن است که روح تنزیه، بدون تشبیه و دیدن ‏کمالات و ستودن او در ذکر دمیده نمی شود. وقتی کسی می خواهد ‏خداوند را از جهل تنزیه کند، این محقق نمی شود جز با توجّه به کمال ‏علم او.‏ ‏4️⃣ هر ذکری چه تشبیهی و چه تنزیهی، مستبطن یک حمد است؛ کسی که ‏خداوند را تنزیه می کند، در واقع دارد او را می ستاید و کسی که او را با ‏صفتی کمالی مانند رازق یا هادی بودن یاد می کند نیز ابتداء دارد او را می ‏ستاید و حمد می کند. این که تو آن گونه ای و این کمال را داری، به نظر ‏می رسد نقطه آغاز همه توجّهات به خداوند است و این گونه حمد، کلید ‏یاد خداوند است.
🔻‏(۱۰۲) ثار الله (۱)‏🔺 ‏ ‏ ‏" وَ مَنْ قُتِلَ‏ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً."‏ ‏ ‏ 📖 یکی از آیات مهمِ عاشورایی قرآن که بذرِ زیارت عاشوراست و زیارت عاشورا، تفسیر آن است، آیه 33 سوره ‏مبارکه اسراء است. (ارتباط این آیه شریفه با زیارت عاشورا در نوشته های بعدی تبیین می شود.)‏ ‏ ‏ 👈 ظاهر آیه بیانگر یک حکم فقهی در باب قصاص است که اگر کسی از روی ظلم و بدون حقّ شرعی کشته شود، ‏خداوند برای ولیّ او یک سلطنت حقوقی شرعی قرار می دهد یعنی به ولیّ او حقّ خونخواهی و قصاص می دهد. البته ‏این قصاص باید بر اساس موازین شرعی بوده و از حدود مشخص شده توسط شرع در باب کیفیت قصاص، تجاوز ‏نشود. ‏ ‏ ‏ 💠 امّا آیه شریفه در مقام تاویل، بیانگر پرده ای از فلسفه تاریخ قرآنی بر محور عاشورا و پیوند عصر ظهور با عاشورا و ‏تبیین رسالت امام عصر در ارتباط با این مصیبت بزرگ است. 👈 همانطور که در روایات ذیل آیه شریفه بیان شده است، ‏آن کسی که در این آیه از کشته شدن مظلومانه او سخن گفته شده، سیدالشهداء علیه السلام است و ولیّ دم او، آن ‏کسی که با سلطنت و نصرت الهی، خونخواه اوست، حضرت ولی عصر ارواحنا فداه است. عظمت حقّ امام و ظلمی ‏که در حقّ او شد به گونه ای است که اگر امام عصر عج به خونخواهی امام حسین علیه السلام، تمامی اهل زمین را ‏بکشد، اسراف و زیاده روی در خونخواهی و حق ستانی نخواهد بود. ‏ ‏ ‏ 🔹 این یک گزارش اجمالی از ظاهر و باطن آیه بود؛ در این نوشتار تنها قصدم این است که چند کلمه ای با توجّه به ‏نکات آیه شریفه، پیرامون مفهوم "ثار الله" بنویسم.‏ ♦️ ثار الله ♦️ ‏ ‏ ثار الله به معنای کسی است که خداوند خونخواه اوست؛ ماده "ث أ ر" در زبان عربی به معنای خونخواهی و کشتن ‏قاتل کسی است. مثلا وقتی می گوییم "ثأرتُ لزیدٍ" معنایش این است که از قاتل زید خوانخواهی کرده و او را کشتم. ‏ 👈 این که ثار الله را "خون خدا" معنا می کنند درست است ولی باید توجّه کرد که خون در این عبارت به معنای خون ‏جاری در رگ ها نیست و به معنای کشته شده و مقتول و همان معنایی است که در خونخواهی اراده می شود. 👈 خون ‏در این عبارت، کنایه از کشته و مقتول است؛ وقتی می گوییم خون فلانی به گردن توست یعنی تو عامل قتل او ‏هستی و وقتی صحبت از خونخواهی است، تعبیری کنایی از ستاندن حقِّ و کشتن قاتلان کسی است که کشته شده ‏است. به شخص خونخواه و حقّ ستان نیز، ثائر و گاهی خود ثار نیز گفته می شود. ثارات الحسین، به معنای ‏خوانخواهان حسین است. ‏ ‏ ‏ 🔰 تا این جا این قدر بیان شد که حسین علیه السلام کسی است که خداوند، خودش را خونخواه و حقّ ستان او معرّفی ‏کرده است. چه انسانی و چگونه کشته شدن و مظلومیتی سبب می شود که خداوند، خودش را خونخواه کسی معرّفی ‏کند؟ آن انسان باید از چه حقّ و جایگاهی در عالم برخوردار باشد و ظلم در حقّ او، در چه حدّی باشد که دیگر ‏خود خداوند برای احقاق و بازستانی حقّ او به میدان بیاید؟ این ها سؤالات اساسی در راستای تبیین مفهوم عظیم ثار ‏الله است که ان شاء الله در نوشته های بعدی به آن ها می پردازم.‏ ‏ ‏ ✅ در این نوشتار به همین مقدار اکتفاء می کنم که می توان، عالم را پس از امام حسین علیه السلام، از منظر فلسفه تاریخ ‏قرآنی، جریان خونخواهی امام حسین علیه السلام توسّط خداوند دانست. عالم به سمتی می رود که این احقاق حق و ‏خونخواهیِ خداوند محقق شود. این خونخواهی را خداوند به وسیله امامی انجام می دهد که منصور است به نصرت قطعی الهی. خداوند او را برای احقاق حقّ این مقتول مظلوم، نصرت می کند و این خونخواهی به سرانجام می ‏رسد.‏ ‏ ‏ 👈 پس از منظر آن چه تا کنون بیان شد، ظهور امام عصر عج نیز، تحقق این خونخواهی است و رسالت آن امام، احقاق ‏آن حقّ عظیمی است که در عاشورا، ظلم روا داشتن در نسبت با آن به اوج خود رسید. ‏ ‏ ‏ ❇️ ثار الله، جریان خوانخواهی امام حسین علیه السلام توسط خداوند به وسیله امام عصر است و این جریان است که عالم ‏را به عصر ظهور متصّل می کند. قرار است انسان ها نیز با ورود به عرصه بلای سید الشهداء علیه السلام، در جرگه ‏خونخواهان او وارد شوند و با ورود در این جریان عظیم و تبدیل شدن به خونخواهان امام شهید، به کمال خود رسیده ‏و کمال عالم نیز از این طریق رقم بخورد. 🔻 فَأَسْالُ اللَّهَ الَّذِي أَكْرَمَ مَقَامَكَ وَ أَكْرَمَنِي بِک أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ ‏مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه‏.‏🔺 ‏ ‏ 🔸 آنچه بیان شد یک گزارش بسیار اجمالی از کلیات مفهوم عظیم ثار الله بود که ان شاء الله در نوشته هایی دیگر به تبیین ‏ابعاد مختلف آن خواهم پرداخت؛ و من الله التوفیق.‏ https://eitaa.com/basmale
🔻‏(۱۰۳) بقیة الله (مهدویت در قرآن (۹))‏🔺 ‏ ‏ ‏" بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ‏ إِنْ‏ كُنْتُمْ‏ مُؤْمِنين‏."‏ ‏ ‏ ✍️ یکی از مقامات و القاب اهل بیت علیهم السلام که بر همه ی آنها اطلاق می شود، مقام بقیّت اللهی آن هاست؛ در ‏زیارت جامعه کبیره چنین می خوانیم : 🔻 السَّلَامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الدُّعَاةِ وَ الْقَادَةِ الْهُدَاةِ وَ السَّادَةِ الْوُلَاةِ وَ الذَّادَةِ الْحُمَاةِ وَ أَهْل‏‎ ‎الذِّكْرِ وَ أُولِي الْأَمْرِ وَ بَقِيَّةِ اللَّهِ وَ خِيَرَتِهِ وَ حِزْبِهِ وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ وَ حُجَّتِهِ وَ صِرَاطِهِ وَ نُورِهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه‏.‏🔺 ‏ ‏ 👈 به صورت خاص نیز، همانطور که مشهور نیز هست، از القاب خاص وجود مقدّس امام عصر است که در زیارت های ‏مختلف ایشان را به این لقب شریف خطاب می کنیم. 👈 در روایتی در کتاب کافی، شخصی از امام صادق علیه السلام ‏پرسید که وقتی حضرت قائم علیه السلام تشریف فرما شوند، چگونه باید به ایشان سلام داد؟ آیا می توان ایشان را ‏امیرالمؤمنین خطاب کرد؟ حضرت فرمودند که امیرالمؤمنین لقب اختصاصی حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام است ‏که خداوند ایشان را به این لقب اختصاص داده است ولی وقتی حضرت قائم ظهور کردند به ایشان با همین لقب بقیة ‏الله باید سلام کرد؛ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ و سپس امام صادق علیه السلام آیه شریفه را تلاوت فرمودند : بَقِيَّتُ اللَّهِ ‏خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.‏ ‏ ‏ ❇️ بقیة الله از نظر مفهومی به معنای باقی گذارده خدا است. «بقیّة» بر وزن «فعیلة»، صفت مشبهه از ریشه «بقی» است ‏که «ة» مبالغه به آن ملحق شده است. مصدر این ماده «بقاء» (ضدّ فناء) است. 📖 از منظر قرآن، به هر امر منفعت ‏بخش که از جانب ربّ العالمین و برای بشر خیر آفرین، سعادت ساز و دارای آثار و برکات ماندنی باشد و باقی ‏مانده ای نافع برای بشر از ناحیه خداوند باشد، بقیة الله گفته می شود.‏ ‏ ‏ 🔸 در آیه شریفه به سود حلال معامله بقیة الله گفته شده است؛ قوم حضرت شعیب گرفتار کم فروشی و گناهان ‏اقتصادی از طریق بر هم زدن میزان های معاملی بودند و ره آورد حضرت شعیب برای آن ها ترازو بود که با ‏استفاده از آن به عدالت اقتصادی همّت بگمراند.‏ 🔹 در کلام حضرت شعیب(علیه السلام) به سود و ربحی که از راه حلال به دست آید «بقیة الله» اطلاق شده است؛ ‏سرّش آن است که سود حلال، روزی نازل شده از جانب خداوند متعالی است و با توجه به انتسابش به خداوند ‏و طریق عادلانه شرعی، منشأ خیرات و برکاتِ پایدار برای انسان و وسیله ای برای تأمین سعادت وی می باشد. ‏پس معنای لغوی این عبارت همان باقی گذارده ای از جانب خداوند است که می تواند مصادیق گوناگونی ‏داشته باشد.‏ ‏ ‏ 🔰 امامان معصوم همگی بقیة الله هستند و در این بین، وجود مقدّس امام زمان، پیوندی خاص با این لقب شریف ‏دارد که باید هم آن معنای عام و هم سرّ این اختصاص و پیوند روشن شوند.‏ ‏ ‏ 👈 امامان علیهم السلام باقی گذارده خداوند روی زمین هستند؛ چند معنا می توان برای این جایگاه بیان کرد :‏ 1️⃣ یکی این که پس از گذر تاریخ و آمد و شد انبیاء و اوصیاء و برگزیدگان الهی، دوران به این ثمرات نهایی ‏ولایت و اصطفاء ختم شد و از بین آن ها دیگر تنها این انوار پاک که باقی مانده و عصاره همه فضائل همه ‏برگزیدگان الهی هستند، باقی مانده اند. ‏ ‏ ‏ 2️⃣ به بیانی دیگر، از بین خدائیان و کسانی که در این عالم رنگ و بوی حق را دارند و آینه و علامت او هستند، ‏تنها همین انوار پاک در انتهای دوران ها باقی مانده اند. اگر دنبال رنگ و بوی خدا و خدائیان هستید، اگر ‏کمالات ولائی آدم تا ابراهیم و عیسی و همه اولیاء و اوصیاء را می جویید، در این باقی ماندگان نهایی از نسل ‏برگزیدگان آنها را بجویید.‏ ‏ ‏ 3️⃣ معنای عام بقیة الله در قرآن، هر آن دستآورد و نتیجه ای است که از راه صحیح شرعی و ایمانی ‏برای انسان حاصل شود چه در زمینه اقتصادی باشد و چه در زمینه ی دیگری. لذا می توان چنین بیان کرد که از ‏این زاویه بقیة الله بودن امامان به این معناست که بالاترین دستآورد و ثمری که یک انسان در زندگی ایمانی ‏خویش می تواند به آن برسد، امام و ولایت اوست. اگر انسان ایمان و اندیشه الهی داشته باشد، می فهمد که ‏دستآورد و باقی گذارده ی الهی ارزشمند تری از ولایت امام که همان ولایت خداوند است در این عالم وجود ‏ندارد. نتیجه و پاداش نهایی بندگی انسان در این عالم، بقیة الله است؛ خداوند امام را و ولایت او را برای انسان ‏باقی گذارده و ذخیره می کند.
4️⃣ معنای دیگری که برخی بیان کرده اند، مستفاد از آیه شریفه «کلّ من علیها فانٍ و یبقی وجه ربّک ذوالجلال و ‏الإکرام» است؛ امام وجه الله و سرچشمه بقاء در این عالم است. هر چیزی در این عالم وجهه خدائی پیدا کند و ‏داخل در حیطه وجه الله شود، باقی خواهد ماند. عملی باقی می ماند که لوجه الله باشد. 👈 وجهه الهی و خدائی ‏پیدا کردن و رنگ خدا و بقاء به خود گرفتن، جز از طریق ولایت امام ممکن نیست. امام بقیة الله است؛ خود او ‏به دلیل فناء محض در ولایت خداوند وجه الله و باقی به بقای خداوند ست و اگر انسانی از درِ ولایت او وارد ‏بر عمل شد و عملِ او، در ارتباط با ولایت امام، جهت، وجهه و رنگ خدائی گرفت، برای انسان باقی می ماند. ‏پس خداوند تنها ولایتی که عمل مشتمل بر آن است و روح امامی که در فعالیت انسان دمیده شده را برای او ‏باقی می گذارد.‏ ‏ ‏ ♦️ بقیّة الله الاعظم ♦️ ‏ ‏ 🔹 در بین معصومین علیهم السلام، امام عصر ارواحنا فداه، پیوند و اختصاصی ویژه با این لقب شریف دارند و به ‏صورت مکرر در روایات و زیارات به ما آموزش داده اند که ایشان را با این لقب شریف خطاب کرده و ‏بشناسیم. 🔸 سرّ این مطلب از بیانات فوق روشن می شود؛ او در بین آن چهارده نور که باقی مانده همه فضائل ‏ربّانی و ولائی اند نیز، بقیّة الله است. او باقی مانده ی باقی ماندگان خدائی است. امروزه از خدا و خدائیان در ‏این عالم تنها یک نشانه و اثر باقی مانده است، آن هم وجود مقدّس اوست. خود او نیز هنگامه ظهور خود را ‏این گونه معرّفی می کند که هر کس از آدم تا خاتم، دنبال اولیاء حق می گردد، همه آن ها را در من که باقی ‏مانده نهایی از آنان هستم بنگرد. ‏ 🔻 أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ وَ شَيْثٍ فَهَا أَنَا ذَا آدَمُ وَ شَيْثٌ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى نُوحٍ وَ وَلَدِهِ سَامٍ فَهَا أَنَا ذَا نُوحٌ ‏وَ سَامٌ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ فَهَا أَنَا ذَا إِبْرَاهِيمُ وَ إِسْمَاعِيلُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مُوسَى وَ ‏يُوشَعَ فَهَا أَنَا ذَا مُوسَى وَ يُوشَعُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى عِيسَى وَ شَمْعُونَ فَهَا أَنَا ذَا عِيسَى وَ شَمْعُونُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ ‏يَنْظُرَ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا فَهَا أَنَا ذَا مُحَمَّدٌ ص وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى ‏الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع فَهَا أَنَا ذَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ ع فَهَا أَنَا ذَا الْأَئِمَّة.‏🔺 ‏ ‏ 💠 خدا و اولیاء او را امروز تنها در سیمای آخرین باقی مانده از خدا در روی زمین می توان یافت؛ از هنرنمائی ها ‏و خودنمائی های انسانی خداوند، تنها یک چشمه باقی مانده و آن هم وجود مقدّس مهدی آل محمّد است. او ‏تنها ثمر باقی مانده از شجر خلقت انسان و سرّ نهایی إنّی اعلم ما لا تعلمون است؛ هنوز مانده تا همگان در ‏کلاس آخر مدرسه علّم آدم الاسماء کلّها، بفهمند که خداوند چرا انسان را خلق کرد. 💠 آری او باقی مانده از خدا ‏و خدائی او در روی زمین است و اگر مؤمن باشیم و به خویشتن و به این عالم خدائی بنگریم، او از همه چیز برای ما بهتر ‏است. باید دنیا و عمر خویش را صرف کنیم که او و ولایت او دستآورد و ثمر عمر ما در حیات ایمانی باشد.‏
🔻‏(۱۰۴) تصویری فلسفی از مسئله خلود‏🔺 " بَلى‏ مَنْ‏ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون‏." ‏ ‏ 📖 یکی از انذار های مهم و کلیدی قرآن انذار به خلود و جاودانگی در عذاب است. ما تا تصویر روشنی از خلود ‏نداشته باشیم خیلی آیات بیم دهنده از خلود در آتش روی ما تاثیر نخواهند گذاشت. 👈 کلا ما تصویر روشنی از ‏سرای دیگر چه بهشتش و چه آتش و جهنّمش نداریم و لذا چندان معاد باوری خود را هنوز در زندگی ما نشان ‏نداده و خیلی روی ما تاثیر نداشته است. 👈 هرچه تصوّر ما از امور مربوط به قیامت روشن تر و واقعی تر شود، ‏تاثیر گذاری آن بر ما بیشتر خواهد شد.‏ ‏ ‏ ✍️ مسئله خلود و جاودانگی در عذاب، از جمله مسائلی است که در تاریخِ دانش های اسلامی مانند فلسفه، عرفان، ‏کلام و تفسیر، همواره محل بحث و نزاع بوده است. 🔸 در فلسفه و عرفان عده ای از بزرگان این دو دانش، منکر ‏جاودانگی در عذاب هستند و برای این مطلب استدلال هایی نیز اقامه کرده اند. در مقابل عده ای با رد این ادله ‏‏(که انصافاً اکثر آن ها سست و قابل دفع هستند) به دفاع از امکان خلود در عذاب پرداخته اند که هدف از این ‏نوشتار پرداختن به این مباحث نیست.‏ ‏ ‏ 🔰 در این نوشتار می خواهم به ارائه تصویری از جاودانگی در عذاب بپردازم تا از این طریق، مقداری بتوانیم با ‏این حقیقت بیم داده شده، ارتباط بگیریم و بتوانیم تا حدّی این جاودانگی دردآور را تصوّر کنیم. 💠 در کتب ‏فلسفی و عرفانی تصاویر مختلفی برای خلود ارائه شده است؛ تصویری که در این نوشتار ارائه می شود ‏تصویری است که در مقام پاسخ به یکی از شبهات ابن عربی به خلود از ناحیه برخی حکما از جمله ملاصدرا و ‏علامه طباطبائی ارائه شده است و آنچه این جا ارائه می شود برگرفته از بیانات آیت الله جوادی آملی است. (این ‏نکته نیز برای اهل تحقیق شاید مفید باشد که خود ملاصدرا در برخی از آثارش منکرِ خلود است و در برخی ‏دیگر که از آثار متاخر او هستند مثل تفسیر قرآن و عرشیه این مطلب را پذیرفته است.)‏ ‏ ‏ ♦️تصویری حِکمی از عذاب ابدی ♦️ در نشئه تکلیف چهار راه پیش روی انسان است:‏ ‏1️⃣ راه ایمان و عمل صالح که راه فرشته شدن است. این دسته در یک حرکت رو به رشد، برخوردار از درجات ‏شده و در سعادت ابدی خواهند بود.‏ ‏ ‏ ‏2️⃣ راه شهوترانی که راه حرکت به سمت بهیمه شدن است.‏ ‏ ‏ ‏3️⃣ راه درندگی و خونریزی و حکومت قوه غضب که راه حیوانی درنده شدن است.‏ ‏ ‏ ‏ 4️⃣ راه شیطنت؛ آنان که در امور سیاسی، اجتماعی و مانند آن مکر، حیله، دسیسه و خیانت می ورزند و در ‏سیاستهای غلط شرکت می کنند این راه را می پیمایند و واقعاً جزو شیاطین خواهند شد، همان گونه که دو گروه ‏قبل، یعنی گروههای دوم و سوم، واقعاً جزو حیوانات می شوند و راهشان به سمت درکات و عذاب خواهد ‏بود.‏ ‏ ‏ ❇️ در بین سه دسته اخیر که گرفتار شقاوت و عذاب می شوند، برخی هنوز آنقدر سقوط نکرده که حیوانیت و ‏درندگی و شیطنت جزو سرشت و ذات آن ها گردد و فطرتی ثانویه برایشان ایجاد شود. این ها کسانی اند که ‏مدّتی در عذاب بوده و سپس به رحمت خداوند و پس از زائل شدن این عوارض حیوانی و شیطانی، به ‏سعادت می رسند که البته روشن است این سعادت، سعادتی در درجات بالا نخواهد بود.‏ ‏ ‏👈 امّا عده ای از کسانی که در مسیر حیوانیت و شیطنت گام برمی دارند، به گونه ای در این مسیر پیش می روند ‏که یک سرشت و فطرت ثانویه برایشان پدید می آید و واقعاً، حیوان و شیطان می شوند.‏
‏ ‏ 🔹 نکته بسیار مهم که عدم توجه به آن باعث شده برخی اشتباه کنند این است که انسانی که حیوان یا شیطان یا ‏درنده می شود، انسانی است که با حفظ انسانیت، این گونه شده است. لذا آن چه در این حالت با آن مواجهیم، ‏انسانی است که در عین برخورداری از فطرت نخستینِ انسانی و از بین نرفتن آن، حیوان و شیطان نیز هست.‏ ‏ ‏ 🔸 حاصل اینکه انسان، فطرت و خاصیت اولیه انسانیت را از دست نمی دهد، بلکه با حفظ صورت نوعیه انسان به ‏سمت نوعی جدید حرکت می کند. این نوع جدید، صورت نوعی جدیدی روی صورت نوعی اوّلی است، پس ‏آن نوع نخست اکنون مستور شده است. کسی که به سمت بهیمیت و سبعیت حرکت می کند انسانیتی را که می ‏توانست شکوفا شود زنده به گور کرده است: « وقَد خابَ مَن دَسّاها ».‏ ‏ ‏ 🔰 اگر بخواهم این حرف ها را با مثالی روشن کنم می گویم : شما خود را به عنوان یک انسان فرض کن در حالی ‏که به زور کسی تو را در قالب یک گربه ریخته است و مجبوری در عین حال که انسانی، واقعاً گربه باشی و ‏محدودیت های او را تحمّل کنی. در این حال تمام تنگناها و محدودیت ها و کمبودهایی که گربه نسبت به ‏انسان دارد، با تو خواهد بود و تو همواره از این که یک انسانِ گربه شده هستی رنج خواهی برد. دیگر هیچ ‏وقت آزادی های انسانی را تجربه نخواهی کرد؛ نمی توانی مانند انسان راه بروی، بنشینی، صحبت کنی، بخوری ‏و بیندیشی، در حالی که تو هنوز انسانی.‏ ‏ ‏ ‼️ همانطور که ملاصدرا هم می گوید معنای عذاب دائمی، انسلاخ و جدا شدن از آن فطرت نخستین به معنای پوشانده شدن آن با فطرتی ثانوی و آزار دهنده است. انسانی که التفات به انسانیتِ نخستین خود دارد ولی با این وجود قرار است تا ابد، در قالب یک موجودِ پست و بسیار پایین تر از انسان زندگی کند. مانند انسانی که در این دنیا، در قالب یک گربه ریخته شده است؛ این محدودیت و زندان دائمی که هیچ گاه نمی تواند در عین انسان بودن، آزادیِ انسانی داشته باشد، تا حدّی می تواند تصویری از خلود در عذاب را در ذهن ایجاد کند.