إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم
🔻(108) نسبت علم و عمل (1)🔺 " إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ ي
🔻(۱۱۳) نسبت علم و عمل (۲)🔺
" إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه."
✍️ نسبت دو ساحت معرفتی و عملی انسان و نقش هر یک از آن ها در رشد و کمال، مسئله ای است که فهم صحیح از آن داشتن، زیربنای یک حرکت و حیات استاندارد انسانی است.
👈 به خصوص برای کسانی که به فکر کمال و ترقّی های واقعی هستند، بسیار حیاتی است که بدانند چگونه و به چه مقدار باید روی این دو ساحت تمرکز کنند و در نقشه راه سلوکشان، چه جایگاهی برای عمل و معرفت ترسیم کنند.
🔰 قبل از این که چند تمثیل دیگر و نهایتا تصویری که در آیه شریفه در نسبت علم و عمل ترسیم شده را بیان کنم، تذکر این نکته مفید است که برخی معرفت ها، زیرساخت های اساسی مفهوم ایمان را تشکیل می دهند که بدون آن معرفت ها و ایمان به آن ها، عمل نمی تواند کاری برای انسان کند.
📖 در آیات فراوانی به این مطلب اشاره شده است که بدون ایمان، اعمال بادِ هوا هستند و هیچ ارزشی را به بار نمی آورند.
🔻مثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ في يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى شَيْءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعيد.🔺
🔹 معرفت و ایمانی که بدون آن عمل پوچ می شود، منحصر در معرفت و ایمان به خداوند نمی شود بلکه شامل دیگر معرفت های ضروری که ارکان معرفتی دین را تشکیل می دهند نیز می شود؛ معرفت ها و عقائدی که بدون آن ها انسان وارد وادی ایمان نمی شود.
✅ مثلا یکی از آن معرفت های ضروری شناخت امام و اعتقاد و ایمان به ولایت اوست که در روایات فراوان از ارکان قبولی اعمال معرّفی شده است.
🔻 لا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا.🔺
🔸 حضرت امام در شرح حدیث سی و سوم در کتاب شرح چهل حدیث، بعد از ذکر حدیثی از کتاب شریف کافی در این مورد می فرمایند :
آنچه ذیل حدیث شریف دلالت بر آن دارد که ولایت و معرفت شرط قبول اعمال است از اموری است که از مسلمات بلکه ضروریات مذهب مقدس شیعه است. و اخبار در این باب به قدری زیاد است که در این مختصرات نگنجد و فوق حد تواتر است.
❇️ در روایات بلکه در قرآن (پس از نزول آیه ولایت و بیان شرطیت ولایت در ایمان) عنوان مؤمن تنها بر کسی که معرفت به امام داشته باشد و به ولایت او مؤمن باشد اطلاق می شود. این از مسلّمات فقه است که عنوان مؤمن تنها شامل شیعه می شود و از طرفی قبول و ارزشمندی و تاثیر گذاری عمل وابسته به ایمان است.
👈 غرض از ذکر این مطلب، به تصویر کشیدن این مهم بود که عمل، فرعِ علم و معرفت بوده و تا معرفت های ضروری در نفس انسان نقش نبندد، عمل بی ارزش بلکه بی معناست. گاهی در روایات برای نشان دادن این حقیقت از مفهوم نیّت نیز استفاده شده است.
👈همانطور که قبلا بیان کرده ام، نیّت زیرساخت و هسته مرکزی عمل در درون انسان است که قسمت اصلی این هسته را همان معرفت و شناختی رقم می زند که عمل از آن برمی خیزد. بدون معرفت نیّت معنایی ندارد و بدون نیّت نیز عمل. ممکن است دو عمل در ظاهر یکسان باشند ولی یکی کاملا پوچ و بی محتوا و دیگری ارزشمند تر از الماس باشد.
♦️حال که با این نمونه های مختصر از آیات و روایات مشخص شد که عمل، در ارزشمندی و اثرگذاری و به ارمغان آوردن رشد و کمال و سعادت برای انسان، فرع ساحت معرفتی و شناخت های انسان است، در نوشته بعدی با استفاده از آیه شریفه سوره فاطر، این نسبت و فرعیت به صورت دقیق ترسیم و تبیین خواهد شد ان شاء الله.
إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم
🔻(۱۱۳) نسبت علم و عمل (۲)🔺 " إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْف
🔻(۱۱۴) نسبت علم و عمل (۳)🔺
" إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه."
✍️ در نوشته های قبل اجمالاً این مطلب روشن شد که دو عنصر مهم در کمال ، حرکت و رشد انسان و به تعبیری دیگر روییدن و شکوفائی انسان، عبارت اند از شناخت و عمل.
👈 همانطور که در نوشته قبل بیان شد، رسیدن به تصوّری صحیح از جایگاه هر یک از این دو عنصر در ساختار انسان و کیفیت تاثیرگذاری اش بر نفس، از آن شناخت های کلیدی است که برای یک حرکت و زندگی استاندارد انسانی به آن نیازمندیم. باید خیلی خوب برایمان روشن شود که چه مقدار و چگونه روی هر یک از این دو عنصر تمرکز کنیم.
👈 همچنین اجمالا روشن شد که عنصر عمل، فرع عنصر شناخت است و این که چه شناختی زیربنای عمل است و عمل، از چه معرفتی روییده و برآمده است، عامل اصلی در ارزشمندی و اثرگذاری عمل است. قرار بود از منظر آیه دهم سوره فاطر نسبت این دو را مورد توجه قرار دهیم و ببینیم از منظر قرآن و حکمت الهی، نسبت شناخت و عمل چگونه است.
♦️خلاصه ای از فضای مفهومی آیه شریفه ♦️
🔹در این آیه سخن از این است که هر کس طالب عزّت است، می خواهد واقعاً به عزّت برسد و عزیز هم بماند، باید سراغ سرچشمه عزّت برود؛ تنها با خدا می شود عزیز بود و همه عزّت ها برای خداست انحصارا و جایی دیگر یافت نمی شود.
🔸 در فقره دوم آیه شریفه که محلّ بحث ماست و توضیحش خواهم داد، گوئی مسیر رسیدن به عزّت واقعی و خدائی ترسیم می شود.
🔹 در فقره سوم نیز این حقیقت بیان می شود که کسانی که دنبال این هستند که با مکر و بدی به عزّت برسند بدانند که نتیجه فعالیتشان برای رسیدن به عزّت های خیالی شان، هیچ است و سعادت و عزّتی گیرشان نمی آید.
💠 إلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه💠
اگر خیلی خلاصه بخواهم برداشتم از این فقره از آیه را بیان کنم، باید بگویم که خداوند می خواهد این حقیقت را به تصویر بکشد که انسان برای حرکت به سمت خداوند که سرچشمه عزّت و سعادت است، اوّلاً باید چیزی که بتواند به عالم بالا صعود کند داشته باشد. باید جنسِ نفسِ او، متناسب با عالم بالا شود و به تعبیر علمایی، مقتضی برای صعود داشته باشد. امّا این کافی نیست و بعد از این که چیزی برای صعود به عالم عزّت در جانش پدید آمد، باید با عمل متناسب، خودش را بالا ببرد و آن گوهر صعود کننده را با عمل ترفیع داده و بالا بکشد.
✅ خب چه چیزی نفس انسان را صاعد می کند و به او ظرفیت صعود به عالم عزّت می دهد؟ کلم طیّب. همانطور که علامه طباطبائی به زیبائی تبیین کرده اند، مراد از کلم طیّب، اعتقادات حقّه ای است که با نفس ناطقه انسان که می خواهد به یک بقای روحانی برسد، هم سنخ و ملائم است. اعتقادات و کلماتی که اگر با نفس انسان گره بخورد و به آن ها معتقد و مؤمن شود، نفس انسان را هم صعود داده و به قرب خداوند و مملکت آن عزیز مطلق می رساند. در رأس این اعتقادات حقّه که روح کلم طیّب است، توحید قرار دارد؛ توحید چون از سنخ بالاست، اگر با نفسی گره بخورد او را هم صاعد می کند.
👈 از این جا، معنا و کارکرد عمل صالح هم روشن می شود؛ عمل صالح یعنی عملی که شایسته و متناسب با آن کلم طیّب باشد و به گونه ای نشان دهد که انسان آن حقایق را واقعاً تصدیق و باور کرده. این عمل صالح است که دانه ی وجود انسان را که با اعتقادات حقّه و ایمان به آن ها، تازه روییدنی و صعود کردنی شده، می رویاند و بالا می برد.
🔰 در این آیه پر از حکمت، به روشنی نسبت شناخت و عمل روشن شده است؛ این که ما انسان ها در بازار هستی چه جنسی داریم، چوبیم یا خاک یا طلا یا الماس و این که موطن ابدی روحانی ما کجا می تواند باشد را شناخت و اعتقاد و دورنمای معرفتی ما مشخّص می کند. بدون توحید جنسمان هرچه هست، اصلا به عالم بالا راه ندارد و از آن جنس نیست که بخواهد به آن جا صعود کند. هرچه قدر هم عمل داشته باشد، بدون آن کلم طیّب، عمل، عمل صالح نخواهد بود.
‼️ عمل جایگزین ایمان نمی شود و جای اعتقادات ضروری را نمی گیرد، همه چیز به جای خود. اگر انسان در مقام عمل تا حدّ جان فشانی هم پیش رود، اگر این جانفشانی، زیر بنایش کلم طیّب یعنی همان مجموعه اعتقادات حقّه ضروری که پایه ایمان را تشکیل می دهد نباشد، اصلا عمل، صالح نخواهد بود و نمی تواند انسان را بالا ببرد.
❇️ توحید، نبوّت و ولایت زیرساخت های اصلی کلم طیّب هستند که بدون استقرار آنها در وجود آدمی و بدون گره خوردن و ایمان به آن ها، اصلا چیزی برای صعود در ما نیست که عمل بخواهد بالایش ببرد، دانه ای برای روییدن در زمین نفس نیست که عمل باغبانی و زراعتش کند.
📖 مثلا در روایتی در کتاب شریف اصول کافی، امام صادق علیه السلام در مورد این آیه شریفه می فرمایند : مراد از آیه شریفه ولایت ماست و با دست مبارک به سینه خویش اشاره کرده و فرمودند هر کس ما را ولی خویش نگیرد، خداوند هیچ عملی را از او بالا نمی برد.
🔻عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: فِي قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ اَلْكَلِمُ اَلطَّيِّبُ وَ اَلْعَمَلُ اَلصّٰالِحُ يَرْفَعُهُ» وَلاَيَتُنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ وَ أَهْوَى بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ فَمَنْ لَمْ يَتَوَلَّنَا لَمْ يَرْفَعِ اَللَّهُ لَهُ عَمَلاً.🔺
🔑 شایسته است که حالا با توجّه به این نسبتی که بین شناخت و عمل تبیین شد، بیندیشیم که چگونه باید زندگی انسانی و ایمانی داشته باشیم تا به سرچشمه عزّت رسیده و تا ابد عزیز شویم.
🔻(۱۱۵) قاعده تنقیح مجاری عظمت بزرگان🔺
🖊میخواهم چند جمله ای در مورد قاعده ای کلیدی که از یکی از اساتید بزرگوارم آموخته ام صحبت کنم.
✅ از وقتی این قاعده را از ایشان شنیدم، همواره از آن بهره برده ام، چه در مباحث علمی و چه در مباحث دیگر. امروز بار دیگر موردی پیش آمد که این قاعده در عبور از مشکلی کمکم کرد، به ذهنم رسید که چند کلمه ای در موردش بنویسم.
🔰 خیلی مهم است که وقتی با انسان بزرگ و رشد کرده ای مواجه می شویم، بدانیم که باید چه نسبتی با او برقرار کنیم و چگونه از بزرگی او بهره مند شده و در این نسبت و رابطه دچار خطای محاسباتی و آفات آن نشویم.
👈 ابتدا باید خوب دقّت کنیم که وقتی به او میگوییم بزرگ، او واقعا از چه نظر رشد کرده و بزرگ است؟ فضل و عنایت حق، دقیقا چگونه و در چه زمینه ای شامل حال او شده و او واقعا در چه چیزی بزرگ و قابل احترام است؟
📡 چند مثال بزنم که منظورم روشن تر شود:
🔸 فرض کنید کسی درتقوا و عبادت پروردگار واقعا پیشتاز است و معنویت و ارتباط با خدا از او می جوشد، مثل آیتالله بهجت. آیا او حتما در زمینه های دیگر هم بزرگ و قابل احترام است؟ آیا او در زمینه علمی هم لزوما باید سرآمد باشد؟ نه.
❗️وقتی فهمیدیم هرکسی در چه چیزی بزرگ است، بی جهت در جنبه های دیگر، با تصور نادرست از عظمت او، معطل او نمی شویم. این یعنی قاعده تنقیح مجاری عظمت بزرگان، یعنی دقیقا روشن و منقح شود که عظمت بزرگی در چیست؟
🔹در مسائل علمی به کسی علامه میگویند، مثل علامه مجلسی و علامه طباطبایی. این دو عالم بزرگ دقیقا در چه علمی و کدام بخش و حیطه از کار دانشی بزرگ هستند؟ اگر کسی در زمینه جمع آوری حدیث و کتاب شناسی علامه است، لزوما در زمینه فهم و تحلیل احادیث که علامه نیست. اگر در فقه و اصول سرآمد است، لزوما که در دیگر جنبه های معرفت دینی سرآمد نیست.
🔸 کسی دیگر در زمینه جهاد و بصیرت سیاسی و عرصه مبارزه در اوج است، آیا این یعنی او در زمینه های دیگر مثل علم و معرفت هم در اوج است؟
🔹کسی دیگر استاد اخلاق است و بهره مند از عرفان و در نظر ما بزرگ، آیا باید در همه زمینه ها مرید او شد؟
توجه به این قاعده، فواید زیادی دارد :
1⃣ استقلال انسان در تعامل با بزرگان محفوظ می ماند و آدم میتواند در عین این که خودش باشد، از فضل دیگران هم استفاده کند و خودِ متعالی خویش را شناخته و شکوفا کند.
2⃣ دچار انحراف و افراط و تفریط نمیشود، در آن بزرگ متوقف نمی شود و میتواند با استفاده از نقطه قوّت او، رشد کرده و از داشته ها و بزرگی دیگران هم بهره مند شود.
3⃣ شبهه عظمت دیگران مانع از تحول و گذر از آنها برایش نمیشود. توضیح اینکه گاهی آدم اسیر عناوین این و آن می شود و بزرگی دیگران او را متوقف میکند. مثلا در وادی علم وقتی به تحول و ارتقای دانش فکر میکند، پیش خود میگوید آن همه بزرگ و نابغه تا اینجا آمده اند و لذا من دیگر چه می توانم بگویم؟ اینجا آدم متوقف میشود و در دنیای دیگران زندگی میکند، درحالی که شاید دنیای دیگری بود که میتوانست وارد آن شود.
💠 قاعده مهمی است، رویش فکر کنیم و در تعاملات علمی و غیر علمی خویش به آن توجه داشته باشیم.
https://eitaa.com/basmale
🔻(۱۱۶) توحید معقول و توحید موصول🔺
" أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له كلمة جعل الإخلاص تأويلها و ضمن القلوب موصولها و أنار في التفكر معقولها."
📖 عبارت فوق، قسمتی از خطبه فدکیه صدیقه کبری سلام الله علیهاست که البته با اختلاف اندکی در الفاظ، در منابع مختلف نقل شده است. بعد از شهادت به کلمه ی توحید، سه جمله بسیار مهم پیرامون توحید در این عبارت کوتاه بیان شده است که در این نوشتار به بیان مختصری پیرامون آن ها می پردازم.
1️⃣ جعل الإخلاص تأويلها : تأویل از نظر لغوی به معنای بازگرداندن چیزی به مرجع خود و از ماده "أ و ل" است. به تعبیر خواب از این جهت تاویل گفته می شود که معبّر، مرجع و مصداق خارجی آن چیزی که رؤیا به آن اشاره دارد را مشخّص می کند. تأویل آیات قرآن نیز به همین معناست؛ تفسیر یعنی پرده برداری و روشن کردن مفهوم الفاظ قرآن و تأویل یعنی مشخّص کردن بازگردان ها و مصادیق و مرجع خارجی آیات. این تنها اشاره ای بود برای آشنایی با معنای تاویل.
🔸 لا اله الّا الله، کلمه ی توحید است؛ یعنی کلامی است که در بردارنده تمام مفهوم گسترده توحید و دال مرکزی آن است. این کلام، علاوه بر مفهوم آن که نفی الوهیت از غیر خداست، در خارج از فضای مفهوم و از نظر واقعی و مصداقی نیز، یک مرجع حقیقی دارد. اگر آن لفظ، بازگشت و ارجاعش به این نقطه باشد، معلوم می شود که انسان علاوه بر مفهوم، از واقعیت و مصداق خارجی توحید نیز بهره مند شده است و آن نقطه، اخلاص است. اخلاص در بندگی خداوند، تأویل و بازگردان و ترجمان و علامت حقیقی و خارجی تحقق توحید در انسان است. (چون تمرکز این نوشتار بر قسمت های دوم و سوم است برای قسمت نخست به همین مقدار اکتفا می کنم اگرچه نیازمند تبیین بیشتر است.)
2️⃣ و 3️⃣ : ضمن القلوب موصولها و أنار في التفكر معقولها : در این عبارت، یک تقسیم بندی مهم برای توحید صورت می گیرد؛ توحید به دو قسم معقول و موصول تقسیم می شود و دو حیطه در وادی توحید به روی انسان گشوده می شود.
❗️یکی توحید معقول است؛ یعنی توحیدی که سهم عقل و اندیشه انسان است و باید آن را فهم کرد. خداوند نیز، به عقل انسان این امکان را داده است که توحید را بیندیشد و آن حقیقت عظیم را با ابزار اندیشه، شکار کند. پس در گام نخست، توحید باید معقول انسان واقع شود و انسان توانایی خدادادی اندیشه اش را معطوف به تعقّل توحید خداوند کند. البته این خداوند است که این درک توحیدی و زمینه رسیدن به آن را در اندیشه انسان روشن کرده است (انار فی التفکر معقولها) و ما باید با تلاش های علمی و فکری، به خصوص با تأمّل در زوایای توحیدی قرآن، ساحت اندیشه خود را، توحید محور بسازیم.
‼️ دیگری توحید موصول است؛ توحیدی که باید به آن رسید. باید با قلب، به سمت این توحید حرکت کرد و به آن نائل آمد. خیلی عبارت جالبی است؛ حضرت صدّیقه می فرمایند که خداوند توحید موصول را به قلب انسان تضمین و پیوست کرده است. به تعبیری خداوند بذر حقیقت توحید را در دل انسان کاشته است و این انسان است که باید این بذر و ظرفیت را در خویش شکوفا کند. این جا دیگر انسان صرفاً فهمنده و درک کننده توحید نیست، بلکه دارنده توحید و نائل آمده به حقیقت آن با حقیقت خود یعنی قلب است؛ توحیدی که از جنس داشته ای حضوری و واقعیتی قلبی است.
🔰 وصول به حقیقت توحید است که انسان را موحّد می کند و اثرات توحید، در این مرحله است که از انسان ظاهر می شود و احوالاتی مانند احوالات موحّدین واقعی مانند انبیاء را تجربه می کند.
💠 به احوال و اقوال و افعال انبیاء در قرآن نگاه کنید؛ همه اثر توحید موصول یا توحید قلبی است، ثمر حضور و شهود حقیقی خداوند است. توّکل و صبر و رضای آن ها، زهد و مجاهدت و آخرت باوری شان، همه و همه میوه این توحید موصول است. این چیزی است که ما کم داریم و باید به دنبالش باشیم.
🔻(۱۱۷) تلائم اندیشه و انگیزه در قرآن🔺
" ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ."
" أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُون."
✍️ قرآن یک کتاب علمی صرف مانند کتب فقه و فلسفه و ریاضی و کلام و نجوم نیست. کتب علمی با اندیشه و گزاره های علمی کار دارند و برای موضوع آن دانش، محمولات و گزاره هایی را بیان می کنند. ویژگی این کتب و این دانش ها، بهره مند کردن ساحت نظری و شناخت و اندیشه انسان است و با انگیزه ها و جهت گیری های انسان کار ندارند و هدف گذاری آن ها اصلاح و هدایت ساختار قلبی و انگیزشی انسان نیست.
📖 همه کتب علوم و فنون همین طور است امّا قرآن که نور است اینطور نیست؛ کتاب هدایت و اصلاح اندیشه و انگیزه های انسان به صورت همزمان است و هم عقل و هم قلب را سیراب و هدایت می کند. هر جا یک مطلب علمی دارد که مربوط به حکمت نظری است و به اندیشه بر می گردد، حتماً در کنارش عامل انگیزه را هم ذکر می کند و بازتاب آن در ساحت حکمت عملی را هم مبرهن می کند.
👈 مثلاً هر وقت صحبتی پیرامون هستی و شناخت خداوند مطرح می شود، بازتاب آن در ساحت انگیزه و جهت گیری عملی انسان را هم مشخص می کند و بلافاصله آن را با تقوی یا عبودیت و دیگر عناوین انگیزشی و عملی گره می زند.
🔰 وقتی حکیم و فیلسوف و متکلم بر وجود خدا برهان اقامه می کنند، به بیان صغری و کبری و حدّ وسط می پردازند ولی وقتی خداوند برهان ابراهیم خلیل را بر توحید در مقابل قومش بیان می کند، از " لا احبّ الآفلین" (نابود شوندگان را دوست ندارم) دم می زند و برهان را دوخته در ساحت انگیزه بیان می کند و می گوید منِ ابراهیم آن خدائی که متغیّر است را دوست ندارم. هستی شناسی را با محبّت می آمیزد.
✅ من آفل را دوست ندارم یا آفل نمیتواند خدای من باشد؛ این مکتب توحید است؛ یعنی بحثهای اندیشه را با انگیزه به هم دوخت. خدا فقط آن تصویری نیست که حکیم از طریق برهان امکان و وجوب اثبات می کند، خدا آن است که دلپذیر باشد، خدا آن است که آدم به او دل بدهد، خدا آن است که از دل آدم باخبر باشد، خدا آن است که محبوب آدم باشد. من موجودی که گاهی هست و گاهی نیست دوست ندارم.
🔹 این حرفها حرفهای انبیاست فقط. در هیچ یعنی هیچ! کتاب فلسفی و کلامی ای، انگیزه و اندیشه دوخته نیست، این فقط راه وحی است. اصلاً خدا را ما برای چه میخواهیم؟ خدا که معلوم است هست! خدا را میخواهیم که به او سر بسپریم، به او دل بسپریم، کار داریم با او، نیاز ما را حلّ بکند، ﴿لا اُحِبُّ الْآفِلینَ﴾. آنکه گاهی هست و نیست به درد نمیخورد.
🔸 قرآن نور است؛ علم و اندیشه را با انگیزه و عملی که ضامن اجرا و تحقق آن اندیشه است به هم می دوزد. نمی خواهد انسان صرفا در ساحت اندیشه بماند و تورّم دانشی کند، می خواهد قلب او را نیز با امتداد آن اندیشه توحیدی بشوراند و اصلاح کند و انگیزه ها و جهت گیری های عملی او را نیز توحیدی کند.
🔹 در مقام بیان قوانین و دستورات نیز صرفاً به بکن و نکن اکتفا نمی کند؛ تبشیر و تنذیری هم به آن پیوست می کند و یا انسان را در عمل به دستورات به روحی انگیزشی به نام تقوی گره می زند.
👈 مثلا اگر حکم طلاق را بیان می کند، آن ها را در اجرای این احکام به رعایت تقوی و عدم تعدّی و رعایت حدود اخلاقی و انسانیت ورزی نیز دعوت می کند. بیان قانون های الهی در قرآن نیز با دیگر کتب خشک قانونی تفاوت دارد؛ قوانین این جا با روح انگیزشی واحدی به نام تقوای الهی گره خورده اند. این است که قرآن کریم این ها را در کنار هم ذکر میکند تا معلوم میشود که این نور است با همه کتابهای عالم فرق میکند.
( برگرفته از درست تفسیر آیت الله جوادی آملی مورخه 97/7/7، همراه با بازنویسی و تلخیص : لینک مطلب)
https://eitaa.com/basmale
🔻(۱۱۸) ولگردی مجازی!!🔺
" وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون."
" اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَه."
✍️ فضای مجازی پدیده فراگیر و جذابی است که تقریباً همه با آن سر و کار دارند. اگرچه فرصت ها و مزایای زیادی می تواند داشته باشد، امّا ذات آن که برآمده از عقلانیت مدرن و نگاهی خاص به انسان است، خطرات و چالشهای مرگباری را به صورت طبیعی می تواند ایجاد کند؛ این مطلب روشن را همه لمس کرده و نیاز به تبیین ندارد.
🔰 حالت طبیعی فضای مجازی، با قوّه خیال انسان تناسب دارد نه با ساحت عقل و اندیشه او؛ خیلی خوب می تواند انسان را از عالم واقعیت جدا کرده و ساکن خیالستان کند به گونه ای که انسان تنها با اموری خیالی زندگی کرده و به خیالش خوش باشد و با پوزخندی از کنار واقعیت های این عالم بگذرد؛ بگذریم، قصدم تحلیل فلسفی فضای مجازی نیست و تنها خواستم اشاره ای کنم. در این نوشتار تنها می خواهم تذکّری عملی در تعامل با فضای مجازی داده باشم.
💠 همه تجربه کرده اید که فضای مجازی به راحتی می تواند حجم زیادی از عمر انسان را به خود اختصاص داده و در صورت استفاده ناصحیح بر باد دهد.
👈 دیده اید که چقدر راحت گاهی چند ساعت را در فضای مجازی می گذرانیم بی آن که ذره ای احساس خستگی و ملال کنیم ولی در پرداختن چند دقیقه ای به کاری مفید چون مطالعه احساس خستگی می کنیم. خود این مطلب هم پشتوانه فلسفی و انسان شناختی عمیقی دارد که مجال بیانش نیست.
✅ آن تذکری که می خواهم بدهم این است که حداقل کاری که می توانیم برای در امان ماندن از خطرات فضای مجازی و جلوگیری از هدر رفتن حداکثری عمر خود انجام دهیم این است که مواظب باشیم دچار ولگردی مجازی نشویم.
🔹 گاهی بی جهت و بدون این که مطلوب خاصی داشته و دنبال چیز مفیدی در فضای مجازی باشیم، همینطوری در آن می چرخیم. از کانال و صفحه ای به کانال و صفحه ای دیگر می پریم و برای گذران زمان، ولگردی در این عالم مجازی را بر می گزینیم. فارغ از خطرات آشکار و پنهانِ این ولگردی، حداقل آسیب آن، برباد دادن حداکثری سرمایه عمر است. تا چشم بر هم بزنیم، چند ساعتی را در این ولگردی به هیچ، باخته ایم.
♦️ بیایید از امشب با خود و وجدان و عقل خویش پیمان ببندیم که ولگردی مجازی را حداقلی ترین خطّ قرمز خود قرار دهیم.♦️
🔸 وقتی کاری داریم و دنبال چیزی می گردیم و لااقل قصد گفتگو با کسی را داریم وارد شویم و وقتی کارمان تمام شد، با مجازستان انس نگیریم، بیرون بیاییم و دچار ولگردی نشویم. این گونه می توان بخش زیادی از سرمایه عمر هدر رفته را بازیافت کرد؛ بیشتر به خود و خانواده و کارهای مفید پرداخت و حتی بیشتر از زندگی لذّت برد.
(حقیر چند سال قبل، در قالب دو جلسه تصویری، به ارائه بحثی مختصر در باب تحلیل فلسفی فضای مجازی برای یکی از مراکز حوزوی پرداخته ام که می توانید از طریق لینک های زیر این دو جلسه را نیز مشاهده کنید؛ امید که مفید واقع شود.)
جلسه اوّل
جلسه دوم
https://eitaa.com/basmale
🔻(۱۱۹) فقه الابتلاء ۱ (جعبه سیاه انسان)🔺
" وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً."
نگاهی به مفاهیم قدر و سرّ القدر
جعبه سیاه انسان
🔰 در نظام اندیشه توحیدی قرآنی، مفهوم "ابتلاء" جایگاه بسیار ویژه ای دارد و سهم ویژه ای در ساختار توحید عملی در منابع دینی، به آن اختصاص یافته است تا جائی که می توان یکی از ویژگی های ممتاز اندیشه توحیدی قرآنی را، توجه ویژه آن به بلاء و ابتلاء در رشد انسان معرّفی کرد.
♦️تا انسان، خوب این مفهوم را در بستر یک نگرش توحیدی فقیهانه برای خود حل نکند و به فقه الابتلاء نرسد، نمی تواند در میدان توحید عملی و در کلاس بندگی، خوب حرکت کرده و نمره قبولی بگیرد. امیدوارم بتوانم در چند نوشتار تا حدی آن چه را که گفتم تبیین کرده و پرده هایی از فقه الابتلاء را تصویر کنم.
💠 در این نوشتار می خواهم به دو مفهوم کلیدی که در بحث ابتلاء نقش مهمی دارند اشاره کنم؛ قَدَر و سرّ القَدَر.
🔹 همه شنیده ایم و می دانیم که همه چیز در این عالم اندازه و قدری دارد و همه چیز در بستر یک برنامه ریزی و تعیین حدّ و اندازه ی الهی رقم می خورد و در نقشه ی ربّ العالمین پیش می رود.
👈 هر آن چه در این دنیا برای ما رقم می خورد، مسبوق به یک نقشه و طرح الهی است و ما همواره در یک بستر و عرصه ای که توسّط خداوند تقدیر و برنامه ریزی شده است در حال ایفای نقش هستیم. روشن است که این به معنای مجبور بودن انسان نیست و اصلا همه این برنامه ریزی برای به تبلور رسیدن و خودنمائی گوهر اختیار انسان است.
🔹 صحنه هایی که برای ما بازیگرانِ مختارنامه انسانیت رقم می خورد، گاهی به ظاهر تلخ است و گاهی شیرین؛ گاهی خیر است و گاهی شرّ و آن قدر گوناگونی و تنوّع دارد که با همه ابعاد اختیار ما بازی می کند. کارگردان می خواهد ما همه هنر خود را آشکار کنیم و بر اساس هنرنمائی مان در سکانس های مختلف، سکانس و نقش بعدی ما را مشخّص کند.
👈 پس ما چیزی به نام تقدیر داریم؛ تقدیر همان صحنه آرائی و تعیین سکانسی است که کارگردان هستی برای ما انجام می دهد و قَدَر همان صحنه و سکانس خاص است که البته این که ما کی باشیم و چه ویژگی هایی داشته باشیم نیز داخل در قدر است. بازیگر باید زیرک باشد و همواره در این سکانس های مختلف بداند که دستی در کار است که او را بیازماید و این آزمایش بسیار گوناگون و احیاناً دشوار است.
🔸 همین که ما انسان ها توجّه کنیم که تمام عرصه ها و بسترها و پستی و بلندی های زندگی ما، ابتلاء و آزمونی الهی است و بستری است برای خودنمائی و ایفای نقش در برابر مالک هستی و این که نقش ها و سکانسهای بعدی زندگی ما وابسته به همه سکانسها و نقش آفرینی های دیگر ماست، جور دیگری با ابتلائات الهی برخورد می کنیم.
👈 اگر ما را با آزمونی به ظاهر شیرین و دلچسب به نام عافیت و دارائی و....آزمود، دیگر می دانیم که این صحنه یک آزمون است که اگر می خواهیم در آن رشد کنیم و سقوط نکنیم، باید به گونه ای خاص نقش آفرینی کنیم؛ ثروت و عافیت ما را به غفلت و طغیان نکشد و سرمست از عافیت و مشغول به سکانس، کارگردان و ایفای نقش مورد پسند او را که زمینه ساز رشد و سعادت ماست فراموش نکنیم. اگر هم ما را با سختی و مصیبت می آزماید، متوجه خواهیم بود که در این صحنه نیز باید چگونه بود و چگونه نبود.
❇️ مفهوم مهم دیگر، سرالقدر است؛ این که چرا کارگردان چنین صحنه و نقش و سکانسی را برای ما رقم زده است، بر ما پوشیده است؛ قرار هم نیست آن را بدانیم. چون و چرای بیهوده و بدبینی به کارگردان و نگاه جاهلانه به نقش و سکانس دیگران انداختن، تنها انسان را از ایفای نقش مطلوب در برابر کارگردان هستی محروم می کند.
👈 باید بدانیم که هر انسانی موجودی بسیار پیچیده و اسرار آمیز است؛ جعبه سیاهی دارد که جز سازنده، نمی تواند آن را رمزگشائی کند. حتی خود انسان اگرچه تاحدی خود را می شناسد ولی دیگر آنقدر خود را نمی شناسد که بداند چرا این گونه توسط خداوند مورد آزمون قرار گرفت و چرا کارگردان این صحنه را برای او رقم زد. همین قدر می داند که باید تمام همّ و غمّ خویش را به شناخت دقیق صحنه و ایفای نقش استاندارد در آن اختصاص دهد.
🔸 این چرایی ها و نکاتی که کارگردان با توجه به آن تعیین نقش می کند و آن رموز جعبه سیاه انسان، سرّ القدر اوست؛ راز تقدیر و برنامه ریزی خداوند برای هر مخلوقی است. بنا نیست این چرایی و سرّ را بدانیم ولی همین قدر باید بدانیم که این صحنه های ریز و درشت که هر آن و لحظه ای درآن زندگی می کنیم، ریشه در علم و حکمت خداوند دارد.
✅ خدائی که می خواهد انسان را تربیت کرده و رشد دهد تا قد بکشد و به جائی برسد که خلعت زیبای نفس مطمئنه بر قامت او پوشیده شود. حالا که بحث به این جا رسید، در نوشته بعدی کمی پیرامون نفس مطمئنه و آن خلعت زیبا از منظر بحث ابتلاء خواهم نوشت؛ ان شاء الله.
🔻(۱۲۰) فقه الابتلاء ۲🔺
🔹نفس مطمئنّة 🔹
" يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي."
🔸اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِك.🔸
📖 سخن پیرامون سوره مبارکه فجر به خصوص آیات انتهای سوره، مجال واسعی می طلبد؛ در این نوشتار تنها می خواهم از زاویه ای که در نوشته ی قبل بدان اشاره شد، یعنی از منظر فقه الابتلاء و مفاهیم قَدَر و سِرّ القَدَر، کمی پیرامون مقام والای نفس مطمئنه توضیح دهم.
🔰 مروری مختصر بر فرازهای سوره مبارکه فجر
می توان سوره مبارکه فجر را به چهار فراز تقسیم کرد :
1️⃣ فراز اول قسم های مهمی است که خداوند برای خردمندان می خورد و با این قسم ها که ظاهرا جوابِ آن ها، همان فراز های سه گانه بعدی است (همانطور که علامه طباطبائی فرموده اند) یا مفادی که از آن فرازها برداشت می شود، اذهان را برای دریافت آن فرازها آماده می کند.
💌 به نظرم روح کلی این سوره به تصویر کشیدن انسان در بستر تحوّلات و ابتلائات کلان و عام بیرونی و در بستر تقدیرات خاصِ او، چه گوارا و چه ناگواراست.
👈 می خواهد انسان را متوجه این حقیقت کند که در این دنیای ناآرام و سیّال، کانونی برای تکیه کردن حقیقت تو پیدا نمی شود؛ نمی توانی با بیرونِ متحوّل و ناآرام، آرام باشی. آرامش و قرار را در وضعیت بیرونی ات جستجو نکن.