هدایت شده از علی هاشمی
2️⃣ فتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ. (خداوند در کتابش برای انسان ها تجلی کرده است بدون این که دیده شود.)
3️⃣ واعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ عَلَى أَحَد بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَة، وَ لاَ لاِحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنىً.....فَاسْأَلُوا اللهَ بِهِ، وَ تَوَجَّهُوا إِلَیْهِ بِحُبِّهِ. ( بدانید هیچ کس با داشتن قرآن، فقر و بیچارگى ندارد و هیچ کس بدون آن غنا و بى نیازى نخواهد داشت....به وسیله قرآن از خدا بخواهید و با محبّت قرآن به سوى خدا روى آورید)
4️⃣ إنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِينُ وَ فِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ وَ مَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَيْرُه. (خداى تعالى، هيچكس را پندى نداده همانند اين قرآن. قرآن ريسمان محكم خداست و وسيله اى است از سوى او عارى از هر خطا، بهار دلهاست و چشمه دانش است و دلها را جز آن صيقلى نيست.)
5️⃣ ينَادِي مُنَادٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ كُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلًى فِي حَرْثِهِ وَ عَاقِبَةِ عَمَلِهِ غَيْرَ حَرَثَةِ الْقُرْآنِ فَكُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أَتْبَاعِهِ (روز قیامت، منادى صدا مى زند: آگاه باشید! امروز هر کس گرفتار بذرى است که افشانده و در گرو عاقبت اعمال خویش است ; جز آنان که بذر قرآن افشاندند. شما نیز از بذر افشانان قرآن و پیروان آن باشید)
👈 در کلمات فوق که شمار اندکی از فرمایشات حضرت مولا روحی فداه پیرامون قرآن بود نکات عجیبی بیان شد : ظلمات جز با قرآن رفع نمی شود، دل را جز قرآن جلا و صیقلی نیست، قرآن تجلی گاه خداوند است و نکات دیگری که دوستان خود، دقّت تأمّل کنند که هر کدام دفتری شرح و بحث و بسط نیاز دارد. نکته ای که می خواهم کمی پیرامونش صحبت کنم همان کلام پنجم است.
در این کلام شگفت، ما سفارش شده ایم به کاشتن دانه و بذر قرآن و این که اساساً شغلمان در این عالم، "قرآن کار" باشد، بذر افشانی قرآنی و بذر قرآن افشاندن را وجهه همّت خود در این عالم قرار دهیم. استعاره زیبایی است که باید تبیین شود.
در نوشته بعدی تحت عنوان بذر افشانی قرآنی ان شاءالله این کلام مهم حضرت را تبیین می کنم.
🔻(14) بذر افشانی قرآنی🔺
" يُنَادِي مُنَادٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا إِنَّ كُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلًى فِي حَرْثِهِ وَ عَاقِبَةِ عَمَلِهِ غَيْرَ حَرَثَةِ الْقُرْآنِ فَكُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أَتْبَاعِهِ."
✍️ در تبیین این فرمایش حضرت امیر علیه السلام کلماتی که از شارحین نهج البلاغه دیدم به شرح زیر است :
1️⃣ اين سخن اشاره به حديث معروف «الدنيا مزرعة الآخرة» است که هر کسى در اين سرزمين، بذرى مى افشاند، محصول آن را روز قيامت درو مى کند. شما در اين مزرعه بذرهاى آيات قرآن را بپاشيد چرا که تنها بذر مفيد و پرثمر، همين بذر است و ديگران گرفتار زيان و خسران اند. آن ها که اعمالشان با تعليمات قرآن هماهنگ است، بذر افشانان قرآنند و آن ها که رفتارشان بر خلاف قرآن است، از قرآن بيگانه و مبتلا و گرفتارند. (آیت الله مکارم شیرازی)
2️⃣ همه كشتكاران اقوام و ملل درباره كشت و برداشت محصول آن، در روز قيامت مورد بازخواست قرار خواهند گرفت، مگر كشتكاراني كه بذرهاي حقايق قرآني را در دل كاشته و به وسيله معاني قرآن آن را آبياري نمودهاند، و شخصيت خود را شايسته لقاءالله در ايام الله و ابديت ساختند. (علامه جعفری)
3️⃣ كسى كه عمل به قرآن را مزرعه آخرت خود سازد، و كوشش در فهم معانى و مقاصد آن را وسيله تكميل و تهذيب نفس خود قرار دهد از ابتلاى به كيفرها و عذابها مصون خواهد بود. (ابن میثم بحرانی)
4️⃣ هر کسی که کشت و عمل او برای دنیا باشد روز قیامت مبتلاست چون در حلال دنیا حساب است و در حرام آن عقاب. ولی کشت قرآنی و عمل بر مبنای آن چون منحصراً برای آخرت است از ابتلائات اهل دنیا به دور است. (میرزا حبیب الله خوئی)
👈 همانطور که ملاحظه می فرمائید علماء در شرح این فراز به همین مقدار بسنده کرده اند. ولی به نظر می رسد عمق حکمی این کلام و وسعت معنای آن بیش از این باشد.
1️⃣ این بیان یک استعاره کلی شناختی است در توصیف نسبت انسان با قرآن؛ استعاره ای بر مبنای حقیقت. همان استعاره کلی ای که در الدنیا مزرعة الآخرة هم به خدمت گرفته شده است.
2️⃣ در این فضای استعاری، تمرکز بر تبیین نسبت عمل انسان با قرآن از نظر هسته مرکزی فعالیت های انسان می باشد. هر فعالیت فکری یا عملی یا قلبی انسان به منزله بذری است که در زمین نفس انسان کشت می شود. این کلام مهم سفارشش به انسان این است که تنها قرآن بکار.
👈 از جنبه نظری و عملی به گونه ای باش که همه بروزات و فعالیت هایی که در حیطه وجود تو تعریف می شوند مصداق قرآن کاشتن باشند. تو می توانی به گونه ای زندگی کنی که همه گستره هستی تو، علماً و عملاً از منظر خداوند، کاشت بذر قرآن باشد.
3️⃣ مصداق و حقیقت کشت قرآن چگونه محقق می شود؟ مثلا کسی که طلبه است و صبح تا شام با کتب و دانش های گوناگون سر و کار دارد، چگونه می تواند زندگی علمی خود را مصداق کشت قرآن قرار دهد؟ اگر نتواند ساختارهای نگرش قرآنی به امور مختلف را شناسایی کرده و به جای آن ساختارهای بشری که لزوم قرآنی نیستند را در خود بکارد، ضرر خواهد کرد. اگر سراغ دانش ها و بسترهای دانشی بشری هم می رویم باید به کاشتن قرآن کمک کند.
5️⃣ باید شغل انسان در این عالم کاشتن قرآن در خویش باشد. باید از ابتدای قرآن، همه قرآن را در خود کاشت. باید سوره حمد را در خود کاشت. باید آنچه واقعاً قرآن است و آمیخته با غیرقرآن نیست را در حیطه های خرد و کلان استخراج کرده و در خود کاشت.
6️⃣ به عنوان یک مثال؛ کسی که هوای سلوک الی الله دارد آیا سلوکِ قرآنی در خود کاشته است؟ آیا نگرش های امروزی به این مقوله اساساً قرآن و قرآنی هستند؟ معنویتی که برای خود گزیده ام، قرآن است؟ زندگی ای که برای خود تعریف کرده ایم کشت قرآن است؟
7️⃣ خلاصه کنم؛ باید در دو جهت با این کلام تعامل کرد :
🔸 یکی این که بکوشیم همه فعالیت های مرتبط با جنبه فکری و گرایشی و عملی انسان قرآنی بلکه مصداق کاشت قرآن باشد. شاخص اینکه عملی مصداق کشت قرآن باشد این است که در حیطه خُرد خویش و در بستر کلانی که تعریف می شود کاملا منطبق بر قرآن باشد، آلوده به این و آن نباشد.
🔹 دوم این که قرآن را به منزله مجموعه ای از بذرهای الهی ببینیم که رسالت ما و تنها شغل ما در عالم کاشتن آن هاست. باید بسم الله و الحمدلله و قل هوالله را در خود بکاریم و باغبان این بذور باشیم. اگر غیر از قرآن کشت کنیم مبتلی خواهیم بود، در یوم تبلی السرائر یا هیچ و پوچ باید درو کنیم، یا عذاب یا کمال ناقص و کوچک. قرآن است که کشت آن تامین کننده همه نیازمندی های انسان در بستر ابدیت و حقیقت است.
8️⃣ دو نکته را هم سر بسته بگویم و دومی سربسته تر؛ اول این که امام کسی است که هم خود در جانش چیزی جز قرآن کشت نشده و هم به اذن الله هادی کشت قرآنی است. دوم این که لیلة القدر شاید شب کشت بذر قرآن از ناحیه خدا و ولی او در جان انسان باشد همانطور که در جان رسول الله کشت شد.
(15) 🔻عبودیت؛ مفتاح ولایت🔺
"وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلا"
✍️ بندگی حقیقتی است که بیشتر از آن که در بیرون انسان و در حوزه اعمال جوارحی رقم بخورد، بیشتر و پیش از آن در درون رقم می خورد. بندگی هر چه هست، چیزی است از سنخ یک تحوّل درونی و بنده تر شدن و رشد در بندگی را نیز بیش از هر جائی و قبل از هر چیزی باید در تحوّلی درونی جستجو کرد.
👈 وقتی از درون انسان صحبت می کنیم، مراد جنبه عقلی و قلبی انسان است. باید نظام معرفتی و نگرشی انسان متحوّل شود و انسان نگاه خاصی به این عالم و خویشتن و خداوند پیدا کند. مثلا معنای انّا لله و انّا الیه راجعون را بفهمد و باور کند.
از نظر قلبی و نظام گرایشی انسان که همان موتور تولید اراده و فعل در وجود انسان است و از آن تعبیر به قلب می شود نیز، در راستای بندگی نیازمند تحوّل و انقلاب هستیم. باید کشش ها و گرایش ها و اراده های خاصی بر قلب انسان حاکم شود و قلب انسان در وضعیت و حس و حال خاصی نسبت به خداوند و حقائق عالم قرار گیرد تا بنده محسوب شود بلکه تازه وارد مضمار بندگی شود.
‼️ این تذکّر از آن رو اهمیّت فراوان دارد که اوّلا چگونه و با چه معیار خود را قضاوت کنیم و ببینیم آیا رشد کرده ایم یا نه؟ و ثانیاً در مقام عمل و اعمال بندگی تمرکزمان بر روی کثرت عمل نباشد بلکه بر روی احسن عمل باشد که احسن عمل همان بهبود کیفیت هسته مرکزی عمل است؛ این که از روی چه معرفت و حالی در نسبت با خداوند عمل از انسان صادر شد. این تذکر خود مطلب مستقلی است که شاید در نوشته دیگری در قالب تبیین احسن عمل و حقیقت نیّت بدان پرداختم.
📖 این تذکر مقدمه ای بود برای بیان یک مطلب عمیق معرفتی؛ آن هم این که عبد شدن گام نخست است و به یک معنا مقصد و غایت نیست. در مرحله و گام بعدی، خداوند باید بندگی شخص را امضاء کرده و او را به عنوان بنده قبول نماید. علامه طباطبائی رضوان الله علیه از این قبول بندگیِ بنده توسّط خداوند تعبیر به ولایت می کنند. پس بندگی راه و کلید ولایت است؛ به این معنا که باید از نظر رشد در میدان بندگی و تحوّلات درونی ای که زیربنای بندگی را می سازند و سپس در خارج و در مقام عمل به بروز و ثمردهی می رسد، به نقطه ای رسید که این وضعیت مورد قبول خداوند واقع شود و این شایستگی واقعی در بنده ایجاد شود که خداوند او را تحت ولایت خویش بگیرد. این جا سایه حمایت و بنده پروری خاص الهی به گونه ای که تولّی امور بنده را در راستای کمال ولایت بر عهده گیرد، بر سر بنده گسترده می شود.
بندگان برگزیده الهی که انبیاء و اولیاء باشند، کسانی اند که در مضمار بندگی حق البته به عنایتی و اختیاری ازلی، مورد قبول حق واقع شده و خداوند یکی را در لباس خلیل و یکی را در قامت کلیم برگزیده و برای خود ساخته است.
🌙 خلاصه کنم؛ در این ماه که ظرف تحقق بندگی خداوند است به این افق چشم طمع داشته باشیم که شاید خداوند بندگی ما را قبول کرد و ما را لباس ولایت پوشاند. اینجاست که تازه بندگی حقیقی آغاز می شود و انسان زیر چتر ولایت الهی و تربیب و ربوبیت خاص خداوندی، او را بندگی می کند و از احوالات و داشته های درونی اولیاء خداوند ممکن است که برخوردار شود.
"و اعلم أن اتخاذه تعالى أحدا من الناس عبدا غير كونه في نفسه عبدا.....فإن العبد هو الذي أسلم وجهه لربه، و أعطاه تدبير نفسه، فينبغي أن لا يسمى بالعبد إلا من كان عبدا في نفسه و عبدا في عمله، فهو العبد حقيقة...... فاتخاذه تعالى إنسانا عبدا- و هو قبول كونه عبدا و الإقبال عليه بالربوبية- هو الولاية، و هو تولي أمره كما يتولى الرب أمر عبده، و العبودية مفتاح للولاية، كما يدل عليه قوله تعالى: «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ، وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ»: الأعراف- 196، أي اللائقين للولاية، فإنه تعالى سمى النبي في آيات من كتابه بالعبد، قال تعالى: «الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ»: الكهف- 1، و قال تعالى: «يُنَزِّلُ عَلى عَبْدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ»: الحديد- 9 و قال تعالى: «قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ»: الجن- 19، فقد ظهر أن الاتخاذ للعبودية هو الولاية." المیزان ج1 ص 277. (بدان این که خداوند کسی را به عنوان عبد خود اخذ کند، غیر از این است که آن شخص بنده باشد. عبد کسی است که کاملاً هستی خویش را تسلیم خداوند کرده باشد و در حقیقت درون خویش و در مقام عمل، بنده خدا شده باشد. پس این که خداوند کسی را به عنوان عبد خود اخذ کند یعنی او را به عنوان عبد قبول کند و سپس با ربوبیت خاص خویش به او اقبال کند که این همان ولایت است که خداوند تولی امور این بنده را به عهده بگیرد غیر از صرف بنده بودن است. پس عبودیت کلید ولایت است.)
(۱۶) 🔻تقوی و عاقبت🔺
"و العاقبة للتقوی" . " و العاقبة للمتقین"
📖 قرآن را می توان به تعبیری، کتاب تقوی نامید. ثمر این کتاب آسمانی که نور هدایت است، رزق جان اهل تقوی است. سفارش مستمر و محوری این کتاب پیرامون نظام عملی انسان، تقوی است.
✍️ دو کلمه پیرامون معنای تقوی : فعل اتّقی در زبان عربی، فعلی یک مفعولی است و معنای آن این است که خود را از امری محفوظ و مصون نگه دارید. مثلا وقتی می گوییم اتقوا النار، یعنی از آتش پروا کرده و خود را از آن مصون و محفوظ بدارید.
✅ معنای اتقوا الله و تقوای از خداوند هم یعنی خود را از گزند عدل و عقاب خداوند مصون بدارید. در نظام عملی خود، خدا را بپایید و ببینید و مراقب باشید که به دامن عذاب و عقاب و قهر الهی و قوانینی که در تکوین حاکم و جریان کرده نیفتید. خود را به گونه ای مدیریت کنید که نتیجه آن مصون ماندن از خداوند باشد، از قهر او، از عقاب او، از آنچه بر عالم حاکم کرده است.
🔸پس متقی کسی است که خدا را می شناسد، خود و این عالم را هم در نسبت با خداوند می شناسد و می داند که در نظام عمل باید در زمین قواعد الهی بازی کرد و خدای ذوالملکوت را پایید و گرنه ملکوت خداوندی، دامن گیر انسان می شود.
✍️ چند کلمه در معنای عاقبت : عاقبت به معنای آن چیزی است که به دنبال و در تعقیب چیزی می آید. در آیاتی که در ابتدای نوشتار آمده، غالباً عاقبت را با نظر به نقطه نهایی سیر انسان یعنی در قیامت و به معنای ثواب و سعادت گرفته اند. ولی به نظر میرسد معنایی که در این دو آیه بیان شده وسیع تر است.
🔑 عملی عقبه و دنباله دارد و در اثر آن چیزی برای انسان به عنوان میراث عمل باقی می ماند که مشتمل بر تقوی باشد.
🔹 در همه رفتار ها و عناوین عملی انسان این قاعده جاری است. فرض کن شما یک عالم دینی هستی و طلبگی می کنی، درس می خوانی درس می دهی سخن میرانی و.... . اگر نظام عمل طلبگی شما، مشتمل بر تقوی باشد، میراث و نتیجه ای ماندگار خواهد داشت و در دنباله این شخص، آثاری از سنخ حقیقت و از رنگ خدا و دارای بقاء و برکت خواهد آمد.
👈 معلّمی؟ اگر تعلیم تو همراه با تقوی بود، در دنیا و آخرت، کار تو دارای عقبه خواهد بود. هر کار ریز و درشتی انجام دهی و به هر شغل و صنفی باشی و هر آرمان و هدفی در عالم داری، بدان که تنها اکسیر تقوی است که می تواند نظام عمل و حرکت انسانی را از عاقبت و دنباله خیر پایدار بهره مند کند. هر عمل و کار و صنفی نیز در حد و اندازه خود به تقوای خاص خود نیاز دارد.
🔰 عاقبت نهایی عالم و تقوای رقم زننده عاقبت عالم : عاقبت نهایی این عالم را تقوای وسیع انسان هایی رقم می زنند که وسعت و گستره این عالم، قرار است میراث آنها بوده و آن ها امام و پیشوای متقّین باشند. آن انسان ها، اولیاء کامل خدا، امامان معصوم ما هستند که وسعت حیطه بندگی و عظمت روح تقوای آنان به گونه ای است که عاقبت این عالم را رقم می زند.
👈 "و العاقبة للمتقین"؛ این عاقبت در روایات وارده از لسان معصومین، عاقبت نهایی عالم و میراث داری همه تاریخ است. نتیجه و ثمر نهایی درخت خلقت عالم و انسان است که به ثمر رسیدن و چیدن آن و تعیّش در بهشت آن عاقبت الهی، ثمره تقوای انسان های کامل امّت ختمی یعنی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است. این عمل و بندگی و تقوای عظیم و کلان امامان است که نتیجه آن به ارث رسیدن تمام تاریخ و انسان و زمین به آن وارثان الهی است. " تِلكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَلا فَسادًا ۚ وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ".
👈 تقوای خرد و کوچک ما، اگر در بستر ولایت آن اولیاء کامل حق و متصل به تقوای عظیم و کلان آن ها باشد، ما را در بهشت عاقبتِ ولایت که میراث انسان کامل است، زنده و بهره مند می دارد.
❇️ در روایتی از لسان آن پاکان ذیل آیه 83 سوره قصص فرموده اند که حقیقت عاقبت، ما اهل بیت هستیم و ما برای متقین خواهیم بود. آری، با تقوی می توان، عاقبت زندگی و نظام عمل خود را رسیدن به امام رقم زد، او را به ارث برد، در او فانی شد و برای او بود و با او، زندگی الهی داشت. در آن عصری که تاریخ با همه بالا و پایین آن، سرانجام، عاقبت ولایی و الهی اش به دست خاتم متقین، رقم خواهد خورد.
(17) 🔻نعمت چیست؟🔺
"صراط الّذین انعمت علیهم"
🔑 دوستان هر کلمه و مضمون و مفهوم و گزاره ای که در سوره حمد بیان شده بسیار مهم است، باید آن را خیلی جدی گرفت. این سوره امّ الکتاب است؛ برخی تعبیر به خلاصه قرآن می کنند. تعبیر خوبی نیست؛ پِی، اصل و ریشه قرآن، تعابیر بهتری هستند. مفاهیم و گزاره های بیان شده در این سوره، بسیار بنیادی هستند و در سراسر سیر قرآنی باید روی آنها تمرکز داشت و به تعبیری قرآن را منعطف به سوره حمد نگاه کرد که البته این نکته آخر نیاز به بسط و شرح دارد.
👈 یکی از آن مفاهیم بنیادی، مفهوم نعمت است. مفهومی که برای معرّفی مفهوم بسیار کلان و بنیادی دیگر یعنی صراط مستقیم، از آن استفاده شده است. خداوند صراط مستقیم را صراطِ کسانی معرّفی می کنند که به آنها نعمت داده است. به سیر سوره حمد توجه کنید؛ از ادّعای بندگی(ایّاک نعبد) و کمک خواستن از خداوند برای تحقق این بندگی(ایّاک نستعین)، تا اجابت این استعانت که به هدایت به صراط مستقیم است. یعنی بندگی تنها در صراط مستقیم محقق می شود و خارج از آن، یا ضلالت است یا مورد غضب خداوند واقع شدن. پس از بندگی و هدایت و صراط مستقیم، به مفهوم نعمت منتقل می شویم. می توان گفت آنچه از منظر قرآن نعمت است، تنها در صراط مستقیم یافت می شود.
✍️ از نظر لغوی نعمت به چیزی گفته می شود که موجب خوشگواری زندگی و نیکویی حال و وضعیت انسان باشد. غذا، لباس، مسکن، سلامتی و....همه به این معنا نعمت هستند و ما هم وقتی واژه نعمت را می شنویم چنین تبادری داریم.
👈 البته نعمت منحصر در نعمت های مادی نیست بلکه امور غیر مادی و معنوی نیز مانند هدایت و ایمان و....هم نعمت محسوب می شوند. امّا به نظر می رسد مفهوم نعمت، لااقل در برخی موارد استعمال آن در قرآن، در دنیای مفهومی خاصی به کار رفته و در یک سیستم فکری خاص به خدمت گرفته شده است.
📖 مرحوم علامه طباطبائی در موارد متعددی در تفسیر المیزان، معتقد اند هرجا واژه نعمت در قرآن بدون قید به کار رفته مثل همین عبارت سوره حمد، مراد خداوند، ولایت است. پس حقیقت نعمت در قرآن در منظر علامه طباطبائی، نعمت ولایت الهی است که در ولایت اهل بیت علیهم السلام متبلور و متجلی می شود.
وقتی به روایات اهل بیت عصمت هم مراجعه می کنیم می بینیم همین معنا تایید می شود؛ هم در ذیل آیه آخر سوره حمد و هم در ذیل آیه آخر سوره تکاثر (ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ) روایات متعددی با این مضمون وجود دارد که نعمت را به ولایت اهل بیت، ولایت امیرالمؤمنین، محبت اهل بیت و به خود حضرات اهل بیت تفسیر کرده اند.
🎙 تحلیل مطلب : این که تنها نعمت، ولایت است به چه معناست و نعمت در این فضا چه مفهومی دارد و ما چه چیزی را باید نعمت بدانیم؟؟ مرحوم علامه طباطبائی در مواردی متعددی در المیزان به این سؤال مهم پاسخ داده اند. به عنوان نمونه می فرمایند : " قرآن كريم عطاياى الهى از قبيل مال و جاه و همسران و اولاد و امثال آن را نسبت به انسان نعمت على الاطلاق نخوانده، بلكه وقتى نعمت خوانده كه در طريق سعادت و به رنگ ولايت الهى درآمده آدمى را به سوى خدا نزديك كند. و اما اگر در طريق شقاوت و در تحت ولايت شيطان باشد البته نقمت و عذاب است، نه نعمت، و آيات بر اين معنا بسيار است."
آیت الله جوادی آملی هم ضمن تایید نظر علامه طباطبائی می فرمایند : "ولایت نعمتی است که با وجود آن، همه نعمت ها در جایگاه خود می نشیند و بدون آن، به نقمت تبدیل می شود."
‼️ اگر صراط مستقیم، وجود اقدس امیرالمؤمنین و طریق ولایت اوست، با حرکت انسان در این مسیر، تحولی در انسان رخ می دهد که امکانات بیرونی و آنچه از ناحیه خداوند در اختیار او قرار گرفته به نعمت تبدیل خواهد شد و انسان را در مسیر کمال ولائی خویش حرکت می دهد. نعمت آن دارائی و بهره مندی ای است که انسان را در مسیر سعادت و در راستای غرض از خلقتش به پیش ببرد. این روح ولایت الهی است، این ولایت علی ع است که می تواند با انسان کاری کند که همه دار و ندار او، دقّت کنید، همه دار و ندار او، یعنی تمام وضعیت های او در این دنیا چه فقر باشد و چه غنا، چه سلامتی باشد و چه مرض، او را به سوی خداوند پیش ببرد. انسانی که روح ولایت در او دمیده شده و در یک پیوند قلبی و ایمانی و عملی با امام خویش قرار گرفته، هر چه که دارد و ندارد و هر حال و وضعیتی برایش رقم بخورد، برایش نعمت است، او را می سازد و به سمت خداوند و بهشت ولایت او پیش می برد.
این مطلب مهم، نیاز به شرح و بسط بیشتری دارد ولی برای پرهیز از طولانی شدن، مابقی اش را به مطالعه و اندیشه سروران واگذار می کنم.
صراط عشق تو یا مرتضی علی، خودِ دین
ولایت تو به دنیا و آخرت، نعمت.
(18) 🔻دعا و افق نمائی🔺
"أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَكَ"
✍️ یکی از رسالت های مهم ادعیه ماثوره از اهل البیت علیهم السلام، نمودار سازی و گشایش باب افق های بلندی است که پیشاروی انسان است. در جای جای این کلمات عرشی که برآمده از انقلاب وحیانی فوق عرشی امام عالم در تخاطب با خدای خویش است، کلید واژه ها و ثمین عبارت هایی به چشم می خورند که رسالت آنها خبر دادن از افق های بلندی است که انسان می تواند به آنها نگریسته و در آن منازل دورایستا، ساکن شود.
این کلمات مُمِدّ هِمَم هستند؛ (توسعه و بسط دهنده همّت های انسانی) که در حوزه های مختلف تعامل انسان با خویش، عالم و خدا، قله های وضعیت معیار آدمی را تصویر می کنند.
🤲 در این ماه مبارک حتما دعای ابوحمزه را خوانده اید؛ در جائی از خداوند طلب می کنیم که خدایا همانگونه که لقاء و دیدارت را محبوب من می گردانی مرا گونه ای تغییر ده که تو هم طالب و خواهان لقاء و دیدار من باشی. چه سعادتی چه شرافتی چه قله بلند و جذّابی.
⛰ یکی از آن افقهای بی شماری که در صحیفه سجادیه از آن پرده برداری شده آن است که انسان، از منظر وضعیت قلبی، در نقطه ای از سلامت و سعادت بایستد، که دیدگان قلب او نسبت به هر آنچه که با مرام محبّت الله مخالفت است، کور شود.
قلب مرکز تولید اراده و گرایش و انقلاب و حرکت در نفس پیچیده انسانی است؛ آری قلب نیز دیده دارد؛ با آن دیده برای انسان مطلوب سازی و سپس معبود سازی می کند. انسان را به سمت منظور خویش حرکت داده و کم کم با او یکی می کند.
روح تصمیم سازی و مطلوب گزینی قلب، می تواند امری عالی یا دانی باشد. گاه هوای پست اراده ساز و گزیننده می شود و گاه طبیعت و گاه ..... .
📖 در این کلام عرشی، سخن از وضعیتی برای قلب است که در مقام گزینشِ مطلوب و اراده سازی، عاملی جز محبّت و عشق خداوند ایفای نقش نکند. به گونه ای که در این حال، به تمکّن رسیده و کم کم، از رغبت به هر ریز و درشتی که خارج از محبّت خداست بلکه اصلا از ادراک و دیدن امر مخالف با عشق حق، کور شود. شامه عشق نمی گذارد عمل خلاف محبت حق را بو کند و عقل تحت سلطه عشق، در آغوش عشق دوست اندیشه می سازد. این نقطه، افقی است که برای استقرار قلب انسان طراحی شده و آنجاست که تازه انسان طعم حیات را می چشد؛ آری حیات، در ولایت عشق حق زیستن است و بس. در این سرزمین است که تنها محرک انسان برای فعالیت، محبت خداوند و اولیای اوست.
و چه بسیارند این افقها در زبور آل محمّد و ادعیه اهل بیت علیهم السلام؛ و این امامِ منزل گزیده در افق اعلی، همگان را در این مناجاتها، به سوی منزل خویش و زنده به حیات او گشتن دعوت می کند.
‼️ پس بر همه ما شایسته و بایسته است که در مناجات خوانی و خلوت با خداوند که بر سر سفره حال انسان های کامل می نشینیم بیش از طلب حاجات و مناجات را بهانه حاجت قرار دادن، دنبال صید و شکار این افق های بلند انسانی در زمینه های مختلف باشیم بلکه در حین دعا، حالِ زیستن در آن افقها را به خود تزریق کنیم؛ آری می شود در دعا این احوال را چشید.
اللهم اجعل محیای محیی محمد و آل محمّد علیهم السلام.
----------------------------------------
فأيّدنا بتوفيقك، و سدّدنا بتسديدك، و اعم أبصار قلوبنا عمّا خالف محبّتك، و لا تجعل لشيء من جوارحنا نفوذا في معصيتك. اللّهمّ! فصلّ على محمد و آله، و اجعل همسات قلوبنا، و حركات أعضائنا، و لمحات أعيننا، و لهجات ألسنتنا، في موجبات ثوابك، حتى لا تفوتنا حسنة نستحقّ بها جزاءك، و لا تبقى لنا سيّئة نستوجب بها عقابك. (پس ما را به توفیقت نیرو بخش و به هدایتت استوار دار و دیدۀ قلوبمان را از آنچه مخالف عشق توست کور کن و برای هیچیک از اعضای ما راه نفوذی به سوی نافرمانی و گناه قرار مده. خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و رازهای دلمان و حرکات اعضایمان و نگاههای چشمهایمان و گفتارهای زبانمان را در موجبات ثوابت قرار ده تا جایی که کار نیکی که به خاطر آن مستحق پاداش تو میشویم، از دست ما نرود؛ و کار بدی که به سبب آن سزاوار مجازاتت میشویم، برای ما نماند. )
(19) 🔻پس از هدایت🔺
"رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إِذ هَدَيتَنا وَهَب لَنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً ۚ إِنَّكَ أَنتَ الوَهّابُ"
🌙 از ماه رمضان که میهمان سرای حق و ظرف نزول قرآن و ماه تابیدن انوار هدایت فرقانی و ولایی بر قلب بود خارج شدیم. عید اولیای حق بود؛ بالوجدان لمس می کردیم که در دنیای دیگری هستیم و مناسبات نظام روحانی تغییر کرده است. در پوششی از نور ولایت حق بودیم، افسوس که خیلی زود گذشت.
✍️ پس از این ماه چه باید کرد؟ در این ماه که ماه هدایت بود، هر کسی که رزقش چیزی بیش از جوع و عطش بوده، بهره ای از هدایت نصیبش شده یعنی اتفاقی در قلب او رخ داده و قلب او در حال و وضعیت دیگری قرار گرفته. راحت تر با خدا صحبت می کند، گرایشات مقدسش بیشتر شده، زود تر از دنیا و امور پوچ کنده می شود، آماده پرواز شده و شاید پری هم در آسمان حقیقت زده. خدا و اولیای خدا را بیش از پیش می خواهد و دوست می دارد، از دنیا بزرگتر شده و ترس های کوچک از او کوچ کرده و شاید هم در شب قدر، برق ولایت او را گرفته و عرشی شده. خلاصه هر کسی به هر مقداری از هدایت بهره مند شده که معنای آن تحولی الهی در قلب و حق محور شدن آن است، باید به فکر حفظ آن باشد.
📖 زیغ در لغت به معنای انحراف از حق است. این دعای شریف قرآنی که در روایات سفارش به تکرار آن شده است، زبان حال راسخون در علم است؛ کسانی که جان آن ها در عمق حکمت و دانش واقعی فرورفته.