🔻(۱۰۶) ولیجة المؤمنین🔺
" أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ."
🔹هدیه به وجود مقدّس امام عسکری علیه السلام🔹
✍️ یکی از مفاهیم بسیار مهم و شایسته توجه و بررسی بیشتر، مفهوم ولیجة است که تنها یک بار در قرآن به کار رفته است. در آیه شانزدهم سوره مبارکه توبه، خداوند یکی از آزمون های مؤمنین در کنار جهاد را، " آزمون ولیجه ای غیر از خدا و رسول و مؤمنین نداشتن" معرّفی می کند. حقیقت و اخلاص ایمانِ انسان، با آزمون های الهی است که به ظهور می رسد و قبل از پاس کردن این مراحل آزمون الهی، ایمان از ادّعا شناخته نمی شود.
📖 ولیجة در لغت از ماده "و ل ج" به معنای دخول گرفته شده است و به کسی گفته می شود که انسان بر او اعتماد کرده و او را در حریم اسرار خویش داخل کند؛ در نتیجه او در وجود انسان صاحب نفوذ و تاثیرگذاری می شود و رشته مودّت و محبّتی که بین او و انسان برقرار می گردد می تواند زمینه ساز تسلّط و تاثیرگذاری قوی او بر انسان شده تا جائی که به کلی تحت ولایت او در آید.
🔰 در آیات متعددی از قرآن کریم، مؤمنین از نظر فردی و اجتماعی امر به قطع رابطه و نداشتن تولّی و پیوند با غیرمؤمنین شده اند؛ این همان مفهوم عام تبرّی در قرآن، در مقابل تولّی است که مؤمنین موظّف اند بر محوریت ولی خدا یعنی امام معصوم، یک جامعه ولائی که همه در آن به واسطه رشته ولایت امام با هم پیوسته و هم جبهه شده اند تشکیل دهند و با این تشکّل و پیوند و یکپارچگی ایمانی و ولائی از شبکه و پیوستار ولائی کفار بریده و منقطع گردند.
✅ مفهوم ولیجة را نیز باید در فضای مفاهیم عام و کلانی چون تبرّی و تولّی و ولایت و پیوند ایمانی یکپارچه بر محور ولایت خداوند و اولیاء او یعنی معصومین علیهم السلام بررسی و فهم کرد.
♦️ در روایات متعدد مراد از مؤمنینی که بر اساس آیه شریفه تنها باید آن ها را ولیجه ی خود گرفت، امامان معصوم علیهم السلام هستند که در زیر چند مورد از آن روایات بیان می شود.
1️⃣ در کتاب کافی، در حدیثی با سند صحیح، امام باقر علیه السلام می فرمایند که مراد خداوند از مؤمنین در آیه شریفه، امامان علیهم السلام هستندکه نباید غیر از آن ها، مؤمنین کسی را ولیجه خود قرار دهند.
🔻عنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً يَعْنِي بِالْمُؤْمِنِينَ الْأَئِمَّةَ ع لَمْ يَتَّخِذُوا الْوَلَائِجَ مِنْ دُونِهِم.🔺
2️⃣ امروز که روز شهادت امام حسن عسکری علیه السلام است، به روایتی شریف از ایشان در همین مورد در کتاب کافی برخوردم :
شخصی به نام سفیان بن محمد ضبعی می گوید به امام عسکری علیه السلام نامه نوشتم تا از ایشان در مورد ولیجه و این که مراد از مؤمنین در آیه شریفه چه کسانی هستند سوال کنم. امام در جواب نوشتند : منظور از ولیجه (ولیجه ای که مأمور به ترک او هستیم) کسی است که به جای ولی امر یعنی امام، قرار داده شود و جایگاه او را غصب کند. مراد از مؤمنینی که خداوند در آیه شریفه امر کرده تنها آن ها را ولیجه خود قرار دهیم نیز امامان معصوم علیهم السلام هستند.
👈 در ادامه نکته ی زیبائی نیز در مورد مقام ائمة علیهم السلام نزد خداوند بیان کردند : امام کسی است که به مردم در آستان حقّ، امان از عذاب و گرفتاری می دهد و برای مردم امان نامه گرفته و مایه امنیت آن ها در برابر خداوند است و خداوند نیز امان نامه امام را پذیرفته و امضاء می کند.
🔻كتَبْتُ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ أَسْأَلُهُ عَنِ الْوَلِيجَةِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى- وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً قُلْتُ فِي نَفْسِي لَا فِي الْكِتَابِ مَنْ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ هَاهُنَا فَرَجَعَ الْجَوَابُ الْوَلِيجَةُ الَّذِي يُقَامُ دُونَ وَلِيِّ الْأَمْرِ وَ حَدَّثَتْكَ نَفْسُكَ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ هُمْ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فَهُمُ الْأَئِمَّةُ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ عَلَى اللَّهِ فَيُجِيزُ أَمَانَهُمْ.🔺
3️⃣ در روایتی دیگر که در کتب قدیمی و معتبر احادیث از جمله امالی صدوق و بصائر الدرجات صفار و...وارد شده است، رسول خدا می فرمایند : امامان را دوست بدارید و ولیّ و سرپرست خویش بگزینید و کسی جز آن ها را ولیجه خویش نگیرید که در غیر این صورت، غضب پروردگار شما را فرامی گیرد و هلاک می شوید.
🔻فَأَحِبُّوهُمْ وَ تَوَلَّوْهُمْ وَ لَا تَتَّخِذُوا وَلِيجَةً مِنْ دُونِهِمْ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِ فَقَدْ هَوى.🔺
4️⃣ آن چه این روزهای تلخِ پس از رسول خدا نیز در سقیفه رخ داد، از منظری همین ولیجه گرفتن کسانی غیر از امام بود. امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغة می فرمایند : بعد از رحلت رسول خدا، گروهی به جاهلیت بازگشته و راه های باطل آن ها را هلاک کرد و کسانی را به ناحق، ولیجه خود گرفته و بر آن ها تکیه کردند، غیر از رحمی که مامور به صله آن بودند را صله کرده و از وسيله اى كه مأمور به مودّت آن بودند جدا شدند، ساختمان (دين و حكومت) را از بنيادش انتقال دادند، و آن را در غير جاى خودش بنا كردند.
🔻حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ (صلی الله علیه وآله) رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ.🔺
5️⃣ در زیارت جامعه کبیره نیز خطاب به امامان، برائت خود را از هر کسی جز آنها که بخواهد، ولیجه ما شود اعلام می کنیم.
🔻برِئْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّيَاطِينِ وَ حِزْبِهِمُ الظَّالِمِينَ لَكُمْ الْجَاحِدِينَ لِحَقِّكُمْ وَ الْمَارِقِينَ مِنْ وَلَايَتِكُمْ وَ الْغَاصِبِينَ لِإِرْثِكُم الشَّاكِّينَ فِيكُمْ الْمُنْحَرِفِينَ عَنْكُمْ وَ مِنْ كُلِ وَلِيجَةٍ دُونَكُمْ وَ كُلِّ مُطَاعٍ سِوَاكُمْ وَ مِنَ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ يَدْعُونَ إِلَى النَّار.🔺
💠 أئمة اطهار علیهم السلام، ولائج الهی برای مؤمنین هستند؛ تنها باید آنها در درون و قلب و اندیشه انسان نفوذ داشته باشند و محل اعتماد و تاثیر گذار بر وجود انسان و آن کسی که انسان لایه های پنهان و موّدت ها و رابطه ها و پیوند های درونی خود را بر او عرضه و با او و بر محور او تنظیم می کند، تنها باید امام باشد.
💠 نباید با کسی غیر از امام بست و باید همه اسرار و نهان ها و طرح و تدبیر ها را در نهان و در مقام سرّ و قلب، با او هماهنگ کرد. همین که انسان از درون و سرّ خویش با کسی پیوند بخورد و او را معتمد خویش بگیرد، کم کم رابطه محبّتی و موّدت و ولایت برقرار شده و او بر انسان حاکم خواهد شد. هر کسی جز امام این نسبت را با انسان برقرار کند، طاغوت است و اتّفاقی که در سقیفه افتاد این بود که مردم کسانی غیر از امام را در این جایگاه قرار داده و مرتّد شدند.
❇️ آنچه در این نوشتار پیرامون مفهوم قرآنی ولیجه و ولیجه بودن امامان مطرح شد، تنها یک طرح بحث برای گشوده شدن بابی برای اندیشه در این مفهوم بود؛ ان شاء الله در آینده این مفهوم مهم قرآنی را بیشتر تبیین می کنم.
🔻(107) بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا🔺
" فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا."
✍️ قبلاً بارها این نکته را نوشته ام که غایت آمال اهل معرفت، ولایت است و در نوشته های مختلف توضیح داده ام که خلاصه معنای ولایت این است که انسان تحت پوشش حمایتی و هدایتی خاص خداوند درآید. از دست خودش خلاص شود و به دست خداوند بیفتد و از این که خودش برای خودش تدبیر کند، به مرحله ی خاصی از تدبیر و زیر نظر خداوند بودن برسد.
👈 همان چیزی که انبیاء دارند و با آن ولایت است که پیغمبر اند و پیغمبر می مانند. اصلا زندگی پیغمبران، پرده ی نمایشی است که نشان می دهد اگر انسانی تحت ولایت خداوند درآید چگونه زندگی می کند و چه زیبائی هایی از او به بروز می رسد.
📖 همیشه وقتی زندگی انبیاء در قرآن را می خوانم، به خودم می گویم که آن ها را پرده های نمایش حالات توحیدی انسانی ببین؛ این راه برای ما هم باز است و ما هم می توانیم سر از افق های آن ها درآوریم. ما هم می توانیم اهل ولایت شده و زندگی زیبای توحیدی انبیاء را در حدّ خویش، بچشیم.
💠 امروز سوره مبارکه مؤمنون را که می خواندم به یکی از این پرده ای بسیار چشم نواز و رشک برانگیز زندگی ولائی انبیاء برخوردم؛ خوشا به حالشان و خوشا به حال کسی که سر از این نوع زندگی ها در آورد.
🔹 خداوند به حضرت نوح امر کرد که کشتی بسازد، در جائی که دریایی نیست؛ همه او را مسخره می کردند ولی او که در ولایت خداوند زندگی می کند می داند که خداست که دارد برای نقطه ای روشن او را مدیریت کرده و پیش می برد.
✅ آن عبارت رشک برانگیز این است که خداوند می گوید تو زیر نظر ما و با وحی ما، کشتی را بساز. چه زندگی با شکوهی.
🔸می توان "بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا"یی شد. 🔸
👈 این یکی از پرده های با شکوه ولایت خداوند است. انسان می تواند به گونه ای زندگی کند که زیر نظر مستقیم و خاص خداوند در این دنیای عمیق و مواج باشد و کار و بار او و مسیر زندگی اش با الهام و هدایت خداوند طیّ شود.
👈 می تواند مانند انبیاء و اولیاء شود و متکفل و وکیل و راهبر او در این عالم خداوند باشد؛ هم او را زیر نظر داشته باشد و هم در بزنگاه ها و چندراهی های پرتکرار و خطیر زندگی دنیایی، با الهام و تعلیم و نور خویش، او را در مسیر حق و کمال و سعادت حرکت دهد.
❇️ به خودم می گویم تو در طلبگی ات، اصلاً نمی توانی تشخیص دهی که باید به چه راهی بروی، چه علمی بیاموزی، از چه کسی بیاموزی، با علمت چه کار کنی، چه مأموریتی برگزینی؟ عقل و اندازه ما خیلی کوچک تر از این حرفهاست. تا تحت ولایت در نیامده ای و تو را نمی برند، معلوم نیست به سمت رضای خدا و ولیّ او می روی یا رضایت نفس خود را می جویی.
🔹گر می برندت واصلی گر می روی بی حاصلی🔹
🔰 امروز این بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا، از طریق ولایت امام عصر، مهدی موعود بر سر سعادت مندان گسترده می شود. آدرس ولایت خداوند، صراط امام و ولایت او ولایت خداوند است.
🔻(108) نسبت علم و عمل (1)🔺
" إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه."
📖 دیشب هنگام مطالعه مقدّمه کتاب وافی که از آثار حدیثی مهم مرحوم فیض کاشانی است، به استعاره ای لطیف در تبیین نسبت علم و عمل برخوردم.
❇️ این که ما بدانیم علم و عمل هر کدام چه جایگاهی در نسبت با انسان دارند و قرار است چه کارویژه ای را در مسیر انسان برعهده داشته باشند، یک معرفت مهم و ضروری است. این که به هر کدام چه قدر بها دهیم و روی هر کدام چه قدر و چگونه تمرکز کنیم، بستگی به شناخت نسبت واقعی این دو دارد.
💠 مرحوم فیض، بعد از ارائه چند تقسیم بندی برای علوم، راه به دست آوردن علوم حقیقی، یعنی آن دست از دانش هایی که مطلوبیت ذاتی دارند و تقلیدی نیستند را تصفیه قلب و درون و روی آوردن به عمل متناسب با آن علوم می داند.
👈 سپس در استعاره ای زیبا می گوید :
🔻و مثل ذلك مثل من يمشي بسراج في ظلمة فكلما أضاء له من الطريق قطعة مشى فيها فيصير ذلك المشي سببا لإضاءة قطعة أخرى منه و هكذا فالعلم بمنزلة السراج و العمل بمنزلة المشي.🔺
🔹 یعنی کسی که به علم و دانش خویش عمل می کند، مانند کسی است که چراغی در دست دارد و در حال حرکت است. هرچه قدر حرکت کند، نور چراغ برای او قطعه ی دیگری از زمین را روشن می کند و می فهمد که این ها هم هستند و تنها باید حرکت می کردم تا با نور علم آن ها را ببینم.
🔸 علم ابزار ایجاد روشنایی برای دیدن است و عمل، حرکتی است برای دیدن چیزهایی که می شود با نور دانش دید. اگر کسی اهل عمل نباشد، با چراغ خویش تنها در یک نقطه ایستاده است و تنها همان محدوده ای که در آن ایستاده است را می بیند و و بر دائره معلومات و آگاهی ها و معرفت هایش افزوده نمی شود.
👈 ولی اگر انسان با چراغی که در دست دارد، حرکت کند، مدام نور چراغ، چیزها و جاهایی که تا قبل از این نمی دید را برایش روشن کرده و به او نشان می دهد و این چنین بر معرفت او افزوده می شود.
✅ پس علم به منزله یک چراغ روشن کننده است و این که چه چیزی را و چه مقدار از واقعیت را برای انسان روشن کند، به میزان حرکت انسان بستگی دارد که این حرکت همان عملِ متناسب با دانش و معرفت است.
👈 بدون معرفت، نوری برای دیدن نداریم و بدون عمل، حرکتی برای توسعه محدوده چیزهایی که می توانستیم ببینیم؛ باید حرکت کرد تا نور چراغ مجهولات دیگر را روشن کند.
🔰 تمثیل زیبایی است ولی به نظر بنده اساسی ترین نسبتی که بین علم و عمل بیان شده است، نسبتی است که خداوند در آیه دهم سوره مبارکه فاطر بیان کرده است که در نوشته بعدی به بیان آن خواهم پرداخت.
🔻(109) باب خواصّ🔺
🔹 فلْيُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ يُقاتِلْ في سَبيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً. 🔹
🔸أمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ.🔸
📖 در روایاتی از مولا امیرالمؤمنین و امام صادق علیهما السلام در کتاب کافی آمده است که یکی از مواقع گشوده شدن ابواب آسمان و استجابت دعا، هنگام ریخته شدن خون مؤمن و هنگامی است که صف مؤمنین در جستجوی شهادت به قتال با صف کفار می روند.
🔻«اغْتَنِمُوا الدُّعَاءَ عِنْدَ أَرْبَعٍ عِنْدَ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ وَ عِنْدَ الْأَذَانِ وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَيْثِ وَ عِنْدَ الْتِقَاءِ الصَّفَّيْنِ لِلشَّهَادَةِ».
«اطْلُبُوا الدُّعَاءَ فِي أَرْبَعِ سَاعَاتٍ: عِنْدَ هُبُوبِ الرِّيَاحِ، وَ زَوَالِ الْأَفْيَاءِ ، وَ نُزُولِ الْقَطْرِ، وَ أَوَّلِ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِ الْقَتِيلِ الْمُؤْمِنِ؛ فَإِنَ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ عِنْدَ هذِهِ الْأَشْيَاءِ».🔺
🔰 در این سال ها بارها این گشوده شدن درهای آسمان را به چشم دل دیده و با جان لمس کرده اییم. وقتی شهید سلیمانی پرکشید، خیلی ها تا مدّت ها در این دنیا نبودند. از دری که به واسطه خون پاک او باز شده بود، مدّتی از دنیا منصرف شده و در وادی حقیقت زندگی می کردند.
💔 دیروز نیز که خون پاک سید مجاهدان توسط اشقیای دوران ریخته شد، دوباره باب عظیمی از آسمان به روی ما وابستگان دار غرور باز شد. خیلی ها دوباره از این عالم فانی و اعتبارات و اثقال آن سبک شدند و دوباره باور به سرای ابدی و شوق به فروختن خویش به خداوند در قلوب شعله ور شد.
☑️ اگر این رادمردان نبودند و نمی دیدیم که چه آسان و سبک، شهید و از خودگذشته زندگی کرده و سعید و خونین، پرکشیده اند، به این آسانی ها نمی توانستیم از تعلقات دار غرور دل بکنیم.
💠 اینان خواص اولیای خداوند هستند؛ کسانی که خداوند آنان را از باب الجهاد به جنّت رضای خویش فراخوانده و به یمن وصول آن ها به ضیافت دربار حقیقت ابدی، باب جذبه ای نیز به روی خاکنشیان گشوده اند.
♦️ تا این باب ها باز است و تنور داغ، باید نانش را چسباند؛ باید تکلیف خود را در نسبت با این دنیا یکسره کرده و نظام قلب و درون خویش را با این جذبه و آهنگ ملکوت، هماهنگ کنیم؛ چه فرصت ورود از باب الجهاد در ظاهر برای ما هم فراهم شود چه نشود و در عرصه آزمون حیات این دنیا، رسالت و ماموریت دیگری برای ما تعریف شود. ولی درون را باید در این فرصت های ناب رفو کرد و از بابی که خداوند برای این خواص خویش گشوده است، خود را در عالم و حال و هوای آنان به زور، جا کرد.♦️
‼️بررسی میزان دلبستگی ها و قدرت کندن و رهایی از آنها، در جائی که باید از آنها رها شد و زمان، زمان کندن و پریدن است، از مهمترین مراقبه های فردی و اجتماعی است.‼️
👈 اگر در این پرده های جمیل جهاد و شهادت، در خود نیز میل پرواز می یابیم و کندن و رفتن ها را بر خود هموار می بینیم، به آینده امیدوار باشیم و جدّی تر در میدان سعی بتازیم که لیس للانسان الّا ما سعی و العاقبة للمتّقین. مبادا حسرت خوردن، به جای تبدیل شدن به موتور محرّک و بال پرواز، بهانه توقف و ترک رسالت ها باشد.
👈 اگر هم این شوق پرواز را هنگام گشوده شدن باب آسمان در خود نمی بینیم، به حال زار خود فکری کنیم. اگر خود ما و جامعه ما و بزرگان ما آماده کندن از تعلقّات و عمل در دستگاه محاسباتی حق و رفض حسابِ عقل کوتاه بین مادی نیستیم و نیستند، اگر رفاهیة العیش را بر شرف و فتوّت پیکار مقدّس ترجیح می دهیم و اگر خود را مانند آن خواصّ اولیاء نمی یابیم، باید تا دیر نشده فکری کنیم، و گرنه خسر الدنیا و الآخرة خواهیم شد؛ نه دنیایی که به خیال آن زمینی شدیم به ما به ارث می رسد و نه اهل پرواز در دار الآخره خواهیم بود.
💠 قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْديكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنين.💠
🤲 یا ربّ الحسین بحقّ الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجّة
🤲 یا ربّ الحجّه بحق الحجّة اشف صدر الحجّة بظهور الحجّة
🤲 یا ربّ المؤمنین بحق المؤمنین اشف صدور المؤمنین بظهور الحجّة
23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 سخنان شهید والا مقام، فرمانده مجاهد حزب الله، حاج علی کرکی که به همراه سید حسن نصرالله به شهادت رسید.
✅ در این سخنان زیبا، درسهای زیادی برای
آموختن وجود داره.
🌺 جهت شادی ارواح طیبه شهدا و بهره مندی از دعا و شفاعتشون، صلواتی هدیه کنیم.
🔻(110) کلمة المتّقین🔺
" إِذْ جَعَلَ الَّذينَ کَفَرُوا في قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوي وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَيْءٍ عَليماً."
✍️ یکی از منازل و مقاماتِ قرآنی ائمة علیهم السلام، به خصوص امیرالمؤمنین علیه السلام این است که در روایات و زیارات مختلف، کلمة التقوی نامیده شده اند. 🔻السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَشْهَدُ أَنَّكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ بَابُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيم.🔺
📖 در روایتی از نبی اکرم، خداوند امیرالمؤمنین علیه السلام را این گونه معرّفی می کند. (این روایت علاوه بر کتب شیعه در منابع حدیثی اهل سنّت نیز وارد شده است.)
🔻إنَّ عَلِيّاً رَايَةُ الْهُدَى وَ إِمَامُ أَوْلِيَائِي وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ مَنْ أَحَبَّهُ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَطَاعَهُ أَطَاعَنِي.🔺
👈 در قسمتی از این روایت شریف، خداوند این گونه مولا علی علیه السلام را معرّفی می کند : او همان کلمه ای است که من، متّقین را به آن ملزم ساخته ام.
🔰 معنای عبارت کلمة التقوی یا کلمة ای که متّقین به آن ملزم شده اند چیست؟ برای معنا کردن این عبارت، ابتدا باید روشن شود که واژه کلمة در این عبارت به چه معناست و چرا این واژه در این ترکیب به کار گرفته شده است.
🔹 عبارت شریف "لا اله الّا الله" را کلمة التوحید می گویند؛ یعنی چه؟ یعنی اگر بخواهیم مفهوم بلند توحید با همه گستره اش را در یک کلام تبیین کنیم و دالّ مرکزی و نقطه کانونی مخروط توحید که کلّ توحید را در ذیل خود جمع می کند، در یک کلمه معرّفی کنیم، آن کلمه، لا اله الّا الله است.
🔸 این صرفاً یک لفظ و کلمه نیست؛ حقیقتی است که در قالب گفتار و کلام، تمام مفهوم توحید را بیان می کند و اگر به مصداق و حقیقت توحید نیز نگاه کنیم، این کلمه، نقشِ روح و حقیقت واحد و نقطه کانونی توحید را ایفاء می کند. پس به این خاطر به این روح و حقیقت توحید، کلمة التوحید گفته می شود که در وادی مفهوم و بیان نیز، فشرده و دالّ مرکزیِ مفهوم گسترده توحید است.